عبس ٨: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(←تفسیر) |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::أَمّا|أَمَّا]] [[کلمه غیر ربط::أَمّا| ]] [[شامل این ریشه::أما| ]][[ریشه غیر ربط::أما| ]][[شامل این کلمه::مَن|مَنْ]] [[شامل این ریشه::من| ]][[شامل این کلمه::جَاءَک|جَاءَکَ]] [[کلمه غیر ربط::جَاءَک| ]] [[شامل این ریشه::جىء| ]][[ریشه غیر ربط::جىء| ]][[شامل این ریشه::ک| ]][[ریشه غیر ربط::ک| ]][[شامل این کلمه::يَسْعَى|يَسْعَى]] [[کلمه غیر ربط::يَسْعَى| ]] [[شامل این ریشه::سعى| ]][[ریشه غیر ربط::سعى| ]]'''}} | {{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::أَمّا|أَمَّا]] [[کلمه غیر ربط::أَمّا| ]] [[شامل این ریشه::أما| ]][[ریشه غیر ربط::أما| ]][[شامل این کلمه::مَن|مَنْ]] [[شامل این ریشه::من| ]][[شامل این کلمه::جَاءَک|جَاءَکَ]] [[کلمه غیر ربط::جَاءَک| ]] [[شامل این ریشه::جىء| ]][[ریشه غیر ربط::جىء| ]][[شامل این ریشه::ک| ]][[ریشه غیر ربط::ک| ]][[شامل این کلمه::يَسْعَى|يَسْعَى]] [[کلمه غیر ربط::يَسْعَى| ]] [[شامل این ریشه::سعى| ]][[ریشه غیر ربط::سعى| ]]'''}} | ||
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed" | |||
!کپی متن آیه | |||
|- | |||
|وَ أَمَّا مَنْ جَاءَکَ يَسْعَى | |||
|} | |||
'''ترجمه ''' | '''ترجمه ''' | ||
<tabber> | <tabber> | ||
خط ۱۵: | خط ۱۸: | ||
|-|صادقی تهرانی=و اما آن کس که شتابان نزدت آمد، | |-|صادقی تهرانی=و اما آن کس که شتابان نزدت آمد، | ||
|-|معزی=و اما آنکه بیامدت میدوید | |-|معزی=و اما آنکه بیامدت میدوید | ||
|-|</tabber>< | |-|english=<div id="qenag">But as for him who came to you seeking.</div> | ||
{{آيه | سوره = سوره عبس | نزول = | |-|</tabber> | ||
<div class="audiotable"> | |||
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/080008.mp3"></sound></div> | |||
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/080008.mp3"></sound></div> | |||
</div> | |||
{{آيه | سوره = سوره عبس | نزول = [[نازل شده در سال::2|٢ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::8|٨]] | قبلی = عبس ٧ | بعدی = عبس ٩ | کلمه = [[تعداد کلمات::5|٥]] | حرف = }} | |||
===معنی کلمات و عبارات=== | ===معنی کلمات و عبارات=== | ||
«یَسْعی»: به تلاش میایستد، با علاقه میآید. حال فاعل (جَآءَ) است. | «یَسْعی»: به تلاش میایستد، با علاقه میآید. حال فاعل (جَآءَ) است. | ||
خط ۲۶: | خط ۳۴: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link209 | آيات ۱ - | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link210 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link209 | آيات ۱ - ۱۶ سوره عبس]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link211 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link210 | شان نزول آيات سوره عبس ]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link212 | اشاره به | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link211 | نکوهش روى گرداندن از مردی نابينا و توجه به توانگران]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link213 | مقصود از | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link212 | اشاره به اين كه قرآن كريم «تذكره» است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link214 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link213 | مقصود از اين كه درباره قرآن فرمود: «فى صُحُف مُكَرّمة...»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link215 | روايتى | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link214 | ملائكۀ مخصوص وحى، عهده دار رساندن آن به پيامبران بوده اند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link216 | بيان | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۴#link215 | روايتى از داستان «ابن اُمّ مكتوم» و نزول آيات سوره عبس]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link217 | روايتى ديگر حاكى از نزول | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link216 | بيان اين كه «آيات عتاب»، به روشنى متوجه پيامبر «ص» نيست ...]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۲۵#link217 | روايتى ديگر حاكى از نزول «آيات عتاب» در مورد مردى از بنى اميّه]] | |||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۶_بخش۶#link51 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۶_بخش۶#link51 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
عَبَسَ وَ تَوَلَّى «1» أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى «2» وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى «3» أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى «4» أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى «5» فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى «6» وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى «7» وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى «8» وَ هُوَ يَخْشى «9» فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى «10» | |||
