ابراهيم ٣٨: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۸#link67 | آيات ۳۵ - ۴۱،سوره ابراهيم]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۸#link67 | آيات ۳۵ - ۴۱،سوره ابراهيم]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۸#link68 | انعام به فرزندان ابراهيم (ع )، نمونه اى ديگر از انعام هاى خداى عزيز و حميد]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۸#link68 | انعام به فرزندان ابراهيم (ع )، نمونه اى ديگر از انعام هاى خداى عزيز و حميد]] | ||
خط ۴۲: | خط ۴۳: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۹#link81 | (روايتى در ذيل آياتى كه دعاى ابراهيم (ع ) را حكايت مى كنند)]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۹#link81 | (روايتى در ذيل آياتى كه دعاى ابراهيم (ع ) را حكايت مى كنند)]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۶۷#link219 | آيه ۳۵ - ۴۱]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۶۷#link219 | آيه ۳۵ - ۴۱]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۶۷#link220 | آيه و ترجمه]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۶۷#link220 | آيه و ترجمه]] | ||
خط ۵۴: | خط ۵۷: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۶۷#link228 | ۶ - تقاضاهاى هفتگانه ابراهيم]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۶۷#link228 | ۶ - تقاضاهاى هفتگانه ابراهيم]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۶۷#link229 | ۷ - آيا ابراهيم براى پدرش دعا مى كند؟]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۶۷#link229 | ۷ - آيا ابراهيم براى پدرش دعا مى كند؟]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ «38» | |||
پروردگارا! همانا تو آنچه را پنهان و يا آشكار كنيم، مىدانى و چيزى در زمين و در آسمان بر خداوند پوشيده نمىماند. | |||
===نکته ها=== | |||
اكنون كه همه چيز براى خدا روشن است و علم او به همه چيز و همه كار ما احاطه دارد بايد در محضر او گناه نكنيم و در مخلوقات او جز طبق رضا و دستورات او تصرف نكنيم. | |||
===پیام ها=== | |||
1- در نزد خدا پنهان و آشكار معنا ندارد. «تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ» | |||
2- زمين و آسمان نزد علم خداوند يكسان است. ما يَخْفى ... فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38) | |||
رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ: پروردگارا بدرستى كه تو مىدانى. ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ: آنچه پنهان مىكنيم و آنچه آشكارا مىسازيم، يعنى نهان و آشكار ما را مىدانى و به احوال و مصالح ما اعلم از مائى و به نفوس ما ارحم از مائى، | |||
---- | |||
«1» مانند سعيد بن جبير و مجاهد (مجمع البيان، جلد 3، صفحه 319) | |||
«2» منهج الصادقين جلد 5، صفحه 144، نقل از انوار نموده است. | |||
جلد 7 - صفحه 66 | |||
پس حاجت نيست ما را طلب حاجت و مقاصد خود نمودن از تو، لكن تو را مىخوانيم و از روى تضرع مقاصد خود را به تو عرض مىكنيم به جهت اظهار عبوديت و احتياج به رحمت واسعه تو و نيل به نعم جليله باقيه. | |||
بعد از آن به جهت تأكيد قول مذكور فرمود: وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ: و پوشيده نيست بر خداى تعالى هيچ چيز. فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ: | |||
در زمين و نه در آسمان براى آنكه عالم است به علم ذاتى و نسبت آن علم به همه معلومات يكسان است. نزد بعضى اين ابتداء كلام است از حق تعالى بر سبيل حكايت از ابراهيم. | |||
و بعد از آن باز نقل كلام ابراهيم را فرمايد: | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36) رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37) رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ (39) | |||
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ (41) | |||
ترجمه | |||
و ياد كن وقتى را كه گفت ابراهيم پروردگار من بگردان اين شهر را ايمن و دور دار مرا و فرزندانم را از آنكه بپرستيم بتان را | |||
پروردگار من همانا آنها گمراه كردند بسيارى از مردم را پس هر كس پيروى كرد مرا پس همانا او از من است و هر كس نافرمانى كرد مرا پس همانا تو آمرزنده مهربانى | |||
پروردگار ما همانا من سكونت دادم بعضى از فرزندانم را در دامنه كوهى غير داراى زراعت نزد خانه تو كه حرام شده است هتك آن پروردگار ما تا بر پا دارند نماز را پس بگردان دلهائى از مردم را كه بشتابند با شوق بسوى ايشان و روزى ده آنها را از ميوهها باشد كه ايشان شكر گذارى كنند | |||
پروردگار ما همانا تو ميدانى آنچه پنهان ميداريم و آنچه آشكار ميكنيم و پوشيده نمىباشد بر خدا هيچ چيز در زمين و نه در آسمان | |||
