۱۶٬۹۱۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 214 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 214 | ||
و جسم در دنيا و روح به تنهايى در زندگى برزخ كه بحث در اين باره در ذيل آيه:" وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ ..." «1» گذشت. | و جسم در دنيا و روح به تنهايى در زندگى برزخ كه بحث در اين باره در ذيل آيه:" وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ ..." «1» گذشت. | ||
[مراد از نفس واحده و زوج او كه انسان از آن آفريده شده است] | |||
و از ظاهر سياق بر مىآيد كه مراد از" نَفْسٍ واحِدَةٍ" آدم ع و مراد از" زوجها" حوا باشد كه پدر و مادر نسل انسان است كه ما نيز از آن نسل مىباشيم و بطورى كه از ظاهر قرآن كريم بر مىآيد همه افراد نوع انسان به اين دو تن منتهى مىشوند هم چنان كه از آيات زير همين معنا بر مىآيد كه:" خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ، ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها" «2». | و از ظاهر سياق بر مىآيد كه مراد از" نَفْسٍ واحِدَةٍ" آدم ع و مراد از" زوجها" حوا باشد كه پدر و مادر نسل انسان است كه ما نيز از آن نسل مىباشيم و بطورى كه از ظاهر قرآن كريم بر مىآيد همه افراد نوع انسان به اين دو تن منتهى مىشوند هم چنان كه از آيات زير همين معنا بر مىآيد كه:" خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ، ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها" «2». | ||
" يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ" «3»، و آيه زير كه حكايت گفتار ابليس است:" لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا" «4». | " يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ" «3»، و آيه زير كه حكايت گفتار ابليس است:" لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا" «4». | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
و وجه نادرستى اين احتمال روشن است، براى اينكه: اين مفسر غفلت كرده از اينكه | و وجه نادرستى اين احتمال روشن است، براى اينكه: اين مفسر غفلت كرده از اينكه | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1)" سوره بقره آيه: 154". | |||
(2) همه شما را از يك نفس خلق كرد، نفسى كه پس از خلقتش همسرش از او خلق شد." سوره زمر آيه: 6" | |||
(3) اى فرزندان آدم زنهار كه شيطان شما را نفريبد هم چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد." سوره اعراف آيه: 27" | |||
(4) اگر مرگ مرا تا روز قيامت تاخير بيندازى، نسل آدم را جز افرادى انگشت شمار گمراه خواهم كرد." سوره اسرا آيه: 62" | |||
(5)" سوره حجرات آيه: 13" | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 215 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 215 | ||
بين دو آيه، يعنى آيه سوره حجرات و آيه سوره نسا فرق واضحى است زيرا، آيه سوره حجرات در مقام بيان اين جهت است كه افراد انسان از نظر" حقيقت انسانيت" يكسانند، و هيچ فرقى در اين جهت ندارند كه هر يك آنان از پدرى و مادرى از جنس بشر، متولد شدهاند، پس ديگر جا ندارد يكى بر ديگرى تكبر ورزد و خود را از ديگران بهتر بشمارد، مگر به يك ملاك كه آن هم تقوا است. | بين دو آيه، يعنى آيه سوره حجرات و آيه سوره نسا فرق واضحى است زيرا، آيه سوره حجرات در مقام بيان اين جهت است كه افراد انسان از نظر" حقيقت انسانيت" يكسانند، و هيچ فرقى در اين جهت ندارند كه هر يك آنان از پدرى و مادرى از جنس بشر، متولد شدهاند، پس ديگر جا ندارد يكى بر ديگرى تكبر ورزد و خود را از ديگران بهتر بشمارد، مگر به يك ملاك كه آن هم تقوا است. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
و ظاهر جمله مورد بحث يعنى جمله" وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها" اين است كه مىخواهد بيان كند كه همسر آدم از نوع خود آدم بود، و انسانى بود مثل خود او، و اين همه افراد بىشمار از انسان، كه در سطح كره زمين منتشر شدهاند، همه از دو فرد انسان مثل هم و شبيه به هم منشا گرفتهاند، و بنا بر اين حرف" من" من نشويه خواهد بود، و جمله مورد بحث همان نكتهاى را مىرساند كه آيات زير در صدد افاده آن است:" وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً" «2»،" وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً" | و ظاهر جمله مورد بحث يعنى جمله" وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها" اين است كه مىخواهد بيان كند كه همسر آدم از نوع خود آدم بود، و انسانى بود مثل خود او، و اين همه افراد بىشمار از انسان، كه در سطح كره زمين منتشر شدهاند، همه از دو فرد انسان مثل هم و شبيه به هم منشا گرفتهاند، و بنا بر اين حرف" من" من نشويه خواهد بود، و جمله مورد بحث همان نكتهاى را مىرساند كه آيات زير در صدد افاده آن است:" وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً" «2»،" وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً" | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) مفردات راغب ص 215. (2) و يكى از آيات او اين است كه از جنس خود شما همسرانى برايتان خلق كرد، تا مايه سكونت و آرامش شما باشد و بين شما و همسرانتان مودت و رحمت برقرار نمود." سوره روم آيه: 21". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 216 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 216 | ||
«1». | |||
" فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ" «2» و نظير اين آيات آيه زير است:" وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ" «3». | " فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ" «2» و نظير اين آيات آيه زير است:" وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ" «3». | ||
پس اينكه در بعضى از تفسيرها آمده كه مراد از آيه مورد بحث اين است كه همسر آدم از بدن خود درست شده صحيح نيست، هر چند كه در روايات آمده كه از دنده آدم خلق شده، ليكن از خود آيه استفاده نمىشود، و در آيه، چيزى كه بر آن دلالت كند وجود ندارد. | پس اينكه در بعضى از تفسيرها آمده كه مراد از آيه مورد بحث اين است كه همسر آدم از بدن خود درست شده صحيح نيست، هر چند كه در روايات آمده كه از دنده آدم خلق شده، ليكن از خود آيه استفاده نمىشود، و در آيه، چيزى كه بر آن دلالت كند وجود ندارد. | ||
" وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً" كلمه:" بث" به معناى جدا سازى بوسيله پاشيدن و امثال آن است، و در جاى ديگر قرآن آمده:" فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا" «4» يعنى كوهها به صورت ذراتى متفرق در مىآيند، و از همين باب است كه شكوه از اندوه را هم" بث" مىگويند، چون شكوه در حقيقت اندوه تراكم يافته در دل را مىپراكند، و به همين جهت است كه گاهى كلمه" بث" را در خود اندوه استعمال مىكنند كه در اين صورت مصدر را در اسم مفعول استعمال كردهاند، چون اندوه مبثوثى است كه انسان آن را بالطبع بث داده و منتشر مىكند، در آيه شريفه:" قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ" «5» در همين معنا استعمال شده، معنايش اين است كه:" من غم و اندوهم را تنها براى خدا مىپراكنم". | " وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً" كلمه:" بث" به معناى جدا سازى بوسيله پاشيدن و امثال آن است، و در جاى ديگر قرآن آمده:" فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا" «4» يعنى كوهها به صورت ذراتى متفرق در مىآيند، و از همين باب است كه شكوه از اندوه را هم" بث" مىگويند، چون شكوه در حقيقت اندوه تراكم يافته در دل را مىپراكند، و به همين جهت است كه گاهى كلمه" بث" را در خود اندوه استعمال مىكنند كه در اين صورت مصدر را در اسم مفعول استعمال كردهاند، چون اندوه مبثوثى است كه انسان آن را بالطبع بث داده و منتشر مىكند، در آيه شريفه:" قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ" «5» در همين معنا استعمال شده، معنايش اين است كه:" من غم و اندوهم را تنها براى خدا مىپراكنم". | ||
و از آيه شريفه بر مىآيد كه نسل موجود از انسان، تنها منتهى به آدم و همسرش مىشود و جز اين دو نفر، هيچ كس ديگرى در انتشار اين نسل دخالت نداشته است، (نه حورى بهشتى، و نه فردى از افراد جن و نه غير آن دو)، و گرنه مىفرمود:" و بث منهما و من غيرهما". با پذيرفتن اين معنا دو مطلب به عنوان نتيجه بر آن متفرع مىشود. | و از آيه شريفه بر مىآيد كه نسل موجود از انسان، تنها منتهى به آدم و همسرش مىشود و جز اين دو نفر، هيچ كس ديگرى در انتشار اين نسل دخالت نداشته است، (نه حورى بهشتى، و نه فردى از افراد جن و نه غير آن دو)، و گرنه مىفرمود:" و بث منهما و من غيرهما". با پذيرفتن اين معنا دو مطلب به عنوان نتيجه بر آن متفرع مىشود. [1- كل بشر از آدم و حوا نشات گرفتهاند 2- ازدواج فرزندان بلا فصل آدم بين برادران و خواهران بوده] | ||
اول اينكه: منظور از جمله:" رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً" كل بشر است، و افرادى است كه يا بدون واسطه (چون هابيل و قابيل و غيره) و يا با واسطه (چون ديگر افراد بشر تا هنگام بپا شدن | اول اينكه: منظور از جمله:" رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً" كل بشر است، و افرادى است كه يا بدون واسطه (چون هابيل و قابيل و غيره) و يا با واسطه (چون ديگر افراد بشر تا هنگام بپا شدن | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ (1) و خداى تعالى برايتان از خودتان همسرانى خلق كرد، و از آن همسران برايتان فرزندان و نوادهها پديد آورد." سوره نحل آيه: 72". (2) پديدآورنده آسمانها و زمين براى شما از خود شما همسرانى خلق كرد و همچنين براى چهار پايان همسرانى آفريد، در خلقت همسران است كه عدد شما بسيار مىشود." سوره شورا آيه: 11" | ||
(3) و از هر چيزى زوجين خلق كرديم." سوره ذاريات آيه: 49" | |||
(4)" سوره واقعه آيه: 6". | |||
(5)" سوره يوسف آيه: 86" | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 217 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 217 | ||
قيامت) از اين دو فرد (يعنى آدم و حوا) منشعب شدهاند، پس كانه فرموده است:" و بثكم منهما ايها الناس" «1». | قيامت) از اين دو فرد (يعنى آدم و حوا) منشعب شدهاند، پس كانه فرموده است:" و بثكم منهما ايها الناس" «1». | ||
خط ۸۹: | خط ۸۵: | ||
و اما اينكه فرمود:" و الارحام"، از ظاهرش بر مىآيد كه عطف باشد بر لفظ جلاله (اللَّه) و معناى آن چنين باشد:" از خدايى كه يكديگر را به احترام او قسم مىدهيد بترسيد و از ارحام نيز بترسيد" و چه بسا چنين باشد كه بعضى از مفسرين گفتهاند كه عطف است بر محل و باطن ضمير" به" كه حالت نصبى دارد مثل: مررت بزيد و عمرا، و مؤيد اين احتمال اين است كه در قرائت حمزه كلمه" ارحام" به صداى زير خوانده شده تا عطف باشد بر ضمير متصل | و اما اينكه فرمود:" و الارحام"، از ظاهرش بر مىآيد كه عطف باشد بر لفظ جلاله (اللَّه) و معناى آن چنين باشد:" از خدايى كه يكديگر را به احترام او قسم مىدهيد بترسيد و از ارحام نيز بترسيد" و چه بسا چنين باشد كه بعضى از مفسرين گفتهاند كه عطف است بر محل و باطن ضمير" به" كه حالت نصبى دارد مثل: مررت بزيد و عمرا، و مؤيد اين احتمال اين است كه در قرائت حمزه كلمه" ارحام" به صداى زير خوانده شده تا عطف باشد بر ضمير متصل | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) هان اى مردم همگى شما را از آن دو نفر منشعب نمود. | |||
(2) خدا حكم مىكند و كسى نيست كه حكم او را عقب بيندازد." سوره رعد آيه: 41". | |||
(3) حق حكم كردن تنها از آن خدا است." سوره يوسف آيه: 40" | |||
(4) هيچ كس در حكم او شركت ندارد-" سوره كهف آيه: 26" (5) و او اللَّه است كه هيچ معبودى به جز او نيست، ستايش در اول و آخر مخصوص او است، و حكم راندن نيز از آن او است، و همه به سوى او باز مىگرديد." سوره قصص آيه: 70" | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 218 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 218 | ||
