گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۰۸ </center>
در اين آيه خصيصه اى براى مردم با ايمان ذكر مى كند، وآن اين است كه قرآن مايه خضوع وخشوع ايشان است ، همچنانكه قبلا هم فرموده بود: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين» و يك خصيصه از خصائص مشركين را از مؤ منين نفى مى نمايد، وآن مساءله انكار بعث است.
در اين آيه، خصيصه اى براى مردم با ايمان ذكر مى كند، و آن، اين است كه: قرآن، مايه خضوع و خشوع ايشان است، همچنان كه قبلا هم فرموده بود: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِين»، و يك خصيصه از خصائص مشركان را از مؤمنان نفى مى نمايد، و آن، مسأله انكار بعث است.


و اين سه آيه مى فهماند كه قرآن كريم از ايمان آوردن مشركين بى نياز است ، البته نه از اين جهت كه ايمان كسانى كه قبلا علم داده شده بودند، احتياج قرآن را رفع مى كند، وديگر به ايمان مشركين احتياج ندارد، بلكه از اين جهت كه ايمان آن دسته كه گفتيم كاشف از اين است كه اين كتاب ، كتاب حقى است كه در حقانيت و كمالش محتاج به ايمان هيچ مؤ منى وتصديق هيچ مصدقى نيست. اگر كسى ايمان آورد به سود خود اوست واگر كفر ورزد به ضرر خود اوست ، نه به سود وزيان قرآن.
و اين سه آيه مى فهماند كه قرآن كريم، از ايمان آوردن مشركان بى نياز است، البته نه از اين جهت كه ايمان كسانى كه قبلا علم داده شده بودند، احتياج قرآن را رفع مى كند، و ديگر به ايمان مشركان احتياج ندارد، بلكه از اين جهت كه ايمان آن دسته كه گفتيم، كاشف از اين است كه اين كتاب، «كتاب حقّى» است كه در حقانيت و كمالش، به ايمان هيچ مؤمنى و تصديق هيچ مصدّقى، محتاج نيست. اگر كسى ايمان آورد، به سود خود اوست و اگر كفر ورزد، به ضرر خود اوست، نه به سود و زيان قرآن.


قبلا خداى سبحان اعراض مشركين از قرآن وكفرشان به آن وبى اعتنائيشان به آيت بودن آن واقتراحشان ، آياتى ديگر را بيان كرده بود و سپس صفات كمال ودلائل معجزه بودن لفظ ومعناى قرآن ونفوذ اثر آن در دلها وكيفيت نزولش را آنقدر كه بدانند كتابى است كه الى الابد دستخوش فساد نمى شود را بيان كرده بود، اينك در اين آيات سه گانه اين معنا را بيان مى كند كه قرآن از ايمان ايشان بى نياز است ، ايشان خود مى دانند كه از كفر وايمان به قرآن كداميك را اختيار كنند.
قبلا خداى سبحان، اعراض مشركان از قرآن و كفرشان به آن و بى اعتنائی شان به آيت بودن آن و اقتراحشان، آياتى ديگر را بيان كرده بود، و سپس صفات كمال و دلائل معجزه بودن لفظ و معناى قرآن و نفوذ اثر آن در دل ها و كيفيت نزولش را آن قدر كه بدانند كتابى است كه إلى الابد دستخوش فساد نمى شود را، بيان كرده بود، اينك در اين آيات سه گانه، اين معنا را بيان مى كند كه قرآن از ايمان ايشان بى نياز است. ايشان خود مى دانند كه از كفر و ايمان به قرآن، كداميك را اختيار كنند.


«'''قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيًّا مَّا تَدْعُوا فَلَهُ الاَسمَاءُ الحُْسنى'''»:
«'''قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيًّا مَّا تَدْعُوا فَلَهُ الاَسمَاءُ الحُْسنى'''»:


لفظ ((او(( در اين آيه يكسانى ويا اباحه هر دوطرف را افاده مى كند و مراد از كلمه ((اللّه (( وكلمه ((الرحمن (( دواسم است كه بر يك مسمى دلالت مى كنند، نه دومسمى . ومعناى آيه اين است كه : ((خدا را چه به اسم اللّه بخوانيد وچه به اسم رحمان اورا خوانده ايد وميان اين دوگونه خواندن فرقى نيست ((
لفظ «أو» در اين آيه، يكسانى و يا اباحه هر دو طرف را افاده مى كند، و مراد از كلمۀ «اللّه» و كلمۀ «الرحمن»، دو اسم است كه بر يك مسمّى دلالت مى كنند، نه دو مسمّى.  
وجمله ((ايا ما تدعوا(( شرطيه است وكلمه ((ما(( نظير ((ما(( ئى است كه در جمله ((فبما رحمة من اللّه (( ونيز در جمله ((عما قليل ليصبحن نادمين (( به كار رفته است ، وكلمه ((ايا(( كه شرطيه است مفعول ((تدعوا(( مى باشد.
 
و معناى آيه اين است كه: «خدا را، چه به اسم اللّه بخوانيد و چه به اسم رحمان او را خوانده ايد و ميان اين دو گونه خواندن، فرقى نيست».
 
و جملۀ «أيّاً مَا تَدعُوا»، شرطيه است و كلمۀ «مَا»، نظير «ما» ئى است كه در جملۀ «فَبِمَا رَحمَةٍ مِنَ اللّه»، و نيز در جملۀ «عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصبِحُنَّ نَادِمِين» به كار رفته است، و كلمۀ «أيّاً» كه شرطيه است، مفعول «تَدعُوا» مى باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۰۹ </center>
اشاره به اقسام نام ها و بيان مراد از جمله: «فله الاسماء الحسنى»
==اشاره به اقسام نام های خداوند، و مراد از جملۀ «فَلَهُ الأسمَاءُ الحُسنَى»==
 
و جملۀ «فَلَهُ الأسمَاءُ الحُسنَى»، جواب شرط مزبور است كه از باب نهادن سبب در جاى مسبّب چنين آمده، و معناى آن، اين است كه: هر يك از اين دو اسم را بخوانيد، يكى از اسماء أحسن خدا را خوانده ايد. براى اين كه همه اسماء حُسنا، از آنِ اوست.


و جمله ((فله الاسماء الحسنى (( جواب شرط مزبور است كه از باب نهادن سبب در جاى مسبب چنين آمده، و معناى آن اين است كه : هر يك از اين دواسم را بخوانيد يكى از اسماء احسن خدا را خوانده ايد، براى اينكه همه اسماء حسنى از آن اواست ، پس اسماء كه دلالت بر مسميات دارند دو قسم اند: يكى آنهائى كه دلالت مى كنند بر مسمياتى كه داراى حسنند، وديگر آنهائى كه دلالت مى كنند بر مسمياتى كه داراى قبح اند، و چون قبح در ساحت مقدس خداى تعالى راه ندارد لاجرم تنها قسم اول در آنجا يافت مى شود. وهمان قسم هم باز دونوع است:
پس «اسماء» كه بر مسمّيات دلالت دارند، دو قسم اند: يكى آن هایى كه دلالت مى كنند بر مسمّياتى كه داراى حُسن اند، و ديگر آن هایى كه دلالت مى كنند بر مسمّياتى كه داراى قبح اند. و چون قبح در ساحت مقدس خداى تعالى راه ندارد، لاجرم تنها قسم اول در آن جا يافت مى شود. و همان قسم هم، باز دو نوع است:


يكى آن اسماء حسنايى كه حسن محضند، وآميخته با نقص وقبح نيستند، مانند غنائى كه آميخته با فقر نباشد، و حياتى كه موت همراه نداشته باشد وعزتى كه با ذلت در هم نباشد.
يكى آن اسماء حُسنايى كه حُسن محض اند، و آميخته با نقص و قبح نيستند. مانند غنائى كه آميخته با فقر نباشد، و حياتى كه موت همراه نداشته باشد و عزّتى كه با ذّلت در هم نباشد.


و ديگر آن اسماء حسنايى كه آميخته با قبح باشند، ليكن حسن آنها بر قبحشان فزونى دارد.
و ديگر، آن اسماء حُسنايى كه آميخته با قبح باشند، ليكن حُسن آن ها بر قبحشان فزونى دارد.