ستايش مر خداوندى را است كه بخشيد بمن در پيرى اسمعيل و اسحق را همانا پروردگار من هر آينه شنونده دعا است | |||
پروردگار من بگردان مرا بر پا دارنده نماز و از فرزندانم پروردگار من اجابت كن دعاء مرا | |||
پروردگار ما بيامرز مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را روز كه بپا ميشود حساب.. | |||
تفسير | |||
در ذيل اين آيه در سوره بقره حديثى از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده و گفتهاند جهت آنكه اينجا رب اجعل هذا البلد فرموده و آنجا رب اجعل هذا بلدا آنستكه نكره وقتى مكرّر شود و اعاده گردد معرفه ميشود مانند قول خداوند فيها | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 234 | |||
مصباح المصباح فى زجاجه الزّجاجة كانها كوكب درى و ايمن بودن شهر مكّه و حرم براى انسان و حيوان محتاج به بيان نيست و دعاء حضرت ابراهيم كه خداوند بلطف خود فرزندان او را باز دارد از عبادت بتها يا بطور عموم است و بنابراين بايد ملتزم شد كه فرزندان حقيقى آن حضرت عبادت بتها را ننمودند اگر چه بعضى از آنها قائل بودند بآنكه بتها شفعاء ايشانند چنانچه از روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام استفاده ميشود نسبت باولاد حضرت اسمعيل كه مقصود بدعاء بودند يا بنحو خصوص است و بنابراين بايد قائل شد بآنكه مراد حضرت آن فرزندانى بودند كه بايد به نبوّت و امامت برسند و چون آنحضرت ميدانست كه باين مقام نميرسد مگر كسيكه سجده در مقابل بت نكرده باشد از خدا طلب نمود كه حفظ فرمايد بلطف خود قابليّت ايشانرا براى اين مقام و مؤيّد اين معنى است آنكه در دعاء ابتداء بنفس شريف خود فرمود با آنكه معصوم بود بعنايت الهى و اين معنى را در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده و در امالى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعلاوه آنكه پس منتهى شد دعاء آنحضرت بمن و برادرم على كه من و او هرگز براى بتى سجده نكرديم پس خدا مرا برگزيد به پيغمبرى و على را وصى من قرار داد و اين معنى اقوى و اظهر و امتن است در هر حال چون پيغمبر الو العزم بوده بايد دعائش باجابت رسيده باشد لذا خداوند تمام انبياء بنى اسرائيل و خاتم پيغمبران و اوصياء او را از نسل آنحضرت بوجود آورد و تمام اولاد حضرت اسمعيل يا بسيارى از ايشانرا با آنكه ساكن مكّه بودند و در ميان اعراب بت پرست زندگى ميكردند از اين بليّه و ساير آفات نجات داد و نسبت اضلال به بتها بمناسبت آنستكه مردم بسبب آنها گمراه شدند مانند قول خداوند و غرّتهم الحيوة الدنيا و هر كس متابعت كند حضرت ابراهيم را در توحيد و ملّت و شريعت در تحت لواء و حمايت او خواهد بود و بمنزله اولاد بلكه پاره تن آنحضرت است و هر كس مخالفت نمايد و معصيت كند اختيارش با خدا است مىتواند او را بيامرزد و مشمول رحمت خود فرمايد اگر چه بتوفيق توبه از كفر باشد چنانچه هر كس از شيعيان كه صالح و متقى باشد از اهل بيت محسوب خواهد شد بمقتضاى روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام بلكه كسيكه دوست اين خانواده باشد از ايشان است بمقتضاى فرمايش امام باقر عليه السّلام كه براى اثبات اين معنى تمسك باين قسمت از آيه شريفه | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 235 | |||
فرمودهاند و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم در شام اقامت داشت و چون حضرت اسمعيل از هاجر متولّد شد ساره بسيار غمگين گشت چون ابراهيم عليه السّلام از او اولاد نداشت و او حضرت را اذيّت ميكرد براى هاجر و غمگين مينمود لذا آنحضرت از اين پيش آمد بخداوند شكايت نمود و باو وحى شد كه مثل زن مثل دنده كج است اگر آنرا بحال خود واگذارى از او بهرهمند خواهى شد و اگر خواسته باشى راستش كنى مىشكنى آنرا پس امر فرمود او را كه اسمعيل و مادرش را از شام خارج نمايد و او عرضه داشت پروردگارا كجا ببرم فرمود در حرم امن من و اوّل بقعهاى كه خلق نمودم آنرا از زمين كه مكّه است پس جبرئيل نازل شد با براق و حمل نمود ابراهيم و اسمعيل و هاجر را و هر وقت حضرت ابراهيم بموضع خوبى ميرسيد كه درخت و نخل و زرع داشت از جبرئيل سؤال ميفرمود اينجا آنجاست و او عرض ميكرد خير تا رسيدند بمكّه پس در محلّ خانه كعبه فرود آورد ايشانرا ولى حضرت ابراهيم با ساره عهد كرده بود كه از مركب پياده نشود تا برگردد و در آنمكان درختى بود هاجر گليمى را كه با خود آورده بود روى آندرخت انداخت و سايبانى براى خودشان تهيّه كرد پس چون حضرت ابراهيم آندو را واگذارد و خواست مراجعت كند نزد ساره هاجر عرض كرد اى ابراهيم چرا ما را در محلّيكه مونسى و آب و گياهى نيست گذاردى حضرت فرمود خداوندى كه امر نمود مرا كه شما را در اين مكان منزل دهم حاضر است نزد شما و مراجعت فرمود تا رسيد بكوهيكه در ذى طوى بود متوجّه بآنها شد و عرضه داشت ربّنا انّى