مجرور (به) اگر چه علماى نحو اين وجه را ضعيف شمرده و گفتهاند: قاعده در مثل جمله" مررت بزيد و عمروا" بايد عمرو را به صداى بالا خواند، براى اينكه عطف بزيد است كه در باطن، مفعول" مرور" است. | مجرور (به) اگر چه علماى نحو اين وجه را ضعيف شمرده و گفتهاند: قاعده در مثل جمله" مررت بزيد و عمروا" بايد عمرو را به صداى بالا خواند، براى اينكه عطف بزيد است كه در باطن، مفعول" مرور" است. | ||
در نتيجه معناى آيه شريفه چنين مىشود:" از خدايى كه شما يكديگر را به او و به رحم خود سوگند مىدهيد (و مىگوئيد تو را به خدا و به رحم سوگند مىدهم) بترسيد، و پروا كنيد". | در نتيجه معناى آيه شريفه چنين مىشود:" از خدايى كه شما يكديگر را به او و به رحم خود سوگند مىدهيد (و مىگوئيد تو را به خدا و به رحم سوگند مىدهم) بترسيد، و پروا كنيد". | ||
اين بود خلاصه آنچه مفسرين در اين باره گفتهاند، ليكن سياق آيات و نيز روال قرآن در بياناتش با اين گفتار سازگار نيست. توضيح اينكه اگر كلمه" ارحام" را صلهاى مستقل براى موصول" الذى" بگيريم تقدير كلام چنين مىشود:" و اتقوا اللَّه الذى تسائلون بالارحام- بترسيد از خدايى كه يكديگر را به رحمها سوگند مىدهيد" و معلوم است كه اين عبارت ناتمام است، چون صله نامبرده خالى از ضمير است و اين جايز نيست. | اين بود خلاصه آنچه مفسرين در اين باره گفتهاند، ليكن سياق آيات و نيز روال قرآن در بياناتش با اين گفتار سازگار نيست. توضيح اينكه اگر كلمه" ارحام" را صلهاى مستقل براى موصول" الذى" بگيريم تقدير كلام چنين مىشود:" و اتقوا اللَّه الذى تسائلون بالارحام- بترسيد از خدايى كه يكديگر را به رحمها سوگند مىدهيد" و معلوم است كه اين عبارت ناتمام است، چون صله نامبرده خالى از ضمير است و اين جايز نيست. (بله اگر از اين صله ضميرى به موصول بر مىگشت مثلا مىگفتيم:" و اتقوا اللَّه الذى جعل بينكم و بين ارحامكم مودة فتساءلون بهم" «1» آن وقت مىتوانستيم كلمه" و الارحام" را صله مستقلى بگيريم" مترجم"). | ||
و اگر چنانچه مجموع كلمه" و الارحام" و جمله" تسائلون به" را يك صله بگيريم براى موصول (الذى) در اين صورت مفاد آيه با ادب قرآن كريم نسبت به خداى تعالى سازگارى ندارد، چون در مساله عظمت و عزت، خدا و ارحام را مساوى و برابر گرفتهايم. | و اگر چنانچه مجموع كلمه" و الارحام" و جمله" تسائلون به" را يك صله بگيريم براى موصول (الذى) در اين صورت مفاد آيه با ادب قرآن كريم نسبت به خداى تعالى سازگارى ندارد، چون در مساله عظمت و عزت، خدا و ارحام را مساوى و برابر گرفتهايم. | ||
(پس معناى درست همان است كه ما كرديم و گفتيم تقدير كلام" و اتقوا الارحام" است، و معناى آيه اين است كه: پاس حرمت خدايى را كه يكديگر را به او سوگند مىدهيد بداريد، و پاس حرمت ارحام را هم نگه داريد" مترجم"). | |||
اگر كسى بگويد كه: نسبت تقوا به ارحام دادن صحيح نيست و نمىشود گفت:" از ارحام بترسيد"، در پاسخ مىگوئيم هيچ عيبى ندارد، چرا كه ارحام و حرمت آن نيز به صنع و خلقت خداى تعالى منتهى مىشود و اين تنها آيه مورد بحث نيست كه در آن تقوا را به غير خداى تعالى نسبت داده بلكه در موارد ديگر نيز اين عمل را انجام داده است مثلا در آيه:" وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ" «2». | اگر كسى بگويد كه: نسبت تقوا به ارحام دادن صحيح نيست و نمىشود گفت:" از ارحام بترسيد"، در پاسخ مىگوئيم هيچ عيبى ندارد، چرا كه ارحام و حرمت آن نيز به صنع و خلقت خداى تعالى منتهى مىشود و اين تنها آيه مورد بحث نيست كه در آن تقوا را به غير خداى تعالى نسبت داده بلكه در موارد ديگر نيز اين عمل را انجام داده است مثلا در آيه:" وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ" «2». | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) بترسيد از خدايى كه بين شما و ارحام مودت قرار داد، و در نتيجه يكديگر را به جان ارحام سوگند مىدهيد. | |||
(2) بترسيد از روزى كه در آن روز به سوى خدا باز مىگرديد." سوره بقره آيه: 281" | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 219 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 219 | ||
و نيز در آيه:" وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ" «1». | و نيز در آيه:" وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ" «1». | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۰۵: | ||
و اما حاصل معناى قسمت دوم كه مورد بحث است اين است كه: از خدا بترسيد از اين جهت كه نزد شما داراى عزت و عظمت است، (عزت و عظمتى كه يكى از" شؤون" ربوبيت است نه" اصل" ربوبيت) و بترسيد از وحدت خويشاوندى و ارتباط رحمى كه خدا آن را در بين شما قرار داده، (و معلوم است كه وحدت خويشاوندى و رحمى، يكى از شؤون و شعبههاى وحدت سنخى و نوعى افراد بشر است). | و اما حاصل معناى قسمت دوم كه مورد بحث است اين است كه: از خدا بترسيد از اين جهت كه نزد شما داراى عزت و عظمت است، (عزت و عظمتى كه يكى از" شؤون" ربوبيت است نه" اصل" ربوبيت) و بترسيد از وحدت خويشاوندى و ارتباط رحمى كه خدا آن را در بين شما قرار داده، (و معلوم است كه وحدت خويشاوندى و رحمى، يكى از شؤون و شعبههاى وحدت سنخى و نوعى افراد بشر است). | ||
با اين بيان روشن شد كه بدين جهت كلمه" و اتقوا" را در يك آيه دو بار ذكر كرد و امر به تقوا را در جمله دوم تكرار نمود كه هر چند مضمون جمله دوم تكرار مضمون جمله اول بود، ليكن از آنجايى كه معناى زايدى را در برداشت (و آن فهماندن اهميت امر ارحام بود) لذا جمله" و اتقوا" را تكرار نمود. | با اين بيان روشن شد كه بدين جهت كلمه" و اتقوا" را در يك آيه دو بار ذكر كرد و امر به تقوا را در جمله دوم تكرار نمود كه هر چند مضمون جمله دوم تكرار مضمون جمله اول بود، ليكن از آنجايى كه معناى زايدى را در برداشت (و آن فهماندن اهميت امر ارحام بود) لذا جمله" و اتقوا" را تكرار نمود. | ||
[وجه اطلاق" رحم" بر خويشاوندان] | |||
كلمه" ارحام" جمع كلمه" رحم" است، و رحم در اصل به معناى محل نشو و نماى جنين در شكم مادران مىباشد همان عضو داخلى كه خداى عز و جل در باطن زنان قرار داده تا نطفه در آن تربيت شده و فرزندى تمام عيار گردد، اين معناى اصلى كلمه رحم است ولى بعدها به عنوان استعاره و به علاقه ظرف و مظروف در معناى قرابت و خويشاوندى استعمال شد، چون خويشاوندان همه در اينكه از يك رحم خارج شدهاند مشتركند پس كلمه" رحم" به معناى نزديك و ارحام به معناى نزديكان انسان است، و قرآن شريف در امر رحم نهايت درجه اهتمام | كلمه" ارحام" جمع كلمه" رحم" است، و رحم در اصل به معناى محل نشو و نماى جنين در شكم مادران مىباشد همان عضو داخلى كه خداى عز و جل در باطن زنان قرار داده تا نطفه در آن تربيت شده و فرزندى تمام عيار گردد، اين معناى اصلى كلمه رحم است ولى بعدها به عنوان استعاره و به علاقه ظرف و مظروف در معناى قرابت و خويشاوندى استعمال شد، چون خويشاوندان همه در اينكه از يك رحم خارج شدهاند مشتركند پس كلمه" رحم" به معناى نزديك و ارحام به معناى نزديكان انسان است، و قرآن شريف در امر رحم نهايت درجه اهتمام | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1)" سوره آل عمران آيه: 131" | |||
(2) و بترسيد از فتنهاى كه وقتى بپا مىشود تنها گريبان ستمگران را نمىگيرد." سوره انفال آيه 25". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 220 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 220 | ||
را بكار برده، همانطور كه امر قوم و امت را مورد اهتمام و عنايت قرار داده، چون رحم عبارت است از مجتمع خانوادگى و كوچك، اما قوم و امت مجتمعى است بزرگ، و لذا قرآن كريم اين توجه و عنايت را به امر مجتمع بزرگ كرده و آن را حقيقتى صاحب اثر و داراى خواص دانسته و فرمود:" وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً" «1». | را بكار برده، همانطور كه امر قوم و امت را مورد اهتمام و عنايت قرار داده، چون رحم عبارت است از مجتمع خانوادگى و كوچك، اما قوم و امت مجتمعى است بزرگ، و لذا قرآن كريم اين توجه و عنايت را به امر مجتمع بزرگ كرده و آن را حقيقتى صاحب اثر و داراى خواص دانسته و فرمود:" وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً" «1». | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۱۹: | ||
پس كانه مراقبت همان حفظ كردن چيزى است به اضافه عنايت علمى و شهودى بر آن، و به همين جهت مراقبت به معناى حراست، و داروغگى، و انتظار، و بر حذر بودن، و | پس كانه مراقبت همان حفظ كردن چيزى است به اضافه عنايت علمى و شهودى بر آن، و به همين جهت مراقبت به معناى حراست، و داروغگى، و انتظار، و بر حذر بودن، و | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) و او خدايى است كه دو دريا را در هم آميخت كه اين آب گوارا و شيرين و آن ديگر شور و تلخ بود و بين اين دو آب حائل و مانعى قرار داد كه پيوسته از هم جدا باشند" سوره فرقان: آيه 54" | |||
(2) شما را شعبه شعبه و قبيله قبيله كرد تا يكديگر را بشناسيد." سوره حجرات آيه: 13" | |||
(3) در كتاب خدا ارحام بعضى بر بعضى ديگر مقدم و داراى اولويت مىباشند." سوره احزاب آيه: 6". | |||
(4) تا بدين جا ايستادهايد كه پشت بدين خدا نموده در زمين فساد كنيد و ارحام خود را قطع نمائيد. | |||
" سوره محمد آيه: 22" | " سوره محمد آيه: 22" | ||
(5) و بايد از مكافات عمل بترسند كسانى كه بعد از خود خردسالانى ضعيف به جا مىگذارند، و مىترسند در حال خردسالى كودكان بميرند، و امروز سخن به حق بگويند." سوره نسا آيه: 9" | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 221 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 221 | ||
در كمين نشستن، استعمال مىشود، و در قرآن خداى تعالى نيز رقيب خوانده شده، چون اعمال بندگان را حفظ مىكند تا پاداش دهد، همچنين حفيظ و در كمين و وكيل نيز گفته شده است:" وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ" «1»،" اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ، وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ" «2»،" فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ، إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ" «3». | در كمين نشستن، استعمال مىشود، و در قرآن خداى تعالى نيز رقيب خوانده شده، چون اعمال بندگان را حفظ مىكند تا پاداش دهد، همچنين حفيظ و در كمين و وكيل نيز گفته شده است:" وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ" «1»،" اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ، وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ" «2»،" فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ، إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ" «3». | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۳۳: | ||
در تاريخ يهود آمده است كه: عمر نوع بشر از روزى كه در زمين خلق شده تا كنون، بيش از حدود هفت هزار سال نيست كه اعتبار عقلى هم كمك و مساعد اين تاريخ است، براى اينكه اگر ما از نوع بشر يك انسان مرد و يك زن را كه با هم زن و شوهر باشند فرض كنيم كه در مدتى متوسط نه خيلى طولانى و نه خيلى كوتاه با هم زندگى كنند، و هر دو داراى مزاجى معتدل باشند، و در وضع متوسطى از حيث امنيت و فراوانى نعمت و رفاه و مساعدت و ... و همه عوامل و شرايطى كه در زندگى انسان مؤثرند قرار داشته باشند و از سوى ديگر فرض كنيم اين دو فرد در اوضاعى متوسط توالد و تناسل كنند، و باز فرض كنيم كه همه اوضاعى كه در باره آن دو فرض كرديم در باره فرزندان آن دو نيز محقق باشد، و فرزندانشان هم از نظر پسرى و دخترى بطور متوسط به دنيا بيايند، خواهيم ديد كه اين انسان كه در آغاز فقط دو نفر فرض شده بودند، در يك قرن يعنى در رأس صد سال عددشان به هزار نفر مىرسد، در نتيجه هر يك نفر از انسان در طول | در تاريخ يهود آمده است كه: عمر نوع بشر از روزى كه در زمين خلق شده تا كنون، بيش از حدود هفت هزار سال نيست كه اعتبار عقلى هم كمك و مساعد اين تاريخ است، براى اينكه اگر ما از نوع بشر يك انسان مرد و يك زن را كه با هم زن و شوهر باشند فرض كنيم كه در مدتى متوسط نه خيلى طولانى و نه خيلى كوتاه با هم زندگى كنند، و هر دو داراى مزاجى معتدل باشند، و در وضع متوسطى از حيث امنيت و فراوانى نعمت و رفاه و مساعدت و ... و همه عوامل و شرايطى كه در زندگى انسان مؤثرند قرار داشته باشند و از سوى ديگر فرض كنيم اين دو فرد در اوضاعى متوسط توالد و تناسل كنند، و باز فرض كنيم كه همه اوضاعى كه در باره آن دو فرض كرديم در باره فرزندان آن دو نيز محقق باشد، و فرزندانشان هم از نظر پسرى و دخترى بطور متوسط به دنيا بيايند، خواهيم ديد كه اين انسان كه در آغاز فقط دو نفر فرض شده بودند، در يك قرن يعنى در رأس صد سال عددشان به هزار نفر مىرسد، در نتيجه هر يك نفر از انسان در طول | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) و پروردگارت بر هر چيزى نگهبان و رقيب است." سوره سبأ آيه: 21". | |||
