۱۴٬۴۲۳
ویرایش
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۳۹: | خط ۱۳۹: | ||
<span id='link193'><span> | <span id='link193'><span> | ||
==بيان | ==بيان اين كه: انسان مبعوث در قيامت، عين انسان دنيايى است، نه مانند او == | ||
در | در اين جا ممكن است به ذهن برسد كه: خداوند، خلقت بعدى را مثل خلقت قبلى دانسته، نه عين آن، پس يك فرد بشر در قيامت، مثل آن فردى است كه در دنيا بوده، نه خود او؟ | ||
در جواب مى گوييم: تشبيه و مانند بودن، تنها در بدن است كه مورد انكار منكران بود، نه جان آدمى كه حافظ وحدت و شخصيت انسان، هم در اين دنيا و هم در آخرت است، و بدان جهت انسان آخرتى، عين انسان دنيوى است، نه مانند آن. | |||
آرى، ملاك يكى بودن حسين، فرزند تقى، در دنيا و آخرت، همان نفس انسانى اوست كه آن هم، نزد خداى سبحان محفوظ است و با مُردن، معدوم و باطل نمى گردد، و وقتى آن نفس به بدن جديد در آخرت تعلق گرفت، باز اين بدن، همان بدن حسين در دنيا خواهد شد. همچنان كه در خود دنيا هم، چند بار بدنش با همه اجزايش عوض شد و او، همچنان حسين، پسر تقى بود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۱ </center> | ||
خواهى پرسيد كه چه دليل قرآنى بر اين معنا داريد؟ | خواهى پرسيد كه: چه دليل قرآنى بر اين معنا داريد؟ | ||
در جواب مى گوييم: آيه شريفه: «وَ قَالُوا ءَإذَا ضَلَلنَا فِى الأرضِ ءَإنّا لَفِى خَلقٍ جَدِيدٍ بَل هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِم كَافِرُونَ * قُل يَتَوَفَّيكُم مَلَكُ المَوتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُم»، كه در پاسخ كسانى كه گفتند: «آيا بعد از نابود شدن بدن و متفرق گشتن تار و پود آن، دوباره به خلقت جديدى خلق مى شويم»، فرموده كه: شما بعد از مرگ، نه متفرق مى شويد و نه نابود مى گرديد، بلكه آن ملك الموتى كه موكّل بر شما است، شما را به تمام و كمال مى گيرد و حفظ مى كند، و اما آن كه در قبر مى پوسد و تار و پودش متلاشى مى گردد، آن بدن خاكى شما است، كه تجديد بناى آن براى خدا آسان است، همان طور كه بارِ اول بنا نمود. | |||
اين آيه، دليل بر اين بود كه حقيقت آدمى، همان نفس اوست، كه آن هم، نزد خدا محفوظ است. و اما دليل بر اين كه انسان مبعوث در قيامت، عين انسان در دنيا است، نه شخص ديگرى مانند آن، همه آيات قيامت است كه آن را بازگشت انسان به سوى خدا مى داند، و زنده شدنش را، زنده شدن آن انسان و حساب و مجازات و پاداشش را، حساب و مجازات و پاداش همان انسان مى داند. | |||
بعضى از | پس از آنچه گفته شد، معلوم گرديد كه: جملۀ «يَخلُقَ مِثلَهُم» نمى خواهد بفرمايد انسان مخلوق در آخرت، شخصى نظير انسان دنيا است، بلكه مقصود، همان معنايى است كه گفته شد. و اگر مانند بودن اين بدن و آن بدن را به ميان آورد، و نتيجه اش آن شد كه پاى مماثله به ميان آيد، بدين جهت بود كه خواست جواب درست مقابل متن اشكال باشد. چون اشكال ايشان كه گفتند: «آيا وقتى اسكلت و سپس خاك شديم، دوباره به خلقت جديدى مبعوث مى شويم»؟ همه مربوط به شؤون بدن مُرده بود، نه مربوط به حقيقت انسان، و وقتى از حقيقت انسان، يعنى نفس آدمى قطع نظر شود، مماثله صحيح است. يعنى بدن آخرتى، نظير و مثل بدن دنيايى است، هرچند كه با در نظر گرفتن نفس، عين هم اند. | ||
بعضى از مفسران گفته اند كه : مراد از كلمۀ «مِثلَهُم»، خود آنان است، نه مانند ايشان، همچنان كه ما نيز به يكديگر مى گوييم: «مثل تو كسى چنين كارى نمى كند». يعنى: تو هم چنين كارى نمى كنى. | |||
وليكن اين توجيه بى اشكال نيست و جاى مناقشه در آن هست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۲ </center> | ||
و ظاهر اين است كه در عبارت | و ظاهر اين است كه: در عبارت مذكور، مراد از «مثل»، همان مثل است، نه «عين»، و عنايت در اين تعبير، به اين است كه بفهماند كسى كه مثل توست، يعنى صفات تو را دارد و روح تو را و خصائص تو را دارد، اين كار را نمى كند. پس تو هم كه مثل او هستى، نبايد چنين كار را بكنى. پس در اين تعبير كنایى فعل نفى شده، اما با نفى سببش، كه همان صفت باشد و اين جور كنايه آوردن، مؤكدتر است از اين كه صريحا بگويد تو اين كار را مكن. | ||