اسكنت من ذريّتى تا آخر آيه و رفت و هاجر ماند و چون پارهاى از روز گذشت اسمعيل تشنه شد و طلب آب نمود و هاجر در آن وادى جائيكه حجّاج سعى ميكنند ايستاد و فرياد زد آيا در اين وادى انيسى براى ما هست ناگاه اسمعيل از نظر او غائب شد پس هاجر رفت بالاى كوه صفا و از ميان وادى سرابى بنظرش رسيد و بگمان آب بزير آمد و سعى كرد تا مروه و اسمعيل از نظرش غائب شد پس سرابى بنظرش در طرف صفا رسيد و متوجّه بآنجانب شد باز اسمعيل از نظرش غائب شد و بصفا بر آمد تا هفت مرتبه و در شوط هفتم كه هاجر بالاى مروه بود باسماعيل نظر نمود ديد آب از زير پاى او جارى شده نشست و شنها را دور آب جمع كرد و جلو آب را گرفت و نگذارد جارى شود و باين جهت آن چشمه را زمزم | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 236 | |||
ناميدند و قبيله جرهم در ذى المجاز و عرفات منزل داشتند چون آب در مكّه پيدا شد پرندگان و چرندگان دور آب جمع شدند و آن قبيله هم از توجّه پرندگان بآن جانب متوجّه بمكّه شدند و در دنبال آنها آمدند ديدند زنى و بچهاى در آن وادى زير سايه درختى منزل نمودهاند و آب براى آنها از زمين بيرون آمده بهاجر گفتند تو كيستى و كار تو و اين بچّه اينجا چيست او گفت من كنيز ابراهيم خليل الرّحمن و مادر اين پسر اويم كه بامر خدا ما را اينجا منزل داده و استجازه نمودند از او كه نزديك ايشان منزل نمايند و چون روز سوّم حضرت ابراهيم عليه السّلام بديدار ايشان آمد هاجر باو عرض كرد كه قبيله جرهم اينجا آمدند و خواهش نمودند كه نزديك ما منزل نمايند آيا اجازه ميفرمائى حضرت فرمود بلى و هاجر بآنها اجازه داد و آمدند نزديك ايشان چادرهاشان را زدند و منزل نمودند و هاجر و اسمعيل با آنها مأنوس شدند و حضرت ابراهيم مرتبه سوّم كه آنجا آمد ديد مردم بسيارى در اطراف آنها جمع شدهاند خوشحال و مسرور گرديد و عيّاشى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آن ذريّه مائيم و ما و اللّه بقيّه آن عترتيم و قمّى ره نيز اين معنى را از آنحضرت نقل نموده و در مجمع علاوه نموده كه و دعاء حضرت ابراهيم عليه السّلام براى خصوص ما بود و اطلاق بيت با آنكه هنوز بنا نشده بود يا باعتبار بقاء اساس و پايه آن بود بعد از طوفان نوح يا باعتبار وجود آن در علم الهى و علم حضرت ابراهيم بآنكه بر پا خواهد شد بامر خدا و نيز عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه مراد از افئدة من النّاس دلهاى تمام مردم نيست مراد دلهاى شيعيان است سزاوار است كه حج كنند بيت را و تعظيم نمايند آنرا براى تعظيم خدا از آن و آنكه ملاقات نمايند ما را هر جا باشيم چون ما دلالت كنندگانيم براه خدا و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه اراده نفرموده است از تهوى اليهم بيت را والا ميفرمود اليه مراد از دعاء ابراهيم عليه السّلام و اللّه مائيم و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام و در بصائر از امام صادق عليه السّلام اين معنى تأكيد شده است و در جوامع از اهل بيت عليهم السلام تهوى بفتح و او نقل شده كه قرائت فرمودهاند يعنى و بگردان دلهائى را از مردم محب و مايل بسوى ايشان و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از ثمرات ميوه دلها است يعنى محبوب مردم گردان آنانرا تا بيايند بسوى ايشان و برگردند و در علل از آنحضرت نقل نموده است كه آن ثمرات، ثمرات قلوب | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 237 | |||
است و ظاهرا مراد بيان فرد خفى است و از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ميوهها حمل ميشود از آفاق بسوى ايشان و بتحقيق مستجاب فرمود خدا دعاى آنحضرت را بنحويكه يافت نميشود در بلاد شرق و غرب ميوهاى كه يافت نشود در آن حتى آنكه نقل كردهاند يافت ميشود در آن در يكروز ميوه چهار فصل بهار و تابستان و پائيز و زمستان و عيّاشى ره از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم بعد از آنكه دعاء كرد بمضمون آيه شريفه خداوند باو وحى فرمود كه برو بالاى كوه ابو قبيس و ندا كن در ميان مردم كه اى گروه خلائق خدا امر نموده است شما را بحج اين خانه كه در مكّه است با احرام، واجب است بر كسيكه استطاعت داشته باشد بحكم خدا پس خداوند رساند صوت ابراهيم عليه السّلام را كه شنيدند اهل مشرق و مغرب عالم و ما بين آندو حتّى نطفههائيكه در اصلاب مردان مقدّر فرموده بود خدا و آنچه در ارحام زنان مقدّر فرموده بود تا روز قيامت پس آنهنگام واجب شد حجّ بر تمام خلائق و لبّيك گفتن حاجّ در ايّام حج، اجابت نداء ابراهيم عليه السّلام است بحج در آنروز و چون معمولا عرض حال و حاجت بكسى ميشود كه مطّلع از ضمائر و عالم باحوال نباشد و دعاء و طلب مناسب است از كسى شود كه كرم و لطف و رحمتش اقتضاء عطاء بر وفق مصلحت نداشته باشد حضرت ابراهيم عليه السّلام بعد از عرض حال و دعاء دفع اين توهم