(2) اللَّه بر آنان حفيظ است و تو گماشته و وكيل بر آنان نيستى." سوره شورا آيه: 6". | |||
(3) پروردگارت شلاق عذاب را بر سرشان فرود آورد، كه پروردگار تو هر آينه در كمين است." سوره فجر آيه: 14". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 222 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 222 | ||
صد سال پانصد نفر مىشود. آن گاه اگر عوامل تهديدگر را كه با هستى بشر ضديت دارد (از قبيل بلاهاى عمومى، يعنى سرما، گرما، طوفان، زلزله، قحطى، و با، طاعون، خسف، زير آوار رفتن، جنگهاى خانمان برانداز و ساير مصائب غير عمومى كه احيانا به تك تك افراد مىرسد) در نظر بگيريم و از آن آمار كه گرفتيم سهم اين بلاها را كم كنيم، و در اين كم كردن حد اكثر را در نظر بگيريم يعنى فرض كنيم كه بلاهاى نامبرده از هر هزار نفر انسان نهصد و نود و نه نفر را از بين ببرد، و در هر صد سال كه بر حسب فرض اول در هر نفر هزار نفر مىشوند، غير از يك نفر زنده نماند. | صد سال پانصد نفر مىشود. آن گاه اگر عوامل تهديدگر را كه با هستى بشر ضديت دارد (از قبيل بلاهاى عمومى، يعنى سرما، گرما، طوفان، زلزله، قحطى، و با، طاعون، خسف، زير آوار رفتن، جنگهاى خانمان برانداز و ساير مصائب غير عمومى كه احيانا به تك تك افراد مىرسد) در نظر بگيريم و از آن آمار كه گرفتيم سهم اين بلاها را كم كنيم، و در اين كم كردن حد اكثر را در نظر بگيريم يعنى فرض كنيم كه بلاهاى نامبرده از هر هزار نفر انسان نهصد و نود و نه نفر را از بين ببرد، و در هر صد سال كه بر حسب فرض اول در هر نفر هزار نفر مىشوند، غير از يك نفر زنده نماند. | ||
خط ۱۵۷: | خط ۱۵۱: | ||
اما مساله اختلاف خونها و به دنبالش اختلاف رنگها هيچ دلالتى بر نظريه آنان ندارد، براى اينكه بحثهاى طبيعى امروز اساس خود را بر اين پايه نهاده كه انواع كائنات در حال تطور و تحولند و با چنين مبنايى چگونه اطمينان پيدا مىشود به اينكه اختلاف خونها و به | اما مساله اختلاف خونها و به دنبالش اختلاف رنگها هيچ دلالتى بر نظريه آنان ندارد، براى اينكه بحثهاى طبيعى امروز اساس خود را بر اين پايه نهاده كه انواع كائنات در حال تطور و تحولند و با چنين مبنايى چگونه اطمينان پيدا مىشود به اينكه اختلاف خونها و به | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) و زمانى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: مىخواهم در زمين جانشينى بگذارم، گفتند باز در زمين كسانى مىگذارى كه در آن فساد كنند و خونها بريزند؟." سوره بقره آيه: 30". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 224 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 224 | ||
دنبالش اختلاف رنگها مستند به تطور در اين نوع نباشد؟ با اينكه اين دانشمندان جزم و قطع دارند بر اينكه تطور و تحول در بسيارى از انواع جانداران از قبيل اسب و گوسفند و فيل و غير آن واقع شده و اين بحث و فحص سرانجام به آثارى باستانى و تحت الارض بسيارى برخورده كه كشف مىكند چنين تطورى واقع شده علاوه بر اينكه علماى امروز هيچ اعتنايى به اختلاف رنگها نداشته، در جرائد مىخوانيم كه در اين ايام در انگلستان جمعى از دكترهايى كه خود را طبيب مىدانند در اين صدد بر آمدهاند كه فرمولى تهيه كنند كه رنگ پوست بدن انسان را تغيير دهند، مثلا سياه آن را به سفيد مبدل سازند. و اما مساله وجود انسانهاى سرخپوست در ما وراى بحار با اينكه همين طبيعى دانان مىگويند كه تاريخ بشريت از ميليونها سال تجاوز مىكند هيچ چيزى را اثبات نمىكند، اين تاريخ نقلى است كه عمر بشر را، شش هزار سال و اندى مىداند، و وقتى مطلب از اين قرار باشد چه مانعى دارد كه در قرون قبل از تاريخ حوادثى رخ داده باشد و قاره آمريكا را از ساير قارهها جدا كرده باشد، هم چنان كه آثار باستانى ارضى بسيارى دلالت دارد بر اينكه دگرگونگيهاى بسيارى در اثر مرور زمان در سطح كره زمين رخ داده، درياها خشكى و خشكىها دريا شده، و بيابانها كوه و كوهها مسطح و از همه اينها مهمتر اينكه دو قطب شمال و جنوب و منطقههاى زمين دگرگون گشته، دگرگونىهايى كه علوم طبقات الارض و هيات و جغرافيا آن را شرح داده است، و با اين حرفها و نظريهها ديگر دليلى براى آقايان باقى نمىماند مگر صرف استبعاد اينكه آمريكايى سرخ پوست، با چينى زردپوست در يك پدر و يك مادر مشترك باشند. | دنبالش اختلاف رنگها مستند به تطور در اين نوع نباشد؟ با اينكه اين دانشمندان جزم و قطع دارند بر اينكه تطور و تحول در بسيارى از انواع جانداران از قبيل اسب و گوسفند و فيل و غير آن واقع شده و اين بحث و فحص سرانجام به آثارى باستانى و تحت الارض بسيارى برخورده كه كشف مىكند چنين تطورى واقع شده علاوه بر اينكه علماى امروز هيچ اعتنايى به اختلاف رنگها نداشته، در جرائد مىخوانيم كه در اين ايام در انگلستان جمعى از دكترهايى كه خود را طبيب مىدانند در اين صدد بر آمدهاند كه فرمولى تهيه كنند كه رنگ پوست بدن انسان را تغيير دهند، مثلا سياه آن را به سفيد مبدل سازند. و اما مساله وجود انسانهاى سرخپوست در ما وراى بحار با اينكه همين طبيعى دانان مىگويند كه تاريخ بشريت از ميليونها سال تجاوز مىكند هيچ چيزى را اثبات نمىكند، اين تاريخ نقلى است كه عمر بشر را، شش هزار سال و اندى مىداند، و وقتى مطلب از اين قرار باشد چه مانعى دارد كه در قرون قبل از تاريخ حوادثى رخ داده باشد و قاره آمريكا را از ساير قارهها جدا كرده باشد، هم چنان كه آثار باستانى ارضى بسيارى دلالت دارد بر اينكه دگرگونگيهاى بسيارى در اثر مرور زمان در سطح كره زمين رخ داده، درياها خشكى و خشكىها دريا شده، و بيابانها كوه و كوهها مسطح و از همه اينها مهمتر اينكه دو قطب شمال و جنوب و منطقههاى زمين دگرگون گشته، دگرگونىهايى كه علوم طبقات الارض و هيات و جغرافيا آن را شرح داده است، و با اين حرفها و نظريهها ديگر دليلى براى آقايان باقى نمىماند مگر صرف استبعاد اينكه آمريكايى سرخ پوست، با چينى زردپوست در يك پدر و يك مادر مشترك باشند. | ||
خط ۱۶۳: | خط ۱۵۷: | ||
" إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" «2». | " إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" «2». | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) و خلقت انسان را از گل آغاز كرد، سپس نسل او را از چكيده آبى بى مقدار بيافريد." سوره سجده: 8". | |||
(2) محققا وضع عيسى نزد خدا نظير وضعى است كه آدم داشت و خدا او را از خاك خلق نموده سپس خطاب به خاك فرمود باش و خاك آدم شد." سوره آل عمران آيه: 59". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 225 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 225 | ||
" وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ، قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ، وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها" «1»" إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ" «2». | " وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ، قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ، وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها" «1»" إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ" «2». | ||
خط ۱۷۱: | خط ۱۶۵: | ||
" شما را خلق كرديم و سپس صورتگرى نموديم ..." و همچنين در آيه ديگر فرموده:" قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ... قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ، ... قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ" «4» نخست سخن از خلقت يك | " شما را خلق كرديم و سپس صورتگرى نموديم ..." و همچنين در آيه ديگر فرموده:" قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ... قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ، ... قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ" «4» نخست سخن از خلقت يك | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1)" سوره بقره آيه: 30- 31" ترجمه در دو صفحه قبل گذشت | |||
(2) آن زمان كه پروردگارت به ملائكه گفت: بشرى از گل خواهم آفريد: چون از خلقتش به پرداختم، و از روح خود در او دميدم همه برايش به سجده بيفتيد." سوره ص آيه: 71" | |||
(3) با اينكه ما شما را نخست خلق كرديم. و سپس صورتگرى نموديم، آن گاه به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد." سوره اعراف آيه: 11" | |||
(4) سوره ص آيه: 83 | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 226 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 226 | ||
فرد دارد، مىفرمايد:" اى ابليس چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كنى براى كسى كه من او را به دست خود خلق كردم؟ ... ابليس گفت:" من از او شريفترم، چرا كه مرا از آتش و او را از گل آفريدى" و در آخر از همان يك فرد تعبير به جمع كرده مىفرمايد: ابليس گفت: | فرد دارد، مىفرمايد:" اى ابليس چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كنى براى كسى كه من او را به دست خود خلق كردم؟ ... ابليس گفت:" من از او شريفترم، چرا كه مرا از آتش و او را از گل آفريدى" و در آخر از همان يك فرد تعبير به جمع كرده مىفرمايد: ابليس گفت: | ||
خط ۱۸۴: | خط ۱۷۸: | ||
پس همه اين آيات- بطورى كه ملاحظه مىفرمائيد- با اين معنا كه جنس بشر به اعتبارى آدم ناميده شود و يك فرد از اين جنس هم به اعتبارى ديگر آدم خوانده شود نمىسازد و نيز با اين معنا كه خلقت بشر به اعتبارى به تراب نسبت داده شود و به اعتبارى ديگر به نطفه، هيچ سازگارى ندارد، مخصوصا آيه شريفه:" إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ..." «3» كه صريح در اين است كه خلقت آدم مانند خلقت عيسى و | پس همه اين آيات- بطورى كه ملاحظه مىفرمائيد- با اين معنا كه جنس بشر به اعتبارى آدم ناميده شود و يك فرد از اين جنس هم به اعتبارى ديگر آدم خوانده شود نمىسازد و نيز با اين معنا كه خلقت بشر به اعتبارى به تراب نسبت داده شود و به اعتبارى ديگر به نطفه، هيچ سازگارى ندارد، مخصوصا آيه شريفه:" إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ..." «3» كه صريح در اين است كه خلقت آدم مانند خلقت عيسى و | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) اى بنى آدم زنهار كه شيطان شما را دچار فتنه نسازد، هم چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان كند، تا عورتشان نمودار شود." سوره اعراف آيه: 27" | |||
(2) و آن زمان كه به ملائكه گفتيم بر آدم سجده كنيد، پس همگى سجده كردند مگر ابليس، كه گفت: آيا بر كسى سجده كنم كه تو او را از گل آفريدى؟ و اضافه كرد: به من بگو آيا اين موجود خاكى را بر من برترى دادهاى؟ اى خدا اگر تا قيامت عمرم دهى ذريه و نسل او را از راه بدر خواهم كرد، مگر اندكى از آنان را." سوره اسرا آيه 62". | |||
(3)" سوره آل عمران آيه 59". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 227 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 227 | ||