و | و جملۀ «وَ جَعَلَ لَهُم أجَلاً لَا رَيبَ فِيه»، ظهور در اين دارد كه مراد از «اجل»، همان مرگ است. زيرا كلمه مزبور، دو قسم استعمال دارد: يكى مدت زندگى، از حين ولادت تا مرگ. و يكى هم، سرآمد زندگى كه مقارن با مرگ است. به هر معنا كه باشد، مرگ را شامل است. و اگر در اين جمله، مرگ را يادآورى مى نمايد، به منظور عبرت گرفتن كفار است، تا شايد از جرأت و جسارت بر خدا و تكذيب آيات او، دست بردارند و بدانند كه خداى تعالى، مى تواند ايشان را دوباره زنده نموده، انتقام كردار زشتشان را بگيرد. | ||
بنابراين، جمله : | بنابراين، جمله: «وَ جَعَلَ لَهُم أجَلاً لَا رَيبَ فِيه»، ناظر به جملۀ «ذَلِكَ جَزَاؤُهُم بّأنَّهُم كَفَرُوا بِآيَاتِنا» مى باشد، كه در صدر آيه قرار داشت و آيه، آن معنایى را مى دهد كه آيه: «وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَيثُ لَا يَعلَمُون... أوَ لَم يَنظُرُوا فِى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ... وَ أن عَسَى أن يَكُونَ قَدِ اقتَرَبَ أجَلُهُم فَبِأىِّ حَدِيثٍ بَعدَهُ يُؤمِنُون» در مقام افاده آن است. | ||
اين معنا استظهارى است كه ما از آيه مورد بحث كرديم. | اين معنا استظهارى است كه ما از آيه مورد بحث كرديم. | ||
بعضى از | بعضى از مفسران احتمال داده اند كه: مراد از «اجل»، روز قيامت باشد، وليكن اين معنا، با سياق آيه سازگار نيست. براى اين كه قبل از اين جمله، داستان انكار معاد را از ايشان نقل مى كرد، و عليه آن احتجاج مى كرد كه خدا قادر است دوباره زنده شان كند، و در چنين زمينه اى، مناسب نيست قيامت را مسلّم و «لَا رَيبَ فِيه» بگيرد. | ||
و نظير اين | و نظير اين كلام، گفتار بعضى ديگر است كه جملۀ «وَ جَعَلَ لَهُم أجَلاً لَا رَيبَ فِيه» را يك احتجاج ديگرى براى اثبات معاد دانسته اند. | ||
و به | و به هرحال، چه مراد از «اجل»، روز مرگ باشد و چه روز قيامت، خيلى مهم نيست، چون نتيجه اى ندارد. فقط خواستيم بگویيم اين احتجاج خالى از تكلف نيست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۳ </center> | ||
«'''قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائنَ رَحْمَةِ | «'''قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائنَ رَحْمَةِ رَبّى إِذاً لاَمْسكْتُمْ خَشيَةَ الانفَاقِ وَ كانَ الانسَانُ قَتُوراً'''»: | ||
كلمۀ «قَتُور»، به معناى بخيل تفسير شده، البته بخيلى كه بخل را به نهايت رسانده باشد. و در مجمع البيان گفته: كلمۀ «قتر»، به معناى تنگى است، و «قَتُور»، مبالغه در همان معنا است. و وقتى گفته مى شود: «قَتَرَ يَقتُرُ»، و يا «تَقَتَّرَ»، و يا «أقتَرَ»، و يا «قَتَّرَ»، در همۀ آن ها، معنا يكى است و آن، اين است كه فلانى در خرج كردن امساك مى كند. | |||
خداى | خداى تعالى، در آيه مورد بحث، كفار را بر آن معنایى كه در آيه: «وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أن يُؤمِنُوا إذ جَاءَهُمُ الهُدَى إلّا أن قَالُوا أبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً» گذشت. يعنى: بر جلوگيرى و كارشكنى در پيشرفت دعوت انبياء «عليهم السلام» بر منع از رسالت بشر توبيخ مى نمايد، و معناى خود آيه روشن است. | ||
<span id='link194'><span> | <span id='link194'><span> | ||
==بحث روايتى == | ==بحث روايتى == | ||
در تفسير | در تفسير عياشى، از مسعدة بن صدقه، از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: «شفاء»، همه در علم قرآن است، زيرا اين خداى تعالى است كه مى فرمايد: «مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنين...». | ||
و در كافى، به سند خود، از سفيان بن عيينه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه به من فرمود: نيت، از عمل بهتر است و اصلا نيت، عمل است. آنگاه اين كلام خداى عزوجل را قرائت نمود كه مى فرمايد: «كُلٌّ يَعمَلُ عَلَى شَاكِلَتِه». يعنى: هر كسى بر طبق نيت خود عمل مى كند. | |||
مؤلف: اين كه امام فرمود: «اصلا نيت، عمل است»، اشاره به اتحاد آن دو دارد، و اين كه اتحاد نيت و عمل، اتحاد عنوان و معنون است. | |||
