گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
<span id='link369'><span>
<span id='link369'><span>


==وجه ترتيب در ذكر حكمت و موعظه و جدال در آيه و بيان ضعف سخن بعضى مفسرين دربارهآن ==
==دلیل ترتيب در ذكر «حكمت» و «موعظه» و «جدال»، در آيه شریفه==
اين را هم بگوييم كه ترتيب در حكمت و موعظه و جدال ترتيب به حسب افراد است ، يعنى از آنجايى كه تمامى مصاديق و افراد حكمت خوب است لذا اول آن را آورد چون موعظه دو قسم بود:
اين را هم بگوييم كه: ترتيب در «حكمت» و «موعظه» و «جدال»، ترتيب به حسب افراد است. يعنى از آن جايى كه تمامى مصاديق و افراد حكمت خوب است، لذا اول آن را آورد، چون «موعظه»، دو قسم بود:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۶ </center>
يكى خوب ، و يكى بد، و آنكه بدان اجازه داده شده موعظه خوب است لذا دوم آن را آورد، و چون جدال سه قسم بود، يكى بد، يكى خوب ، يكى خوبتر، و از اين سه قسم تنها قسم سوم مجاز بود لذا آن را سوم ذكر كرد، و آيه شريفه از اين جهت كه كجا حكمت ، كجا موعظه ، و كجا جدال احسن را بايد بكار برد، ساكت است و اين بدان جهت است كه تشخيص ‍ موارد اين سه به عهده خود دعوت كننده است ، هر كدام حسن اثر بيشترى داشت آن را بايد بكار بندد.
يكى خوب و يكى بد. و آن كه بدان اجازه داده شده، «موعظه خوب» است، لذا دوم آن را آورد. و چون «جدال»، سه قسم بود: يكى بد، يكى خوب، يكى خوبتر، و از اين سه قسم، تنها قسم سوم مجاز بود، لذا آن را سوم ذكر كرد.  


و ممكن است كه در موردى هر سه طريق بكار گرفته شود، و در مورد ديگرى دو طريق و در مورد ديگرى يك طريق ، تا ببينى حال و وضع مورد چه اقتضايى داشته باشد.
و آيه شريفه، از اين جهت كه كجا «حكمت»، كجا «موعظه»، و كجا «جدال أحسن» را بايد به كار برد، ساكت است و اين، بدان جهت است كه تشخيص موارد اين سه، به عهدۀ خود دعوت كننده است. هر كدام حُسن اثر بيشترى داشت، آن را بايد به كار بندد.


اين را گفتيم تا معلوم شود اينكه بعضى پنداشته اند كه ظاهر آيه ، امر به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است به اينكه در همه موارد هر سه طريق را بكار گيرد صحيح نيست زيرا آيه دلالت ندارد بر اينكه نسبت به همه موارد و همه مدعوين بايد هر سه طريق را بكار بست ، بله در تمامى و مجموع همه مدعوين البته هر سه طريق بكار مى رود.
و ممكن است كه در موردى، هر سه طريق به كار گرفته شود، و در مورد ديگرى، دو طريق و در مورد ديگرى، يك طريق، تا ببينى حال و وضع مورد، چه اقتضايى داشته باشد.


و نيز تا فساد گفتار بعضى ديگر روشن شود كه گفته اند: ترتيب در سه طريق مذكور در آيه ترتيب به حسب فهم مردم و استعداد پذيرفتن حق است ، بعضى از خواص كه داراى دلهايى نورانى و قوى و با استعدادند و حقايق عقلى را زود مى پذيرند و زود و به شدت در برابر مبادى عالى مجذوب گشته ، با علم و يقين الفت و انس زيادى دارند دعوتشان بايد از راه حكمت يعنى برهان صورت گيرد.
اين را گفتيم تا معلوم شود اين كه بعضى پنداشته اند كه ظاهر آيه، امر به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است به اين كه در همه موارد، هر سه طريق را به کار گيرد، صحيح نيست. زيرا آيه دلالت ندارد بر اين كه نسبت به همه موارد و همه مدعوين، بايد هر سه طريق را به كار بست. بله در تمامى و مجموع همه مدعوين، البته هر سه طريق به كار مى رود.


