گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:


==آيات ۱۰۶ - ۱۱۱ سوره نحل ==
==آيات ۱۰۶ - ۱۱۱ سوره نحل ==
مَن كفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلّا مَنْ أُكرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطمَئنُّ بِالايمَانِ وَ لَكِن مَّن شرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(۱۰۶)
مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلّا مَنْ أُكرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطمَئنُّ بِالايمَانِ وَلَكِن مَن شرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(۱۰۶)


ذَلِك بِأَنَّهُمُ استَحَبُّوا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ(۱۰۷)
ذَلِك بِأَنَّهُمُ استَحَبُّوا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ(۱۰۷)
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:
لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فى الاَخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ(۱۰۹)
لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فى الاَخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ(۱۰۹)


ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَ صبرُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(۱۱۰)
ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَ صَبرُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(۱۱۰)


يَوْمَ تَأْتى كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا وَ تُوَفّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَت وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ (۱۱۱)
يَوْمَ تَأْتى كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا وَ تُوَفّى كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَت وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ (۱۱۱)


<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>


و هر كه از پس ايمان آوردنش منكر خدا شود، نه آنكه مجبور شده و دلش به ايمان قرار دارد، بل آنكه سينه به كفر گشايد، غضب خدا بر آنها باد و عذابى بزرگ دارند (۱۰۶)
و هر كه از پس ايمان آوردنش منكر خدا شود، نه آن كه مجبور شده و دلش به ايمان قرار دارد، بل آن كه سينه به كفر گشايد، غضب خدا بر آن ها باد و عذابى بزرگ دارند. (۱۰۶)


و اين بدان سبب است كه آنها زندگى اين دنيا را از دنياى ديگر بيشتر دوست داشته اند و خدا گروه كافران را هدايت نمى كند (۱۰۷)
و اين، بدان سبب است كه آن ها زندگى اين دنيا را از دنياى ديگر بيشتر دوست داشته اند و خدا گروه كافران را هدايت نمى كند. (۱۰۷)


اينها همان كسانند كه خدا بر دلها و گوشها و ديدگانشان مهر نهاده و آنها خودشان بيخبرند (۱۰۸)
اين ها، همان كسان اند كه خدا بر دل ها و گوش ها و ديدگانشان مُهر نهاده و آن ها خودشان بی خبرند. (۱۰۸)


و بى گفتگو آنها در آخرت خودشان زيان كارند(۱۰۹)
و بى گفتگو، آن ها در آخرت خودشان زيان كارند.(۱۰۹)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰۹ </center>
و نيز پروردگارت نسبت به آنها كه پس از محنت كشيدن مهاجرت كرده آنگاه جهاد كرده و صبورى پيشه كرده اند پروردگارت از پس آن ، آمرزگار و رحيم است (۱۱۰)
و نيز پروردگارت نسبت به آن ها كه پس از محنت كشيدن مهاجرت كرده، آنگاه جهاد كرده و صبورى پيشه كرده اند، پروردگارت از پس آن، آمرزگار و رحيم است. (۱۱۰)


روزى بيايد كه هر كس ، گرفتار دفاع از خويشتن است و به هر كس هر چه كرده تمام دهند و ايشان ستم نبينند (۱۱۱)
روزى بيايد كه هر كس، گرفتار دفاع از خويشتن است و به هر كس، هرچه كرده، تمام دهند و ايشان ستم نبينند. (۱۱۱)


<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


در اين آيات عليه كفارى كه بعد از ايمان به خدا كافر گشته و مرتد شدند تهديد نموده مهاجرين را كه در جهاد خود دچار زحمت گشته و در راه خدا صبر كردند وعده جميل داده ، و متعرض حكم تقيه نيز شده است .
در اين آيات، عليه كفارى كه بعد از ايمان به خدا، كافر گشته و مرتد شدند، تهديد نموده، مهاجرين را كه در جهاد خود دچار زحمت گشته و در راه خدا صبر كردند، وعده جميل داده، و متعرض حكم تقيه نيز شده است.
<span id='link352'><span>
<span id='link352'><span>


==تهديد شديد عليه كفارى كه بعد از ايمان آوردن كافر و مرتد شدند ==
==تهديد شديد كفارى كه بعد از ايمان آوردن، كافر و مرتد شدند ==
«'''مَن كفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَنِهِ إِلا مَنْ أُكرِهَ'''»:
«'''مَن كفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكرِهَ'''»:


كلمه «'''اطمينان '''» به معناى سكون و آرامش است ، و «'''شرح صدر'''» به معناى گشادى و وسعت آن است ، در مفردات گفته است اصل شرح به معناى بسط گوشت و امثال آن بوده ، وقتى مى گويد گوشت را شرح كردم و يا تشريح كردم معنايش اين است كه آن را ولو كردم ، و از همين باب است شرح صدر كه به معناى باز كردن سينه به نور الهى و سكينه اى از ناحيه خدا و روحى از او است ، همچنان كه خداى تعالى در حكايت دعاى موسى فرموده : «'''رب اشرح لى صدرى '''» و در باره رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده : «'''الم نشرح لك صدرك '''» و نيز فرموده : «'''افمن شرح الله صدره '''»، و شرح دادن كلامى كه مشكل است به معناى بسط آن و اظهار معانى پنهان آن است
كلمۀ «اطمينان»، به معناى سكون و آرامش است، و «شرح صدر»، به معناى گشادى و وسعت آن است. در مفردات گفته است: اصل «شرح»، به معناى بسط گوشت و امثال آن بوده. وقتى مى گويد: «گوشت را شرح كردم» و يا «تشريح كردم»، معنايش اين است كه آن را ولو كردم.  
جمله «'''من كفر بالله من بعد ايمانه '''» جمله اى است شرطيه كه جوابش ‍ جمله «'''فعليهم غضب من الله '''» است ، و جمله «'''ولهم عذاب عظيم '''» بر آن عطف شده ، و ضمير جمع در جزاء، به اسم شرط «'''من كفر'''» بر مى گردد، چون هر چند مفرد است ، ولى بحسب معنا كلى و داراى افراد است .


و جمله «'''الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان '''» استثنايى است از عموم شرط، و مراد از اكراه ، مجبور شدن به گفتن كلمه كفر و تظاهر به آن است ، زيرا قلب هيچ وقت «'''اكراه '''» نمى شود، و حاصل مقصود اين است كه : كسانى كه بعد از ايمان تظاهر به كفر مى كنند و مجبور به گفتن كلمه كفر شوند، ولى دلهايشان مطمئن به ايمان است از غضب خدامستثناء هستند.
و از همين باب است شرح صدر كه به معناى باز كردن سينه، به نور الهى و سكينه اى از ناحيه خدا و روحى از او است. همچنان كه خداى تعالى، در حكايت دعاى موسى فرموده: «رَبِّ اشرَح لِى صَدرِى»، و در باره رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرموده: «ألَم نَشرَح لَكَ صَدرَكَ». و نيز فرموده: «أفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدرَهُ».
 
و شرح دادن كلامى كه مشكل است، به معناى بسط آن و اظهار معانى پنهان آن است.
جملۀ «مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعدِ إيمَانِهِ»، جمله اى است شرطيه، كه جوابش، جملۀ «فَعَلَيهِم غَضَبٌ مِنَ الله» است، و جملۀ «وَ لَهُم عَذَابٌ عَظِيمٌ» بر آن عطف شده، و ضمير جمع در «جزاء»، به اسم شرط «مَن كَفَرَ» بر مى گردد. چون هر چند مفرد است، ولى به حسب معنا، كلّى و داراى افراد است.
 
و جملۀ «إلَّا مَن أُكرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالإيمَان»، استثنايى است از عموم شرط، و مراد از «اكراه»، مجبور شدن به گفتن كلمۀ كفر و تظاهر به آن است. زيرا قلب هيچ وقت «اكراه» نمى شود.
 
و حاصل مقصود، اين است كه: كسانى كه بعد از ايمان، تظاهر به كفر مى كنند و مجبور به گفتن كلمۀ كفر شوند، ولى دل هايشان مطمئن به ايمان است، از غضب خدا مستثنا هستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۰ </center>
«'''و لكن من شرح بالكفر صدرا'''» - يعنى كسى كه سينه خود را براى كفر گشاده كرده و كفر را پذيرفته و به آن خوشنود گشته و آن را در خود جاى داده چنين كسى مورد غضب خدايى است ، و اين جمله استثناء از استثناى قبلى است ، و قهرا به مستثناء منه بر مى گردد، و معنا چنين مى شود: اينكه گفتيم «'''كسانى كه بعد از ايمانشان به خدا كفر بورزند'''» آنهائى نيستند كه در دل ايمان دارند ولى در زبان مجبور به گفتن كفر مى شوند، بلكه منظور كسانى است كه در دل كفر را پذيرفته باشند، و مجموع اين استثناء و استدراك ، بيان كاملى است براى شرط، و منظور از معترضه آوردن جمله استثناء ميان دو جمله شرط و جزاء هم همين بوده و گر نه مى توانست آن را بعد از تمام شدن دو جمله شرط و جزاء بياورد.
«'''وَلَكِن مَن شَرَحَ بِالكُفرِ صَدراً'''» - يعنى: كسى كه سينه خود را براى كفر گشاده كرده و كفر را پذيرفته و به آن خوشنود گشته و آن را در خود جاى داده، چنين كسى مورد غضب خدايى است. و اين جمله، استثناء از استثناى قبلى است، و قهرا به مستثناء منه بر مى گردد. و معنا چنين مى شود:  


بعضى از مفسرين گفته اند: جمله «'''من كفر'''» بدل است از جمله «'''الذين لا يؤ منون بايات الله '''» كه در آيه قبلى بود، و جمله «'''اولئك هم الكاذبون '''» جمله اى است معترضه ، و جمله «'''الا من اكره '''» استثنايى است از آن جمله ، و جمله «'''و لكن من شرح '''» مبتدايى است كه خبر و يا قائم مقام خبرش جمله «'''فعليهم غضب من الله '''» است .
اين كه گفتيم «كسانى كه بعد از ايمانشان به خدا كفر بورزند»، آن هایى نيستند كه در دل ايمان دارند، ولى در زبان مجبور به گفتن كفر مى شوند، بلكه منظور كسانى است كه در دل كفر را پذيرفته باشند. و مجموع اين استثناء و استدراك، بيان كاملى است براى شرط، و منظور از معترضه آوردن جمله استثناء، ميان دو جمله شرط و جزاء هم، همين بوده، و گرنه مى توانست آن را بعد از تمام شدن دو جمله شرط و جزاء بياورد.


