تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
«وَ يَا قَوم أوفُوا المِكيَالَ وَ المِيزَانَ بِالقِسط وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أشيَاءهُم وَ لا تَعثَوا فِى الأرضِ مُفسِدين». و ما در تفسير همين آيه، در سورۀ هود بحث كرديم كه چرا كم فروشى، افساد در زمين است.
«وَ يَا قَوم أوفُوا المِكيَالَ وَ المِيزَانَ بِالقِسط وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أشيَاءهُم وَ لا تَعثَوا فِى الأرضِ مُفسِدين». و ما در تفسير همين آيه، در سورۀ هود بحث كرديم كه چرا كم فروشى، افساد در زمين است.


'''چند وجه درباره اين كه در توصيف «مطفّفین»، خريدن به وزن گفته نشده'''
'''چند وجه درباره اين كه در توصيف «مطفّفین»، خريدن به وزن گفته نشده'''


«'''الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلى النَّاسِ يَستَوْفُونَ * وَ إِذَا كالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ'''»:
«'''الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلى النَّاسِ يَستَوْفُونَ * وَ إِذَا كالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ'''»:


مصدر «اكتيال» - كه فعل «اكتَالُوا» از آن مشتق است - وقتى با حرف «مِن» متعدّى مى شود، به معناى كيل گرفتن از مردم (و يا به عبارتى، خريدن كالا با كيل تمام است). و اگر با حرف «عَلى» متعدّى شود، به معناى ضرر (و يا دادن جنس به مردم به كيل ناقص) است. و امّا كلمۀ «كيل» - كه مصدر فعل «كَالُوا» است، به معناى كيل دادن به مردم است، (كه خود من ترازو دارم). وقتى گفته مى شود: «كَالَهُ الطعَام و وَزَنهُ»، معنايش اين است كه: كالاى مردم را وزن وكيل كرد. چيزى كه هست از ميان همه طوایف عرب، اهل حجاز براى رساندن اين معنا مى گويند: «كَالَهُ الطَعَام و وزنه»؛ و ساير طوایف عرب مى گويند: «كال له الطعام و وزن له = طعام و كالا را براى او كيل وزن كرد». و قرآن كريم، به طورى كه مجمع البيان گفته، به لغت اهل حجاز نازل شده.  
مصدر «اكتيال» - كه فعل «اكتَالُوا» از آن مشتق است - وقتى با حرف «مِن» متعدّى مى شود، به معناى كيل گرفتن از مردم (و يا به عبارتى، خريدن كالا با كيل تمام است). و اگر با حرف «عَلى» متعدّى شود، به معناى ضرر (و يا دادن جنس به مردم به كيل ناقص) است. و امّا كلمۀ «كيل» - كه مصدر فعل «كَالُوا» است، به معناى كيل دادن به مردم است، (كه خود من ترازو دارم). وقتى گفته مى شود: «كَالَهُ الطعَام و وَزَنهُ»، معنايش اين است كه: كالاى مردم را «وزن» و «كيل» كرد. چيزى كه هست از ميان همه طوایف عرب، اهل حجاز براى رساندن اين معنا مى گويند: «كَالَهُ الطَعَام و وزنه»؛ و ساير طوایف عرب مى گويند: «كَالَ لَهُ الطَعَامَ و وَزَنَ لَهُ = طعام و كالا را براى او كيل وزن كرد». و قرآن كريم، به طورى كه مجمع البيان گفته، به لغت اهل حجاز نازل شده.  


و كلمۀ «استيفاء» - كه فعل «يَستَوفُونَ» مشتق از آن است، به معناى گرفتن حق به طور تمام و كامل است، و كلمۀ «إخسار»، به معناى افكندن ديگران در خسارت است.
و كلمۀ «استيفاء» - كه فعل «يَستََوفُونَ» مشتق از آن است، به معناى گرفتن حق به طور تمام و كامل است، و كلمۀ «إخسار»، به معناى افكندن ديگران در خسارت است.
و معناى آيه اين است كه: وقتى از مردم كالايى مى گيرند، حق خود را به تمام و كمال دريافت مى كنند؛ ولى وقتى مى خواهند كالايى به مردم بدهند، به كيل يا وزن ناقص مى دهند، و مردم را به خسران و ضرر مى اندازند.
و معناى آيه اين است كه: وقتى از مردم كالايى مى گيرند، حق خود را به تمام و كمال دريافت مى كنند؛ ولى وقتى مى خواهند كالايى به مردم بدهند، به كيل يا وزن ناقص مى دهند، و مردم را به خسران و ضرر مى اندازند.