خلقت عيسى مانند خلقت آدم خلقتى استثنايى است و اگر منظور از كلمه" آدم" آدم نوعى بود، ديگر تشبيه خلقت عيسى به آن معنا نداشت، چون خلقت عيسى" خارق العاده" بود و خلقت نوع بشر بطور" عادى" است و صاحبان اين احتمال از نظريه از حد اعتدال و ميانهروى به حد تفريط گرائيدهاند، هم چنان كه زين العرب يكى از علماى اهل سنت به سوى افراط گرائيده و گفته است اعتقاد به خلقت بيش از يك آدم، كفر است (يعنى آن قدر پاى بند به فرديت شخص آدم شده كه حاضر نيست آدمهاى متعدد در نسلهاى متعدد را بپذيرد، با اينكه طبق روايات و نيز كشفيات اخير آدمهاى بسيارى بودهاند كه هر يك سر سلسله نسل خود به شمار مىآيند). | خلقت عيسى مانند خلقت آدم خلقتى استثنايى است و اگر منظور از كلمه" آدم" آدم نوعى بود، ديگر تشبيه خلقت عيسى به آن معنا نداشت، چون خلقت عيسى" خارق العاده" بود و خلقت نوع بشر بطور" عادى" است و صاحبان اين احتمال از نظريه از حد اعتدال و ميانهروى به حد تفريط گرائيدهاند، هم چنان كه زين العرب يكى از علماى اهل سنت به سوى افراط گرائيده و گفته است اعتقاد به خلقت بيش از يك آدم، كفر است (يعنى آن قدر پاى بند به فرديت شخص آدم شده كه حاضر نيست آدمهاى متعدد در نسلهاى متعدد را بپذيرد، با اينكه طبق روايات و نيز كشفيات اخير آدمهاى بسيارى بودهاند كه هر يك سر سلسله نسل خود به شمار مىآيند). | ||
خط ۲۰۶: | خط ۲۰۰: | ||
در پاسخ مىگوئيم: اين سخن كه ازدواج خواهر و برادر منافى با فطرت باشد درست | در پاسخ مىگوئيم: اين سخن كه ازدواج خواهر و برادر منافى با فطرت باشد درست | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1)" سوره روم آيه 30" | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 230 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 230 | ||
نيست و فطرت چنين ازدواجى را صرفا به خاطر اينكه ازدواج خواهر و برادر است نفى نمىكند و از آن تنفر ندارد، بلكه اگر نفى مىكند و اگر از آن تنفر دارد براى اين است كه باعث شيوع فحشا و منكرات مىشود و باعث مىگردد غريزه عفت باطل گردد و عفت عمومى لكهدار شود. | نيست و فطرت چنين ازدواجى را صرفا به خاطر اينكه ازدواج خواهر و برادر است نفى نمىكند و از آن تنفر ندارد، بلكه اگر نفى مىكند و اگر از آن تنفر دارد براى اين است كه باعث شيوع فحشا و منكرات مىشود و باعث مىگردد غريزه عفت باطل گردد و عفت عمومى لكهدار شود. | ||
خط ۲۲۶: | خط ۲۲۰: | ||
و در نهج البيان شيبانى از عمرو بن ابى المقدام از پدرش ابى المقدام روايت آورده كه گفت: من از امام ابى جعفر ع پرسيدم: خداى عز و جل حوا را از چه آفريد؟ فرمود: اين مردم در اين باره چه مىگويند؟ عرضه داشتم: مىگويند او را از دندهاى از دندههاى آدم آفريد، فرمود: دروغ مىگويند، مگر خدا عاجز بود كه او را از غير دنده آدم خلق كند؟ عرضه داشتم: فدايت شوم پس او را از چه آفريد؟ فرمود: پدرم از پدران بزرگوارش نقل كرده كه گفتند: | و در نهج البيان شيبانى از عمرو بن ابى المقدام از پدرش ابى المقدام روايت آورده كه گفت: من از امام ابى جعفر ع پرسيدم: خداى عز و جل حوا را از چه آفريد؟ فرمود: اين مردم در اين باره چه مىگويند؟ عرضه داشتم: مىگويند او را از دندهاى از دندههاى آدم آفريد، فرمود: دروغ مىگويند، مگر خدا عاجز بود كه او را از غير دنده آدم خلق كند؟ عرضه داشتم: فدايت شوم پس او را از چه آفريد؟ فرمود: پدرم از پدران بزرگوارش نقل كرده كه گفتند: | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) توحيد ص 277 ح 2 طبع طهران. | |||
(2) شرح نهج البلاغة ابن ميثم ج 1 ص 173. | |||
(3) خصال ج 2 ص 652 ح 54. | |||
(4) خصال ج 2 ص 639 ح 14. | |||
(5) خصال ج 2 ص 358 ح 45. | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 232 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 232 | ||
رسول خدا (ص) فرمود: خداى تبارك و تعالى قبضهاى (مشتى) از گل را قبضه كرد و آن را با دست راست خود مخلوط نمود (كه البته هر دو دست او راست است) و آن گاه آدم را از آن گل آفريد و مقدارى زياد آمد حوا را از آن زيادى خلق كرد «1». | رسول خدا (ص) فرمود: خداى تبارك و تعالى قبضهاى (مشتى) از گل را قبضه كرد و آن را با دست راست خود مخلوط نمود (كه البته هر دو دست او راست است) و آن گاه آدم را از آن گل آفريد و مقدارى زياد آمد حوا را از آن زيادى خلق كرد «1». | ||
خط ۲۳۸: | خط ۲۳۲: | ||
و در مجمع البيان در ذيل آيه:" وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ"، از امام باقر | و در مجمع البيان در ذيل آيه:" وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ"، از امام باقر | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) تفسير برهان ج 1 ص 336 ح 10. | |||
(2) علل الشرائع ج 1 ص 17 ب 17 ح 1. | |||
(3) احتجاج طبرسى ج 2 ص 44 طبع نجف. | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 233 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 233 | ||
ع روايت آورده كه فرمود: معناى تقواى از ارحام اين است كه از قطع رحم بپرهيزيد «1». | ع روايت آورده كه فرمود: معناى تقواى از ارحام اين است كه از قطع رحم بپرهيزيد «1». | ||
خط ۲۵۲: | خط ۲۴۶: | ||
و در تفسير عياشى از اصبغ بن نباته روايت شده كه گفت: من از امير المؤمنين ع شنيدم كه مىفرمود: بسيار مىشود كه بعضى از شما در باره كسى و يا چيزى بايد | و در تفسير عياشى از اصبغ بن نباته روايت شده كه گفت: من از امير المؤمنين ع شنيدم كه مىفرمود: بسيار مىشود كه بعضى از شما در باره كسى و يا چيزى بايد | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) مجمع البيان ج 3 ص 3. | |||
(2) اصول كافى ج 2 ص 150 ح 1. | |||
(3) تفسير عياشى ج 1 ص 217 ح 10. | |||
(4) الدر المنثور ج 2 ص 117. | |||
(5)" سوره نسا، آيه 9". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 234 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 234 | ||
خرسندى و رضايت به خرج دهد ليكن خشمگين مىشود تا جايى كه مستوجب آتش دوزخ مىگردد، (اين در صورتى است كه روايت" فيما يرضى" باشد و اگر" فيما يرضى" باشد معنايش اين مىشود كه شما گاهى دچار خشمى مىشويد كه بعد از آن روى خشنودى را نمىبينيد تا داخل آتش گرديد، پس بنا بر اين هر گاه يكى از شما نسبت به فردى از ارحام خود خشمگين شد به او نزديك شود و با او تماس پيدا كند)، كه (اين خاصيت در ميان ارحام هست كه) هر گاه بدن اين با آن تماس پيدا كند آرامش و ثبات مىيابد، آرى رحم به عرش خدا آويزان است، صدايى در آن پيدا مىشود نظير صدايى كه از آهن در هنگام كوبيدن بر مىآيد، پس ندا مىدهد:" بار الها وصل كن با كسى كه مرا وصل كرد و قطع كن با كسى كه مرا قطع كرده" و اين سخن خداوند سبحان است كه:" وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً" و هر شخصى آن گاه كه دچار خشم شد اگر ايستاده است فورا بنشيند و در روى زمين و لو شود كه همين نشستن روى زمين پليدى شيطان را از بين مىبرد «1». | خرسندى و رضايت به خرج دهد ليكن خشمگين مىشود تا جايى كه مستوجب آتش دوزخ مىگردد، (اين در صورتى است كه روايت" فيما يرضى" باشد و اگر" فيما يرضى" باشد معنايش اين مىشود كه شما گاهى دچار خشمى مىشويد كه بعد از آن روى خشنودى را نمىبينيد تا داخل آتش گرديد، پس بنا بر اين هر گاه يكى از شما نسبت به فردى از ارحام خود خشمگين شد به او نزديك شود و با او تماس پيدا كند)، كه (اين خاصيت در ميان ارحام هست كه) هر گاه بدن اين با آن تماس پيدا كند آرامش و ثبات مىيابد، آرى رحم به عرش خدا آويزان است، صدايى در آن پيدا مىشود نظير صدايى كه از آهن در هنگام كوبيدن بر مىآيد، پس ندا مىدهد:" بار الها وصل كن با كسى كه مرا وصل كرد و قطع كن با كسى كه مرا قطع كرده" و اين سخن خداوند سبحان است كه:" وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً" و هر شخصى آن گاه كه دچار خشم شد اگر ايستاده است فورا بنشيند و در روى زمين و لو شود كه همين نشستن روى زمين پليدى شيطان را از بين مىبرد «1». | ||
خط ۲۶۳: | خط ۲۵۷: | ||
" هر گاه يكى از شما نسبت به فردى از ارحام خويش خشمگين شد به او نزديك شود ..." | " هر گاه يكى از شما نسبت به فردى از ارحام خويش خشمگين شد به او نزديك شود ..." | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) تفسير عياشى ج 1 ص 217 ح 8. | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 235 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 235 | ||
چرا كه نزديك شدن به رحم، هم رعايت كردن حكم رحم است و هم تقويت و پشتيبانى از او است كه همين دو جهت او را به ياد مىآورد كه طرف مقابل رحم او است و تحريك مىكند به اينكه بيشتر حكم رحم را رعايت كند و در نتيجه بار ديگر اثرش ظاهر گشته و در طرفين رأفت و رحمت پديد آورد. | چرا كه نزديك شدن به رحم، هم رعايت كردن حكم رحم است و هم تقويت و پشتيبانى از او است كه همين دو جهت او را به ياد مىآورد كه طرف مقابل رحم او است و تحريك مىكند به اينكه بيشتر حكم رحم را رعايت كند و در نتيجه بار ديگر اثرش ظاهر گشته و در طرفين رأفت و رحمت پديد آورد. | ||
خط ۲۷۸: | خط ۲۷۲: | ||
" مترجم" | " مترجم" | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) از صحاح ج 3 ص 1111 | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 237 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 237 | ||
و اينكه فرمود: پس ندا مىدهد:" بار الها وصل كن با كسى كه مرا وصل كرده و قطع كن با كسى كه مرا قطع كرده ..." حكايت معنا و فحواى عملى است كه صله رحم انجام مىدهد و آن پناهنده شدن به عرش و يارى خواستنش از آن مقام است و در رواياتى بسيار آمده كه صله رحم عمر را زياد مىكند و قطع رحم آن را قطع مىسازد و در سابق در جلد دوم عربى اين كتاب آنجا كه احكام اعمال را شرح مىداديم بحثى پيرامون روابط اعمال با حوادث خارجى گذشت و در آنجا گفتيم كه: مدير اين نظام كه در عالم جارى است، اين نظام را به سوى اغراضى و هدفهايى شايسته سوق مىدهد. نه به بيهودگى و عبث، و اين معنا را تا ابد مهمل نخواهد گذاشت و هر گاه جزئى و يا اجزايى از عالم و يا از نظام آن گسيخته و فاسد شد، بلا فاصله آن خرابى و فساد را اصلاح مىكند يا به اينكه همان را اصلاح كند و يا آنكه آن جزء را به كلى از بين ببرد و جزئى ديگر در جايش قرار دهد، و كسى كه قطع رحم مىكند با خدا در تكوين او جنگ مىكند، خداى تعالى اگر راه اصلاح فراهم شد اصلاحش مىكند و گرنه عمرش را قطع و ناتمام مىسازد، و اما اينكه انسان امروز توجهى به اين حقيقت نكرده، و ايمانى به آن و به امثال آن ندارد، ضرر به جايى نمىزند، و نظام عالم را زير و رو نمىكند، و دليل بر آن نمىشود كه چنين حقيقتى وجود ندارد براى اينكه آن قدر دردهاى بى درمان به طرف جثمان بشريت هجوم آورده كه ديگر به او نوبت نمىدهد درد قطع رحم را درك كند. پس بگو حس بشريت از درك اين حقيقت عاجز شده، نه اينكه اين حقيقت، حقيقت نباشد و بر عكس خيال باشد، نه، بلكه حس بشر فراغت پيدا نمىكند كه درد عذاب قطع رحم را احساس كند. | و اينكه فرمود: پس ندا مىدهد:" بار الها وصل كن با كسى كه مرا وصل كرده و قطع كن با كسى كه مرا قطع كرده ..." حكايت معنا و فحواى عملى است كه صله رحم انجام مىدهد و آن پناهنده شدن به عرش و يارى خواستنش از آن مقام است و در رواياتى بسيار آمده كه صله رحم عمر را زياد مىكند و قطع رحم آن را قطع مىسازد و در سابق در جلد دوم عربى اين كتاب آنجا كه احكام اعمال را شرح مىداديم بحثى پيرامون روابط اعمال با حوادث خارجى گذشت و در آنجا گفتيم كه: مدير اين نظام كه در عالم جارى است، اين نظام را به سوى اغراضى و هدفهايى شايسته سوق مىدهد. نه به بيهودگى و عبث، و اين معنا را تا ابد مهمل نخواهد گذاشت و هر گاه جزئى و يا اجزايى از عالم و يا از نظام آن گسيخته و فاسد شد، بلا فاصله آن خرابى و فساد را اصلاح مىكند يا به اينكه همان را اصلاح كند و يا آنكه آن جزء را به كلى از بين ببرد و جزئى ديگر در جايش قرار دهد، و كسى كه قطع رحم مىكند با خدا در تكوين او جنگ مىكند، خداى تعالى اگر راه اصلاح فراهم شد اصلاحش مىكند و گرنه عمرش را قطع و ناتمام مىسازد، و اما اينكه انسان امروز توجهى به اين حقيقت نكرده، و ايمانى به آن و به امثال آن ندارد، ضرر به جايى نمىزند، و نظام عالم را زير و رو نمىكند، و دليل بر آن نمىشود كه چنين حقيقتى وجود ندارد براى اينكه آن قدر دردهاى بى درمان به طرف جثمان بشريت هجوم آورده كه ديگر به او نوبت نمىدهد درد قطع رحم را درك كند. پس بگو حس بشريت از درك اين حقيقت عاجز شده، نه اينكه اين حقيقت، حقيقت نباشد و بر عكس خيال باشد، نه، بلكه حس بشر فراغت پيدا نمىكند كه درد عذاب قطع رحم را احساس كند. | ||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 238 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 238 | ||
