گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۸ </center>
<span id='link362'><span>
<span id='link362'><span>
==در مغفرت و رحمت الهى بسوى همگان باز است ==
==درِ مغفرت و رحمت الهى، به روى همگان باز است ==
«'''ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ عَمِلُوا السوءَ بجَهَلَةٍ ثمَّ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِك وَ أَصلَحُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:
«'''ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بجَهَالَةٍ ثمَّ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِك وَ أَصلَحُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ'''»:


كلمه «'''جهالت '''» و «'''جهل '''» در معنا يكى است كه در اصل در مقابل علم بوده ، ليكن جهالت در بسيارى از موارد، در معناى عدم انكشاف تام واقع ، استعمال مى شود، هر چند كه شخص بطور كلى خالى از علم نباشد، خلاصه آن كسى را هم كه بطورى كه تكليف بر او صحيح باشد علم دارد ولى واقع بطور كامل برايش مكشوف نيست جاهل مى گويند، مانند كسى كه مرتكب محرمات مى شود با اينكه مى داند حرام است و ليكن هواهاى نفسانى بر او غلبه نموده به معصيت وادارش مى كند، و نمى گذارد كه در حقيقت به اين مخالفت و عصيان و عواقب وخيم آن بينديشد، بطورى كه اگر اجازه اش مى داد و بطور كامل بصيرت مى يافت هرگز مرتكب آنها نمى شد، چنين كسى را هم جاهل مى گويند با اينكه علم به حرام بودن آن كارها دارد، و ليكن حقيقت امر برايش پنهان است .
كلمۀ «جهالت» و «جهل»، در معنا يكى است كه در اصل در مقابل علم بوده، ليكن «جهالت» در بسيارى از موارد، در معناى عدم انكشاف تام واقع، استعمال مى شود. هر چند كه شخص به طور كلى، خالى از علم نباشد. خلاصه آن كسى را هم كه به طورى كه تكليف بر او صحيح باشد، علم دارد، ولى واقع به طور كامل برايش مكشوف نيست، «جاهل» مى گويند. مانند كسى كه مرتكب محرمات مى شود، با اين كه مى داند حرام است، وليكن هواهاى نفسانى بر او غلبه نموده، به معصيت وادارش مى كند، و نمى گذارد كه در حقيقت به اين مخالفت و عصيان و عواقب وخيم آن بينديشد، به طورى كه اگر اجازه اش مى داد و به طور كامل بصيرت مى يافت، هرگز مرتكب آن ها نمى شد. چنين كسى را هم «جاهل» مى گويند، با اين كه علم به حرام بودن آن كارها دارد، وليكن حقيقت امر برايش پنهان است.


مراد از جهالت در آيه مورد بحث همين معنا است ، زيرا اگر به معناى اول يعنى نادانى مى بود، و آن عمل سوء كه در آيه آمده حكم و يا موضوعش براى آنان مجهول بود ديگر ارتكاب آنها معصيت نمى شد تا محتاج به توبه و آمرزش و رحمت باشند.
مراد از «جهالت» در آيه مورد بحث، همين معنا است، زيرا اگر به معناى اول يعنى نادانى مى بود، و آن عمل سوء كه در آيه آمده، حكم و يا موضوعش براى آنان مجهول بود، ديگر ارتكاب آن ها معصيت نمى شد تا محتاج به توبه و آمرزش و رحمت باشند.


و اين آيه همانطور كه قبلا نيز اشاره شد به ما قبل خود متصل ، و متمم مضمون آن است بنا بر اين ، معناى مجموع دو آيه چنين مى شود: ما در تحريم طيباتى كه بر بنى اسرائيل حرام كرديم ، بر ايشان ظلم ننموديم ، بلكه خود آنان بودند كه به خويشتن ظلم كردند، چون مرتكب معصيتها گشته و بر آنها اصرار ورزيدند، و اين اصرار بر گناه نتيجه اش تحريم حلالهايشان شد، و بعد از همه اينها، باب مغفرت و رحمت به روى همه باز است و خدا نسبت به كسانى كه از روى جهالت عمل سوء انجام مى دهند (عمل سوء به معناى عمل بد است ) و سپس توبه نموده خود را اصلاح مى كنند تا آنجا كه توبه شان پاى بر جا مى شود، خدا نسبت به آنان آمرزگار و رحيم است ، و اگر توبه را در اول ، مقيد به اصلاح نموده و سپس در آخر ضمير را به توبه تنها برگردانده و فرموده : «'''من بعدها : بعد از توبه '''» و نفرموده : «'''من بعدهما : بعد از توبه و اصلاح '''» براى اين بوده كه دلالت كند بر اينكه شمول مغفرت و رحمت تنها از آثار توبه است ، نه توبه و اصلاح .
و اين آيه، همان طور كه قبلا نيز اشاره شد، به ماقبل خود متصل، و متمم مضمون آن است بنابراين، معناى مجموع دو آيه چنين مى شود:  