را فرمود باين بيان كه پروردگارا تو عالمى بسرّ و علانيه ما و چيزى از احوال و افعال و حوائج و آمال ما بر تو مخفى نيست و تو ارحم الرّاحمينى بر بندگان خود و دعاء و توسل ما براى اظهار بندگى و احتياج برحمت تو است و اينكه خودت فرمودى ما عرض حاجت كنيم و صبر ننمائيم از سؤال در پيشگاه اقدس تو در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند تعالى ميداند چيزيرا كه ميخواهد بنده در وقتى كه ميخواند او را ولى دوست دارد كه عرض حوائج كنند نزد او پس وقتى خوانديد او را حاجت خود را ذكر نمائيد و علم ذاتى الهى احاطه دارد بيك نسبت بر تمام موجودات ارضيّه و سماويّه و هيچ چيز از او مخفى و پوشيده نبوده و نيست و نخواهد بود و از ابن عباس نقل شده كه خداوند بحضرت ابراهيم عليه السّلام اسمعيل عليه السّلام را عطا فرمود در سن نود و نه سالگى و اسحق عليه السّلام را در سن يكصد و دوازده سالگى و اين بعد از آن بود كه مأيوس شده بود بر حسب عادت از اولاد با آنكه از خداوند خواسته بود كه باو خلف صالح | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 238 | |||
عنايت فرمايد لذا حمد و شكر نعمت الهى را بجاى آورد و اعتراف فرمود بآنكه خداوند اجابت ميفرمايد دعاء بندگانرا اگر چه بطول انجامد تا مأيوس شوند و بنابراين سميع بمعناى مجيب است مانند سمع اللّه لمن حمده و پس از آن دعاء فرمود در باره خود و بعض ذريّه قابل خويش كه موفق فرمايد خداوند ايشانرا باقامه نماز اعم از تهيّه وسائل و اسباب آن و بجا آوردن و مواظبت اوقات آن و آنكه قبول فرمايد از او عبادتش را يا اجابت فرمايد دعائش را و پس از آن طلب مغفرت نمود از براى خود و پدر و مادرش و اهل ايمان و اين دلالت دارد بر آنكه آندو مؤمن بودند چون طلب مغفرت براى كافر جائز نيست و عيّاشى ره از يكى از صادقين عليهما السّلام نقل نموده كه مراد آدم و حواء است و لو لدىّ نيز قرائت شده است و در جوامع آنرا نسبت باهل بيت داده و در چند روايت اين قرائت تأكيد شده و فرمودهاند مراد اسمعيل و اسحق عليهما السّلام است و در يك روايت تصريح شده كه قرائت مشهوره كه و لو الدى باشد از تصحيف كتّاب است و روز كه بر پا ميشود حساب بندگان معلوم است كه روز قيامت است و اللّه اعلم .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
رَبَّنا إِنَّكَ تَعلَمُ ما نُخفِي وَ ما نُعلِنُ وَ ما يَخفي عَلَي اللّهِ مِن شَيءٍ فِي الأَرضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38) | |||
پروردگار ما محققا تو ميداني آنچه ما مخفي ميكنيم و آنچه علانيه بجا ميآوريم و نيست مخفي بر خداوند عالم هيچ شيئي چه در زمين باشد يا در آسمان رَبَّنا إِنَّكَ تَعلَمُ ما نُخفِي وَ ما نُعلِنُ نظر به اينكه علم از صفات ذاتيه است و عين ذات است باين معني که ذات اقدس حق صرف الوجود است اجزاء ندارد نه اجزاء خارجيه که مجسمه گفتند و نه اجزاء ذهنيه که جنس و فصل باشد که نوع مركب از جنس و فصل است و نه اجزاء وهميه که وجود و ماهيت باشد که گفتند ماهيت حدّ وجود است يعني وجود محدود بحدي باشد که فوق او را دارا نباشد و وجود حق محدود نيست غير متناهي ازلا و ابدا و علم هم از مراتب وجود است و غير متناهي لذا چيزي بر او مخفي نيست يَعلَمُ خائِنَةَ الأَعيُنِ وَ ما تُخفِي الصُّدُورُ مؤمن آيه 19. | |||
وَ ما يَخفي عَلَي اللّهِ مِن شَيءٍ كوچك و بزرگ فِي الأَرضِ حتي في تخوم الارض وَ لا فِي السَّماءِ حتي ما فوق العرش حتي ما فوق عالم جسماني عالم لاهوت و جبروت و عالم مجردات حتي علم ذات بذات. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 38)- و از آنجا که یک انسان موحد و آگاه میداند که علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا میداند، و گاهی مطالبی در درون جان اوست که نمیتواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهای گذشته چنین عرض میکند: «پروردگارا! تو آنچه را که ما پنهان میداریم و یا آشکار میسازیم به خوبی میدانی» (رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ). | |||
«و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفی نمیماند» (وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ). | |||
ج2، ص514 | |||
اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو میدانی، و اگر قطرههای اشکم آشکارا از چشمم سرازیر میشود تو میبینی. | |||
و اگر به هنگام جدایی از همسرم، به من میگوید: الی من تکلنی «مرا به که میسپاری»؟! تو از همه اینها آگاهی، و آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده است همه در پیشگاه علمت روشن است. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۵
ترجمه
ابراهيم ٣٧ | آیه ٣٨ | ابراهيم ٣٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الأرْضِ ... السَّمَآءِ»: زمین و آسمان. پائین و بالای جهان.