[سوره النساء (4): آيات 2 تا 6] | |||
وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً (2) وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى أَلاَّ تَعُولُوا (3) وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً (4) وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (5) وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً (6) | وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً (2) وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى أَلاَّ تَعُولُوا (3) وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً (4) وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (5) وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً (6) | ||
خط ۳۱۱: | خط ۳۰۵: | ||
" يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ" «1»،" أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ" «2»،" إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ" «3»،" وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى" «4». | " يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ" «1»،" أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ" «2»،" إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ" «3»،" وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى" «4». | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) در باره خداى تعالى آنچه مىپنداشتند غير حق و پندارى جاهلانه بود." سوره آل عمران، آيه 154". | |||
(2) آيا هنوز پندارهاى جاهليت را دنبال مىكنند." سوره مائده، آيه 50". | |||
(3) چون آنها كافر شدند در دلهاى خود دچار حميت بودند، حميت جاهليه." سوره فتح، آيه 26" | |||
(4) زنان نبايد به رسم جاهليت اولى، زينت خود را براى اجانب هويدا سازند." سوره احزاب، آيه 33". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 241 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 241 | ||
[اوضاع اجتماعى و وضع حكومت در ميان عرب دوران جاهليت] | |||
عرب در آن ايام در سمت جنوب، مجاور با حبشه بود كه مذهب نصرانيت داشتند و در سمت مغرب، مجاور بود با امپراطورى روم كه او نيز نصرانى بود و در شمالش مجاور بود با امپراطورى فرس كه مذهب مجوس داشت و در غير اين چند سمت عرب هند و مصر قرار داشت كه داراى كيش و ثنيت بودند و در داخل سرزمينشان طوايفى از يهود بودند و خود عرب داراى كيش و ثنيت بود و بيشترشان زندگى قبيلهاى داشتند و همه اينها كه گفته شد، يك اجتماع صحرايى و تاثير پذير برايشان پديد آورده بود، اجتماعى كه هم از رسوم يهوديت در آن ديده مىشد و هم از رسوم نصرانيت و مجوسيت، و در عين حال مردمى سر مست از جهالت خود بودند، هم چنان كه قرآن كريم در باره آنان فرموده:" وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ، إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ" «1». | عرب در آن ايام در سمت جنوب، مجاور با حبشه بود كه مذهب نصرانيت داشتند و در سمت مغرب، مجاور بود با امپراطورى روم كه او نيز نصرانى بود و در شمالش مجاور بود با امپراطورى فرس كه مذهب مجوس داشت و در غير اين چند سمت عرب هند و مصر قرار داشت كه داراى كيش و ثنيت بودند و در داخل سرزمينشان طوايفى از يهود بودند و خود عرب داراى كيش و ثنيت بود و بيشترشان زندگى قبيلهاى داشتند و همه اينها كه گفته شد، يك اجتماع صحرايى و تاثير پذير برايشان پديد آورده بود، اجتماعى كه هم از رسوم يهوديت در آن ديده مىشد و هم از رسوم نصرانيت و مجوسيت، و در عين حال مردمى سر مست از جهالت خود بودند، هم چنان كه قرآن كريم در باره آنان فرموده:" وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ، إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ" «1». | ||
خط ۳۲۴: | خط ۳۱۸: | ||
و اما فرزندان عرب جاهليت تنها ملحق به پدران بودند و اگر در خردسالى پدر را از دست مىدادند، ارث نمىبردند و ارث خاص فرزندان كبير بود و از جمله چيزهايى كه به ارث | و اما فرزندان عرب جاهليت تنها ملحق به پدران بودند و اگر در خردسالى پدر را از دست مىدادند، ارث نمىبردند و ارث خاص فرزندان كبير بود و از جمله چيزهايى كه به ارث | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) و اگر از بيشتر ساكنان اين سرزمين اطاعت كنى، تو را از راه خدا گمراه خواهند كرد چون غير از پندار را متابعت نمىكنند و دركى جز انديشه باطل و دروغ چيزى ندارند." سوره انعام آيه 116" | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 242 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 242 | ||
برده مىشد همسر متوفى بود و زنان و فرزندان خردسال چه پسر و چه دختر از ارث محروم بودند. | برده مىشد همسر متوفى بود و زنان و فرزندان خردسال چه پسر و چه دختر از ارث محروم بودند. | ||
خط ۳۳۴: | خط ۳۲۸: | ||
بر همه اين عوامل بدبختى و شقاوت، اين درد بى درمان را نيز اضافه كن كه حتى در شهرهاى اين سرزمين سواد و دانش وجود نداشت، تا چه رسد به قبيلهها و عشاير. | بر همه اين عوامل بدبختى و شقاوت، اين درد بى درمان را نيز اضافه كن كه حتى در شهرهاى اين سرزمين سواد و دانش وجود نداشت، تا چه رسد به قبيلهها و عشاير. | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1)" سوره تكوير، آيه 8" | |||
(2)" سوره زخرف، آيه 17" | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 243 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 243 | ||
بعد از گفتگو پيرامون همه اين مطالب- كه در باره احوال، اعمال، عادات، و رسوم حاكم در بين عرب بود- امور ديگرى از سياق آيات قرآنى و خطابهايى كه در آن به عرب شده، به طور واضح استفاده مىشود، لذا خوانندگان را توصيه مىكنم كه اين آيات و خطابها را و بياناتى را كه قرآن كريم در مكه و سپس در مدينه و بعد از شوكت يافتن اسلام به عرب كرده و به اوصافى كه در آن آيات، عرب را به آن توصيف نموده و امورى كه قرآن عرب را به خاطر آن امور توبيخ و مذمت كرده و نهىهايى را كه در اين مدت (با نرمى و يا به خشونت) به عرب كرده، به دقت مورد نظر قرار دهند كه اگر مجموع اينها را مورد دقت قرار دهند، خواهند ديد كه آنچه ما در باره عرب تذكر داديم، درست بوده است. | بعد از گفتگو پيرامون همه اين مطالب- كه در باره احوال، اعمال، عادات، و رسوم حاكم در بين عرب بود- امور ديگرى از سياق آيات قرآنى و خطابهايى كه در آن به عرب شده، به طور واضح استفاده مىشود، لذا خوانندگان را توصيه مىكنم كه اين آيات و خطابها را و بياناتى را كه قرآن كريم در مكه و سپس در مدينه و بعد از شوكت يافتن اسلام به عرب كرده و به اوصافى كه در آن آيات، عرب را به آن توصيف نموده و امورى كه قرآن عرب را به خاطر آن امور توبيخ و مذمت كرده و نهىهايى را كه در اين مدت (با نرمى و يا به خشونت) به عرب كرده، به دقت مورد نظر قرار دهند كه اگر مجموع اينها را مورد دقت قرار دهند، خواهند ديد كه آنچه ما در باره عرب تذكر داديم، درست بوده است. | ||
علاوه بر اينكه تاريخ هم همه اين مطالب را ضبط كرده و از جزئيات، تفاصيلى را ذكر نموده كه در بيان ما نيامده بود، چون بناى ما، بيان آيات كريم و همچنين بنا بر اختصار گويى است. كوتاهترين كلمه و در عين حال وافىترين بيان براى افاده همه مطالبى كه از وضع عرب آورديم، همان كلمه" جاهليت" و تعبير از آن ايام به" عهد جاهليت" است كه همه معانى گذشته بطور اجمال در اين كلمه خوابيده و مندرج است، و اين بود وضع جهان عرب در آن روز. | علاوه بر اينكه تاريخ هم همه اين مطالب را ضبط كرده و از جزئيات، تفاصيلى را ذكر نموده كه در بيان ما نيامده بود، چون بناى ما، بيان آيات كريم و همچنين بنا بر اختصار گويى است. كوتاهترين كلمه و در عين حال وافىترين بيان براى افاده همه مطالبى كه از وضع عرب آورديم، همان كلمه" جاهليت" و تعبير از آن ايام به" عهد جاهليت" است كه همه معانى گذشته بطور اجمال در اين كلمه خوابيده و مندرج است، و اين بود وضع جهان عرب در آن روز. | ||
[وضع اقوام و ملل ديگر در دوران جاهليت] | |||
قرآن كريم در باره اقوام ديگر از قبيل: روم، فرس، حبشه، هند و ديگران، كه پيرامون عرب زندگى مىكردند سخنى جز بطور اجمال در باره آنان ندارد، اما اهل كتاب يعنى يهود و نصارا و آنها كه ملحق به اهل كتاب هستند آن روز در مناطق نامبرده زندگى مىكردند، و اجتماعاتشان بر مبناى قانون اداره نمىشد، بلكه بر محور خواستههاى مستبدانه فردى دور مىزد، افرادى به عنوان پادشاه، رئيس، حاكم و عامل بر آنان حكمرانى مىكردند، در نتيجه مىتوان گفت: كه اهل كتاب در آن روزگاران به دو طبقه حاكم و محكوم تقسيم مىشدند طبقه حاكمى كه فعال ما يشاء بود و با جان و مال و عرض مردم بازى مىكرد و طبقه محكومى كه قيد بردگى طبقه حاكم را به گردن انداخته و در برابر او تن به ذلت داده بود، نه در مال خود امنيتى داشت و نه در ناموسش و نه حتى در جانش و در ارادهاش. از هيچ آزادىاى برخوردار نبود، نمىتوانست چيزى بخواهد مگر آنچه را كه ما فوقش اجازه دهد. | قرآن كريم در باره اقوام ديگر از قبيل: روم، فرس، حبشه، هند و ديگران، كه پيرامون عرب زندگى مىكردند سخنى جز بطور اجمال در باره آنان ندارد، اما اهل كتاب يعنى يهود و نصارا و آنها كه ملحق به اهل كتاب هستند آن روز در مناطق نامبرده زندگى مىكردند، و اجتماعاتشان بر مبناى قانون اداره نمىشد، بلكه بر محور خواستههاى مستبدانه فردى دور مىزد، افرادى به عنوان پادشاه، رئيس، حاكم و عامل بر آنان حكمرانى مىكردند، در نتيجه مىتوان گفت: كه اهل كتاب در آن روزگاران به دو طبقه حاكم و محكوم تقسيم مىشدند طبقه حاكمى كه فعال ما يشاء بود و با جان و مال و عرض مردم بازى مىكرد و طبقه محكومى كه قيد بردگى طبقه حاكم را به گردن انداخته و در برابر او تن به ذلت داده بود، نه در مال خود امنيتى داشت و نه در ناموسش و نه حتى در جانش و در ارادهاش. از هيچ آزادىاى برخوردار نبود، نمىتوانست چيزى بخواهد مگر آنچه را كه ما فوقش اجازه دهد. | ||
خط ۳۵۳: | خط ۳۴۷: | ||
" بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ" «3» كه در اين آيه دعوت مىكند به اينكه با كنيزان و دوشيزگان ازدواج كنند،" أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ" | " بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ" «3» كه در اين آيه دعوت مىكند به اينكه با كنيزان و دوشيزگان ازدواج كنند،" أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ" | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1)" سوره آل عمران، آيه 64" | |||
(2)" سوره حجرات، آيه 13" | |||
(3) همه از همديگريد پس دختران راى و كنيزان را با اجازه خانوادهشان به نكاح خود در آوريد." سوره نسا، آيه 25". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 245 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 245 | ||
«1» كه زنان و مردان را يكسان مورد حكم قرار داده است. | |||