از اين دوقسم تنها قسم اول اسماء خداست كه عبارت است از هر اسمى كه در معنايش احسن الاسماء باشد، همچنانكه پيشوايان دين فرموده اند «خداى تعالى غنى است»، اما نه چون اغنياء، حى است اما نه چون احياء، عزيز است ، نه چون عزيزان، عليم است ، نه چون علماء (( و همان گونه كه از اسماء، آنهايى كه حسن محضند براى خداى تعالى است، از هر كمالى هم صرف وخالص آن كه هيچ شائبه و آميختگى با خلافش ندارد، براى خداوند ثابت است.
از اين دو قسم، تنها قسم اول، اسماء خداست، كه عبارت است از: هر اسمى كه در معنايش أحسن الاسماء باشد. همچنان كه پيشوايان دين فرموده اند: «خداى تعالى، غنىّ است، اما نه چون اغنياء. حىّ است، اما نه چون احياء. عزيز است، نه چون عزيزان. عليم است، نه چون علماء». و همان گونه كه از اسماء، آن هايى كه حُسن محض اند، براى خداى تعالى است، از هر كمالى هم صرف و خالص آن كه هيچ شائبه و آميختگى با خلافش ندارد، براى خداوند ثابت است.


ضمير ((له (( در جمله ((فله الاسماء الحسنى (( به ذات خدا كه از هر اسم ورسمى متعالى است برمى گردد، نه به دواسم ((اللّه (( و ((رحمان ((، زيرا مراد از آن دو- همانطور كه گفتيم - دواسم است ، نه ذات متعالى كه همان مسمى به آن دواسم است ، زيرا معنا ندارد كه كسى بگويد: ((هر يك از دواسم را بخوانيد، بارى براى آن اسم همه اسماء حسنى ويا بقيه اسماء حسنى هست».  
ضمير «لَهُ» در جملۀ «فَلَهُ الأسمَاءُ الحُسنَى»، به ذات خدا كه از هر اسم و رسمى متعالى است، بر مى گردد، نه به دو اسم «اللّه» و «رحمان». زيرا مراد از آن دو - همان طور كه گفتيم - دو اسم است، نه ذات متعالى، كه همان مسمّى به آن دو اسم است. زيرا معنا ندارد كه كسى بگويد: «هر يك از دو اسم را بخوانيد، بارى براى آن اسم، همۀ اسماء حُسنى و يا بقيه اسماء حُسنى هست».  


پس معناى صحيح همين است كه بگوييم: هر يك از اسماء خدا را بخوانيد مانعى ندارد، چون همه آنها اسماء او هستند، چون تمامى آنها حسنايند و اسماء حسنى هم تماميش از خداست ، واين اسماء وسايل خواندن خدايند، چه خود خدا را بخوانيد، چه آن اسماء را هيچ فرقى ندارد، چون اسماء مذكور تنها اسماء اويند، واسم آئينه و نماياننده مسمى وعنوان اواست - دقت بفرمائيد.
پس معناى صحيح همين است كه بگوييم: هر يك از اسماء خدا را بخوانيد، مانعى ندارد. چون همه آن ها، اسماء او هستند. چون تمامى آن ها، حُسنايند و اسماء حسنى هم، تمامی اش از خداست، و اين اسماء وسايل خواندن خدايند. چه خود خدا را بخوانيد، چه آن اسماء را هيچ فرقى ندارد. چون اسماء مذكور، تنها اسماء اويند، و اسم، آئينه و نماياننده مسمّى و عنوان اوست - دقت فرمایيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۳۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۳۱۰ </center>
اين آيه از آيات برجسته قرآنى است كه آن حقيقتى را كه قرآن كريم از مساءله توحيد ذات وتوحيد عبادت در قبال ديد وثنيت (دوگانه پرستى ) نسبت به توحيد در ذات وشرك در عبادت مى بيند آشكار وروشن مى سازد.
اين آيه، از آيات برجسته قرآنى است كه آن حقيقتى را كه قرآن كريم، از مسأله «توحيد ذات» و «توحيد عبادت» در قبال ديد وثنيت (دوگانه پرستى) نسبت به توحيد در ذات و شرك در عبادت مى بيند، آشكار و روشن مى سازد.
<span id='link203'><span>
<span id='link203'><span>
==اين آيه، عقيده وثنيت را درباره اسماء و صفات الهى رد مى كند ==
آرى پيروان وثنيت - همانطور كه در جلد دهم اين كتاب پاره اى از اعتقاداتشان را نقل كرديم - خداى سبحان را ذاتى متعال از هر حد و وصفى مى بينند، ووقتى همين ذات مطلق به يكى از مشخصات كه خود اسمى است از اسماء مشخص مى شود همان تشخص را تولد مى خوانند، واز ديد وثنيت ملائكه وجن مظاهر عاليه اى براى اسماء هستند، وبه همين جهت آن دورا فرزندان خدا دانستند كه در عالم وجود دخل وتصرف دارند. ونيز از ديد آنان عبادت عبادت كاران و توجه هر متوجهى از مرحله ظهور اسماء ومرتبه فرزندان خدا كه مظاهر اسماء اويند تجاوز نمى كند (و به خدا نمى رسد، هر چند كه اوخيال كند متوجه خدا شده بلكه در حقيقت متوجه همان فرزندان خدا گشته است).