تفسیر
- آيات ۳۵ - ۴۱،سوره ابراهيم
- انعام به فرزندان ابراهيم (ع )، نمونه اى ديگر از انعام هاى خداى عزيز و حميد
- استظهار اينكه ابراهيم (ع ) دو بار از خداوند براى ((مكه )) امنيت طلبيده است
- امنيتى كه ابراهيم (ع ) براى مكه خواست امنيت تشريعى بوده است
- درخواست ابراهيم (ع ) از خدا كه او و فرزندانش را از بت پرستى دور بدارد
- مقصود از ((بنى )) كه ابراهيم (ع ) براى خود و آنان دورى از پرستش بتها را درخواستنمود
- مراد از تبعيت در جمله : ((فمن تبعنى فانه منى )) پيروى هم در اعتقاد و هم درعمل است
- ابراهيم (ع ) پيروى و تبعيت را ملاك انتساب افراد به خود دانست
- بى پايگى اشكالاتى كه درباره دعاى ابراهيم (ع ) مطرح شده
- ضعف پاسخهاى داده شده به اشكال فوق
- اشكال ديگرى بر كلام ابراهيم و بيان ضعف پاسخهاى داده شده به آن
- دعاى ابراهيم (ع ) بعد از بناى كعبه و ساخته و آباد شدن مكه بوده است
- نكته شايان توجه در دعاهاى ابراهيم (ع )
- دلالت آيه بر اينكه ((آزد)) پدر ابراهيم نبوده است
- (روايتى در ذيل آياتى كه دعاى ابراهيم (ع ) را حكايت مى كنند)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ «38»
پروردگارا! همانا تو آنچه را پنهان و يا آشكار كنيم، مىدانى و چيزى در زمين و در آسمان بر خداوند پوشيده نمىماند.
نکته ها
اكنون كه همه چيز براى خدا روشن است و علم او به همه چيز و همه كار ما احاطه دارد بايد در محضر او گناه نكنيم و در مخلوقات او جز طبق رضا و دستورات او تصرف نكنيم.
پیام ها
1- در نزد خدا پنهان و آشكار معنا ندارد. «تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ»
2- زمين و آسمان نزد علم خداوند يكسان است. ما يَخْفى ... فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38)
رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ: پروردگارا بدرستى كه تو مىدانى. ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ: آنچه پنهان مىكنيم و آنچه آشكارا مىسازيم، يعنى نهان و آشكار ما را مىدانى و به احوال و مصالح ما اعلم از مائى و به نفوس ما ارحم از مائى،
«1» مانند سعيد بن جبير و مجاهد (مجمع البيان، جلد 3، صفحه 319)
«2» منهج الصادقين جلد 5، صفحه 144، نقل از انوار نموده است.
جلد 7 - صفحه 66
پس حاجت نيست ما را طلب حاجت و مقاصد خود نمودن از تو، لكن تو را مىخوانيم و از روى تضرع مقاصد خود را به تو عرض مىكنيم به جهت اظهار عبوديت و احتياج به رحمت واسعه تو و نيل به نعم جليله باقيه.
بعد از آن به جهت تأكيد قول مذكور فرمود: وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ: و پوشيده نيست بر خداى تعالى هيچ چيز. فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ:
در زمين و نه در آسمان براى آنكه عالم است به علم ذاتى و نسبت آن علم به همه معلومات يكسان است. نزد بعضى اين ابتداء كلام است از حق تعالى بر سبيل حكايت از ابراهيم.
و بعد از آن باز نقل كلام ابراهيم را فرمايد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36) رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37) رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ (39)
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ (41)
ترجمه
و ياد كن وقتى را كه گفت ابراهيم پروردگار من بگردان اين شهر را ايمن و دور دار مرا و فرزندانم را از آنكه بپرستيم بتان را
پروردگار من همانا آنها گمراه كردند بسيارى از مردم را پس هر كس پيروى كرد مرا پس همانا او از من است و هر كس نافرمانى كرد مرا پس همانا تو آمرزنده مهربانى
پروردگار ما همانا من سكونت دادم بعضى از فرزندانم را در دامنه كوهى غير داراى زراعت نزد خانه تو كه حرام شده است هتك آن پروردگار ما تا بر پا دارند نماز را پس بگردان دلهائى از مردم را كه بشتابند با شوق بسوى ايشان و روزى ده آنها را از ميوهها باشد كه ايشان شكر گذارى كنند
پروردگار ما همانا تو ميدانى آنچه پنهان ميداريم و آنچه آشكار ميكنيم و پوشيده نمىباشد بر خدا هيچ چيز در زمين و نه در آسمان
ستايش مر خداوندى را است كه بخشيد بمن در پيرى اسمعيل و اسحق را همانا پروردگار من هر آينه شنونده دعا است
پروردگار من بگردان مرا بر پا دارنده نماز و از فرزندانم پروردگار من اجابت كن دعاء مرا
پروردگار ما بيامرز مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را روز كه بپا ميشود حساب..