و اين بود تاريخ زندگى اهل كتاب در دوران جاهليت. اما غير اهل كتاب كه در آن روز عبارت بودند از: بتپرستان و پرستندگان چيزهاى ديگر، وضع آنها بسيار بدتر و شومتر از وضع اهل كتاب بود، آياتى هم كه در احتجاج و استدلال عليه آنان در قرآن كريم هست كشف مىكند از اينكه اين گروه از مردم، در دوران قبل از اسلام بسيار بدبختتر و در تمامى شؤون حيات، محرومتر از اهل كتاب بودند و از سعادتهاى زندگى، بويى نبرده بودند، از آن جمله آيات زير است: | و اين بود تاريخ زندگى اهل كتاب در دوران جاهليت. اما غير اهل كتاب كه در آن روز عبارت بودند از: بتپرستان و پرستندگان چيزهاى ديگر، وضع آنها بسيار بدتر و شومتر از وضع اهل كتاب بود، آياتى هم كه در احتجاج و استدلال عليه آنان در قرآن كريم هست كشف مىكند از اينكه اين گروه از مردم، در دوران قبل از اسلام بسيار بدبختتر و در تمامى شؤون حيات، محرومتر از اهل كتاب بودند و از سعادتهاى زندگى، بويى نبرده بودند، از آن جمله آيات زير است: | ||
" وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ" «2». | " وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ" «2». | ||
خط ۳۶۶: | خط ۳۶۰: | ||
وضع جامعه انسانى در آن روز يعنى در عهد جاهليت همين بود كه متوجه شدى كه مردم يكسره به سوى باطل رو كرده بودند و فساد و ظلم در تمامى شؤون زندگيشان سلطه يافته بود، حال در چنين جوى، دين توحيد (كه دين حق است) مىخواهد بيايد و حق را بر مردم | وضع جامعه انسانى در آن روز يعنى در عهد جاهليت همين بود كه متوجه شدى كه مردم يكسره به سوى باطل رو كرده بودند و فساد و ظلم در تمامى شؤون زندگيشان سلطه يافته بود، حال در چنين جوى، دين توحيد (كه دين حق است) مىخواهد بيايد و حق را بر مردم | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) من عمل هيچ صاحب عملى (از شما) را ضايع و بدون پاداش نمىگذارم، چه مرد باشد و چه زن. چون همه از هميد." سوره آل عمران، آيه 195". | |||
(2) ما در زبور بعد از ساير كتب آسمانى نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ارث مىبرند. | |||
محققا در اين اخبار و اين مواعظ براى مردم عابد به قدر كفايت اثر هست و ما تو را نفرستاديم مگر براى اينكه رحمتى براى همه عالم باشى، بگو به من اين وحى شده كه: هان اى مردم معبود شما معبودى يكتا است، حال آيا تسليم او خواهيد شد؟ اگر ديدى كه باز اعراض كردند بگو: من به طريقى عادلانه ماموريت خود را به شما ابلاغ مىكنم و نمىدانم آن عذابى كه به آن تهديد شدهايد، دور است يا نزديك." سوره انبيا، آيه 104- 109". | محققا در اين اخبار و اين مواعظ براى مردم عابد به قدر كفايت اثر هست و ما تو را نفرستاديم مگر براى اينكه رحمتى براى همه عالم باشى، بگو به من اين وحى شده كه: هان اى مردم معبود شما معبودى يكتا است، حال آيا تسليم او خواهيد شد؟ اگر ديدى كه باز اعراض كردند بگو: من به طريقى عادلانه ماموريت خود را به شما ابلاغ مىكنم و نمىدانم آن عذابى كه به آن تهديد شدهايد، دور است يا نزديك." سوره انبيا، آيه 104- 109". | ||
(3) و اين قرآن به من وحى شد تا شما را و هر كه را كه پيامم به او برسد از عذاب خدا بيم دهم" سوره انعام، آيه 19". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 246 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 246 | ||
حاكم كند و آن را بطور مطلق و در همه شؤون بشريت بر بشر ولايت دهد تا دلهاى بشر را از لوث شرك پاك گرداند و اعمالشان را پاكيزه سازد و جامعههايشان را كه فساد در آن ريشه دوانده و شاخه و برگ زده بود و ظاهر و باطن جامعه را تباه ساخته بود، اصلاح نمايد. | حاكم كند و آن را بطور مطلق و در همه شؤون بشريت بر بشر ولايت دهد تا دلهاى بشر را از لوث شرك پاك گرداند و اعمالشان را پاكيزه سازد و جامعههايشان را كه فساد در آن ريشه دوانده و شاخه و برگ زده بود و ظاهر و باطن جامعه را تباه ساخته بود، اصلاح نمايد. | ||
[دعوت اسلامى بر مبناى" حق صريح" است و نمىتواند با مقدمات و وسائل باطل به هدف برسد] | |||
و كوتاه سخن اينكه: خداى تعالى مىخواهد بشر را به سوى حق صريح هدايت كند و نمىخواهد بيهوده بار تكليفشان را سنگينتر سازد، او مىخواهد بشر را پاك كند و سپس نعمت خود را بر آنان تمام سازد. پس آنچه كه مردم قبل از دين توحيد بر آن بودند، باطل محض بود و آنچه دين توحيد به سوى آن مىخواند نقطه مقابل باطل بود، و اين دو (حق و باطل) دو قطب مخالفند، حال آيا از باب اينكه" هدف وسيله را توجيه مىكند"! جايز است به خاطر رسيدن به هدف يعنى از بين بردن اهل باطل با يك دسته از آنان پيمان بست؟ و بوسيله آن گروه باطل بقيه آنان را اصلاح نمود؟ يا خير؟ و آيا به خاطر حرصى كه نسبت به ظهور حق داريم، مىتوانيم آن را به هر وسيلهاى كه بوده باشد تحقق بخشيم؟ هم چنان كه بعضى اينگونه اظهار نظر كردهاند؟ و يا خير؟. | و كوتاه سخن اينكه: خداى تعالى مىخواهد بشر را به سوى حق صريح هدايت كند و نمىخواهد بيهوده بار تكليفشان را سنگينتر سازد، او مىخواهد بشر را پاك كند و سپس نعمت خود را بر آنان تمام سازد. پس آنچه كه مردم قبل از دين توحيد بر آن بودند، باطل محض بود و آنچه دين توحيد به سوى آن مىخواند نقطه مقابل باطل بود، و اين دو (حق و باطل) دو قطب مخالفند، حال آيا از باب اينكه" هدف وسيله را توجيه مىكند"! جايز است به خاطر رسيدن به هدف يعنى از بين بردن اهل باطل با يك دسته از آنان پيمان بست؟ و بوسيله آن گروه باطل بقيه آنان را اصلاح نمود؟ يا خير؟ و آيا به خاطر حرصى كه نسبت به ظهور حق داريم، مىتوانيم آن را به هر وسيلهاى كه بوده باشد تحقق بخشيم؟ هم چنان كه بعضى اينگونه اظهار نظر كردهاند؟ و يا خير؟. | ||
خط ۳۸۲: | خط ۳۷۶: | ||
دعوت به حق. | دعوت به حق. | ||
[پيامبر گرامى اسلام (ص) راه رفق و مدارا و تدريج را در پيش گرفت] | |||
و براى اين حقيقت، در سيره رسول خدا (ص) و ائمه طاهرين از اهل بيتش عليهم السلام مظاهر بسيارى ديده مىشود و پروردگارش نيز به همين روش دستورش داده و در موارد متعددى كه اصحابش آن جناب را وادار مىكردند به اينكه با دشمن سازش و مداهنه كند (آياتى نازل شده و آن جناب را از مساهله با باطل در امر دين هر چند اندك باشد نهى فرمود، از آن جمله آيات زير است كه مىفرمايد:" قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ" «1». | و براى اين حقيقت، در سيره رسول خدا (ص) و ائمه طاهرين از اهل بيتش عليهم السلام مظاهر بسيارى ديده مىشود و پروردگارش نيز به همين روش دستورش داده و در موارد متعددى كه اصحابش آن جناب را وادار مىكردند به اينكه با دشمن سازش و مداهنه كند (آياتى نازل شده و آن جناب را از مساهله با باطل در امر دين هر چند اندك باشد نهى فرمود، از آن جمله آيات زير است كه مىفرمايد:" قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ" «1». | ||
خط ۳۹۰: | خط ۳۸۴: | ||
اول: از جهت معارف حقه و قوانين تشريع شدهاى كه دين خدا مشتمل بر آنها است و هر يك شانى از شؤون جامعه بشرى را اصلاح مىكند و يا ريشه يكى از مبادى فساد را قطع مىسازد، چون مساله تعويض عقايد باطله يك ملت و جايگزين كردن عقايدى حقه در ميان آنان، از دشوارترين كارها است، مخصوصا وقتى آن عقايد باطل ريشه در اخلاق و اعمال آنان | اول: از جهت معارف حقه و قوانين تشريع شدهاى كه دين خدا مشتمل بر آنها است و هر يك شانى از شؤون جامعه بشرى را اصلاح مىكند و يا ريشه يكى از مبادى فساد را قطع مىسازد، چون مساله تعويض عقايد باطله يك ملت و جايگزين كردن عقايدى حقه در ميان آنان، از دشوارترين كارها است، مخصوصا وقتى آن عقايد باطل ريشه در اخلاق و اعمال آنان | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) بگو هان اى كافران آگاه باشيد كه من براى خدايانى كه شما به آنها عبادت مىكنيد عبادت نخواهم كرد، شما هم نمىپرستيد خدايى را كه من مىپرستم، و من پرستنده نيستم آنچه را كه شما مىپرستيد و شما هم نمىپرستيد آن خدايى را كه من مىپرستم دين شما براى خودتان و دين من براى من. | |||
(2) و اگر نبود كه ما تو را ثبات قدم داديم، چيزى نمانده بود كه به كفار اعتماد و ركون كنى، كه اگر مىكردى تو را در زندگى و مرگ دو برابر ديگران عذابت مىچشانديم." سوره اسراء، آيه: 75". | |||
(3) من هرگز چنين نبودهام كه گمراه كنندگان را يار خود بگيرم." سوره كهف، آيه: 51" | |||
(4) سرزمين پاك گياهش به اذن پروردگارش مىرويد و اما آن سرزمينى كه ناپاك است، گياهش جز اندك و بى خاصيت بيرون نمىآيد." سوره اعراف، آيه: 58" | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 248 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 248 | ||
دوانده و عادات و رسومى بر آن عقايد مستقر شده باشد و مردم (خلفها بعد از سلف) قرنها داراى اخلاق و اعمال و عادات و رسومى بوده باشند كه همه از عقايدى باطل منشا گرفته باشد و باز مخصوصا اين دشوارى چند برابر مىشود زمانى كه دعوت حقه دين، عمومى باشد و بخواهد در تمامى شؤون زندگى آن ملت دخالت نمايد، آن قدر فراگير باشد كه همه حركات و سكنات ظاهر و باطن، شب و روز فقير و غنى افراد جوامع را بدون استثنا فرا گيرد (هم چنان كه دعوت اسلام چنين است) و معلوم است كه تصور ايجاد چنين انقلابى در عقايد عموم مردم و در آداب و رسوم و همه شؤون زندگى آنان چقدر دهشت آور است، و يا محال عادى است. | دوانده و عادات و رسومى بر آن عقايد مستقر شده باشد و مردم (خلفها بعد از سلف) قرنها داراى اخلاق و اعمال و عادات و رسومى بوده باشند كه همه از عقايدى باطل منشا گرفته باشد و باز مخصوصا اين دشوارى چند برابر مىشود زمانى كه دعوت حقه دين، عمومى باشد و بخواهد در تمامى شؤون زندگى آن ملت دخالت نمايد، آن قدر فراگير باشد كه همه حركات و سكنات ظاهر و باطن، شب و روز فقير و غنى افراد جوامع را بدون استثنا فرا گيرد (هم چنان كه دعوت اسلام چنين است) و معلوم است كه تصور ايجاد چنين انقلابى در عقايد عموم مردم و در آداب و رسوم و همه شؤون زندگى آنان چقدر دهشت آور است، و يا محال عادى است. | ||
خط ۴۰۵: | خط ۳۹۹: | ||
و در بيان اجمالى نواهى و سپس اوامر شرعى فرموده:" قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ، نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ، وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ، لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا، وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى، وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا، ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ، ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ" «5». | و در بيان اجمالى نواهى و سپس اوامر شرعى فرموده:" قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ، نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ، وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ، لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا، وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى، وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا، ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ، ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ" «5». | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) پس (چرا) انسان از كفر و طغيان باز نمىايستد چون كه خود را بى نياز مىبيند، همانا باز گشت به سوى پروردگار تو است، (اى رسول خدا) آيا ديدى آن كسى را كه نهى مىكند بندهاى را كه مىبيند نماز مىخواند؟ و آيا اين نهى درست است؟ حتى در صورتى كه آن بنده بر طريق هدايت باشد؟ و به تقوا امر كند؟ و آيا اين شخص باز دارنده اگر تكذيب كند و اعراض نمايد با اينكه مىداند خدا مىبيند، مستحق عذاب نيست؟." سوره علق، آيه 14". | |||
(2) سوگند به جان آدميت كه چگونه خدايش بيافريد و فجور و تقوايش را الهامش كرد، محققا رستگار شده است كسى كه جان خود را تزكيه كرده و محققا زيان كرده است كسى كه آن را آلوده ساخته. | |||
" سوره شمس، آيه 10". | " سوره شمس، آيه 10". | ||
(3) محققا رستگار شد كسى كه در صدد پاكى نفس بر آمد، و به ياد نام پروردگارش افتاد و نماز خواند." سوره اعلى، آيه 15". | |||
(4) بگو من بشرى هستم مثل شما، تنها فرقى كه بين من و شما هست اين است كه به من وحى مىشود كه همانا معبود شما معبودى است واحد، پس در هواداريش استقامت كنيد و از او طلب مغفرت نمائيد و واى بر مشركين كه زكات نمىدهند و به زندگى آخرت كفر مىورزند، محققا كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، پاداش مستمر قطع ناشدنى خواهند داشت." سوره فصلت، آيه 8". | |||