و اگر توبه را مقيد به اصلاح كرد براى اين بود كه توبه شان معلوم شود و هويدا گردد، كه راستى توبه كرده اند، و جدا از راه خطا و گناه برگشته اند، و توبه شان صرف صورت و حالى از معنا نبوده است .
ما در تحريم طيباتى كه بر بنى اسرائيل حرام كرديم، بر ايشان ظلم ننموديم، بلكه خود آنان بودند كه به خويشتن ظلم كردند. چون مرتكب معصيت ها گشته و بر آن ها اصرار ورزيدند، و اين اصرار بر گناه، نتيجه اش تحريم حلال هايشان شد، و بعد از همه اين ها، باب مغفرت و رحمت به روى همه باز است و خدا نسبت به كسانى كه از روى جهالت عمل سوء انجام مى دهند (عمل سوء، به معناى عمل بد است) و سپس توبه نموده، خود را اصلاح مى كنند، تا آن جا كه توبه شان پاى برجا مى شود، خدا نسبت به آنان آمرزگار و رحيم است.
و جمله «'''ان ربك من بعدها'''» كه در ذيل آيه است ، خلاصه اى است براى مفصلى كه در صدر آيه گذشت كه فرمود: «'''ان ربك للذين ...'''» و فائده اين خلاصه گيرى ، نگهدارى فهم شنونده است از اينكه دچار تشويش و گمراهى گردد، و نيز اظهار عنايت است به اينكه مغفرت و رحمت همواره بعد از توبه است نظير آيه اى كه گذشت و مى فرمود: «'''ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربك من بعدها لغفور رحيم '''»


«'''إِنَّ إِبْرَهِيمَ كانَ أُمَّةً قَانِتاً لِّلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَك مِنَ الْمُشرِكِينَ'''»:
و اگر توبه را در اول، مقيد به اصلاح نموده و سپس در آخر، ضمير را به توبه تنها برگردانده و فرموده: «مِن بَعدِهَا: بعد از توبه»، و نفرموده: «مِن بَعدِهِمَا: بعد از توبه و اصلاح»، براى اين بوده كه دلالت كند بر اين كه شمول مغفرت و رحمت، تنها از آثار توبه است، نه توبه و اصلاح.


اين آيه و ما بعدش به آيات حصر محرمات اكل در چهار چيز و حلال كردن غير آن متصل است ، و به عبارت ديگر اين آيه تا آخر چهار آيه بعدش به منزله تفصيل مطالب قبل است ، گويا گفته شده كه اين حال ملت و كيش موسى بود كه در آن حرام كرديم بر بنى اسرائيل پاره اى از طيبات را و اما اين كيش و مذهب كه ما به تو نازلش كرديم ، ملتى است كه ابتداء به ابراهيم داديم و او را برگزيده بسوى صراط مستقيمش هدايت نموديم و با آن ملت ، دنيا و آخرتش را اصلاح كرديم ، ملتى است معتدل و جارى بر طبق فطرت كه تنها طيبات در آن حلال و تنها خبائث در آن حرام شده ، و با بكار بستن آن خيراتى كه ابراهيم بدست آورد، بدست مى آيد.
و اگر «توبه» را مقيد به اصلاح كرد، براى اين بود كه توبه شان معلوم شود و هويدا گردد، كه راستى توبه كرده اند، و جدا از راه خطا و گناه برگشته اند، و توبه شان، صرف صورت و حالى از معنا نبوده است.
 