نسخهٔ ‏۴ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۴۷

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



در قيامت رابطه تاءثير و تاءثر اسباب عادى از بين مى رود

«يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله كلمه ((يوم » ظرفى است كه به تقدير «اذكر» و يا نظير آن منصوب شده ، يعنى به ياد آر روزى را كه هيچ كس براى كسى مالك چيزى نيست ، و اين آيه علاوه بر آنچه در آيه قبل بود بيان اجمالى ديگرى است براى حقيقت يوم الدين . توضيح اينكه : رابطه تاءثير از ناحيه اسباب ظاهرى ، و تاءثر از ناحيه مسببات آن در روز قيامت منقطع است ، همچنان كه در جاى ديگر بدان تصريح نموده ، مى فرمايد «و تقطعت بهم الاسباب »، و نيز فرموده : «و لو يرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب ان القوه لله جميعا»،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۷۴

پس در آن روز هيچ انسانى مالك چيزى براى ديگرى نيست . و يا به عبارتى ديگر نمى تواند براى ديگران كارى بكند، شرى را دفع و يا خيرى را جلب نمايد، و اين با آيات شفاعت منافات ندارد، چون شفاعت به اذن خدا انجام مى شود، و در نتيجه باز خود خدا مالك است ، نه شخص شفيع . و معناى جمله «و الامر يومئذ لله » اين است كه : در آن روز مالك ، تنها و تنها خدا است ، و غير او كمترين سهمى از مالكيت ندارد. و مراد از كلمه «امر» - به طورى كه گفته اند - مفرد كلمه «اوامر» است ، يعنى تنها او است كه دستور مى دهد، چون در جاى ديگر نيز فرموده : «لمن الملك اليوم لله الواحد القهار»، پس منظور از اين كلمه به معناى مقابل نهى است ، و اينكه بعضى آن را به معناى شاءن گرفته اند با مقام آيه نمى سازد. بحث روائى (رواياتى در ذيل «علمت نفس ما قدمت و اخرت »، «و ان عليكم لحافظين » و «الامريومئذ لله » در تفسير قمى در ذيل آيه «و اذا القبور بعثرت » فرموده : يعنى قبرها شكافته مى شود،و مردگان بيرون مى آيند. و در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) از حذيفه روايت آورده كه گفت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس سنت خيرى را باب كند، و خودش به آن عمل نمايد، هم اجر عمل خود را دارد و هم مثل اجرهاى پيروانش را، بدون اينكه از اجر پيروانش كم شود، و هر كس سنت شرى را باب كند، و خودش به آن عمل كند، هم وبال عمل خود را دارد، و هم مثل وبالى كه پيروانش ‍ دارند، بدون اينكه از وبال پيروان چيزى كم شود، حذيفه بعد از نقل اين كلام ، آيه «علمت نفس ما قدمت و اخرت » را تلاوت كرد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۷۵

و در همان كتاب آمده كه عبد بن حميد از صالح بن مسمار روايت كرده كه گفت : من شنيده ام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از آنكه آيه «يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم » را تلاوت فرموده ، در پاسخ به خداى تعالى عرضه داشته : نادانيش او را نسبت به تو مغرور كرده . و در تفسير قمى در ذيل آيه «فى اى صوره ما شاء ركبك » فرموده : اگر مى خواست ، به صورتى غير اين صورت تو را تركيب مى كرد. مؤ لف : اين روايت را صاحب مجمع البيان بدون ذكر سند از امام صادق (عليه السلام ) آورده . و نيز در همان تفسير در ذيل آيه «و ان عليكم لحافظين » فرموده : همان دو فرشته اى كه موكل بر انسانند. و از سعد السعود نقل شده و در روايتى هم آمده كه اين دو فرشته - كه موكل بر انسانند - هنگام نماز فجر نزد مؤ من مى آيند، و با آمدن آنان آن دو فرشته كه در شب موكل بر او بودند بالا مى روند، و چون خورشيد غروب كند، دوباره همان دو فرشته براى نوشتن اعمال شب نازل مى شوند، و نويسندگان روز بالا مى روند، و اعمال او را به درگاه خداى عزوجل مى برند. و مدام اين آمد و شد ادامه دارد، تا اجل مؤ من برسد وقتى اجلش رسيد، (اين ) دو فرشته با فرد صالح خدا حافظى مى كنند، و مى گويند خدا عوض ما جزاى خيرت دهد، چه بسيار عمل صالحى كه به ما نشان دادى ، و چه سخنان نيكوى بسيارى كه به گوش ما شنواندى ، و چه مجالس خيرى كه ما را بدانجا بردى ، در عوض ما امروز موكل بر هر چيزى هستيم كه دوست بدارى ، و آن را برايت تاءمين مى كنيم ، و به درگاه پروردگارت شفاعتت مى كنيم . و اما اگر گنهكار باشد به او مى گويند خدا عوض از ما جزاى شرى به تو بدهد، براى اين كه يك عمر ما را آزردى ، چه اعمال زشتى كه به ما نشان دادى ، و چه سخنان زشتى كه به گوش ما شنواندى ، و چه بسيار مجالس ‍ بدى كه ما را بردى ، و از اين به بعد ما هم موكل بر هر امرى هستيم كه تو آن را كراهت بدارى ، و عليه تو نزد پروردگارت شهادت مى دهيم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۷۶