(5) بگو بيائيد تا برايتان بخوانم آنچه را كه پروردگار شما بر شما حرام كرده و آن اينست كه هيچ چيزى را براى او شريك نگيريد و به پدر و مادر احسان كنيد و فرزندان خود را از ترس فقر مكشيد كه رزق خود شما و ايشان را ما مىدهيم و نزديك اعمال زشت مشويد، چه علنى آن و چه پنهانيش، و هيچ كسى را كه خدا خونش را حرام كرده به قتل مرسانيد، مگر آنكه كشتنش حق باشد، اينها امورى است كه پروردگارتان به آن سفارشتان كرده، تا شايد تعقل كنيد و به مال يتيم نزديك مشويد مگر به نحوى كه براى يتيم بهتر و صرفهدارتر باشد، آنهم تا زمانى كه به رشد نرسيده، همين كه (به رشد) رسيد مالش را به دست خودش بسپاريد، وكيل و ميزان را تمام بكشيد و به عدالت ترازودارى كنيد، ما هيچ كسى را جز به مقدار طاقتش تكليف نمىكنيم و چون سخن مىگوئيد، به عدالت بگوئيد هر چند كه به ضرر خويشاوندتان باشد و به عهد خدا وفا كنيد، اينها امورى است كه پروردگارتان به آن سفارشتان كرده، باشد كه متذكر گرديد، و اينكه اين اسلام صراط من است، كه صراطى مستقيم است، پس آن را پيروى كنيد و زنهار، پيروى راههاى ديگر نكنيد كه شما را از راه او متفرق مىكند، اينها امورى است كه پروردگارتان به آن سفارشتان كرده باشد كه به تقوا بگرائيد" سوره انعام، آيه 152". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 250 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 250 | ||
اگر خواننده محترم به سياق اين چند آيه شريفه نظر كند مىبيند كه چگونه در اول" نواهى شرعيه" را به طور اجمال مىشمارد و در ثانى به شمردن" اوامر شرعيه" مىپردازد. | اگر خواننده محترم به سياق اين چند آيه شريفه نظر كند مىبيند كه چگونه در اول" نواهى شرعيه" را به طور اجمال مىشمارد و در ثانى به شمردن" اوامر شرعيه" مىپردازد. | ||
خط ۴۱۸: | خط ۴۱۲: | ||
و به هر حال پس آيات مكى كارش دعوت به مجملات (از احكام است: مجملاتى كه بعدا در آيات مدنى تفصيل و توضيح داده مىشود، و با اين حال خود آيات مدنى هم خالى از اين تدرج و چند مرحلهاى نيست و چنين نيست كه تمامى احكام و قوانين دينى در مدينه طيبه يك روزه نازل شده باشد بلكه در مدينه هم به تدريج نازل گرديده است. | و به هر حال پس آيات مكى كارش دعوت به مجملات (از احكام است: مجملاتى كه بعدا در آيات مدنى تفصيل و توضيح داده مىشود، و با اين حال خود آيات مدنى هم خالى از اين تدرج و چند مرحلهاى نيست و چنين نيست كه تمامى احكام و قوانين دينى در مدينه طيبه يك روزه نازل شده باشد بلكه در مدينه هم به تدريج نازل گرديده است. | ||
[نمونهاى از تدريج و مدارا در بيان احكام عملى] | |||
كافى است كه خواننده محترم براى نمونه در آيات مربوط به حرمت مىگسارى كه قبلا هم به آن اشاره شد دقت بفرمايد كه براى اولين بار فرموده:" وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً" «1» كه در اين آيه (كه البته در مكه نازل شده) اشاره كرده است كه شراب رزق خوب نيست و سپس در آيهاى ديگر كه آن نيز در مكه نازل شده، مىفرمايد:" قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ ..." «2» و بيان نكرده كه" اثم" چيست و نفرمود شرب خمر يكى از موارد" اثم" است تا در دعوت خود راه ارفاق را پيش گرفته باشد، چون عادت به كار هر قدر هم كه زشت باشد دل كندن از آن آسان نيست و شرب خمر از عاداتى بوده است كه عرب بشدت به آن تمايل داشته و گوشت و پوستش با آن روئيده و استخوانش با آن سفت شده است، ولى در اولين آيهاى كه در مدينه در باره شرب خمر نازل شد بيان كرد كه شرب خمر و قمار از مصاديق اثم مىباشند و فرمود:" يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ، قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما" «3»، باز در اين آيه مىبينيد كه لحن، لحن مدارا و خيرخواهى است. | كافى است كه خواننده محترم براى نمونه در آيات مربوط به حرمت مىگسارى كه قبلا هم به آن اشاره شد دقت بفرمايد كه براى اولين بار فرموده:" وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً" «1» كه در اين آيه (كه البته در مكه نازل شده) اشاره كرده است كه شراب رزق خوب نيست و سپس در آيهاى ديگر كه آن نيز در مكه نازل شده، مىفرمايد:" قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ ..." «2» و بيان نكرده كه" اثم" چيست و نفرمود شرب خمر يكى از موارد" اثم" است تا در دعوت خود راه ارفاق را پيش گرفته باشد، چون عادت به كار هر قدر هم كه زشت باشد دل كندن از آن آسان نيست و شرب خمر از عاداتى بوده است كه عرب بشدت به آن تمايل داشته و گوشت و پوستش با آن روئيده و استخوانش با آن سفت شده است، ولى در اولين آيهاى كه در مدينه در باره شرب خمر نازل شد بيان كرد كه شرب خمر و قمار از مصاديق اثم مىباشند و فرمود:" يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ، قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما" «3»، باز در اين آيه مىبينيد كه لحن، لحن مدارا و خيرخواهى است. | ||
و سپس در سورهاى ديگر، آخرين سخن را در باره شرب خمر بيان فرموده:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ، إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ، وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ" «4». | و سپس در سورهاى ديگر، آخرين سخن را در باره شرب خمر بيان فرموده:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ، إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ، وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ" «4». | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) و از ميوههاى خرما و انگور، هم وسيله مستى فراهم مىكنيد و هم رزق خوب مىگيريد." سوره نحل، آيه 67". | |||
(2) (اى رسول خدا) بگو پروردگار من تمام كارهاى زشت را چه آشكار باشد و چه پنهان و گناهكارى و ... را حرام كرده است." سوره اعراف، آيه 33". | |||
(3) از تو (اى پيامبر) از شراب و قمار مىپرسند، بگو در آن دو، گناهى است بس بزرگ و البته منافعى نيز براى مردم دارد ولى گناه آن دو از منافعش بيشتر است." سوره بقره، آيه 219". | |||
(4) هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شراب و قمار و انصاب و از لام، پليدى و از عمل شيطان است، بايد كه از آنها اجتناب كنيد تا شايد رستگار شويد، تنها و تنها هدفى كه شيطان از اين كارهاى شما دارد اين است كه بين شما دشمنى و كينه پديد آورد و از ياد خدا و از نماز بازتان دارد، حال آيا از آن دست برداريد؟" سوره مائده، آيه 91". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 252 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 252 | ||
نظير اين بيان تدريجى را در حكم ارث ملاحظه مىكنيد كه در آغاز رسول خدا (ص) بين اصحابش دو نفر، دو نفر عقد اخوت برقرار كرد و دستور داد هر برادر خواندهاى از برادر خواندهاش ارث ببرد و به او ارث بدهد تا زمينه را براى حكمى كه به زودى در مساله ارث تشريع مىشود فراهم سازد، بعد از جريان عقد اخوت آن گاه آيه ارث نازل شد كه: | نظير اين بيان تدريجى را در حكم ارث ملاحظه مىكنيد كه در آغاز رسول خدا (ص) بين اصحابش دو نفر، دو نفر عقد اخوت برقرار كرد و دستور داد هر برادر خواندهاى از برادر خواندهاش ارث ببرد و به او ارث بدهد تا زمينه را براى حكمى كه به زودى در مساله ارث تشريع مىشود فراهم سازد، بعد از جريان عقد اخوت آن گاه آيه ارث نازل شد كه: | ||
خط ۴۳۳: | خط ۴۲۷: | ||
بدين جهت بود كه آيات و دستوراتش به تدريج نازل شد تا زمينه را براى امكان قبول | بدين جهت بود كه آيات و دستوراتش به تدريج نازل شد تا زمينه را براى امكان قبول | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) و صاحبان رحم بعضى سزاوارترند در كتاب خدا از مؤمنين و مهاجرين." سوره احزاب، آيه 6" | |||
(2) و قرآنى را جزء جزء فرستاديم كه تو نيز بتدريج بر امت قرائت كنى و اين قرآن كتابى است كه از تنزيلات بزرگ ما است" سوره اسراء، آيه 106". | |||
(3)" سوره نحل، آيه 44". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 253 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 253 | ||
دين و جايگير شدن آن در دلها فراهم سازد و در اين باب ضمن ايراد سؤال و جوابى فرموده:" وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا" «1». | دين و جايگير شدن آن در دلها فراهم سازد و در اين باب ضمن ايراد سؤال و جوابى فرموده:" وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا" «1». | ||
تذكر اين نكته هم لازم است كه سلوك از اجمال به تفصيل و رعايت تدريج در القاى احكام خدا به سوى مردم جنبه ارفاق به مردم و حسن تربيت و رعايت مصلحت را دارد، نه جنبه مداهنه و سازشكارى، و فرق بين اين دو روشن است. | تذكر اين نكته هم لازم است كه سلوك از اجمال به تفصيل و رعايت تدريج در القاى احكام خدا به سوى مردم جنبه ارفاق به مردم و حسن تربيت و رعايت مصلحت را دارد، نه جنبه مداهنه و سازشكارى، و فرق بين اين دو روشن است. | ||
[رعايت تدريج در دعوت از حيث انتخاب مدعوين] | |||
دوم: رعايت تدريج از حيث انتخاب مدعوين است كه اسلام رعايت ترتيب را در ميان مردم نموده، همه مىدانيم كه رسول خدا (ص) مبعوث بود به تمامى بشر، بدون اينكه دينش انحصارى و دعوتش اختصاص به قومى يا به مكانى و يا به زمانى معين داشته باشد (و معلوم است كه مرجع اختصاص مكانى و زمانى هم در حقيقت به همان اختصاص قومى است) و دليل اين عموميت دعوت آيات زير است كه مىفرمايد:" قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" «2». | دوم: رعايت تدريج از حيث انتخاب مدعوين است كه اسلام رعايت ترتيب را در ميان مردم نموده، همه مىدانيم كه رسول خدا (ص) مبعوث بود به تمامى بشر، بدون اينكه دينش انحصارى و دعوتش اختصاص به قومى يا به مكانى و يا به زمانى معين داشته باشد (و معلوم است كه مرجع اختصاص مكانى و زمانى هم در حقيقت به همان اختصاص قومى است) و دليل اين عموميت دعوت آيات زير است كه مىفرمايد:" قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" «2». | ||
خط ۴۴۸: | خط ۴۴۲: | ||
از اين هم كه بگذريم آيات زير بر عموميت رسالت آن جناب نسبت به تمامى زمانها | از اين هم كه بگذريم آيات زير بر عموميت رسالت آن جناب نسبت به تمامى زمانها | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) آنها كه كافر شدند اعتراض كردند كه چرا اين قرآن يك باره بر او نازل نشد، بله همين طور است يك باره نازل نشد تا به اين وسيله دل تو را در فراگيرى آن تثبيت كنيم و به تدريج برايت بخوانيم." سوره فرقان، آيه 32". | |||
(2) بگو هان اى مردم من فرستاده خدا به سوى شمايم، خدايى كه ملك آسمانها و زمين از آن او است." سوره اعراف، آيه 158" | |||
(3) و اين قرآن بر من نازل شده تا شما را و هر كس كه نداى من به او برسد انذار كنم." سوره انعام، آيه 19" | |||
(4) و ما تو را نفرستاديم مگر بخاطر اينكه براى همه مردم جهان رحمت باشى." سوره انبياء، آيه 107". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 254 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 254 | ||
و همه مكانها را مىرساند:" وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ" «1»،" وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ" «2»، و اين دو آيه عموميت دعوت آن جناب نسبت به همه زمانها و مكانها را نيز مىرسانند و اگر خواننده محترم بخواهد به بحث مفصل از تك تك اين آيات اطلاع پيدا كند بايد به تفسير خود آن آيات در اين كتاب مراجعه نمايد. | و همه مكانها را مىرساند:" وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ" «1»،" وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ" «2»، و اين دو آيه عموميت دعوت آن جناب نسبت به همه زمانها و مكانها را نيز مىرسانند و اگر خواننده محترم بخواهد به بحث مفصل از تك تك اين آيات اطلاع پيدا كند بايد به تفسير خود آن آيات در اين كتاب مراجعه نمايد. | ||
خط ۴۵۷: | خط ۴۵۱: | ||