چهره درهم كشيد و روى بر تافت. از اينكه نابينايى به سراغ او آمد. و تو چه دانى، شايد او در پى پاكى و پارسايى باشد. يا پند گيرد و آن پند سودش بخشد. امّا كسى كه خود را بىنياز مىبيند. پس تو به او مىپردازى. با آنكه اگر پاك نگردد، بر تو چيزى نيست. و امّا كسى كه شتابان نزد تو آمد، در حالى كه از خدا مىترسد، تو از او تغافل مىكنى و به ديگرى مىپردازى. | |||
جلد 10 - صفحه 383 | |||
===نکته ها=== | |||
بر اساس روايات اهل سنّت، شخصى به نام عبداللّه بن امّ مكتوم كه فردى نابينا بود، به مجلس پيامبر وارد شد، در حالى كه آن حضرت با بزرگان قريش همچون ابوجهل و عُتبه جلسه داشت و آنان را به اسلام دعوت مىكرد. او كه نابينا بود و حاضران را نمىديد، مكرّر از پيامبر مىخواست كه قرآن بخواند تا او حفظ كند. | |||
لذا نوعى كراهت و ناراحتى در چهره آن حضرت ظاهر شد. در اينجا بود كه آيات اوليه سوره عبس نازل شد و آن حضرت را مورد عتاب و سرزنش قرار داد. | |||
البتّه در آيات مورد بحث، دلالت روشنى بر اينكه شخص عبوس كننده، پيامبر بوده است وجود ندارد و روايات اهل سنّت، آن را مطرح كرده است. امّا در روايتى كه از امام صادق عليه السلام رسيده، اين آيات در شأن مردى از بنى اميّه نازل شده كه در محضر پيامبر بوده و به هنگام ورود ابن مكتوم، چهره درهم كشيد و روى بگرداند. «1» | |||
مرحوم سيّد مرتضى در كتاب متشابه القرآن، روايات اهل سنّت را مردود دانسته و با استناد به ديگر آيات قرآن مىفرمايد: | |||
خداوند اخلاق پيامبر را ستوده و درباره او فرموده است: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» «2» تو داراى خلق نيكو و بزرگوارانه هستى ودر دو مورد آن حضرت را به تواضع در برابر مؤمنان سفارش نموده است: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ» «3»، «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» «4» | |||
علاوه بر آنكه اگر پيامبر چنين اخلاقى داشت، بر اساس آيات ديگر قرآن، اصولًا در تبليغ توفيقى نداشت. چنانكه خداوند خطاب به پيامبرش مىفرمايد: «لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» «5» اگر تندخو و خشن بودى، مردم از اطراف تو پراكنده مىشدند. | |||
ده آيه انتقاد به خاطر چهره درهم كشيدن و عبوس كردن در برابر نابينايى كه براى او خنده و ترشرويى فرقى ندارد، نشان دهنده حساسيت اسلام در برخورد با طبقه محروم است. | |||
مراد از «مَنِ اسْتَغْنى» يا بىنيازى مالى است كه باعث مىشود شخص خود را برتر از | |||
---- | |||
«1». تفسير الميزان. | |||
«2». قلم، 4. | |||
«3». حجر، 88. | |||
«4». شعراء، 215. | |||
«5». آلعمران، 159. | |||
جلد 10 - صفحه 384 | |||
ديگران بداند و يا بىنيازى از ارشاد و هدايت است كه شخص، ديگران را گمراه و منحرف ببيند. البتّه جمع ميان هردو نيز ممكن است، يعنى شخص در اثر ثروت زياد، گرفتار غرور شده و به سخن حق ديگران گوش فراندهد. | |||
===پیام ها=== | |||
1- نقص عضو نشانه نقص شخصيّت نيست. (احترام نابينايان و معلولين و افراد ناقص الخلقه لازم است.) «عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى» | |||
2- ارزش اخلاق به خاطر كمال ذاتى آن است، نه خوشايند ديگران. (نابينا كه عبوس كننده را نمىبيند تا شاد يا ناراحت شود.) «عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى» | |||
3- اسلام با روحيه استكبار و تحقير ديگران مخالف است. «ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى» | |||
4- به ظاهر افراد نمىتوان قضاوت كرد. (گاهى نابينا، از افرا بينا طالبتر است) الْأَعْمى ... لَعَلَّهُ يَزَّكَّى | |||
5- ميزان پذيرش افراد جامعه متفاوت است. در برابر ارشاد و دعوت پيامبر، گروهى تزكيه مىشوند و گروهى در حدّ تذكّر سود مىبرند. «يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ» | |||
6- تذكّر دادن، بى نتيجه نيست و اثر خود را مىگذارد. «يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى» | |||
7- اصل، ايمان انسانهاست نه ثروت و سرمايه آنها. أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى أَمَّا مَنْ ... يَخْشى | |||
8- پيامبر مسئول ارشاد مردم است نه اجبار آنان. «وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى» | |||
9- احساس بىنيازى محكوم است. جمله «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى» در مقام انتقاد است. | |||
10- احساس بىنيازى و خود را كامل و بى نياز دانستن، سبب محروم شدن از تزكيه است. مَنِ اسْتَغْنى ... أَلَّا يَزَّكَّى | |||
11- طبقه محروم با سرعت به سراغ اسلام مىآيند. «جاءَكَ يَسْعى» | |||
12- خشيت درونى با تلاش و حركت بيرونى بايد توأم باشد. «يَسْعى وَ هُوَ يَخْشى» | |||
13- راه خودسازى، درك محضر پيامبر و يا استاد ربّانى است. «جاءَكَ يَسْعى» | |||