و در مجمع البيان در ذيل آيه «والامر يومئذ لله » مى گويد: عمرو بن شمر از جابر از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: «و الامر يومئذ و اليوم كله لله »، آنگاه فرمود: اى جابر وقتى قيامت مى شود، همه حكام از بين مى روند، و ديگر حاكمى نمى ماند بجز خدا. مؤ لف : منظور آن جناب اين است كه : امر، تنها در قيامت مختص به خدا نيست بلكه در دنيا هم همينطور است ، و اگر در آيه مالكيت امر را مختص به خدا در روز قيامت كرده ، به اين اعتبار بوده كه اين حقيقت در قيامت ظاهر مى شود، نه اينكه تنها در آن روز مالك است ، پس علت اينكه ظهور اين حقيقت مختص به قيامت شده ، اين است كه در قيامت امر و حكم ديگرى نمى ماند، ساير صفاتى هم كه در قرآن كريم براى خدا در خصوص قيامت اثبات شده نظير امر است . و بنابر اين مى توان گفت اين روايت از روايات برجسته است سوره مطففين

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۷۷

آيات ۱ - ۲۱ سوره مطفّفين

  • سوره «مطفّفين»، مكّى يا مدنى است و سى و شش آيه دارد.

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * وَيْلٌ لِّلْمُطفِّفِينَ(۱) الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلى النَّاسِ يَستَوْفُونَ(۲) وَ إِذَا كالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يخْسِرُونَ(۳) أَ لا يَظنُّ أُولَئك أَنهُم مَّبْعُوثُونَ(۴) لِيَوْمٍ عَظِيمٍ(۵) يَوْمَ يَقُومُ النَّاس لِرَب الْعَالَمِينَ(۶) َكلا إِنَّ كِتَب الفُجَّارِ لَفِى سِجِّينٍ(۷) وَ مَا أَدْرَاك مَا سجِّينٌ(۸) کِنَابٌ مَّرْقُومٌ(۹) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(۱۰) الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ(۱۱) وَ مَا يُكَذِّب بِهِ إِلّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ(۱۲) إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَساطِيرُ الاَوَّلِينَ(۱۳) َكلا بَلْ رَانَ عَلى قُلُوبهِم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ(۱۴) َكلا إِنهُمْ عَن رَّبهِمْ يَوْمَئذٍ لمََّحْجُوبُونَ(۱۵) ثمَّ إِنهُمْ لَصالُوا الجَْحِيمِ(۱۶) ثمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(۱۷) َكلا إِنَّ كِتَاب الاَبْرَارِ لَفِى عِلِّيِّينَ(۱۸) وَ مَا أَدْرَاك مَا عِلِّيُّونَ(۱۹) كِتَابٌ مَّرْقُومٌ(۲۰) يَشهَدُهُ المُْقَرَّبُونَ(۲۱)

«ترجمه آیات»

به نام خداوند رحمان و رحيم. واى بر كم فروشان. (۱)

كسانى كه وقتى از مردم پيمانه مى گيرند، تمام مى گيرند. (۲)

و چون پيمانه به مردم دهند، يا براى ايشان وزن كنند، بكاهند. (۳)

آيا آن ها نمى دانند كه در روزى بس بزرگ، مبعوث خواهند شد. (۴ - ۵)

روزى كه مردم به فرمان پروردگار جهانيان مى ايستند. (۶)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۷۸

در آن روز، همه يك جور سرنوشت ندارند، بلكه نامه بدكاران در سجّين است. (۷)

و تو چه دانى كه سجّين چيست؟ (۸)

كتابى است نوشته شده. (۹)

در آن روز، واى بر تكذيب گران. (۱۰)

همان ها كه روز جزا را تكذيب مى كنند. (۱۱)

و جز ستمگر گنهكار، آن را تكذيب نكند. (۱۲)

و چون آيات ما را بر او بخوانند، گويد افسانه هاى گذشتگان است. (۱۳)

نه، اين حرف ها بهانه است؛ علت اصلى تكذيبشان اين است كه در اثر اعمال زشتشان، دل هايشان زنگار بسته. (۱۴)

نه، چنين كسانى با نيكان سرنوشت مشتركى ندارند؛ اينان آن روز از قرب پروردگارشان دورند. (۱۵)

آنگاه وارد جهنّم شوند. (۱۶)