و بعضى عوام هستند كه دلهاى تاريك و استعدادى ضعيف داشته و الفتشان بيشتر با محسوسات است ، و دلبستگى شان بيشتر با رسوم و عادات است ، چنين كسانى سر و كارى با برهان نداشته ، و آن را نمى پذيرند، ولى معاند با حق هم نيستند، اينگونه اشخاص را بايد با موعظه حسنه به راه آورد.
و نيز تا فساد گفتار بعضى ديگر روشن شود كه گفته اند: ترتيب در سه طريق مذكور در آيه، ترتيب به حسب فهم مردم و استعداد پذيرفتن حق است. بعضى از خواص كه داراى دل هايى نورانى و قوى و با استعدادند و حقايق عقلى را زود مى پذيرند و زود و به شدت در برابر مبادى عالى مجذوب گشته، با علم و يقين الفت و انس زيادى دارند، دعوتشان بايد از راه «حكمت»، يعنى برهان صورت گيرد.


بعضى ديگر معاند و لجبازند، باطل را سرمايه خود كرده و مى خواهند با آن حق را سركوب نمايند و از راه مكابره و لجبازى با دهنهايشان نور خدا را خاموش نمايند، مردمى هستند كه آراى باطل در دلهايشان رسوخ نموده ، تقليد از مذهبهاى خرافى نياكان و اسلاف بر آنان چيره گشته ، ديگر نه برهان ، آنان را بسوى حق هدايت مى كند و نه موعظه سوقشان مى دهد، اين دسته اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مامور شده از راه مجادله آنان را دعوت كند.
و بعضى عوام هستند كه دل هاى تاريك و استعدادى ضعيف داشته و الفتشان بيشتر با محسوسات است، و دلبستگى شان، بيشتر با رسوم و عادات است. چنين كسانى سر و كارى با برهان نداشته، و آن را نمى پذيرند، ولى معاند با حق هم نيستند. اين گونه اشخاص را بايد با «موعظۀ حسنه»، به راه آورد.
 
بعضى ديگر معاند و لجبازند. باطل را سرمايه خود كرده و مى خواهند با آن، حق را سركوب نمايند و از راه مكابره و لجبازى، با دهن هايشان، نور خدا را خاموش نمايند. مردمى هستند كه آراى باطل در دل هايشان رسوخ نموده، تقليد از مذهب هاى خرافى نياكان و اسلاف بر آنان چيره گشته، ديگر نه برهان، آنان را به سوى حق هدايت مى كند و نه موعظه سوقشان مى دهد. اين دسته اند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» مأمور شده از راه «مجادله»، آنان را دعوت كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۷ </center>
وجه فساد اين تفسير اين است كه هر چند وجهى دقيق است ، و ليكن اين نتيجه را نمى دهد كه هر طريق مختص به كسانى باشد كه مناسب آن طريقند، زيرا گاه مى شود كه موعظه و مجادله در خواص هم اثر مى گذارد، همچنانكه گاهى در معاندين هم مؤ ثر ميافتد و گاه مى شود كه مجادله به نحو احسن در باره عوام كه الفتشان همه با رسوم و عادات است نيز مؤ ثر مى شود، پس نه در لفظ آيه دليلى بر اين اختصاص داريم ، و نه در خارج و واقع امر.  
وجه فساد اين تفسير، اين است كه: هرچند وجهى دقيق است، وليكن اين نتيجه را نمى دهد كه هر طريق، مختص به كسانى باشد كه مناسب آن طريق اند. زيرا گاه مى شود كه موعظه و مجادله در خواص هم اثر مى گذارد، همچنان كه گاهى در معاندين هم مؤثر می افتد، و گاه مى شود كه مجادله به نحو احسن، در باره عوام كه الفتشان همه با رسوم و عادات است نيز، مؤثر مى شود. پس نه در لفظ آيه دليلى بر اين اختصاص داريم، و نه در خارج و واقع امر.  