14- در شيوه تبليغ برخورد دوگانه با فقير و غنى جايز نيست. «فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى- فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى» | |||
تفسير نور(10جلدى)، ج10، ص: 385 | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى «8» | |||
وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى: و اما آنكه آمد به تو در حالتى كه مىشتابيد در طلب تعليم، يعنى ابن امّ مكتوم. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ | |||
عَبَسَ وَ تَوَلَّى «1» أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى «2» وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى «3» أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى «4» | |||
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى «5» فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى «6» وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى «7» وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى «8» وَ هُوَ يَخْشى «9» | |||
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى «10» كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ «11» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «12» فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ «13» مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ «14» | |||
بِأَيْدِي سَفَرَةٍ «15» كِرامٍ بَرَرَةٍ «16» قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19» | |||
ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23» | |||
ترجمه | |||
چهره ترش نمود و روى گرداند | |||
براى آنكه آمد نزد او آن مرد كور | |||
و چه ميدانى تو شايد او پاكيزه شود | |||
يا پند گيرد پس نفع دهد او را پند | |||
امّا كسيكه توانگر شد | |||
پس تو باو متوجه ميشوى | |||
و باكى ندارى كه پاكيزه نباشد | |||
و امّا كسيكه آيد نزد تو با آنكه كوشش ميكند | |||
و ميترسد | |||
پس تو از او بامر ديگر مشغول ميشوى | |||
نه چنين است همانا آن موجب تذكّر است | |||
پس هر كه خواهد متذكّر ميشود بآن | |||
در صحيفههائى گرامى داشته شده | |||
در مقام بلندى پاكيزه | |||
نگاه داشته شده در دست نويسندگان | |||
گرامى نيكوكار | |||
لعنت بر انسان كافر چه چيز ايجاب نموده كفر او را | |||
از چه چيز آفريده او را | |||
از نطفهاى آفريده او را پس تعيين فرموده اندازه اعضاء او را | |||
پس راه را آسان نموده براى او | |||
پس ميرانده او را پس امر فرموده كه در گورش نهند | |||
پس وقتى كه بخواهد برمىانگيزاند او را | |||
نبايد چنين باشد هنوز بجا نياورده آنچه را امر نموده است او را. | |||
تفسير | |||
قمّى ره نقل فرموده كه نازل شد در شأن عثمان و ابن امّ مكتوم و او مؤذن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و كور بود و آمد نزد آنحضرت در وقتى كه اصحاب در خدمت او بودند و عثمان هم بود پس حضرت او را بر عثمان مقدّم داشت و عثمان عبوس شد | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 344 | |||
و روى از او گرداند و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نازل شد در باره مردى از بنى اميّه كه نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود پس ابن امّ مكتوم آمد و آنمرد چون ديد او را تنفّر نمود و جمع آورى كرد خود را و روى ترش نمود و اعراض كرد از توجه باو پس حكايت فرمود خدا اين عمل را و انكار كرد بر او و بنابر اين مفاد آيات شريفه آنستكه روى ترش نمود عثمان و گرداند روى خود را براى آنكه آمد نزد او آنمرد نابينا چه ميدانى تو اى عثمان شايد او خود را پاك و پاكيزه نگهدارد يا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متذكّر نمايد او را و او از مواعظ آنحضرت بهرهمند گردد اين طرز رفتار تو با فقرا است امّا كسيكه ثروتمند باشد پس تو به او رو ميكنى و متصدّى پذيرائى از او ميگردى و او را احترام مينمائى و باك ندارى از آنكه پاك و پاكيزه باشد يا نباشد وقتى كه ثروتمند باشد و خود را مسئول او نميدانى و امّا كسيكه نزد تو آيد با آنكه ميآيد و سعى ميكند در طلب معارف و احكام الهى و او از خدا ميترسد پس تو از او منصرف و بامر ديگرى مشغول ميشوى چون گفتهاند ابن ام مكتوم براى استماع آيات قرآن آمده بود ولدى الورود اين استدعا را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمود و البته نبايد مسلمان چنين كارى را بنمايد قرآن موجب تذكّر است پس هر كس بخواهد متذكّر ميشود بآن و ياد ميگيرد آنرا آنچه ذكر شد در مفاد آيات مستفاد از نقل قمّى ره است و پر واضح است كه اين سلوك با فقرا و اغنيا از اخلاق حميده پيغمبر اكرم كه خداوند او را بخلق عظيم در قرآن ستوده دور است ولى عامّه عميا آنچه را در روايت قمّى ره و مجمع نسبت بعثمان داده شده بود به پيغمبر اكرم نسبت دادهاند و خطابات و عتابات را متوجه بآنحضرت دانستهاند و بعضى از مفسّرين ما هم كه بروايات آنها اعتماد نمودهاند تبعيّت از آنها كردهاند با آنكه در قرآن اسمى از آنحضرت برده نشده و ظاهر آنستكه خطابات متوجه بكسى است كه روى ترش نموده و اعراض كرده در وقت آمدن اعمى نزد او غافل از آنكه آنها حاضرند مقام نبوّت و امامت را تنزّل دهند تا برسد بجائى كه منافات با مطاعن و مظالم ائمه خودشان نداشته باشد و ما قائل بعصمت انبيا و اوصياء هستيم بلكه بايد گفت از پيغمبر ما و اوصياء او ترك اولى هم صادر نشده و اين خطابات و عتابات كه | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 345 | |||