سپس به ايشان گفته شود كه اين، همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد. (۱۷)

نه، نامۀ نيكان در عليّين است. (۱۸)

و تو چه دانى كه عليّين چيست. (۱۹)

كتابى است نوشته شده. (۲۰)

كه مقربان، شاهد آنند. (۲۱)

«بیان آیات»

اين سوره، با تهديد اهل تطفيف و كم فروشى در كيل و وزن آغاز شده، و كم فروشان را تهديد مى كند به اين كه در «يوم عظيم» - كه روز قيامت است - براى جزا مبعوث مى شوند. و اين مطلب را با تفصيل جريانى كه در آن روز، بر سرِ «فُجّار» و «ابرار» مى آيد، خاتمه مى دهد.

و آيات اول اين سوره - كه سخن از مطفّفين دارد - از نظر سياق با آيات مدنى، و آيات آخرش با سياق سوره هاى مكّى، مناسب تر است.

«وَيْلٌ لِّلْمُطفِّفِينَ»:

كلمۀ «تطفيف»، به معناى نقص در كيل و وزن است كه خداى تعالى از آن نهى كرده، و آن را «افساد» در زمين خوانده، و از شعيب حكايت كرده كه به قوم خود گفت:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۷۹

«وَ يَا قَوم أوفُوا المِكيَالَ وَ المِيزَانَ بِالقِسط وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أشيَاءهُم وَ لا تَعثَوا فِى الأرضِ مُفسِدين». و ما در تفسير همين آيه، در سورۀ هود بحث كرديم كه چرا كم فروشى، افساد در زمين است.

چند وجه درباره اين كه در توصيف «مطفّفین»، خريدن به وزن گفته نشده

«الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلى النَّاسِ يَستَوْفُونَ * وَ إِذَا كالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ»:

مصدر «اكتيال» - كه فعل «اكتَالُوا» از آن مشتق است - وقتى با حرف «مِن» متعدّى مى شود، به معناى كيل گرفتن از مردم (و يا به عبارتى، خريدن كالا با كيل تمام است). و اگر با حرف «عَلى» متعدّى شود، به معناى ضرر (و يا دادن جنس به مردم به كيل ناقص) است. و امّا كلمۀ «كيل» - كه مصدر فعل «كَالُوا» است، به معناى كيل دادن به مردم است، (كه خود من ترازو دارم). وقتى گفته مى شود: «كَالَهُ الطعَام و وَزَنهُ»، معنايش اين است كه: كالاى مردم را «وزن» و «كيل» كرد. چيزى كه هست از ميان همه طوایف عرب، اهل حجاز براى رساندن اين معنا مى گويند: «كَالَهُ الطَعَام و وزنه»؛ و ساير طوایف عرب مى گويند: «كَالَ لَهُ الطَعَامَ و وَزَنَ لَهُ = طعام و كالا را براى او كيل وزن كرد». و قرآن كريم، به طورى كه مجمع البيان گفته، به لغت اهل حجاز نازل شده.

و كلمۀ «استيفاء» - كه فعل «يَستََوفُونَ» مشتق از آن است، به معناى گرفتن حق به طور تمام و كامل است، و كلمۀ «إخسار»، به معناى افكندن ديگران در خسارت است. و معناى آيه اين است كه: وقتى از مردم كالايى مى گيرند، حق خود را به تمام و كمال دريافت مى كنند؛ ولى وقتى مى خواهند كالايى به مردم بدهند، به كيل يا وزن ناقص مى دهند، و مردم را به خسران و ضرر مى اندازند.

پس مضمون مجموع دو آيه، يك مذمّت است و آن، اين است كه «مطفّفين» حق را براى خود رعايت مى كنند، ولى براى ديگران رعايت نمى كنند. و به عبارتى ديگر، حق را براى ديگران آن طور كه براى خود رعايت مى كنند، رعايت نمى نمايند. و اين، خود باعث تباهى اجتماع انسانى است كه اساس آن بر تعادل حقوق متقابل است؛ و اگر اين تعادل از بين برود و فاسد شود، همه چيز فاسد مى شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۸۰

در آيه شريفه، در مقابل كيل»، «وزن» را آورد، ولى در مقابل «اكتيال»، «إتزان» را نياورد. بعضى در سبب آن گفته اند: براى اين بوده كه مطفّفين، معامله گرانى بودند كه اغلب، حبوبات و سبزيجات و متاع هاى ديگر را كلّى مى خريدند و خُرده خُرده، به تدريج مى فروختند. و عادت در بيشتر اين اجناس، اين است كه با كيل سنجيده شود، نه به وزن. بدين جهت، تنها «اكتيال» را ذكر كرد، و از «إتزان» نام نبرد، چون اساس آيه بر غالب است.