و جملۀ «إنَّ رَبَّكَ مِن بَعدِهَا» كه در ذيل آيه است، خلاصه اى است براى مفصلى كه در صدر آيه گذشت كه فرمود: «إنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ...» و فایده اين خلاصه گيرى، نگهدارى فهم شنونده است از اين كه دچار تشويش و گمراهى گردد، و نيز اظهار عنايت است به اين كه مغفرت و رحمت، همواره بعد از توبه است، نظير آيه اى كه گذشت و مى فرمود: «ثُمَّ إنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَ صَبَرُوا إنَّ رَبَّكَ مِن بَعدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ».
 
«'''إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشرِكِينَ'''»:
 
اين آيه و مابعدش، به آيات حصر محرمات اكل در چهار چيز و حلال كردن غير آن متصل است، و به عبارت ديگر، اين آيه تا آخر چهار آيه بعدش، به منزله تفصيل مطالب قبل است. گويا گفته شده كه اين حال ملت و كيش موسى بود كه در آن حرام كرديم بر بنى اسرائيل پاره اى از طيّبات را، و اما اين كيش و مذهب كه ما به تو نازلش كرديم، ملتى است كه ابتداء به ابراهيم داديم و او را برگزيده به سوى صراط مستقيمش هدايت نموديم و با آن ملت، دنيا و آخرتش را اصلاح كرديم. ملتى است معتدل و جارى بر طبق فطرت، كه تنها طيبات در آن حلال و تنها خبائث در آن حرام شده، و با بكه ار بستن آن خيراتى كه ابراهيم به دست آورد، به دست مى آيد.
<span id='link363'><span>
<span id='link363'><span>
==بيان مراد از اينكه ابرهيم (ع ) يك امت بود ==
 
كلمه «'''امة '''» در جمله «'''ان ابراهيم كان امة قانتا'''» بطورى كه راغب گفته قائم مقام جماعت در عبادت خدا است ، چنانكه مى گويند فلانى خودش به تنهايى يك قبيله است . اين كلام راغب بود كه قريب المعناى با روايت نقل شده از ابن عباس است بعضى ديگر گفته اند: امت در اينجا به معناى امامى است كه به وى اقتداء مى شود. و بعضى گفته اند: ابراهيم امتى بوده كه تا مدتى يك فرد داشته و آنهم خودش بوده ، چون تا مدتى غير از آن جناب فرد ديگرى موحد نبوده است .
==ذکر اوصاف و ویژگی های ابراهيم «ع» ==
كلمۀ «أُمّة» در جملۀ «إنّ إبرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً»، به طورى كه راغب گفته، قائم مقام جماعت در عبادت خدا است، چنان كه مى گويند فلانى خودش به تنهايى يك قبيله است. اين كلام راغب بود كه قريب المعناى با روايت نقل شده از ابن عباس است.
 
بعضى ديگر گفته اند: «امت» در اين جا، به معناى امامى است كه به وى اقتداء مى شود. و بعضى گفته اند: ابراهيم امتى بوده كه تا مدتى يك فرد داشته و آن هم خودش بوده، چون تا مدتى غير از آن جناب فرد ديگرى موحد نبوده است. .
<span id='link364'><span>
<span id='link364'><span>
==ذكر اوصاف ابراهيم (ع ) كه آثار تدين به دين خنيف او است ==
 
«''' قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين '''» : كلمه «'''قانت '''» از قنوت است كه به معناى اطاعت و عبادت و يا دوام در آن دو است ، و كلمه «'''حنيف '''» از حنف است كه به معناى ميل از دو طرف افراط و تفريط، به طرف وسط و اعتدال است .
«''' قَانِتاً لِلّهّ حَنِيفاً وَ لَم يَكُ مِنَ المُشرِكِينَ '''»: كلمۀ «قانت»، از «قنوت» است، كه به معناى اطاعت و عبادت و يا دوام در آن دو است. و كلمۀ «حنيف»، از «حنف» است كه به معناى ميل از دو طرف افراط و تفريط، به طرف وسط و اعتدال است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۰ </center>
«'''شاكراً لاَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ'''»:
«'''شاكراً لاَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلى صِرَاطٍ مُستَقِيمٍ'''»:


«'''اجتباء'''» از ماده «'''جبايه '''» است كه به معناى جمع آورى كردن است ، و اجتباء خدا انسان را به اين معنا است كه او را خالص براى خود سازد و از مذهب هاى مختلف جمع آوريش نمايد، و در اينكه بعد از توصيفش به شكر نعمت بدون فاصله كلمه اجتباء را آورد اشعار به اين است كه شكر نعمت ، علت اجتباء بوده است و اين تفسير آنچه را كه ما در سوره اعراف براى آيه «'''و لا تجد اكثرهم شاكرين '''» كرديم تاييد مى كند، زيرا در آنجا گفتيم حقيقت شكر اخلاص در عبوديت است .
«اجتباء» از ماده «جبايه» است كه به معناى جمع آورى كردن است، و «اجتباء خدا» انسان را، به اين معنا است كه او را خالص براى خود سازد و از مذهب هاى مختلف جمع آوريش نمايد، و در اين كه بعد از توصيفش به شكر نعمت، بدون فاصله كلمه «اجتباء» را آورد، إشعار به اين است كه شكر نعمت، علت اجتباء بوده است. و اين تفسير، آنچه را كه ما در سوره «اعراف»، براى آيه «وَ لَا تَجِدُ أكثَرُهُم شَاكِرِينَ» كرديم، تأييد مى كند. زيرا در آن جا گفتيم «حقيقت شكر»، اخلاص در عبوديت است.


«'''وَ ءَاتَيْنَهُ فى الدُّنْيَا حَسنَةً وَ إِنَّهُ فى الاَخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ'''»:
«'''وَ آتَيْنَاهُ فى الدُّنْيَا حَسنَةً وَ إِنَّهُ فى الاَخِرَةِ لَمِنَ الصالِحِينَ'''»:


مقصود از «'''حسنه در دنيا'''» معيشت نيكو است ، و ابراهيم (عليه السلام ) داراى ثروتى فراوان و مروتى عظيم بوده ، ما در تفسير سوره يوسف در ذيل آيه ششم و نيز در معناى هدايت و صراط مستقيم در تفسير سوره فاتحه و در معناى آيه «'''و انه فى الاخرة لمن الصالحين '''» بحثهاى مفصلى داشتيم به آنجا مراجعه شود.
مقصود از «حسنه در دنيا» معيشت نيكو است، و ابراهيم «عليه السلام»، داراى ثروتى فراوان و مروتى عظيم بوده. ما در تفسير سوره «يوسف»، در ذيل آيه ششم و نيز در معناى هدايت و صراط مستقيم در تفسير سوره «فاتحه»، و در معناى آيه «وَ إنَّهُ فِى الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِين»، بحث هاى مفصلى داشتيم، به آن جا مراجعه شود.


و در اينكه ابراهيم (عليه السلام ) را به صفات مذكور توصيف فرموده اشاره به اين است كه اين صفات آثار نيك اين دين حنيف است ، اگر انسان به اين دين در آيد، او را به تدريج به راهى مى اندازد كه ابراهيم (عليه السلام ) را بدان انداخت .
و در اين كه ابراهيم «عليه السلام» را به صفات مذكور توصيف فرموده، اشاره به اين است كه اين صفات، آثار نيك اين دين حنيف است. اگر انسان به اين دين در آيد، او را به تدريج به راهى مى اندازد كه ابراهيم «عليه السلام» را بدان انداخت.


«'''ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْك أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كانَ مِنَ الْمُشرِكينَ'''»:
«'''ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْك أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كانَ مِنَ الْمُشرِكينَ'''»:


در اين آيه دو صفت را از ابراهيم (عليه السلام ) دوباره آورده ، و اين تكرار براى اشاره به اين است كه نسبت به آن دو صفت عنايت بيشترى داشته است .
در اين آيه، دو صفت را از ابراهيم «عليه السلام» دوباره آورده، و اين تكرار، براى اشاره به اين است كه نسبت به آن دو صفت، عنايت بيشترى داشته است.


معناى آيه «'''انما جعل السبت على الذين اختلفوا فيه ...'''» و مقصود از اختلاف يهود در سبت
==مقصود از اختلاف يهود در «سبت»، در آیه شریفه==
«'''إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ ...'''»:


«'''إِنَّمَا جُعِلَ السبْت عَلى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ ...'''»:
در مفردات گفته: كلمه «سبت»، در اصل به معناى قطع است، و از همين جهت به قطع سير، مى گويند «سبت السير». و نيز «سبت الشعر»، تراشيدن مو است، و «سبت الانف»، بريدن بينى از ته است.  