آرى، اگر ما خدا را مى پرستيم در حقيقت خالق ورازق ومحيى و مميت وامثال آن را مى پرستيم كه همه اينها اسمائى هستند كه تنها در ملائكه وجن جلوه دارند، واما ذات متعالى خدا اجل وبالاتر از آن است كه عقل و وهم و يا حس آدمى اورا درك نمايد.
آرى، پيروان وثنيت - همان طور كه در جلد دهم اين كتاب، پاره اى از اعتقاداتشان را نقل كرديم - خداى سبحان را، ذاتى متعال از هر حدّ و وصفى مى بينند، و وقتى همين ذات مطلق، به يكى از مشخصات كه خود اسمى است از اسماء مشخص مى شود، همان تشخص را تولد مى خوانند، و از ديد وثنيت، ملائكه و جنّ، مظاهر عاليه اى براى اسماء هستند، و به همين جهت، آن دو را، فرزندان خدا دانستند كه در عالَم وجود دخل و تصرف دارند.  


پس به نظر وثنى ها خواندن هر اسمى از اسماء خدا پرستيدن همان اسم است ، يعنى پرستيدن فرشته يا جنى است كه مظهر آن اسم است ، و همان جن وملك اله ومعبود آن عبادت است ، وتعدد خدايان از همين جا ريشه گرفته است ، چون دعاها انواع زيادى داشته ، وزيادى انواع دعاها هم به خاطر زيادى وتعدد انواع حاجات بوده، و به همين جهت وقتى يكى از مشركين شنيد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) در نمازش مى گفته يا اللّه، يا رحمن گفته بود: به اين بى دين نگاه كنيد كه ما را از پرستيدن دواله منع مى كند آن وقت خودش دو اله را مى خواند.
و نيز، از ديد آنان، عبادت عبادت كاران و توجه هر متوجهى از مرحلۀ ظهور اسماء و مرتبه فرزندان خدا كه مظاهر اسماء اويند، تجاوز نمى كند (و به خدا نمى رسد، هرچند كه او خيال كند متوجه خدا شده، بلكه در حقيقت، متوجه همان فرزندان خدا گشته است).


آيه شريفه مورد بحث اين حرف را رد مى كند ووجه خطاى اين اعتقاد را هم بيان مى نمايد كه اين اسماء، اسماء متعددى براى خدا ومملوك صرف اويند، نه اينكه خودشان اله مستقل بوده در ذات وصفات از او جدا باشند، وخود ذات وصفات جداگانه اى دارا باشند وجز وسيله بودن براى پرستش خداى يگانه خاصيت ديگرى ندارند، وخواندن آنها خواندن اواست ، وتوجه به سوى آنها توجه به سوى او است، زيرا معقول نيست كه مسمى از اسم جدا باشد. پس اين اسماء صرفا طريق به سوى خدا و راهنماى به سوى او و وجه اويند كه به وسيله آنها براى غير خود جلوه مى كند، پس خواندن خدا به وسيله اسماء متعدد منافات با توحيد در عبادت ندارد.
آرى، اگر ما خدا را مى پرستيم، در حقيقت خالق و رازق و مُحيى و مُميت و امثال آن را مى پرستيم، كه همه اين ها، اسمائى هستند كه تنها در ملائكه و جنّ جلوه دارند، و اما ذات متعالى خدا، اجلّ و بالاتر از آن است كه عقل و وهم و يا حس آدمى او را درك نمايد.
 