بعضى ديگر گفته اند: اگر نامى از «إتزان» نياورد، براى اين بود كه «كيل» و «وزن»، هر دو وسيله خريد و فروش است؛ آوردن يكى از آن ها دلالت بر ديگرى هم دارد. ولى اين توجيه درست نيست. براى اين كه اين حرف در كلمۀ «كيل» هم مى آيد، چرا در برابر «كيل»، «وزن» را ذكر كرد، ولى در برابر «اكتيال»، «إتزان» را ذكر نكرد؟ پس اين وجه خالى از تحكّم نيست.

بعضى ديگر گفته اند: اين دو آيه، عادت و رسم كسانى را حكايت مى كند كه سوره درباره آنان نازل شده. مردمى كه تنها با «كيل» مى خريدند، ولى در هنگام فروش، بعضى كالاها را «كيل» و بعضى را «وزن» مى كردند. اين وجه نيز، ادعايى بدون دليل است. بعضى ديگر در توجيه ذكر «اكتيال» و عدم ذكر «إتزان» وجوهى ديگر آورده اند، كه خالى از ضعف نيست.

احتمال برانگيخته شدن بعد از مرگ براى اجتناب از محرمات كافى است

أَ لا يَظنُّ أُولَئك أَنهُم مَّبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ استفهام در اين آيه انكارى ، و براى برانگيختن تعجب شنونده است ، و كلمه «ظن » در آن به همان معناى معروف است . و كلمه «اولئك » اشاره به مطففين است ، و اگر براى اشاره به آنان اين كلمه را كه مخصوص اشاره به دور است برگزيد، براى اين بود كه بفهماند كم فروشان از رحمت خدا دورند. و منظور از «يوم عظيم »، روز قيامت است كه در آن به عملشان كيفر داده مى شوند. و اگر اكتفا كرد به ظن و گمان به مساءله قيامت و حساب ، با اينكه اعتقاد به معاد بايد علمى و يقينى باشد، براى اشاره به اين حقيقت است كه در اجتناب از كم فروشى احتمال خطر و ضرر آخرتى هم كافى است ، اگر كسى يقين به قيامت نداشته باشد، و تنها احتمال آن را بدهد همين احتمال كه ممكن است قيامت راست باشد، و خداى تعالى در آن روز عظيم مردم را بدانچه كرده اند مواخذه كند، كافى است كه او را از كم فروشى باز بدارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۸۱

ولى بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه «ظن » در اينجا به معناى يقين است . يَوْمَ يَقُومُ النَّاس لِرَب الْعَلَمِينَ مراد از «روزى كه مردم براى رب العالمين به پا مى خيزند»، روز قيامت است كه سر از قبرها بر مى آورند، و اين تعبير كنايه است از اينكه بعد از مردن دوباره زنده مى شوند تا خدا در بين آنان حكم و داورى كند. َكلا إِنَّ كِتَب الفُجَّارِ لَفِى سِجِّينٍ وَ مَا أَدْرَاك مَا سجِّينٌ كِتَبٌ مَّرْقُومٌ وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ اين آيه - به طورى كه بعضى ها گفته اند - ردع و انكار عمل زشت كم فروشى و غفلت از روز بعث و حساب است . توضيح مفردات و جملات آيات : «كلا ان كتاب الفجار لفى سجين ...» «ان كتاب الفجار لفى سجين ...» - بطورى كه دقت در سياق اين چهار آيه و مقايسه آنها با يكديگر، و نيز آنچه از مقايسه مجموع اين چهار آيه با مجموع چهار آيه اى كه با جمله «كلا ان كتاب الابرار...» شروع مى شود آنچه به دست مى آيد اين است كه : مراد از كلمه «سجين » چيزى است كه مقابل و مخالف «عليين » باشد، و چون معناى عليين علو روى علو ديگر و يا به عبارتى علو دو چندان است ، معلوم مى شود منظور از سجين هم سفلى روى سفلاى ديگر، و يا به عبارتى پستى دو چندان و گرفتارى در چنان پستى است ، همچنان كه آيه «ثم رددناه اسفل سافلين » بدان اشاره مى كند، پس از هر معنا نزديك تر به ذهن اين است كه اين كلمه مبالغه در «سجن - حبس » باشد، همچنان كه كلمه «سكير» و «شريب » مبالغه در «سكر - مستى » و «شرب - نوشيدن » است ، در نتيجه معناى آيه - همانطور كه ديگران هم گفته اند - اين است كه كتاب فجار در حبس و زندانى است كه هر كس در آن بيفتد بيرون شدن برايش نيست . كلمه «كتاب » به معناى مكتوب است ، آن هم نه از كتابت به معناى قلم دست گرفتن و در كاغذ نوشتن ، بلكه از كتابت به معناى قضاى حتمى است ، و منظور از «كتاب فجار» سرنوشتى است كه خدا براى آنان مقدر كرده ، و آن جزايى است كه با قضاى حتميش اثبات فرموده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۸۲