بهر مسلمان شريفى متوجه شود افسرده و ملول ميگردد از خداوند بحبيب خود كه هميشه در مقام تسليت خاطر مبارك او است لابدّ بايد در مقابل امر منكرى العياذ باللّه واقع شده باشد و اعتذاراتى كه در اين مقام شده از قبيل آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مايل بود باسلام اغنياء از قوم خود براى پيشرفت اسلام لذا بآنها اهميّت داد يا ميخواست ابن ام مكتوم را ادب كند چون بىادبى كرده بود و در بين نجواى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با قوم مكرّر مسئلت تلاوت قرآن كرد يا اين سلوك ممنوع نبود و باين آيات ممنوع شد بنظر حقير بىوجه است چون بالاخره يا عتاب خداوند بجا بوده و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مستحق آن يا العياذ باللّه بيجا بوده و پيغمبر منزّه از استحقاق و نميشود بهيچ يك قائل شد اين است كه من ميگويم در تفسير قرآن بايد از اقوال اغيار چشم پوشيد و بائمه اطهار مراجعه نمود تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال خداوند بعد از آن فرموده قرآن در صحف و كتب مكرّمه معظّمه است در مقام مرفوع كه لوح محفوظ الهى است و قمّى ره نقل فرموده كه نزد خدا است و منزّه و مطهّر است از ايادى شياطين در دست كرام الكاتبين و ملائكه مقرّبين و انبياء و مرسلين كه سفراء الهى هستند و قمّى ره نقل فرموده در دست ائمه عليهم السلام است و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حافظ قرآن و عامل بآن باسفراء كرام برره هستند كه مراد از آنها ظاهرا مكرّم از معاصى و نيكوكارانند لعنت بر آدم مشرك و نيست و نابود باد چه قدر كفران نعمت مينمايد كه كافر ميشود يا معلوم نيست چه موجب شده كه از خداى يگانه صرف نظر نموده در مقابل بت سجده ميكند و چرا بايد تكبر كند خوب است ملاحظه كند كه از چه چيز خدا خلق فرموده او را از نطفه پليد پست آفريده پس تقدير فرموده اعضاء و اجزاء و اشكال و اطوار آنرا بر طبق حكمت و مصلحت تا انسان كامل شده پس آسان فرموده بر او به ارائه دادن باو راه خير و سعادت ابدى را بتوسط انبيا و اوليا و علما و صلحا پس ميرانده و حكم بدفن او فرموده براى نيل بنعيم ابدى و محفوظ ماندن جسد او از درندگان و متأذّى نشدن مردمان از بوى او پس هر وقت بخواهد زنده ميكند او را و از قبر بيرون ميآورد براى حساب و جزاى اعمال نبايد آدمى اينطور | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 346 | |||
باشد كه شكر نعمتهاى خدا را بجا نياورد از زمان آدم ابو البشر تا حال هنوز شخصى پيدا نشده كه بتمام وظائف خود كاملا عمل نمايد و حقّ شكر نعمت خدا را بجا آورد چون هيچ كس خالى از قصور و تقصير نبوده مگر آنكه خداوند خودش او را حفظ فرموده و بسعادت ابدى رسانده باشد و محتمل است مراد از جمله اخيره فقط آن انسان كافر باشد كه در تمام عمر خود امر الهى را اطاعت ننموده است و اللّه اعلم بمراده. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ أَمّا مَن جاءَكَ يَسعي «8» وَ هُوَ يَخشي «9» فَأَنتَ عَنهُ تَلَهّي «10» | |||
و اما كسي که آمد تو را با سرعت و شتاب و او خدا ترس بود پس تو از او دوري ميكني وَ أَمّا مَن جاءَكَ که إبن ام مكتوم باشد که ميخواهد خدمت پيغمبر مشرف شود و از فرمايشات بهرهمند گردد و احكام دين را فرا گيرد. | |||
يَسعي که سعي ميكند که زودتر شرفياب شود و بيشتر استفاده كند. | |||
وَ هُوَ يَخشي و او از عذاب الهي ميترسد که مبادا كوتاهي كرده باشد در شرفيابي و اخذ احكام. | |||
توضيح: همين نحوي است واجب است بر انبياء و ائمه هدي و علماء اعلام تبليغ احكام که چه اندازه زحمت كشيدند در نشر احكام، اينکه همه اخبار از ائمه اطهار در هر بابي از عقايد و اخلاق و مواعظ و احكام رسيده و علماء اعلام در كتب خود تدوين فرموده و در دسترس جامعه قرار داده، و اينکه همه زحمت كشيده تا بمرتبه اجتهاد رسيده که گفتند: (الاجتهاد اشد من طول الجهاد) همين نحو واجب و حتم است که سايرين خدمت آنها مشرف شوند و طلب علم كنند و دستورات را فرا گيرند که از امير المؤمنين (ع) مروي است فرمود: | |||
(طلب العلم اوجب عليكم من طلب المال لان اللّه قسم الرزق) | |||
که قسمت فرموده و بهر كس آنچه مقدر شده ميرسد | |||
(اما العلم مخزون عند اهله) | |||
خزينه علم قلوب علماء است و در بسته است و كليد و مفتاح آن سؤال است بايد رفت و سؤال كرد و پرسيد و آنچه بتواند دست آورد. | |||
فَأَنتَ که خطاب بآن عبوس است. | |||
عَنهُ از اينکه كسي که آمده است خدمت پيغمبر مشرف شود و اخذ احكام كند. | |||
تَلَهّي بمعني متاركه و تغافل و اعراض است که بروي خود عبوس ميشوي و | |||
جلد 17 - صفحه 391 | |||