پس به نظر وثنى ها، خواندن هر اسمى از اسماء خدا، پرستيدن همان اسم است. يعنى پرستيدن فرشته يا جنّى است كه مظهر آن اسم است، و همان جنّ و ملك، اله و معبود آن عبادت است، و تعدد خدايان از همين جا ريشه گرفته است. چون دعاها انواع زيادى داشته، و زيادى انواع دعاها هم، به خاطر زيادى و تعدد انواع حاجات بوده. و به همين جهت، وقتى يكى از مشركان شنيد كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در نمازش مى گفته «يا اللّه، يا رحمن»، گفته بود: به اين بى دين نگاه كنيد كه ما را از پرستيدن دو إله منع مى كند، آن وقت خودش دو إله را مى خواند.
 
آيه شريفه مورد بحث، اين حرف را رد مى كند و وجه خطاى اين اعتقاد را هم بيان مى نمايد كه اين اسماء، اسماء متعددى براى خدا و مملوك صرف اويند. نه اين كه خودشان إله مستقل بوده، در ذات و صفات از او جدا باشند، و خود، ذات و صفات جداگانه اى دارا باشند و جز وسيله بودن براى پرستش خداى يگانه، خاصيت ديگرى ندارند، و خواندن آن ها خواندن اوست، و توجه به سوى آن ها، توجه به سوى اوست. زيرا معقول نيست كه مسمّى از اسم جدا باشد.  
 
پس اين اسماء، صرفا طريق به سوى خدا و راهنماى به سوى او و وجه اويند، كه به وسيله آن ها، براى غير خود جلوه مى كند. پس خواندن خدا به وسيله اسماء متعدد، با «توحيد در عبادت» منافات ندارد. بر عكس، خواندن اسماء به طورى كه از اسم به مسمّى تجاوز نكند، محال و غيرمعقول است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۱۱ </center>
بر عكس خواندن اسماء به طورى كه از اسم به مسمى تجاوز نكند، محال وغير معقول است .
<span id='link204'><span>
<span id='link204'><span>
==بيان اينكه اسماء خداوند متعال مرآت ومعرف يك مسمى هستند ==
از اين بيان به خوبى روشن مى گردد كه اسماء ويا مظاهر اسماء از جن و ملك را فرزندان خدا دانستن خطاء است ، زيرا جن وملك را فرزند ويا پسر اطلاق كردن چه اطلاق به نحوحقيقت باشد وچه به نحومجاز وبه عنوان احترام وتشريف ، محتاج نوعى سنخيت واشتراك ميان پسر و پدر است ، يعنى اين دوبايد در اصل و حقيقت ذات ويا حداقل در كمالى از كمالات ذات با هم نوعى اشتراك داشته باشند، وساحت كبريائى خداى تعالى منزه است از اينكه چيزى غير او، شريك در ذات ويا كمالش باشد، زيرا هر چه اوخودش دارد وهر چه كه غير خودش ‍ دارد همه از آن اواست ، وغير اوچيزى از خود ندارد، پس چگونه شريك اومى شود؟


و نيز روشن مى گردد كه نسبت تصرف در وجود را به جن وملك دادن هر قسم تصرف باشد باطل است ، زيرا اين ملائكه وهمچنين اسمائى كه ملائكه مظاهر آنند خودشان از خود، مالك چيزى نيستند، ودر قبال خداى تعالى در هيچ چيز استقلال ندارند بلكه همانطور كه خداى سبحان فرموده : ((بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون (( ودر آنچه انجام مى دهند خداى را اطاعت مى كنند وجن نيز در اعمال خود اينچنين است.
==بيان اين كه اسماء خداوند متعال، مرآت و معرّف يك مسمّى هستند ==
از اين بيان به خوبى روشن مى گردد كه:  


و كوتاه سخن اينكه هيچ سببى از اسباب مؤ ثر در عالم نيست مگر اينكه خدا قدرت وسببيت را به آن داده باشد. پس مالك حقيقى هر چه كه اسباب مالكند، خداست ، وقادر هر قدرتى كه آنها از خود نشان دهند خداست نه خود آنان.
اسماء و يا مظاهر اسماء از جنّ و مَلَك را، فرزندان خدا دانستن، خطا است. زيرا جنّ و مَلَك را فرزند و يا پسر اطلاق كردن، چه اطلاق به نحو حقيقت باشد و چه به نحو مجاز و به عنوان احترام و تشريف، محتاج نوعى سنخيت و اشتراك ميان پسر و پدر است.  