و نيز اين را گفتيم تا فساد گفتار بعضى ديگر روشن شود كه گفته اند: مجادله به نحو احسن اصلا دعوت نيست ، بلكه غرض از آن چيز ديگرى است مغاير با دعوت و آن صرف اقناع دشمن و ساكت نمودن او است ، تا ديگر نپندارد كه سرمايه اى علمى دارد، و نتواند با حق بجنگد، صاحب اين حرف سپس گفته : و لذا مى بينيم كه مساله جدال در آيه شريفه عطف به آن دو نشده و نفرموده : «'''ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و الجدال الاحسن '''» بلكه سياق را بهم زده و جدال را در سياقى ديگر آورده و فرموده : «'''و جادلهم بالتى هى احسن '''».
و نيز اين را گفتيم تا فساد گفتار بعضى ديگر روشن شود كه گفته اند: مجادله به نحو احسن، اصلا دعوت نيست، بلكه غرض از آن، چيز ديگرى است مغاير با دعوت و آن، صرف اقناع دشمن و ساكت نمودن او است، تا ديگر نپندارد كه سرمايه اى علمى دارد، و نتواند با حق بجنگد.  


وجه فساد اين حرف اين است كه گوينده آن از حقيقت قياس جدلى غفلت ورزيده زيرا قانع و ساكت نمودن خصم ، هر چند نتيجه قياس ‍ جدلى است ليكن اين نتيجه دائمى نيست ، چه بسا اتفاق ، مى افتد اين قياس جدلى از مقدماتى كه مقبول و يا مسلم خصم است مركب مى شود و منظور از آن ساكت نمودن او نيست ، مانند قياسهاى جدلى در امور عملى و علوم غير يقينى از قبيل فقه و اصول و اخلاق و فنون ادبيات و مراد، الزام و اسكات هم نيست ، علاوه بر اين ، اسكات و الزام هم در جاى خود به قدر خود دعوت است همانطور كه موعظه دعوت است ، تنها صورت آن دو تفاوت مى كند بله اين را قبول داريم كه اگر قرآن كريم مجادله به نحو احسن را عطف بر آن دو نكرد، و بخاطر آن سياق را عوض نمود كه در مجادله معنايى از منازعه و غلبه بر خصم خوابيده است .
صاحب اين حرف، سپس گفته: و لذا مى بينيم كه مسأله «جدال» در آيه شريفه، عطف به آن دو نشده و نفرموده: «أُدعُ إلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة وَ الجِدَالِ الأحسن»، بلكه سياق را به هم زده و جدال را در سياقى ديگر آورده و فرموده: «وَ جَادِلهُم بِالَّتِى هِىَ أحسَن».


«'''وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئن صبرْتمْ لَهُوَ خَيرٌ لِّلصبرِينَ'''»:
وجه فساد اين حرف، اين است كه:  


در مفردات گفته است : «'''عقوبت '''» و «'''عقاب '''» و «'''معاقبه '''» تنها در مورد عذاب بكار مى رود.
گوينده آن، از حقيقت قياس جدلى غفلت ورزيده. زيرا قانع و ساكت نمودن خصم، هرچند نتيجه قياس جدلى است، ليكن اين نتيجه دائمى نيست. چه بسا اتفاق مى افتد اين قياس جدلى، از مقدماتى كه مقبول و يا مسلّم خصم است، مركب مى شود و منظور از آن، ساكت نمودن او نيست. مانند قياس هاى جدلى در امور عملى و علوم غير يقينى، از قبيل فقه و اصول و اخلاق و فنون ادبيات، و مراد، الزام و اسكات هم نيست.
 
علاوه بر اين، اسكات و الزام هم، در جاى خود، به قدر خود دعوت است، همان طور كه موعظه دعوت است، تنها صورت آن دو تفاوت مى كند. بله اين را قبول داريم كه اگر قرآن كريم، «مجادله» به نحو «احسن» را عطف بر آن دو نكرد، و به خاطر آن سياق را عوض نمود كه در «مجادله»، معنايى از منازعه و غلبه بر خصم خوابيده است.
 