تفسير
در ذيل اين آيه در سوره بقره حديثى از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده و گفتهاند جهت آنكه اينجا رب اجعل هذا البلد فرموده و آنجا رب اجعل هذا بلدا آنستكه نكره وقتى مكرّر شود و اعاده گردد معرفه ميشود مانند قول خداوند فيها
جلد 3 صفحه 234
مصباح المصباح فى زجاجه الزّجاجة كانها كوكب درى و ايمن بودن شهر مكّه و حرم براى انسان و حيوان محتاج به بيان نيست و دعاء حضرت ابراهيم كه خداوند بلطف خود فرزندان او را باز دارد از عبادت بتها يا بطور عموم است و بنابراين بايد ملتزم شد كه فرزندان حقيقى آن حضرت عبادت بتها را ننمودند اگر چه بعضى از آنها قائل بودند بآنكه بتها شفعاء ايشانند چنانچه از روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام استفاده ميشود نسبت باولاد حضرت اسمعيل كه مقصود بدعاء بودند يا بنحو خصوص است و بنابراين بايد قائل شد بآنكه مراد حضرت آن فرزندانى بودند كه بايد به نبوّت و امامت برسند و چون آنحضرت ميدانست كه باين مقام نميرسد مگر كسيكه سجده در مقابل بت نكرده باشد از خدا طلب نمود كه حفظ فرمايد بلطف خود قابليّت ايشانرا براى اين مقام و مؤيّد اين معنى است آنكه در دعاء ابتداء بنفس شريف خود فرمود با آنكه معصوم بود بعنايت الهى و اين معنى را در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده و در امالى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعلاوه آنكه پس منتهى شد دعاء آنحضرت بمن و برادرم على كه من و او هرگز براى بتى سجده نكرديم پس خدا مرا برگزيد به پيغمبرى و على را وصى من قرار داد و اين معنى اقوى و اظهر و امتن است در هر حال چون پيغمبر الو العزم بوده بايد دعائش باجابت رسيده باشد لذا خداوند تمام انبياء بنى اسرائيل و خاتم پيغمبران و اوصياء او را از نسل آنحضرت بوجود آورد و تمام اولاد حضرت اسمعيل يا بسيارى از ايشانرا با آنكه ساكن مكّه بودند و در ميان اعراب بت پرست زندگى ميكردند از اين بليّه و ساير آفات نجات داد و نسبت اضلال به بتها بمناسبت آنستكه مردم بسبب آنها گمراه شدند مانند قول خداوند و غرّتهم الحيوة الدنيا و هر كس متابعت كند حضرت ابراهيم را در توحيد و ملّت و شريعت در تحت لواء و حمايت او خواهد بود و بمنزله اولاد بلكه پاره تن آنحضرت است و هر كس مخالفت نمايد و معصيت كند اختيارش با خدا است مىتواند او را بيامرزد و مشمول رحمت خود فرمايد اگر چه بتوفيق توبه از كفر باشد چنانچه هر كس از شيعيان كه صالح و متقى باشد از اهل بيت محسوب خواهد شد بمقتضاى روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام بلكه كسيكه دوست اين خانواده باشد از ايشان است بمقتضاى فرمايش امام باقر عليه السّلام كه براى اثبات اين معنى تمسك باين قسمت از آيه شريفه
جلد 3 صفحه 235
فرمودهاند و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم در شام اقامت داشت و چون حضرت اسمعيل از هاجر متولّد شد ساره بسيار غمگين گشت چون ابراهيم عليه السّلام از او اولاد نداشت و او حضرت را اذيّت ميكرد براى هاجر و غمگين مينمود لذا آنحضرت از اين پيش آمد بخداوند شكايت نمود و باو وحى شد كه مثل زن مثل دنده كج است اگر آنرا بحال خود واگذارى از او بهرهمند خواهى شد و اگر خواسته باشى راستش كنى مىشكنى آنرا پس امر فرمود او را كه اسمعيل و مادرش را از شام خارج نمايد و او عرضه داشت پروردگارا كجا ببرم فرمود در حرم امن من و اوّل بقعهاى كه خلق نمودم آنرا از زمين كه مكّه است پس جبرئيل نازل شد با براق و حمل نمود ابراهيم و اسمعيل و هاجر را و هر وقت حضرت ابراهيم بموضع خوبى ميرسيد كه درخت و نخل و زرع داشت از جبرئيل سؤال ميفرمود اينجا آنجاست و او عرض ميكرد خير تا رسيدند بمكّه پس در محلّ خانه كعبه فرود آورد ايشانرا ولى حضرت ابراهيم با ساره عهد كرده بود كه از مركب پياده نشود تا برگردد و در آنمكان درختى بود هاجر گليمى را كه با خود آورده بود روى آندرخت انداخت و سايبانى براى خودشان تهيّه كرد پس چون حضرت ابراهيم آندو را واگذارد و خواست مراجعت كند نزد ساره هاجر عرض كرد اى ابراهيم چرا ما را در محلّيكه مونسى و آب و گياهى نيست گذاردى حضرت فرمود خداوندى كه امر نمود مرا كه شما را در اين مكان منزل دهم حاضر است نزد شما و مراجعت فرمود تا رسيد بكوهيكه در ذى طوى بود متوجّه بآنها شد و عرضه داشت ربّنا انّى اسكنت من ذريّتى تا آخر آيه و رفت و هاجر ماند و چون پارهاى از روز گذشت اسمعيل تشنه شد و طلب آب نمود و هاجر در آن وادى جائيكه حجّاج سعى ميكنند ايستاد و فرياد زد آيا در اين وادى انيسى براى ما هست ناگاه اسمعيل از نظر او غائب شد پس هاجر رفت بالاى كوه صفا و از ميان وادى سرابى بنظرش رسيد و بگمان آب بزير آمد و سعى كرد تا مروه و اسمعيل از نظرش غائب شد پس سرابى بنظرش در طرف صفا رسيد و متوجّه بآنجانب شد باز اسمعيل از نظرش غائب شد و بصفا بر آمد تا هفت مرتبه و در شوط هفتم كه هاجر بالاى مروه بود باسماعيل نظر نمود ديد آب از زير پاى او جارى شده نشست و شنها را دور آب جمع كرد و جلو آب را گرفت و نگذارد جارى شود و باين جهت آن چشمه را زمزم