واين حقيقتى است كه آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «و قل الحمد لله الّذى لم يتخذ ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولى من الذل» آن را افاده مى كند، وما ان شاء اللّه به زودى اين افاده را تكرار مى كنيم.
يعنى اين دو، بايد در اصل و حقيقت ذات و يا حداقل در كمالى از كمالات ذات، با هم نوعى اشتراك داشته باشند، و ساحت كبريایى خداى تعالى، منزّه است از اين كه چيزى غير او، شريك در ذات و يا كمالش باشد. زيرا هرچه او خودش دارد و هرچه كه غير خودش دارد، همه از آنِ اوست، و غير او، چيزى از خود ندارد. پس چگونه شريك او مى شود؟


ناگفته نماند كه آيه شريفه مورد بحث ، دلالت مى كند بر اينكه اسم جلاله ((اللّه (( جزواسامى حسناى خدا است كه در اصل ((الاله (( بوده . وصفى بوده كه معناى معبوديت را مى رسانده ، وفعلا در اثر كثرت استعمال صورت اسميت وعلميت به خود گرفته ، به شهادت اينكه مى بينيم كه صحيح است آن را به اوصافى وصف كنيم ، مثلا بگوييم اللّه ، رحمان و رحيم است، ولى صحيح نيست بگوييم رحمان، اللّه و رحيم است، همچنانكه در خود قرآن كريم هم معامله علميت با آن شده ومكرر فرموده ((بسم اللّه الرحمن الرحيم - به نام خدايى كه اين صفت دارد: رحمان و رحيم است.
و نيز روشن مى گردد كه:  


«'''وَ لاتجْهَرْ بِصلاتِك وَ لاتخَافِت بهَا وَ ابْتَغ بَينَ ذَلِك سبِيلاً'''»:
نسبت تصرف در وجود را به جنّ و مَلَك دادن، هر قسم تصرف باشد، باطل است. زيرا اين ملائكه و همچنين اسمائى كه ملائكه مظاهر آنند، خودشان از خود، مالك چيزى نيستند، و در قبال خداى تعالى، در هيچ چيز استقلال ندارند بلكه همان طور كه خداى سبحان فرموده: «بَل عِبَادٌ مُكرَمُونَ * لَا يَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأمرِهِ يَعمَلُون»، و در آنچه انجام مى دهند، خداى را اطاعت مى كنند و جنّ نيز، در اعمال خود، اين چنين است.
 
و كوتاه سخن اين كه:
 
هيچ سببى از اسباب مؤثر در عالَم نيست مگر اين كه خدا قدرت و سببيّت را به آن داده باشد. پس مالك حقيقى هرچه كه اسباب مالك اند، خداست، و قادر هر قدرتى كه آن ها از خود نشان دهند، خداست، نه خود آنان.
 
و اين، حقيقتى است كه آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «وَ قُلِ الحَمدُ لِلهِ الَّذِى لَم يَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم يَكُن لَهُ شَرِيكٌ فِى المُلك وَ لَم يَكُن لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلّ»، آن را افاده مى كند. و ما إن شاء اللّه، به زودى اين افاده را تكرار مى كنيم.
 
ناگفته نماند كه: آيه شريفه مورد بحث، دلالت مى كند بر اين كه اسم جلاله «اللّه»، جزو اسامى حُسناى خدا است كه در اصل «ألإلَه» بوده. وصفى بوده كه معناى معبوديت را مى رسانده، و فعلا در اثر كثرت استعمال، صورت اسميت و علميت به خود گرفته.
 