رو بر ميگرداني و بتو برخورد ميكند که پيغمبر او را بر تو مقدم دارد. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 8)- بار دیگر تأکید و عتاب را از سر میگیرد و همچنان به صورت خطاب میفرماید: «اما کسی که به سراغ تو میآید، و (برای هدایت و پاکی) کوشش میکند» (و اما من جاءک یسعی). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
خط ۶۷: | خط ۳۰۰: | ||
[[رده:اهمیت تعلیم دین]][[رده:اهمیت دین]][[رده:عبدالله بن ام مکتوم در مجلس محمد]][[رده:عجله عبدالله بن ام مکتوم]][[رده:قصه عبدالله بن ام مکتوم]][[رده:کورى عبدالله بن ام مکتوم]][[رده:مسؤولیت متعلمان]][[رده:درک محضر معلم]] | [[رده:اهمیت تعلیم دین]][[رده:اهمیت دین]][[رده:عبدالله بن ام مکتوم در مجلس محمد]][[رده:عجله عبدالله بن ام مکتوم]][[رده:قصه عبدالله بن ام مکتوم]][[رده:کورى عبدالله بن ام مکتوم]][[رده:مسؤولیت متعلمان]][[رده:درک محضر معلم]] | ||
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره عبس ]] | [[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره عبس ]] | ||
{{#seo: | |||
|title=آیه 8 سوره عبس | |||
|title_mode=replace | |||
|keywords=آیه 8 سوره عبس,عبس 8,وَ أَمَّا مَنْ جَاءَکَ يَسْعَى,اهمیت تعلیم دین,اهمیت دین,عبدالله بن ام مکتوم در مجلس محمد,عجله عبدالله بن ام مکتوم,قصه عبدالله بن ام مکتوم,کورى عبدالله بن ام مکتوم,مسؤولیت متعلمان,درک محضر معلم,آیات قرآن سوره عبس | |||
|description=وَ أَمَّا مَنْ جَاءَکَ يَسْعَى | |||
|image=Wiki_Logo.png | |||
|image_alt=الکتاب | |||
|site_name=الکتاب | |||
}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۲
کپی متن آیه |
---|
وَ أَمَّا مَنْ جَاءَکَ يَسْعَى |
ترجمه
عبس ٧ | آیه ٨ | عبس ٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَسْعی»: به تلاش میایستد، با علاقه میآید. حال فاعل (جَآءَ) است.
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۶ سوره عبس
- شان نزول آيات سوره عبس
- نکوهش روى گرداندن از مردی نابينا و توجه به توانگران
- اشاره به اين كه قرآن كريم «تذكره» است
- مقصود از اين كه درباره قرآن فرمود: «فى صُحُف مُكَرّمة...»
- ملائكۀ مخصوص وحى، عهده دار رساندن آن به پيامبران بوده اند
- روايتى از داستان «ابن اُمّ مكتوم» و نزول آيات سوره عبس
- بيان اين كه «آيات عتاب»، به روشنى متوجه پيامبر «ص» نيست ...
- روايتى ديگر حاكى از نزول «آيات عتاب» در مورد مردى از بنى اميّه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
عَبَسَ وَ تَوَلَّى «1» أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى «2» وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى «3» أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى «4» أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى «5» فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى «6» وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى «7» وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى «8» وَ هُوَ يَخْشى «9» فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى «10»
چهره درهم كشيد و روى بر تافت. از اينكه نابينايى به سراغ او آمد. و تو چه دانى، شايد او در پى پاكى و پارسايى باشد. يا پند گيرد و آن پند سودش بخشد. امّا كسى كه خود را بىنياز مىبيند. پس تو به او مىپردازى. با آنكه اگر پاك نگردد، بر تو چيزى نيست. و امّا كسى كه شتابان نزد تو آمد، در حالى كه از خدا مىترسد، تو از او تغافل مىكنى و به ديگرى مىپردازى.
جلد 10 - صفحه 383
نکته ها
بر اساس روايات اهل سنّت، شخصى به نام عبداللّه بن امّ مكتوم كه فردى نابينا بود، به مجلس پيامبر وارد شد، در حالى كه آن حضرت با بزرگان قريش همچون ابوجهل و عُتبه جلسه داشت و آنان را به اسلام دعوت مىكرد. او كه نابينا بود و حاضران را نمىديد، مكرّر از پيامبر مىخواست كه قرآن بخواند تا او حفظ كند.
لذا نوعى كراهت و ناراحتى در چهره آن حضرت ظاهر شد. در اينجا بود كه آيات اوليه سوره عبس نازل شد و آن حضرت را مورد عتاب و سرزنش قرار داد.
البتّه در آيات مورد بحث، دلالت روشنى بر اينكه شخص عبوس كننده، پيامبر بوده است وجود ندارد و روايات اهل سنّت، آن را مطرح كرده است. امّا در روايتى كه از امام صادق عليه السلام رسيده، اين آيات در شأن مردى از بنى اميّه نازل شده كه در محضر پيامبر بوده و به هنگام ورود ابن مكتوم، چهره درهم كشيد و روى بگرداند. «1»
مرحوم سيّد مرتضى در كتاب متشابه القرآن، روايات اهل سنّت را مردود دانسته و با استناد به ديگر آيات قرآن مىفرمايد:
خداوند اخلاق پيامبر را ستوده و درباره او فرموده است: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» «2» تو داراى خلق نيكو و بزرگوارانه هستى ودر دو مورد آن حضرت را به تواضع در برابر مؤمنان سفارش نموده است: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ» «3»، «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» «4»
علاوه بر آنكه اگر پيامبر چنين اخلاقى داشت، بر اساس آيات ديگر قرآن، اصولًا در تبليغ توفيقى نداشت. چنانكه خداوند خطاب به پيامبرش مىفرمايد: «لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» «5» اگر تندخو و خشن بودى، مردم از اطراف تو پراكنده مىشدند.