پس حاصل آيه اين شد: آنچه خداى تعالى به قضاى حتميش براى فجار مقدر و آماده كرده در سجين است كه سجنى بر بالاى سجنى ديگر است ، به طورى كه اگر كسى در آن بيفتد تا ابد و يا تا مدتى بس طولانى در آن خواهد بود. و جمله «و ما ادريك ما سجين » چيز تازه اى ندارد، جز اينكه مى خواهد مردم را از سجين بترساند، و بفهماند آنقدر سخت است كه با زبان بشرى نمى توان معرفيش كرد. «كتاب مرقوم » - اين جمله بر روى هم خبرى است براى مبتدايى كه حذف شده ، و آن ضميرى است كه به كلمه «سجين » بر مى گردد، و مجموع «هو كتاب مرقوم » بيانگر آن است و كلمه «كتاب » در اينجا نيز به معناى مكتوب است از كتابت ، و به معناى قضاء و اثبات مى باشد، و كلمه «مرقوم » از ماده رقم است ، كه راغب گفته به معناى خط درشت است . و بعضى گفته اند به معناى نقطه گذارى هر نوشته است ، و در آيه «كتاب مرقوم » هر دو احتمال هست . ولى به نظر ما معناى دوم با مقام مناسب تر باشد، در آن صورت جمله مورد بحث اشاره اى به اين معنا خواهد بود كه آنچه براى آنان مقدر شده كاملا روشن است ، و هيچ ابهامى در آن نيست ، به اين معنا كه حتمى و مشخص است و تخلف پذير نيست در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه : در اين چند آيه كتاب ظرف شده براى كتاب ، چون فرموده كتاب فجار در سجين است كه آن نيز كتابى است مرقوم ، و اين معقول نيست كه چيزى ظرف خودش باشد؟ در جواب مى گوييم : هيچ عيبى ندارد چون از باب ظرف شدن كل براى جزء است ، و هيچ اشكالى هم ندارد، پس سجين كتابى است جامع كه در آن خيلى سرنوشت ها نوشته شده و از آن جمله كتاب و سرنوشت فجار است . و جمله «ويل يومئذ للمكذبين » نفرينى بر فجار و خبر مرگ ايشان است ، و در آن فجار را تكذيب گران خوانده ، و كلمه «يومئذ» به حسب معنا ظرف است براى جمله «ان كتاب الفجار لفى سجين »، مى فرمايد هلاك شوند فجار - كه همان تكذيب گران باشند - در روزى كه آنچه خدا برايشان مقدر كرده و جزايى كه قضايش را رانده محقق شود، و عذابى كه برايشان فراهم ساخته بر سرشان بيايد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۸۳

اين بود آن معنايى كه گفتيم دقت در مجموع چهار آيه به دست مى دهد، و اين چهار آيه داراى سياقى واحد و متصل و اجزايش با هم سازگار است .

اقوال مفسرين در بيان مراد از مفردات و جملات اين آيات

ليكن مفسرين در مفردات اين چهار آيه اقوالى متفرق دارند: مثلا گفته اند: كتاب در جمله «ان كتاب الفجار» به معناى مكتوب است ، و مراد از آن نامه هاى اعمال است . و بعضى گفته اند: كتاب مصدر و به همان معناى مصدرى - كتابت - است ، و در كلام مضافى است كه حذف شده ، و تقدير كلام «ان كتابه عمل الفجار لفى سجين - كتابت اعمال فجار در سجين است » مى باشد. و يا گفته اند: فجار اعم است از تكذيب گران ، پس شامل كفار و فساق هر دو مى شود. و يا گفته اند: مراد از سجين ، طبقه هفتم زمين است ، كه نامه فجار را آنجا مى گذارند. و بعضى گفته اند: دره اى است در جهنم ، و يا چاهى است در آنجا. و بعضى گفته اند: اصلا كلمه سجين نام نامه هاى اعمال فجار است . و بعضى گفته اند: سجين اول نام جايى است كه نامه اعمال فجار را آنجا مى گذارند، و دومى نام نامه اعمال آنان است ، و بعضى گفته اند: نام كتابى است كه جامع همه نامه هاى اعمال بد است ، كه اعمال فجار از جن او انس در آن نوشته شده . و بعضى گفته اند مراد از آن ، خسارت و خوارى است ، نظير اينكه وقتى بخواهند نهايت درجه سقوط كسى را برسانند مى گويند فلانى به حضيض رسيد. و بعضى گفته اند: كلمه «سجين » بدل از كلمه «سجيل » است ، كه لامش مبدل به نون شده است ، همچنان كه از جبرئيل تعبير مى كنند جبرين ، و از اين قبيل سخنانى كه درباره مفردات آيات چهارگانه گفته اند. و همچنين سخنانى كه درباره جملات آن دارند، مثل اينكه گفته اند: جمله «كتاب مرقوم » بيان و تفسير سجين نيست ، بلكه تفسير كتاب است كه در جمله «ان كتاب الفجار»آمده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۸۴