جلد 3 صفحه 236
ناميدند و قبيله جرهم در ذى المجاز و عرفات منزل داشتند چون آب در مكّه پيدا شد پرندگان و چرندگان دور آب جمع شدند و آن قبيله هم از توجّه پرندگان بآن جانب متوجّه بمكّه شدند و در دنبال آنها آمدند ديدند زنى و بچهاى در آن وادى زير سايه درختى منزل نمودهاند و آب براى آنها از زمين بيرون آمده بهاجر گفتند تو كيستى و كار تو و اين بچّه اينجا چيست او گفت من كنيز ابراهيم خليل الرّحمن و مادر اين پسر اويم كه بامر خدا ما را اينجا منزل داده و استجازه نمودند از او كه نزديك ايشان منزل نمايند و چون روز سوّم حضرت ابراهيم عليه السّلام بديدار ايشان آمد هاجر باو عرض كرد كه قبيله جرهم اينجا آمدند و خواهش نمودند كه نزديك ما منزل نمايند آيا اجازه ميفرمائى حضرت فرمود بلى و هاجر بآنها اجازه داد و آمدند نزديك ايشان چادرهاشان را زدند و منزل نمودند و هاجر و اسمعيل با آنها مأنوس شدند و حضرت ابراهيم مرتبه سوّم كه آنجا آمد ديد مردم بسيارى در اطراف آنها جمع شدهاند خوشحال و مسرور گرديد و عيّاشى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آن ذريّه مائيم و ما و اللّه بقيّه آن عترتيم و قمّى ره نيز اين معنى را از آنحضرت نقل نموده و در مجمع علاوه نموده كه و دعاء حضرت ابراهيم عليه السّلام براى خصوص ما بود و اطلاق بيت با آنكه هنوز بنا نشده بود يا باعتبار بقاء اساس و پايه آن بود بعد از طوفان نوح يا باعتبار وجود آن در علم الهى و علم حضرت ابراهيم بآنكه بر پا خواهد شد بامر خدا و نيز عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه مراد از افئدة من النّاس دلهاى تمام مردم نيست مراد دلهاى شيعيان است سزاوار است كه حج كنند بيت را و تعظيم نمايند آنرا براى تعظيم خدا از آن و آنكه ملاقات نمايند ما را هر جا باشيم چون ما دلالت كنندگانيم براه خدا و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه اراده نفرموده است از تهوى اليهم بيت را والا ميفرمود اليه مراد از دعاء ابراهيم عليه السّلام و اللّه مائيم و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام و در بصائر از امام صادق عليه السّلام اين معنى تأكيد شده است و در جوامع از اهل بيت عليهم السلام تهوى بفتح و او نقل شده كه قرائت فرمودهاند يعنى و بگردان دلهائى را از مردم محب و مايل بسوى ايشان و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از ثمرات ميوه دلها است يعنى محبوب مردم گردان آنانرا تا بيايند بسوى ايشان و برگردند و در علل از آنحضرت نقل نموده است كه آن ثمرات، ثمرات قلوب
جلد 3 صفحه 237
است و ظاهرا مراد بيان فرد خفى است و از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ميوهها حمل ميشود از آفاق بسوى ايشان و بتحقيق مستجاب فرمود خدا دعاى آنحضرت را بنحويكه يافت نميشود در بلاد شرق و غرب ميوهاى كه يافت نشود در آن حتى آنكه نقل كردهاند يافت ميشود در آن در يكروز ميوه چهار فصل بهار و تابستان و پائيز و زمستان و عيّاشى ره از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم بعد از آنكه دعاء كرد بمضمون آيه شريفه خداوند باو وحى فرمود كه برو بالاى كوه ابو قبيس و ندا كن در ميان مردم كه اى گروه خلائق خدا امر نموده است شما را بحج اين خانه كه در مكّه است با احرام، واجب است بر كسيكه استطاعت داشته باشد بحكم خدا پس خداوند رساند صوت ابراهيم عليه السّلام را كه شنيدند اهل مشرق و مغرب عالم و ما بين آندو حتّى نطفههائيكه در اصلاب مردان مقدّر فرموده بود خدا و آنچه در ارحام زنان مقدّر فرموده بود تا روز قيامت پس آنهنگام واجب شد حجّ بر تمام خلائق و لبّيك گفتن حاجّ در ايّام حج، اجابت نداء ابراهيم عليه السّلام است بحج در آنروز و چون معمولا عرض حال و حاجت بكسى ميشود كه مطّلع از ضمائر و عالم باحوال نباشد و دعاء و طلب مناسب است از كسى شود كه كرم و لطف و رحمتش اقتضاء عطاء بر وفق مصلحت نداشته باشد حضرت ابراهيم عليه السّلام بعد از عرض حال و دعاء دفع اين توهم را فرمود باين بيان كه پروردگارا تو عالمى بسرّ و علانيه ما و چيزى از احوال و افعال و حوائج و آمال ما بر تو مخفى نيست و تو ارحم الرّاحمينى بر بندگان خود و دعاء و توسل ما براى اظهار بندگى و احتياج برحمت تو است و اينكه خودت فرمودى ما عرض حاجت كنيم و صبر ننمائيم از سؤال در پيشگاه اقدس تو در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند تعالى ميداند چيزيرا كه ميخواهد بنده در وقتى كه ميخواند او را ولى دوست دارد كه عرض حوائج كنند نزد او پس وقتى خوانديد او را حاجت خود را ذكر نمائيد و علم ذاتى الهى احاطه دارد بيك نسبت بر تمام موجودات ارضيّه و سماويّه و هيچ چيز از او مخفى و پوشيده نبوده و نيست و نخواهد بود و از ابن عباس نقل شده كه خداوند بحضرت ابراهيم عليه السّلام اسمعيل عليه السّلام را عطا فرمود در سن نود و نه سالگى و اسحق عليه السّلام را در سن يكصد و دوازده سالگى و اين بعد از آن بود كه مأيوس شده بود بر حسب عادت از اولاد با آنكه از خداوند خواسته بود كه باو خلف صالح