ده آيه انتقاد به خاطر چهره درهم كشيدن و عبوس كردن در برابر نابينايى كه براى او خنده و ترشرويى فرقى ندارد، نشان دهنده حساسيت اسلام در برخورد با طبقه محروم است.
مراد از «مَنِ اسْتَغْنى» يا بىنيازى مالى است كه باعث مىشود شخص خود را برتر از
«1». تفسير الميزان.
«2». قلم، 4.
«3». حجر، 88.
«4». شعراء، 215.
«5». آلعمران، 159.
جلد 10 - صفحه 384
ديگران بداند و يا بىنيازى از ارشاد و هدايت است كه شخص، ديگران را گمراه و منحرف ببيند. البتّه جمع ميان هردو نيز ممكن است، يعنى شخص در اثر ثروت زياد، گرفتار غرور شده و به سخن حق ديگران گوش فراندهد.
پیام ها
1- نقص عضو نشانه نقص شخصيّت نيست. (احترام نابينايان و معلولين و افراد ناقص الخلقه لازم است.) «عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى»
2- ارزش اخلاق به خاطر كمال ذاتى آن است، نه خوشايند ديگران. (نابينا كه عبوس كننده را نمىبيند تا شاد يا ناراحت شود.) «عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى»
3- اسلام با روحيه استكبار و تحقير ديگران مخالف است. «ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى»
4- به ظاهر افراد نمىتوان قضاوت كرد. (گاهى نابينا، از افرا بينا طالبتر است) الْأَعْمى ... لَعَلَّهُ يَزَّكَّى
5- ميزان پذيرش افراد جامعه متفاوت است. در برابر ارشاد و دعوت پيامبر، گروهى تزكيه مىشوند و گروهى در حدّ تذكّر سود مىبرند. «يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ»
6- تذكّر دادن، بى نتيجه نيست و اثر خود را مىگذارد. «يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى»
7- اصل، ايمان انسانهاست نه ثروت و سرمايه آنها. أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى أَمَّا مَنْ ... يَخْشى
8- پيامبر مسئول ارشاد مردم است نه اجبار آنان. «وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى»
9- احساس بىنيازى محكوم است. جمله «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى» در مقام انتقاد است.
10- احساس بىنيازى و خود را كامل و بى نياز دانستن، سبب محروم شدن از تزكيه است. مَنِ اسْتَغْنى ... أَلَّا يَزَّكَّى
11- طبقه محروم با سرعت به سراغ اسلام مىآيند. «جاءَكَ يَسْعى»
12- خشيت درونى با تلاش و حركت بيرونى بايد توأم باشد. «يَسْعى وَ هُوَ يَخْشى»
13- راه خودسازى، درك محضر پيامبر و يا استاد ربّانى است. «جاءَكَ يَسْعى»
14- در شيوه تبليغ برخورد دوگانه با فقير و غنى جايز نيست. «فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى- فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى»
تفسير نور(10جلدى)، ج10، ص: 385
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى «8»
وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى: و اما آنكه آمد به تو در حالتى كه مىشتابيد در طلب تعليم، يعنى ابن امّ مكتوم.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
عَبَسَ وَ تَوَلَّى «1» أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى «2» وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى «3» أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى «4»
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى «5» فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى «6» وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى «7» وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى «8» وَ هُوَ يَخْشى «9»
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى «10» كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ «11» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «12» فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ «13» مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ «14»
بِأَيْدِي سَفَرَةٍ «15» كِرامٍ بَرَرَةٍ «16» قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19»
ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23»
ترجمه
چهره ترش نمود و روى گرداند
براى آنكه آمد نزد او آن مرد كور
و چه ميدانى تو شايد او پاكيزه شود
يا پند گيرد پس نفع دهد او را پند
امّا كسيكه توانگر شد
پس تو باو متوجه ميشوى
و باكى ندارى كه پاكيزه نباشد
و امّا كسيكه آيد نزد تو با آنكه كوشش ميكند
و ميترسد
پس تو از او بامر ديگر مشغول ميشوى
نه چنين است همانا آن موجب تذكّر است
پس هر كه خواهد متذكّر ميشود بآن
در صحيفههائى گرامى داشته شده
در مقام بلندى پاكيزه
نگاه داشته شده در دست نويسندگان
گرامى نيكوكار
لعنت بر انسان كافر چه چيز ايجاب نموده كفر او را
از چه چيز آفريده او را
از نطفهاى آفريده او را پس تعيين فرموده اندازه اعضاء او را
پس راه را آسان نموده براى او
پس ميرانده او را پس امر فرموده كه در گورش نهند
پس وقتى كه بخواهد برمىانگيزاند او را
نبايد چنين باشد هنوز بجا نياورده آنچه را امر نموده است او را.