به شهادت اين كه مى بينيم كه صحيح است آن را به اوصافى وصف كنيم. مثلا بگوييم: «اللّه، رحمان و رحيم است»، ولى صحيح نيست بگوييم: «رحمان، اللّه و رحيم» است. همچنان كه در خود قرآن كريم هم، معامله علميت با آن شده و مكرر فرموده: «بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم: به نام خدايى كه اين صفت دارد: رحمان و رحيم است».


==معناى «جهر» و إخفات»، و امر به اعتدال در قرائت نماز==
==معناى «جهر» و إخفات»، و امر به اعتدال در قرائت نماز==
«'''وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِك وَ لَا تُخَافِت بهَا وَ ابْتَغ بَينَ ذَلِك سَبِيلاً'''»:
((جهر(( و((اخفات (( دوصفت متقابل همند كه صداها را با آندو توصيف مى كنند، وچه بسا در وسط آن دو صفت ديگرى را هم معتبر بشمارند كه نسبت به جهر اخفات باشد ونسبت به اخفات جهر باشد، (مانند آب ملايم كه نسبت به آب داغ خنك ونسبت به آب يخ داغ است ) ودر اين صورت جهر به معناى مبالغه در بلند كردن آواز واخفات به معناى مبالغه در آهسته سخن گفتن وحد وسط آندومعتدل حرف زدن مى شود.  
((جهر(( و((اخفات (( دوصفت متقابل همند كه صداها را با آندو توصيف مى كنند، وچه بسا در وسط آن دو صفت ديگرى را هم معتبر بشمارند كه نسبت به جهر اخفات باشد ونسبت به اخفات جهر باشد، (مانند آب ملايم كه نسبت به آب داغ خنك ونسبت به آب يخ داغ است ) ودر اين صورت جهر به معناى مبالغه در بلند كردن آواز واخفات به معناى مبالغه در آهسته سخن گفتن وحد وسط آندومعتدل حرف زدن مى شود.  


خط ۷۰: خط ۸۹:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۱۳ </center>
<span id='link206'><span>
<span id='link206'><span>
==نفى فرزند، ولى و شريك داشتن خداى تعالى ==
==نفى فرزند، ولى و شريك داشتن خداى تعالى ==
بعد از آنكه اين نكته را به ايشان خاطر نشان كردى ، خدا را حمد وثنا كن ، به حمد وثنائى كه از آثار ملكيت على الاطلاق اوباشد، چرا كه هيچ چيز مانند اودر ذات ويا در صفات نيست ، تا بتواند آنطور كه وثنيت دوگانه پرستان واهل كتاب از نصارى ويهود وقدماى مجوس ، در باره ملائكه وجن ويا مسيح ويا عزير ويا احبار خود پنداشته اند، فرزند اوباشد، ويا آنطور كه دوگانه پرستان وثنى ها وستاره پرستان وشيطان پرستان پنداشته اند، بدون اشتقاق وپدر فرزندى شريك اوباشد، ويا آنكه علاوه بر شريك بودن ، ما فوق اوهم باشند و نسبت به خدا ولايت داشته ، آنچه كه خدا از اصلاحش عاجز بماند، آنها به خاطر قدرت بيشترى كه نسبت به خدا دارند وبر حق تعالى غلبه دارند، اصلاح كنند.
بعد از آنكه اين نكته را به ايشان خاطر نشان كردى ، خدا را حمد وثنا كن ، به حمد وثنائى كه از آثار ملكيت على الاطلاق اوباشد، چرا كه هيچ چيز مانند اودر ذات ويا در صفات نيست ، تا بتواند آنطور كه وثنيت دوگانه پرستان واهل كتاب از نصارى ويهود وقدماى مجوس ، در باره ملائكه وجن ويا مسيح ويا عزير ويا احبار خود پنداشته اند، فرزند اوباشد، ويا آنطور كه دوگانه پرستان وثنى ها وستاره پرستان وشيطان پرستان پنداشته اند، بدون اشتقاق وپدر فرزندى شريك اوباشد، ويا آنكه علاوه بر شريك بودن ، ما فوق اوهم باشند و نسبت به خدا ولايت داشته ، آنچه كه خدا از اصلاحش عاجز بماند، آنها به خاطر قدرت بيشترى كه نسبت به خدا دارند وبر حق تعالى غلبه دارند، اصلاح كنند.
۱۴٬۴۱۸

ویرایش