در مفردات گفته : كلمه «'''سبت '''» در اصل به معناى قطع است ، و از همين جهت به قطع سير، مى گويند سبت السير، و نيز سبت الشعر، تراشيدن مو است ، و سبت الانف ، بريدن بينى از ته است بعضى گفته اند: خداى تعالى روز شنبه را بدين جهت سبت خوانده . كه خداوند خلقت آسمانها و زمين را در روز يك شنبه شروع كرد و شش روز طول كشيد روز هفتم كه همان شنبه مى شود عمل خود را قطع كرد، و بدين جهت روز شنبه را سبت خوانده .
بعضى گفته اند: خداى تعالى، روز شنبه را بدين جهت «سبت» خوانده كه خداوند، خلقت آسمان ها و زمين را در روز يك شنبه شروع كرد و شش روز طول كشيد، روز هفتم كه همان شنبه مى شود، عمل خود را قطع كرد، و بدين جهت روز شنبه را «سبت» خوانده.


و جمله «'''سبت فلان '''» به اين معنا است كه فلانى وارد در شنبه شد و در جمله «'''يوم سبتهم شرعا'''» بعضى گفته اند يعنى روز قطعشان از عمل ، و در معناى جمله «'''و يوم لا يسبتون '''» بعضى گفته اند روزى كه عمل را قطع نمى كنند، و بعضى گفته اند روزى كه در شنبه نيستند،
و جملۀ «سبت فلان»، به اين معنا است كه فلانى وارد در شنبه شد، و در جمله «يَومَ سَبتِهِم شُرَّعاً». بعضى گفته اند: يعنى روز قطعشان از عمل. و در معناى جملۀ «وَ يَومَ لَا يَسبِتُون»، بعضى گفته اند روزى كه عمل را قطع نمى كنند. و بعضى گفته اند روزى كه در شنبه نيستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۱ </center>
و هر دو جمله اشاره است به يك حالت و جمله «'''انما جعل السبت '''» معنايش اين است كه : اگر ترك عمل در شنبه مقرر شد «'''و جعلنا نومكم سباتا'''» يعنى خواب شما را قطع عمل قرار داديم ، و اين اشاره است به صفتى كه در باره شب آورده و فرموده بود: «'''لتسكنوا فيه : تا در آن آرامش گيريد'''».
و هر دو جمله، اشاره است به يك حالت و جمله «إنَّمَا جُعِلَ السَّبتُ»، معنايش اين است كه: اگر ترك عمل در شنبه مقرر شد «وَ جَعَلنَا نَومَكُم سُبَاتاً». يعنى خواب شما را قطع عمل قرار داديم، و اين اشاره است به صفتى كه در باره شب آورده و فرموده بود: «لِتَسكُنُوا فِيه: تا در آن آرامش گيريد».
 
پس مراد از «سبت»، به طورى كه وى گفته، خود روز است، ليكن معناى قرار دادن آن، قرار دادن ترك عمل در آن و تشريع اين ترك است.
 
ممكن هم هست مراد از آن، معناى مصدرى باشد، نه روزى كه در آن اين معنا جعل شده، كما اين كه ظاهر آيه «تَأتِيهِم حِيتَانُهُم يَومَ سَبتِهِم شُرَّعاً وَ يَومَ لَا يَسبِتُونَ لَا تَأتِيهِم» همين است. به هر حال طبع كلام اقتضاء می كرد كه بفرمايد: «إنَّمَا جُعِلَ السَّبتُ لِلَّذِينَ» تا نوعى اختصاص و ملكيت را افاده كند و بفهماند كه خدا در هر هفته، يك روز را براى آنان تعطيل قرار داده، تا از عمل دست بكشند و به عبادت پروردگار خود بپردازند، و آن روز «شنبه» است. همچنان كه براى مسلمين در هفته، يك روز را قرار داده تا در آن، براى عبادت و نماز اجتماع كنند، و آن روز «جمعه» است.
 
ولى اين طور نفرمود، بلكه كلمۀ «جعل» را با لفظ «على» متعدى كرده، نه با لفظ «لام»، با اين كه لفظ «عَلَى»، تكليف و تشديد را مى رساند. مثلا مى گويند: «لِى عَلَيكَ دِينٌ: براى من است بر ضرر تو قرضى». يعنى تو به من بدهكارى. و يا مى گويند: «هَذَا عَلَيكَ لَا لَكَ: اين، بر ضرر توست، نه به نفع تو».
 