تفسير
قمّى ره نقل فرموده كه نازل شد در شأن عثمان و ابن امّ مكتوم و او مؤذن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و كور بود و آمد نزد آنحضرت در وقتى كه اصحاب در خدمت او بودند و عثمان هم بود پس حضرت او را بر عثمان مقدّم داشت و عثمان عبوس شد
جلد 5 صفحه 344
و روى از او گرداند و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نازل شد در باره مردى از بنى اميّه كه نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود پس ابن امّ مكتوم آمد و آنمرد چون ديد او را تنفّر نمود و جمع آورى كرد خود را و روى ترش نمود و اعراض كرد از توجه باو پس حكايت فرمود خدا اين عمل را و انكار كرد بر او و بنابر اين مفاد آيات شريفه آنستكه روى ترش نمود عثمان و گرداند روى خود را براى آنكه آمد نزد او آنمرد نابينا چه ميدانى تو اى عثمان شايد او خود را پاك و پاكيزه نگهدارد يا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متذكّر نمايد او را و او از مواعظ آنحضرت بهرهمند گردد اين طرز رفتار تو با فقرا است امّا كسيكه ثروتمند باشد پس تو به او رو ميكنى و متصدّى پذيرائى از او ميگردى و او را احترام مينمائى و باك ندارى از آنكه پاك و پاكيزه باشد يا نباشد وقتى كه ثروتمند باشد و خود را مسئول او نميدانى و امّا كسيكه نزد تو آيد با آنكه ميآيد و سعى ميكند در طلب معارف و احكام الهى و او از خدا ميترسد پس تو از او منصرف و بامر ديگرى مشغول ميشوى چون گفتهاند ابن ام مكتوم براى استماع آيات قرآن آمده بود ولدى الورود اين استدعا را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمود و البته نبايد مسلمان چنين كارى را بنمايد قرآن موجب تذكّر است پس هر كس بخواهد متذكّر ميشود بآن و ياد ميگيرد آنرا آنچه ذكر شد در مفاد آيات مستفاد از نقل قمّى ره است و پر واضح است كه اين سلوك با فقرا و اغنيا از اخلاق حميده پيغمبر اكرم كه خداوند او را بخلق عظيم در قرآن ستوده دور است ولى عامّه عميا آنچه را در روايت قمّى ره و مجمع نسبت بعثمان داده شده بود به پيغمبر اكرم نسبت دادهاند و خطابات و عتابات را متوجه بآنحضرت دانستهاند و بعضى از مفسّرين ما هم كه بروايات آنها اعتماد نمودهاند تبعيّت از آنها كردهاند با آنكه در قرآن اسمى از آنحضرت برده نشده و ظاهر آنستكه خطابات متوجه بكسى است كه روى ترش نموده و اعراض كرده در وقت آمدن اعمى نزد او غافل از آنكه آنها حاضرند مقام نبوّت و امامت را تنزّل دهند تا برسد بجائى كه منافات با مطاعن و مظالم ائمه خودشان نداشته باشد و ما قائل بعصمت انبيا و اوصياء هستيم بلكه بايد گفت از پيغمبر ما و اوصياء او ترك اولى هم صادر نشده و اين خطابات و عتابات كه
جلد 5 صفحه 345
بهر مسلمان شريفى متوجه شود افسرده و ملول ميگردد از خداوند بحبيب خود كه هميشه در مقام تسليت خاطر مبارك او است لابدّ بايد در مقابل امر منكرى العياذ باللّه واقع شده باشد و اعتذاراتى كه در اين مقام شده از قبيل آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مايل بود باسلام اغنياء از قوم خود براى پيشرفت اسلام لذا بآنها اهميّت داد يا ميخواست ابن ام مكتوم را ادب كند چون بىادبى كرده بود و در بين نجواى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با قوم مكرّر مسئلت تلاوت قرآن كرد يا اين سلوك ممنوع نبود و باين آيات ممنوع شد بنظر حقير بىوجه است چون بالاخره يا عتاب خداوند بجا بوده و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مستحق آن يا العياذ باللّه بيجا بوده و پيغمبر منزّه از استحقاق و نميشود بهيچ يك قائل شد اين است كه من ميگويم در تفسير قرآن بايد از اقوال اغيار چشم پوشيد و بائمه اطهار مراجعه نمود تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال خداوند بعد از آن فرموده قرآن در صحف و كتب مكرّمه معظّمه است در مقام مرفوع كه لوح محفوظ الهى است و قمّى ره نقل فرموده كه نزد خدا است و منزّه و مطهّر است از ايادى شياطين در دست كرام الكاتبين و ملائكه مقرّبين و انبياء و مرسلين كه سفراء الهى هستند و قمّى ره نقل فرموده در دست ائمه عليهم السلام است و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حافظ قرآن و عامل بآن باسفراء كرام برره هستند كه مراد از آنها ظاهرا مكرّم از معاصى و نيكوكارانند لعنت بر