جلد 3 صفحه 238
عنايت فرمايد لذا حمد و شكر نعمت الهى را بجاى آورد و اعتراف فرمود بآنكه خداوند اجابت ميفرمايد دعاء بندگانرا اگر چه بطول انجامد تا مأيوس شوند و بنابراين سميع بمعناى مجيب است مانند سمع اللّه لمن حمده و پس از آن دعاء فرمود در باره خود و بعض ذريّه قابل خويش كه موفق فرمايد خداوند ايشانرا باقامه نماز اعم از تهيّه وسائل و اسباب آن و بجا آوردن و مواظبت اوقات آن و آنكه قبول فرمايد از او عبادتش را يا اجابت فرمايد دعائش را و پس از آن طلب مغفرت نمود از براى خود و پدر و مادرش و اهل ايمان و اين دلالت دارد بر آنكه آندو مؤمن بودند چون طلب مغفرت براى كافر جائز نيست و عيّاشى ره از يكى از صادقين عليهما السّلام نقل نموده كه مراد آدم و حواء است و لو لدىّ نيز قرائت شده است و در جوامع آنرا نسبت باهل بيت داده و در چند روايت اين قرائت تأكيد شده و فرمودهاند مراد اسمعيل و اسحق عليهما السّلام است و در يك روايت تصريح شده كه قرائت مشهوره كه و لو الدى باشد از تصحيف كتّاب است و روز كه بر پا ميشود حساب بندگان معلوم است كه روز قيامت است و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
رَبَّنا إِنَّكَ تَعلَمُ ما نُخفِي وَ ما نُعلِنُ وَ ما يَخفي عَلَي اللّهِ مِن شَيءٍ فِي الأَرضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38)
پروردگار ما محققا تو ميداني آنچه ما مخفي ميكنيم و آنچه علانيه بجا ميآوريم و نيست مخفي بر خداوند عالم هيچ شيئي چه در زمين باشد يا در آسمان رَبَّنا إِنَّكَ تَعلَمُ ما نُخفِي وَ ما نُعلِنُ نظر به اينكه علم از صفات ذاتيه است و عين ذات است باين معني که ذات اقدس حق صرف الوجود است اجزاء ندارد نه اجزاء خارجيه که مجسمه گفتند و نه اجزاء ذهنيه که جنس و فصل باشد که نوع مركب از جنس و فصل است و نه اجزاء وهميه که وجود و ماهيت باشد که گفتند ماهيت حدّ وجود است يعني وجود محدود بحدي باشد که فوق او را دارا نباشد و وجود حق محدود نيست غير متناهي ازلا و ابدا و علم هم از مراتب وجود است و غير متناهي لذا چيزي بر او مخفي نيست يَعلَمُ خائِنَةَ الأَعيُنِ وَ ما تُخفِي الصُّدُورُ مؤمن آيه 19.
وَ ما يَخفي عَلَي اللّهِ مِن شَيءٍ كوچك و بزرگ فِي الأَرضِ حتي في تخوم الارض وَ لا فِي السَّماءِ حتي ما فوق العرش حتي ما فوق عالم جسماني عالم لاهوت و جبروت و عالم مجردات حتي علم ذات بذات.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 38)- و از آنجا که یک انسان موحد و آگاه میداند که علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا میداند، و گاهی مطالبی در درون جان اوست که نمیتواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهای گذشته چنین عرض میکند: «پروردگارا! تو آنچه را که ما پنهان میداریم و یا آشکار میسازیم به خوبی میدانی» (رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ).
«و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفی نمیماند» (وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ).
ج2، ص514
اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو میدانی، و اگر قطرههای اشکم آشکارا از چشمم سرازیر میشود تو میبینی.
و اگر به هنگام جدایی از همسرم، به من میگوید: الی من تکلنی «مرا به که میسپاری»؟! تو از همه اینها آگاهی، و آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده است همه در پیشگاه علمت روشن است.
نکات آیه
۱- اذعان حضرت ابراهیم(ع) در دعاى خویش به علم همه جانبه خداوند به نهان و آشکار انسان (ربّنا إنک تعلم ما نخفى و ما نعلن)
۲- نیتها، انگیزه ها، افکار و رفتار آشکار و پنهانى انسان در قلمرو علم خداوند است. (ربّنا إنک تعلم ما نخفى و ما نعلن)
۳- ذکر صفتهاى خداوند (صفات کمال و جمال) از آداب دعا به درگاه اوست. (ربّنا إنک تعلم ما نخفى و ما نعلن)
۴- حسن عرض حاجت کردن و بر زبان راندن نیازها و مشکلات به درگاه خداوند به هنگام دعا (ربّ اجعل هذا البلد ءامناً ... ربّنا إنى ... بواد غیر ذى زرع ... ربّنا إنک تعلم ما نخفى و ما نعلن)
۵- جهان هستى (پدیده هاى آسمان و زمین) در قلمرو علم خداوند و در محضر اوست. (و ما یخفى على الله من شىء فى الأرض و لا فى السّماء)
۶- پوشیده نبودن هیچ پدیده اى در عالم از خداوند، دلیل آگاهى او از نهان و آشکار انسان (و ما یخفى على الله من شىء فى الأرض و لا فى السّماء) جمله «و ما یخفى على الله ...» مى تواند تعلیل براى بخش اول آیه (إنک تعلم ...) باشد.
موضوعات مرتبط
- ابراهیم(ع): اقرار ابراهیم(ع) ۱; دعاى ابراهیم(ع) ۱
- انسان: عمل انسان ۲
- خدا: دلایل علم غیب خدا ۶; علم خدا به آفرینش ۵، ۶; علم غیب خدا ۱; وسعت علم خدا ۵; وسعت علم غیب خدا ۲
- دعا: آداب دعا ۳، ۴; اسماء و صفات در دعا ۳; بیان حاجت در دعا ۴
- نیت: علم به نیت ۲