«'''وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئن صبرْتمْ لَهُوَ خَيرٌ لِلصَابرِينَ'''»:
 
در مفردات گفته است: «عقوبت» و «عقاب» و «معاقبه»، تنها در مورد عذاب به كار مى رود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۳۸ </center>
و اصل در معناى «'''عقوبت '''» همان عقب است كه به معناى پاشنه پاى آدمى و دنباله هر چيزى است ، و «'''عاقبت امر'''»، آن نتايجى است كه در آخر هر چيزى و دنبالش مى آيد، و كلمه «'''تعقيب '''» به معناى آوردن چيزى در دنبال چيز ديگرى است ، و معاقبت غير، اين است كه دنبال عملى كه او كرد و تو را ناراحت ساخت عملى كنى كه او را ناراحت بسازد كه اين معنا با معناى مجازات و مكافات منطبق است .
و اصل در معناى «عقوبت»، همان «عقب» است كه به معناى پاشنه پاى آدمى و دنباله هر چيزى است، و «عاقبت امر»، آن نتايجى است كه در آخر هر چيزى و دنبالش مى آيد. و كلمه «تعقيب»، به معناى آوردن چيزى در دنبال چيز ديگرى است، و «معاقبت غير»، اين است كه دنبال عملى كه او كرد و تو را ناراحت ساخت، عملى كنى كه او را ناراحت بسازد، كه اين معنا با معناى مجازات و مكافات منطبق است.


پس اينكه فرمود: «'''و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم '''» بطورى كه از سياق بر مى آيد خطابش به مسلمين است ، و لازمه اش اين است كه مراد از معاقبت ، مجازات مشركين و كفار باشد، و مراد از جمله «'''عوقبتم '''» به عقابى باشد كه كفار به مسلمانان كرده اند كه چرا به خدا ايمان آورده ايد، و چرا خدايان ما را رها كرده ايد؟
پس اين كه فرمود: «وَ إن عَاقَبتُم فَعَاقِبُوا بِمِثلِ مَا عُوقِبتُم»، به طورى كه از سياق بر مى آيد، خطابش به مسلمين است و لازمه اش، اين است كه: مراد از «معاقبت»، مجازات مشركان و كفار باشد. و مراد از جملۀ «عُوقِبتُم بِهِ»، عقابى باشد كه كفار به مسلمانان كرده اند كه چرا به خدا ايمان آورده ايد، و چرا خدايان ما را رها كرده ايد؟


و معناى آيه اين مى شود كه اگر خواستيد كفار را بخاطر اينكه شما را عقاب كرده اند عقاب كنيد رعايت انصاف را بكنيد، و آن گونه كه آنها شما را عقاب كرده اند عقابشان كنيد نه بيشتر.
و معناى آيه، اين مى شود كه: اگر خواستيد كفار را به خاطر اين كه شما را عقاب كرده اند، عقاب كنيد، رعايت انصاف را بكنيد، و آن گونه كه آن ها شما را عقاب كرده اند، عقابشان كنيد، نه بيشتر.


و معناى جمله «'''و لئن صبرتم لهو خير للصابرين '''» اين است كه اگر بر تلخى عقاب كفار بسازيد و در مقام تلافى بر نيائيد براى شما بهتر است ، چون اين صبر شما در حقيقت ايثار رضاى خدا و اجر و ثواب او بر رضاى خودتان و تشفى قلب خودتان است ، در نتيجه عمل شما خالص براى وجه كريم خدا خواهد بود، علاوه بر اين ، گذشت ، كار جوانمردان است ، و آثار جميلى در پى دارد.
و معناى جملۀ «وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَيرٌ لِلصَّابِرِين»، اين است كه اگر بر تلخى عقاب كفار بسازيد و در مقام تلافى بر نيایيد، براى شما بهتر است. چون اين صبر شما، در حقيقت، ايثار رضاى خدا و اجر و ثواب او بر رضاى خودتان و تشفى قلب خودتان است. در نتيجه، عمل شما خالص براى وجه كريم خدا خواهد بود. علاوه بر اين، «گذشت»، كار جوانمردان است، و آثار جميلى در پى دارد.
<span id='link370'><span>
<span id='link370'><span>
==فضيلت صبر بر آزار مشركين و امر به پيامبر(ص ) به اينكه صبر كند و خدا به اوصبر داده است ==
==فضيلت صبر بر آزار مشركين و امر به پيامبر(ص ) به اينكه صبر كند و خدا به اوصبر داده است ==
«'''وَ اصبرْ وَ مَا صبرُك إِلا بِاللَّهِ ...'''»:
«'''وَ اصبرْ وَ مَا صبرُك إِلا بِاللَّهِ ...'''»:
۱۴٬۴۹۳

ویرایش