و نيز فرموده:" وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ" «4»، و آياتى هم كه دلالت مىكند بر اينكه دعوت اسلام و انذارش ارتباطى با عرب دارد، بيش از اين دلالت ندارد كه عرب هم يكى از طوايفى است كه بايد بوسيله قرآن دعوت و انذار شوند و همچنين آياتى كه در تحدى «5» به قرآن نازل شده (و مثلا مىفرمايد: اگر شك داريد كه اين قرآن از ناحيه خدا است همه جمع شويد و يك سوره مثل آن را بياوريد" مترجم") هيچ دلالتى ندارد بر اينكه روى سخن در سراسر قرآن متوجه خصوص عرب است، چون عرب است كه با زبان قرآن سخن مىگويد و اگر بخواهد مىتواند (كه البته نمىتواند و نتوانست) سورهاى مثل قرآن درست كند، چون اولا همه آيات تحدى فقط به بلاغت نظر ندارد و ثانيا اگر در بعضى از آيات | و نيز فرموده:" وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ" «4»، و آياتى هم كه دلالت مىكند بر اينكه دعوت اسلام و انذارش ارتباطى با عرب دارد، بيش از اين دلالت ندارد كه عرب هم يكى از طوايفى است كه بايد بوسيله قرآن دعوت و انذار شوند و همچنين آياتى كه در تحدى «5» به قرآن نازل شده (و مثلا مىفرمايد: اگر شك داريد كه اين قرآن از ناحيه خدا است همه جمع شويد و يك سوره مثل آن را بياوريد" مترجم") هيچ دلالتى ندارد بر اينكه روى سخن در سراسر قرآن متوجه خصوص عرب است، چون عرب است كه با زبان قرآن سخن مىگويد و اگر بخواهد مىتواند (كه البته نمىتواند و نتوانست) سورهاى مثل قرآن درست كند، چون اولا همه آيات تحدى فقط به بلاغت نظر ندارد و ثانيا اگر در بعضى از آيات | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) و اينكه اين كتاب محققا كتابى است شكست ناپذير، نه در عصر نزولش باطل در آن راه مىيابد و نه در اعصار بعد از نزولش، نازل شدهاى است از ناحيه خداى حكيم و ستوده." سوره فصلت، آيه 42". | |||
(2) ليكن او فرستاده خدا و خاتم پيامبران است." سوره احزاب، آيه 40" | |||
(3) ما هيچ رسولى را نفرستاديم مگر به زبان قومش، تا دين خدا را براى آنان بيان كند." سوره ابراهيم آيه 4" | |||
(4) و اگر اين دين و اين قرآن را بر بعضى از افراد عجم نازل مىكرديم تا او قرآن را بر عرب بخواند هرگز عرب بوى ايمان نمىآورد" سوره شعرا آيه: 199". | |||
(5) آيات تحدى آياتى است كه دشمن را به مقابله و برابرى مىخواند كه اگر مىتوانند حتى يك سوره مثل سوره، قرآن را بياورند. | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 255 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 255 | ||
تحدى در خصوص بلاغت تحدى شده، از اين باب بوده كه زبان عرب، زبان قرآن بوده و به حكم آيه:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ" بايد هم قرآن به زبان عرب باشد و به حكم آيه:" نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ" «1» و آيه:" وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ، عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ" «2». | تحدى در خصوص بلاغت تحدى شده، از اين باب بوده كه زبان عرب، زبان قرآن بوده و به حكم آيه:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ" بايد هم قرآن به زبان عرب باشد و به حكم آيه:" نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ" «1» و آيه:" وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ، عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ" «2». | ||
هيچ زبانى غير زبان عرب نمىتوانسته معانى و مقاصد ذهنيه را قالب گيرى كند و به نحو اتم و اكمل در ذهن شنونده منتقل سازد و به همين جهت خداى سبحان براى كتاب عزيز خود از ميان همه زبانها، زبان عربى را انتخاب كرده و فرمود:" إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ" «3». | هيچ زبانى غير زبان عرب نمىتوانسته معانى و مقاصد ذهنيه را قالب گيرى كند و به نحو اتم و اكمل در ذهن شنونده منتقل سازد و به همين جهت خداى سبحان براى كتاب عزيز خود از ميان همه زبانها، زبان عربى را انتخاب كرده و فرمود:" إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ" «3». | ||
[مراحل مختلف دعوت و رعايت تدريج در كيفيت دعوت و مراحل آن] | |||
خلاصه اينكه خداى عز و جل به رسول گراميش دستور داد تا بعد از قيام به اصل دعوت، نخست از عشيره و قوم خود آغاز كند و فرمود:" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ" «4»، و رسول خدا (ص) هم اين دستور را امتثال نموده همه را به قبول دعوت خود خواند و وعده داد كه هر كس اول لبيك گويد او جانشين من خواهد بود، كه (در هر سه روز و سه نوبت هنگام ارائه اين پيشنهاد) على ع دعوتش را لبيك گفت و رسول خدا (ص) به وعده خود وفا نموده و آن جناب را وصى خود كرد و بقيه عشيرهاش بطورى كه در كتب حديث آمده مسخرهاش كردند «5». | خلاصه اينكه خداى عز و جل به رسول گراميش دستور داد تا بعد از قيام به اصل دعوت، نخست از عشيره و قوم خود آغاز كند و فرمود:" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ" «4»، و رسول خدا (ص) هم اين دستور را امتثال نموده همه را به قبول دعوت خود خواند و وعده داد كه هر كس اول لبيك گويد او جانشين من خواهد بود، كه (در هر سه روز و سه نوبت هنگام ارائه اين پيشنهاد) على ع دعوتش را لبيك گفت و رسول خدا (ص) به وعده خود وفا نموده و آن جناب را وصى خود كرد و بقيه عشيرهاش بطورى كه در كتب حديث آمده مسخرهاش كردند «5». | ||
كتب تاريخ و سيره، اين ماجرا را ضبط كرده و نوشتهاند كه بعد از على ع، افرادى از خاندان رسول اللَّه (ص) مانند: خديجه همسرش و حمزة بن عبد المطلب عمويش و ابو طالب عموى ديگرش به وى ايمان آوردند و داستان ايمان آوردن ابو طالب را تواريخ شيعه روايت كردهاند و در اشعار خود آن جناب هم عباراتى به صراحت ديده مىشود «6». | كتب تاريخ و سيره، اين ماجرا را ضبط كرده و نوشتهاند كه بعد از على ع، افرادى از خاندان رسول اللَّه (ص) مانند: خديجه همسرش و حمزة بن عبد المطلب عمويش و ابو طالب عموى ديگرش به وى ايمان آوردند و داستان ايمان آوردن ابو طالب را تواريخ شيعه روايت كردهاند و در اشعار خود آن جناب هم عباراتى به صراحت ديده مىشود «6». | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم بهترين داستانها را برايت سروديم." سوره يوسف، آيه 3". | |||
(2) و اينكه اين قرآن نازل شده، از ناحيه رب العالمين است و روح الأمين آن را بر قلب تو نازل كرده، تا از منذرين باشى، آن هم به زبان عربى و آشكار." سوره شعرا، آيه 195" | |||
(3) ما آن را قرآنى عربى كرديم تا شايد شما بشر در آن تعقل كنيد." سوره زخرف، آيه 3". | |||
(4) انذار را نخست از عشيره خود، آن هم نزديكترين آنان، شروع كن" سوره شعرا، آيه 214". | |||
(5) خواننده محترم براى توضيح بيشتر به جلد ششم بحار الانوار و سيره ابن هشام و كتب ديگر مراجعه نمايد. | |||
(6) توضيح مطلب را مىتوانيد در كتاب ديوان ابو طالب مطالعه فرمائيد. | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 256 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 256 | ||
و اگر ابو طالب تظاهر به ايمان نكرد، براى اين بود كه به اصطلاح بى طرفى را رعايت نموده و بتواند از آن جناب حمايت كند. | و اگر ابو طالب تظاهر به ايمان نكرد، براى اين بود كه به اصطلاح بى طرفى را رعايت نموده و بتواند از آن جناب حمايت كند. | ||
خط ۴۸۷: | خط ۴۸۱: | ||
و نيز فرموده:" وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ" «7». | و نيز فرموده:" وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ" «7». | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1)" سوره شورا، آيه 7" | |||
(2) تا مردمى را انذار كنى كه قبل از تو انذار كننده و بيم دهندهاى برايشان نيامده بود، باشد كه راه را بيابند." سوره سجده، آيه 3". | |||
(3) اين قرآن به من وحى شد تا شما را و هر كسى را كه ندايم به او برسد انذار كنم." سوره انعام، آيه 19" | |||
(4)" سوره اعراف، آيه 158" | |||
(5) سوره احزاب، آيه 40" | |||
(6) (اى پيامبر) بگو من نيز بشرى هستم مثل شما، با اين تفاوت كه به من وحى مىشود." سوره كهف، آيه 110". | |||
(7) پر و بالت را از در تواضع براى مؤمنين بگستران." سوره حجر، آيه 88". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 257 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 257 | ||
و باز فرموده:" وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ" «1» همچنين در آيه ديگر فرموده:" وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ" «2» و از اين قبيل سفارشها در قرآن كريم زياد است. | و باز فرموده:" وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ" «1» همچنين در آيه ديگر فرموده:" وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ" «2» و از اين قبيل سفارشها در قرآن كريم زياد است. | ||
خط ۵۰۲: | خط ۴۹۶: | ||
" فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ" «6». | " فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ" «6». | ||
__________________________________________________ | __________________________________________________ | ||
(1) خوبى و بدى يكسان نيست، باطل را به بهترين وجهش دفع كن، كه اگر چنين كنى خواهى ديد همان كس كه بين تو و او عداوت است، مثل يك دوست حامى تو شده است." سوره فصلت، آيه 34". | |||
(2) از بسيار ارزنده ديدن خدمات خود، بر مردم منت مگذار." سوره مدثر، آيه 6". | |||
(3) مردم را با حكمت و موعظه نيكو به راه پروردگارت دعوت كن، و با طريقى كه بهتر از آن نباشد با ايشان مجادله نما." سوره نحل، آيه 125". | |||
(4)" سوره كافرون، آيه 6". | |||
(5) تو و هر كه با تو به سوى خدا روى آورده، در برابر ماموريتهاى خود استقامت كنيد و نيز در آن افراط نكنيد كه خدا به آنچه مىكنيد بينا است و از اعتماد و نزديكى كردن به ستمكاران بر حذر باشيد كه آتش شما را هم مىگيرد، آن وقت غير از خدا از انواع اوليا هيچ ولى و يارى نخواهيد داشت." سوره هود، آيه 113". | |||
(6) پس به همين جهت و بدين سوى دعوت كن و در برابر ماموريتهايت استقامت به خرج بده، و زنهار هواهاى آنان را پيروى مكن، و بگو من تنها به كتابى كه خدا نازل كرده است ايمان دارم و مامور شدهام در بين شما افراد بشر عدالت بر قرار سازم، پروردگار ما و پروردگار شما اللَّه است، اعمال ما مال ما و اعمال شما مال شما، هيچ حجتى بين ما و بين شما نيست، آن خدا است كه بين ما و شما جمع خواهد كرد و بازگشت همه ما به سوى او است." سوره شورا، آيه 15". | |||
ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 258 | ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص: 258 | ||
" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ، تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ، وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ ... لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ، وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ، أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ، إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ، وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ، وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ" «1»، و آيات قرآنى در معناى تبرى و كنارهگيرى از دشمنان دين بسيار است كه در واقع معناى تبرى و كيفيت و خصوصيت آن را بيان مىكند. | " يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ، تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ، وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ ... لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ، وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ، أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ، إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ، وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ، وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ" «1»، و آيات قرآنى در معناى تبرى و كنارهگيرى از دشمنان دين بسيار است كه در واقع معناى تبرى و كيفيت و خصوصيت آن را بيان مىكند. |
ویرایش