و اين، بدان جهت بود كه بفهماند، تعطيلى روز «شنبه» در يهود، به منظور آسايش آنان نبود، بلكه ابتلاء و امتحانى بوده. و لذا مى بينيم كه بالاخره تشريع اين حكم، منجر به لعنت طایفه اى از ايشان و مسخ شدن طايفه ديگرشان شد، كه در سوره «بقره»، آيه ۶۵ و در سوره «نساء»، آيه ۴۷ بدان اشاره شده است.  


پس مراد از سبت بطورى كه وى گفته ، خود روز است ليكن معناى قرار دادن آن ، قرار دادن ترك عمل در آن و تشريع اين ترك است ، ممكن هم هست مراد از آن ، معناى مصدرى باشد نه روزى كه در آن اين معنا جعل شده ، كما اينكه ظاهر آيه «'''تاتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعا و يوم لا يسبتون لا تاتيهم '''» همين است ، بهر حال طبع كلام اقتضاء ميكرد كه بفرمايد: «'''انما جعل السبت للذين '''» تا نوعى اختصاص و ملكيت را افاده كند و بفهماند كه خدا در هر هفته يك روز را براى آنان تعطيل قرار داده ، تا از عمل دست بكشند و به عبادت پروردگار خود بپردازند، و آن روز شنبه است همچنانكه براى مسلمين در هفته يك روز را قرار داده تا در آن براى عبادت و نماز اجتماع كنند، و آن روز جمعه است .
بنابراين، مناسب تر اين است كه بگوييم:  


ولى اينطور نفرمود، بلكه كلمه «'''جعل '''» را با لفظ «'''على '''» متعدى كرده نه با لفظ لام ، با اينكه لفظ «'''على '''» تكليف و تشديد را مى رساند مثلا مى گويند: «'''لى عليك دين : براى منست بر ضرر تو قرضى '''» يعنى تو به من بدهكارى ، و يا مى گويند: «'''هذا عليك لا لك : اين بر ضرر تو است نه بنفع تو'''» و اين بدان جهت بود كه بفهماند، تعطيلى روز شنبه در يهود به منظور آسايش آنان نبود، بلكه ابتلاء و امتحانى بوده و لذا مى بينيم كه بالا خره تشريع اين حكم منجر به لعنت طائفه اى از ايشان و مسخ شدن طايفه ديگرشان شد كه در سوره بقره آيه ۶۵ و در سوره نساء آيه ۴۷ بدان اشاره شده است.  
مراد از جملۀ «اختَلَفُوا فِيهِ»، اختلاف در سبت، بعد از تشريع آن باشد. زيرا بنى اسرائيل در باره آن اختلاف نموده، عده اى تشريع آن پذيرفته و عده اى رد كردند. دسته سومى حيله به كار بردند كه در سوره «بقره» و «نساء» و «اعراف»، به حيله آنان و داستانشان اشاره شده است. نه اين كه مراد از اختلافشان در آن، قبل از تشريع آن باشد، چنانچه در بعضى روايات آمده كه اول پيشنهاد شد كه در هر هفته، يك روز براى عبادت تعطيل كنند. آنگاه آن روز را «جمعه» قرار دادند، و به همين خاطر اختلاف در گرفت، به خاطر رفع اختلاف، «شنبه» را قرار دادند.


بنا بر اين مناسب تر اين است كه بگوييم مراد از جمله «'''اختلفوا فيه '''» اختلاف در سبت ، بعد از تشريع آن باشد، زيرا بنى اسرائيل در باره آن اختلاف نموده عده اى تشريع آن پذيرفته و عده اى رد كردند، دسته سومى حيله بكار بردند كه در سوره بقره و نساء و اعراف به حيله آنان و داستانشان اشاره شده است ، نه اينكه مراد از اختلافشان در آن ، قبل از تشريع آن باشد چنانچه در بعضى روايات آمده كه اول پيشنهاد شد كه در هر هفته يك روز براى عبادت تعطيل كنند آنگاه آن روز را جمعه قرار دادند، و بهمين خاطر اختلاف در گرفت بخاطر رفع اختلاف شنبه را قرار دادند.
و معناى آيه، اين است كه: «جز اين نيست كه روز سبت قرار داده شد و يا يك روز در هفته، براى عبادت تعطيل شد، به منظور تشديد و آزمايش يهود، كه بعد از تشريع آن اختلاف كردند. يك دسته قبولش كردند، و يك دسته ديگر، آن را رد نمودند. دسته سوم در ظاهر به قبول آن تظاهر نموده و در خفا، براى اشتغال به ماهيگيرى حيله نمودند. پروردگار تو در روز قيامت، ميان آنان در آنچه اختلاف مى كردند، حكم خواهد نمود'''».