و يا گفته اند: جمله «ويل للمكذبين » متصل است به جمله «يوم يقوم الناس لرب العالمين »، و سه آيه ديگر كه بين اين دو آيه واقع شده جمله معترضه است . و خواننده عزيز اگر در اين سخنان دقت كند خواهد ديد كه بسيارى از آنها صرف تحكم و بى دليل حرف زدن است . علاوه بر اين ، اين سخنان سياق واحد و متصل آيات مربوط به هم را پاره مى كند، چون گفتيم اين چند آيه در مقابل چهار آيه آينده است كه كتاب ابرار را توصيف مى كنند، و سياقى واحد و متصل دارند، پس ديگر حاجت به آن نيست كه متعرض تك تك آن اقوال و مناقشه در آنها شويم . الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ اين آيه ، كلمه «مكذبين » در آيه قبل را تفسير مى كند، و مويد اين نظريه ، آيات بعدى است ، و ظاهر آن اين است كه مراد از تكذيب ، تكذيب قولى و به زبان صريح است ، در نتيجه آيه شريفه و مذمت آن فقط شامل كفار مى شود، و فاسقان از اهل ايمان را شامل نمى شود، پس ‍ بايد بگوييم منظور از مطففين هم همه كم فروشان نيست ، بلكه مراد كفار كم فروش است . مگر اينكه بگوييم منظور از تكذيب ، اعم از تكذيب زبانى است كه تكذيب عملى را هم شامل مى شود، و چه بسا آيه قبل هم كه مى فرمود: «الا يظن اولئك انهم مبعوثون » اين نظريه را تاءييد كند.

گناه زياد و مستمر، سر انجام انسان را به تكذيب روز جزا منتهى مى كند

وَ مَا يُكَذِّب بِهِ إِلا كلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ كلمه «معتد» اسم فاعل از مصدر «اعتداء» است ، كه معناى تجاوز را مى دهد، و مراد در اينجا تجاوز از حدود عبوديت است ، و كلمه «اثيم » به معناى كسى است كه گناهان بسيار داشته باشد، به طورى كه گناهانش روى هم انباشته شده ، و به كلى در شهوات غرق شده باشد. و معلوم است كه يگانه مانعى كه انسان را از گناه باز مى دارد ايمان به بعث و جزا است ، و كسى كه در شهوات فرو رفته و دلش گناه دوست شده باشد، حاضر نيست منع هيچ مانعى از گناه را و از آن جمله مساءله قيامت را بپذيرد، و نسبت به گناهان بى رغبت و متنفر شود، در نتيجه گناه زياد، كار او را بدينجا منتهى مى كند كه قيامت و جزا را بكلى انكار مى نمايد، آيه شريفه زير همين مساءله را خاطرنشان مى سازد: «ثم كان عاقبه الذين اساوا السواى ان كذبوا بايات اللّه و كانوابها يستهزون ».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۸۵

إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ منظور از آيات خدا در اينجا همان آيات قرآن است ، براى اينكه سخن از تلاوت آن آيات دارد، و كلمه «اساطير» جمع اسطوره است ، كه به معناى نوشته شده سطر به سطر است ، و منظور كفار اين بوده كه اين آيات قرآنى اباطيل امت هاى گذشته است . و معناى آيه اين است كه چون آيات قرآن بر آنان تلاوت مى شود، آياتى كه ايشان را از گناه و نافرمانى خدا برحذر داشته و از روز قيامت و جزاى آن انذار مى كنند، در مقابل مى گويند اينها اباطيلند.

اعمال زشت صفا و جلاى نفس را تيره كرده به آن نقش و صورتى مى دهند كه از درك حق مانع مى گردد