آدم مشرك و نيست و نابود باد چه قدر كفران نعمت مينمايد كه كافر ميشود يا معلوم نيست چه موجب شده كه از خداى يگانه صرف نظر نموده در مقابل بت سجده ميكند و چرا بايد تكبر كند خوب است ملاحظه كند كه از چه چيز خدا خلق فرموده او را از نطفه پليد پست آفريده پس تقدير فرموده اعضاء و اجزاء و اشكال و اطوار آنرا بر طبق حكمت و مصلحت تا انسان كامل شده پس آسان فرموده بر او به ارائه دادن باو راه خير و سعادت ابدى را بتوسط انبيا و اوليا و علما و صلحا پس ميرانده و حكم بدفن او فرموده براى نيل بنعيم ابدى و محفوظ ماندن جسد او از درندگان و متأذّى نشدن مردمان از بوى او پس هر وقت بخواهد زنده ميكند او را و از قبر بيرون ميآورد براى حساب و جزاى اعمال نبايد آدمى اينطور
جلد 5 صفحه 346
باشد كه شكر نعمتهاى خدا را بجا نياورد از زمان آدم ابو البشر تا حال هنوز شخصى پيدا نشده كه بتمام وظائف خود كاملا عمل نمايد و حقّ شكر نعمت خدا را بجا آورد چون هيچ كس خالى از قصور و تقصير نبوده مگر آنكه خداوند خودش او را حفظ فرموده و بسعادت ابدى رسانده باشد و محتمل است مراد از جمله اخيره فقط آن انسان كافر باشد كه در تمام عمر خود امر الهى را اطاعت ننموده است و اللّه اعلم بمراده.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ أَمّا مَن جاءَكَ يَسعي «8» وَ هُوَ يَخشي «9» فَأَنتَ عَنهُ تَلَهّي «10»
و اما كسي که آمد تو را با سرعت و شتاب و او خدا ترس بود پس تو از او دوري ميكني وَ أَمّا مَن جاءَكَ که إبن ام مكتوم باشد که ميخواهد خدمت پيغمبر مشرف شود و از فرمايشات بهرهمند گردد و احكام دين را فرا گيرد.
يَسعي که سعي ميكند که زودتر شرفياب شود و بيشتر استفاده كند.
وَ هُوَ يَخشي و او از عذاب الهي ميترسد که مبادا كوتاهي كرده باشد در شرفيابي و اخذ احكام.
توضيح: همين نحوي است واجب است بر انبياء و ائمه هدي و علماء اعلام تبليغ احكام که چه اندازه زحمت كشيدند در نشر احكام، اينکه همه اخبار از ائمه اطهار در هر بابي از عقايد و اخلاق و مواعظ و احكام رسيده و علماء اعلام در كتب خود تدوين فرموده و در دسترس جامعه قرار داده، و اينکه همه زحمت كشيده تا بمرتبه اجتهاد رسيده که گفتند: (الاجتهاد اشد من طول الجهاد) همين نحو واجب و حتم است که سايرين خدمت آنها مشرف شوند و طلب علم كنند و دستورات را فرا گيرند که از امير المؤمنين (ع) مروي است فرمود:
(طلب العلم اوجب عليكم من طلب المال لان اللّه قسم الرزق)
که قسمت فرموده و بهر كس آنچه مقدر شده ميرسد
(اما العلم مخزون عند اهله)
خزينه علم قلوب علماء است و در بسته است و كليد و مفتاح آن سؤال است بايد رفت و سؤال كرد و پرسيد و آنچه بتواند دست آورد.
فَأَنتَ که خطاب بآن عبوس است.
عَنهُ از اينکه كسي که آمده است خدمت پيغمبر مشرف شود و اخذ احكام كند.
تَلَهّي بمعني متاركه و تغافل و اعراض است که بروي خود عبوس ميشوي و
جلد 17 - صفحه 391
رو بر ميگرداني و بتو برخورد ميكند که پيغمبر او را بر تو مقدم دارد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 8)- بار دیگر تأکید و عتاب را از سر میگیرد و همچنان به صورت خطاب میفرماید: «اما کسی که به سراغ تو میآید، و (برای هدایت و پاکی) کوشش میکند» (و اما من جاءک یسعی).
نکات آیه
۱ - ابن ام مکتوم، با آن که از دیدن عاجز بود، براى رساندن خویش به مجلس وعظ و ارشاد پیامبر(ص)، راه را با شتاب مى پیمود. (من جاءک یسعى)
۲ - ابن ام مکتوم، پس از ورود به مجلس پیامبر(ص)، در کنار مسلمانى قرار گرفت که در حال ارشاد و سخن گفتن با دیگرى بود. (أمّا من استغنى . فأنت له تصدّى ... و أمّا من جاءک یسعى) تعبیر «جاءک» بیانگر آن است که ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر(ص)، نزد همان شخصى جا گرفته بود که با اخم و قهر، ناخرسندى خود را ابراز داشت.
۳ - معارف دین، سزاوار جستوجو و تلاش در راه فراگیرى آن از محضر عالمان (من جاءک یسعى)
۴ - درک محضر استاد و تلاش براى حضور در مجلس او، از وظایف دانش اندوزان (جاءک یسعى)
موضوعات مرتبط
- دین: اهمیت تعلیم دین ۳; اهمیت دین ۳
- عبدالله بن ام مکتوم: عبدالله بن ام مکتوم در مجلس محمد(ص) ۲; عجله عبدالله بن ام مکتوم ۱; قصه عبدالله بن ام مکتوم ۲; کورى عبدالله بن ام مکتوم ۱
- متعلمان: مسؤولیت متعلمان ۴
- معلم: درک محضر معلم ۴
منابع