و معناى آيه اين است كه : «'''جز اين نيست كه روز سبت قرار داده شد و يا يك روز در هفته براى عبادت تعطيل شد بمنظور تشديد و آزمايش يهود كه بعد از تشريع آن اختلاف كردند، يك دسته قبولش كردند، و يك دسته ديگر آن را رد نمودند، دسته سوم در ظاهر به قبول آن تظاهر نموده و در خفا، براى اشتغال به ماهيگيرى حيله نمودند پروردگار تو در روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف مى كردند حكم خواهد نمود'''».
بنابر اين كه معنا چنين باشد، وزان آيه، وزان آيه قبلى مى باشد كه مى فرمود: «وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمنَا...»، كه گفتيم در معناى جواب از سؤال مقدر و معطوف بر داستان نسخ است، كه قبل از اين گفتگويش در ميان بود، و تقدير آن، چنين است:


بنا بر اينكه معنا چنين باشد وزان آيه وزان آيه قبلى مى باشد كه مى فرمود: «'''و على الذين هادوا حرمنا ...'''» كه گفتيم در معناى جواب از سؤ ال مقدر و معطوف بر داستان نسخ است كه قبل از اين گفتگويش در ميان بودو تقدير آن چنين است ، اما قرار دادن سبت براى يهود به نفع نبود بلكه عليه ايشان بود تا خدا امتحانشان كند و برايشان تنگ بگيرد، همچنانكه نظاير اين آزمايش و به حساب چوبكارى در آنان زياد بود، چون مردمى ياغى و متجاوز و متكبر بودند و كوتاه سخن اينكه آيه شريفه ناظر به اعتراضى است كه يهود بر تشريع بعضى احكام غير فطرى در دين خود و نسخ آن در اين شريعت كردند، و اگر اين مطلب را ضميمه آيه اى كه قبلا در باره يهود بحث مى كرد و مى فرمود: «'''و على الذين هادوا حرمنا ...'''» ننمود براى اين بود كه مساله سبت با سنخ مساله تحليل طيبات و استثناء غذاهاى حرام مغاير است ، قبلا هم فهميديد كه آيه : «'''و على الذين هادوا'''» تا جمله «'''و ما كان من المشركين '''» كه هفت آيه ميباشند كلامى است متصل و تمام كه به آيه مورد بحث متصل گشته و آن هشتمى آنها شده است .
اما قرار دادن «سبت» براى يهود به نفع نبود، بلكه عليه ايشان بود تا خدا امتحانشان كند و برايشان تنگ بگيرد. همچنان كه نظاير اين آزمايش و به حساب چوبكارى در آنان زياد بود. چون مردمى ياغى و متجاوز و متكبر بودند.  


از اينجا جواب اعتراضى كه شده روشن مى شود، و اعتراض اين است كه وسط قرار گرفتن داستان سبت ميان آيه «'''ثم اوحينا اليك ...'''» كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را امر به پيروى از ملت ابراهيم مى كند و آيه «'''ادع الى سبيل ربك ...'''» نظير فاصله شدن ميان درخت و پوست درخت است .
و كوتاه سخن اين كه:


و حاصل جواب اين شد كه گفتيم : آيه «'''ثم اوحينا اليك ان اتبع ملة ابراهيم ...'''» جزء آخر سياق قبلى است ، و آيه «'''انما جعل السبت '''» مربوط و متصل به مطالب قبل آن است ، و اما آيه «'''ادع الى سبيل ربك ...'''» مطلب تازه اى را بيان مى كند، و آن دستور به دعوت بسوى راه خداست ، بعنوان خطاب و هيچ ربطى به ملت ابراهيم و كيش وى ندارد تا بگوييد به آيه پيروى ملت ابراهيم متصل است ، و مساله سبت در ميان آن دو بيگانه است ، هر چند كه راه خدا به عينه همان ملت ابراهيم است ، و ليكن براى الفاظ حكمى است ، و براى معانى حكمى ديگر (دقت بفرمائيد).
آيه شريفه، ناظر به اعتراضى است كه يهود بر تشريع بعضى احكام غير فطرى در دين خود و نسخ آن در اين شريعت كردند. و اگر اين مطلب را ضميمه آيه اى كه قبلا در باره يهود بحث مى كرد و مى فرمود: «وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمنَا...» ننمود، براى اين بود كه مسأله «سبت» با سنخ مسأله تحليل طيّبات و استثناء غذاهاى حرام مغاير است. قبلا هم فهميديد كه آيه «وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا» تا جملۀ «وَ مَا كَانَ مِنَ المُشرِكِين»، كه هفت آيه می باشند، كلامى است متصل و تمام، كه به آيه مورد بحث متصل گشته و آن، هشتمى آن ها شده است.
 
از اين جا جواب اعتراضى كه شده، روشن مى شود، و اعتراض اين است كه: وسط قرار گرفتن داستان سبت ميان آيه «ثُمَّ أوحَينَا إلَيكَ...»، كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را به پيروى از ملت ابراهيم امر مى كند، و آيه «أُدعُ إلَى سَبِيلَ رَبِّكَ ...»، نظير فاصله شدن ميان درخت و پوست درخت است.
 
و حاصل جواب، اين شد كه گفتيم:  
 
آيه «ثُمَّ أوحَينَا إلَيكَ أنِ اتَّبِع مِلَّةَ إبرَاهِيمَ...»، جزء آخر سياق قبلى است، و آيه «إنَّمَا جُعِلَ السَّبتُ»، مربوط و متصل به مطالب قبل آن است. و اما آيه «أُدعُ إلَى سَبِيلَ رَبِّكَ...»، مطلب تازه اى را بيان مى كند، و آن دستور به دعوت به سوى راه خداست، به عنوان خطاب و هيچ ربطى به ملت ابراهيم و كيش وى ندارد، تا بگوييد به آيه پيروى ملت ابراهيم متصل است، و مسأله «سبت» در ميان آن دو بيگانه است، هر چند كه راه خدا به عينه، همان ملت ابراهيم است، وليكن براى الفاظ حكمى است، و براى معانى حكمى ديگر. (دقت بفرمایيد).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۳ </center>
<span id='link366'><span>
<span id='link366'><span>
==وجوهى كه مفسرين درباره اختلاف مذكور در آيه گفته اند ==
==وجوهى كه مفسرين درباره اختلاف مذكور در آيه گفته اند ==
مفسرين در بيان اختلاف مذكور در آيه اختلاف عميقى دارند، بعضى از ايشان گفته : مراد از آن ، اين است كه خداوند مساله سبت را گوشمالى كسانى قرار داد كه با پيغمبرشان بر سر تعظيم جمعه اختلاف نموده ، از آن اعراض كردند، و شنبه را براى خود روز عبادت گرفتند، خدا هم همان شنبه را براى آنان مايه تشديد كرد. پس بنا به گفته اين مفسر اختلاف مزبور قبل از جعل بوده نه بعد از آن ، و چه بسا كلمه «'''فى '''» را به معناى لام و براى تعليل دانسته و آيه را چنين معنا كرده : «'''اين است و جز اين نيست كه سبت قرار داده شد بر كسانى كه به علت آن اختلاف كردند'''».
مفسرين در بيان اختلاف مذكور در آيه اختلاف عميقى دارند، بعضى از ايشان گفته : مراد از آن ، اين است كه خداوند مساله سبت را گوشمالى كسانى قرار داد كه با پيغمبرشان بر سر تعظيم جمعه اختلاف نموده ، از آن اعراض كردند، و شنبه را براى خود روز عبادت گرفتند، خدا هم همان شنبه را براى آنان مايه تشديد كرد. پس بنا به گفته اين مفسر اختلاف مزبور قبل از جعل بوده نه بعد از آن ، و چه بسا كلمه «'''فى '''» را به معناى لام و براى تعليل دانسته و آيه را چنين معنا كرده : «'''اين است و جز اين نيست كه سبت قرار داده شد بر كسانى كه به علت آن اختلاف كردند'''».
۱۴٬۴۹۵

ویرایش