َكلا بَلْ رَانَ عَلى قُلُوبهِم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ اين جمله ردع و انكار سخن تكذيب گران ، يعنى رد «اساطير الاولين » است راغب گفته : كلمه «رين » به معناى غبار و زنگ ، و يا به عبارتى تيرگى است كه روى چيز گرانبهايى بنشيند (در نسخه اى ديگر آمده روى چيز شفافى بنشيند)، در قرآن آمده كه : «بل ران على قلوبهم ...» يعنى گناهان مانند زنگى و غبارى شد كه روى جلاى دلهاشان را گرفت ، و آن دلها را از تشخيص خير وشر كور كرد. پس اين «زنگ بودن گناهان بر روى دلهاى آنان » عبارت شد از حائل شدن گناهان بين دلها، و بين تشخيص حق ، آنطور كه هست . از اين آيه شريفه سه نكته استفاده مى شود: اول اينكه : اعمال زشت نقش و صورتى به نفس مى دهد، و نفس آدمى را به آن صورت در مى آورد. دوم اينكه : اين نقوش و صورت ها مانع آن است كه نفس آدمى حق و حقيقت را درك كند، و ميان آن و درك حق حائل مى شود. سوم اينكه : نفس آدمى بحسب طبع اوليش صفا و جلايى دارد كه با داشتن آن حق را آنطور كه هست درك مى كند، و آن را از باطل ، و نيز خير را از شر تميز مى دهد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۸۶

َكلا إِنهُمْ عَن رَّبهِمْ يَوْمَئذٍ لمََّحْجُوبُونَ اين آيه انكار از ارتكاب گناهانى است كه فرمود بين قلب و درك حق حائل مى شود، و مراد از «محجوب بودن از پروردگارشان در روز قيامت » محروم بودنشان از كرامت قرب و منزلت او است . و شايد مراد آن مفسر هم كه گفته : منظور محجوب بودن از رحمت خداست همين باشد. پس معناى محجوب بودن اين نيست كه از معرفت خدا محجوبند، چون در روز قيامت همه حجابها برطرف مى شود، يعنى همه اسبابهاى ظاهرى كه در دنيا واسطه ميان خدا و خلق بودند از كار مى افتند و در نتيجه تمام خلايق معرفتى تام و كامل به خداى تعالى پيدا مى كنند، همچنان كه فرمود: «لمن الملك اليوم لله الواحد القهار» و نيز فرمود: «و يعلمون ان اللّه هو الحق المبين ». ثمَّ إِنهُمْ لَصالُوا الجَْحِيمِ معنايش اين است كه ايشان داخل جحيم خواهند شد، دخولى كه بيرون شدن برايش نيست . - بعضى گفته اند معنايش اين است كه حرارت آن را مى چشند -. و كلمه «ثم » در اين آيه و آيه بعديش براى تراخى و بعديت در كلام است ، پس بعديت زمانى نيست ، بلكه رتبى است . ثمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ اين آيه توبيخى كوبنده است از خازنان دوزخ و يا از اهل دوزخ ، به كسانى كه وارد آن مى شوند. معناى «عليين » كه فرمود كتاب ابرار در آن است و چندقول در اين باره َكلا إِنَّ كِتَب الاَبْرَارِ لَفِى عِلِّيِّينَ وَ مَا أَدْرَاك مَا عِلِّيُّونَ كِتَبٌ مَّرْقُومٌ اين سه آيه نيز ردع است ، البته در معناى ردعى كه در آيه «كلا ان كتاب الفجار» بود، و كلمه «عليون » - همانطور كه در سابق هم گفتيم - به معناى علوى روى علو ديگر است ، و يا به عبارتى ديگر علوى دو چندان كه با درجات عالى و منازل قرب به خداى تعالى منطبق مى شود، همچنان كه گفتيم سجين بر خلاف اين معنا است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۸۷

سخنى كه بتوان در تفسير اين سه آيه گفت همان سخنانى است كه درباره سه آيه گذشته كه در مقابل اين سه آيه بود و مى فرمود: «ان كتاب الفجار لفى سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم » گفتيم . پس معناى آن ، اين است كه : آنچه براى ابرار مقدر شده ، و قضايش رانده شده ، تا جزاى نيكوكاريهاى آنان باشد، در عليين قرار دارد، و تو اى پيامبر! نمى دانى عليين چيست ، امرى است نوشته شده ، و قضايى است حتمى و مشخص و بدون ابهام . مفسرين در اين آيات سخنانى دارند، همچنان كه در آيات قبل داشتند، چيزى كه هست در اين آيه در خصوص كلمه «عليين » اين را هم گفته اند كه : معنايش آسمان هفتم است ، كه در تحت عرش قرار دارد، و منزلگاه ارواح مؤ منين است . و نيز گفته اند: عليين همان سدره المنتهى است ، كه اعمال بدانجا منتهى مى شود. بعضى ديگر گفته اند: لوحى است از زبرجد آويزان ، در تحت عرش كه اعمال بندگان در آن نوشته شده . بعضى ديگر گفته اند: مراتب عاليه اى است كه محفوف به جلالت است . اشكالى كه به اين سخنان وارد است همان اشكالى است كه درباره اقوال وارده در خصوص آيات گذشته كرديم و گفتيم كه هيچ دليلى بر هيچ يك از اين اقوال نيست .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←