و در همان كتاب، به سند خود، از ابوهاشم روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» فرمود: اين كه اهل آتش هميشه در آتش خواهند بود، بدين جهت است كه نيتشان در دنيا اين بود كه براى هميشه گناه و نافرمانى خدا بكنند، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۴ </center> | |||
و همچنين اگر اهل بهشت هميشه در بهشت بمانند، براى اين است كه نيتشان در دنيا اين بوده كه هميشه خدا را اطاعت كنند. پس به خاطر نيت است كه آن دسته و اين دسته مخلدند. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: «كُلٌّ يَعمَلُ عَلَى شَاكِلَتِه»، و فرمود: يعنى هر كس بر طبق نيتش، عمل مى كند. | |||
مؤلف: اين روايت، اشاره به رسوخ ملكات در نفس است. رسوخى كه باعث مى شود نفس، استعداد مقابل را از دست بدهد. | |||
و در | توضيح اين كه: نفس، در بدو خلقتش، استعداد نيك و بد، هر دو را داشت، ولى وقتى ملكه يكى از آن دو، در آن رسوخ نمود، استعداد آن ديگرش به كلى باطل مى شود. عياشى هم، در تفسير خود، اين روايت را از ابوهاشم، از آن جناب نقل كرده است. | ||
==چند روايت درباره شأن نزول آيه: «يَسئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح...»== | |||
و در الدرّ المنثور است كه: احمد و ترمذى (كه ترمذى، حديث را صحيح دانسته) و نسائى و ابن منذر و ابن حبان و ابوالشيخ، در كتاب عظمت و حاكم (كه وى نيز، روايت را صحيح دانسته)، و ابن مردويه و ابونعيم و بيهقى، هر دو در كتاب دلائل خود، همگى نامبردگان در ذيل آيه: «يَسئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح»، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: | |||
قريش به يهوديان مراجعه كردند كه از امور دينى چيزى به ما ياد دهيد تا از اين مرد بپرسيم، شايد از جواب به ما عاجز مانده، زبانش از ما كوتاه گردد. | |||
يهوديان گفتند: از او از «روح» بپرسيد. ايشان، از آن جناب پرسيدند كه: روح چيست؟ اين آيه نازل شد: «يَسئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح قُلِ الرُّوحُ مِن أمرِ رَبِّى وَ مَا أُوتِيتُم مِنَ العِلمِ إلّا قَلِيلاً». | |||
وقتى اين آيه را در پاسخ شنيدند، گفتند: اتفاقا ما علم بسيارى داريم، ما تورات داريم، و هر كه تورات داشته باشد، چيز بسيارى دارد. | |||
در پاسخ اين سخنشان، اين آيه نازل شد: «قُل لَو كَانَ البَحرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّى لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ أن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّى وَ لَو جِئنَا بِمِثلِهِ مَدَداً». | |||
و | مؤلف: به طريق ديگرى، از عبداللّه بن مسعود و از عبدالرحمان بن عبد اللّه بن امّ الحكم روايت شده كه: اصلا سؤال نامبرده را خود يهود و در مدينه، از آن جناب كرده اند، و آيه هم، در جواب آن، در مدينه نازل شده، وليكن مكّى بودن سوره و همچنين وحدت سياق آيات آن، با اين روايت سازگار نيست. | ||
و در همان كتاب است كه: ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن انبارى، در كتاب «اضداد»، و بيهقى، در كتاب «اسماء و صفات»، از على بن ابی طالب «عليه السلام» روايت كرده اند كه در ذيل آيه: «وَ يَسئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح» فرموده: | |||
«روح»، يكى از فرشتگان است، كه هفتاد هزار روى دارد و هر رويش، هفتاد هزار زبان دارد و هر زبانش، با هفتاد هزار لغت حرف مى زند و خدا را تسبيح مى كند، و خداى تعالى، از هر تسبيح او، فرشته اى خلق مى كند كه تا روز قيامت با فرشتگان پرواز مى نمايد. | |||
مؤلف: از جنس ملك بودن روح، با ظاهر عده اى از آيات قرآنى نمى سازد. چه ظاهر بسيارى از آيات اين است كه «روح»، خود يك نحوه مخلوقى است كه فرشته آن را نازل مى كند. مانند آيه: «يُنَزِّلُ المَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِن أمرِه»، و آياتى ديگر. و همچنين با روايات هم نمى سازد. | |||
و ما در تفسير جملۀ «يُنَزِّلُ المَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِن أمرِه»، در سوره «نحل»، حديثى از على «عليه السلام» نقل كرديم كه ملك بودن روح را انكار مى كرد، و به همين آيه استدلال فرمود: بنابراين عبرت در مسأله «روح»، به رواياتى است كه اينك از نظر شما مى گذرد. | |||
ویرایش