و بنا بر اين معناى آيه چنين مى شود: اين است و جز اين نيست كه افتراء دروغ را كسانى مى بندند كه بعد از ايمانشان كافر شده باشند، مگر آن كسى كه مجبور به كفر گفتن شده باشد، و دلش به ايمان مطمئن باشد. در اينجا كلام تمام شده مطلب ديگرى شروع مى شود، و آن اين است كه كسانى كه سينه خود را براى كفر باز كرده بر چنين كسانى غضبى است از خدا.
بعضى از مفسران گفته اند: جملۀ «مَن كَفَرَ»، بَدَل است از جملۀ «الَّذِينَ لَا يُؤمِنُونَ بِآيَاتِ الله» كه در آيه قبلى بود، و جملۀ «أُولَئِكَ هُمُ الكَاذِبُونَ»، جمله اى است معترضه، و جملۀ «إلَّا مَن أُكرِهَ»، استثنايى است از آن جمله، و جملۀ «وَلَكِن مَن شَرَحَ»، مبتدايى است كه خبر و يا قائم مقام خبرش، جملۀ «فَعَلَيهِم غَضَبٌ مِنَ الله» است.


و ليكن ذوق سليم ، خود جوابگوى اين تفسير بوده و به سخافت آن پى برد و ديگر نيازى به جوابگو ما نيست .
بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: «اين است و جز اين نيست كه افتراء دروغ را كسانى مى بندند كه بعد از ايمانشان كافر شده باشند، مگر آن كسى كه مجبور به كفر گفتن شده باشد، و دلش به ايمان مطمئن باشد».
 
در اين جا، كلام تمام شده، مطلب ديگرى شروع مى شود، و آن، اين است كه: «كسانى كه سينه خود را براى كفر باز كرده، بر چنين كسانى غضبى است از خدا».
 
وليكن ذوق سليم، خود جوابگوى اين تفسير بوده و به سخافت آن پى برد، و ديگر نيازى به جوابگویی ما نيست.


«'''ذَلِك بِأَنَّهُمُ استَحَبُّوا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ'''»:
«'''ذَلِك بِأَنَّهُمُ استَحَبُّوا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ'''»:


اين آيه شريفه علت حلول غضب خدا بر آنان را بيان نموده است ، و آن اين است كه ايشان حيات دنيا را كه حياتى است مادى و جز تمتعهاى حيوانى و اشتغال به مشتهيات نفس نتيجه ديگرى ندارد، بر حيات آخرت كه حيات دائمى و زندگى در جوار رب العالمين است و اصولا غايت و نتيجه خلقت و زندگى انسانيت است ترجيح دادند، و آن را بجاى اين اختيار نمودند.
اين آيه شريفه، علت حلول غضب خدا بر آنان را بيان نموده است و آن، اين است كه: ايشان حيات دنيا را، كه حياتى است مادى و جز تمتع هاى حيوانى و اشتغال به مشتهيات نفس نتيجه ديگرى ندارد، بر حيات آخرت، كه حيات دائمى و زندگى در جوار ربُّ العالَمين است و اصولا غايت و نتيجه خلقت و زندگى انسانيت است، ترجيح دادند، و آن را به جاى اين اختيار نمودند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۱ </center>
و به عبارت ديگر اينان جز دنيا هدف ديگرى نداشتند، و بكلى از آخرت بريده و بدان كفر ورزيدند، و خدا هم مردم كافر پيشه را هدايت نمى كند، و چون خدا هدايتشان نكرد از راه سعادت و بهشت و رضوان گمراه گشته در غضب خدا و عذابى بزرگ افتادند.
و به عبارت ديگر: اينان، جز دنيا هدف ديگرى نداشتند، و به كلّى از آخرت بريده و بدان كفر ورزيدند، و خدا هم مردم كافرپيشه را هدايت نمى كند، و چون خدا هدايتشان نكرد، از راه سعادت و بهشت و رضوان گمراه گشته، در غضب خدا و عذابى بزرگ افتادند.


<span id='link353'><span>
<span id='link353'><span>
==معناى مهر زدن خدا بر دل ها و گوشها و ديدگان كفار ==
«'''أُولَئك الَّذِينَ طبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سمْعِهِمْ وَ أَبْصرِهِمْ وَ أُولَئك هُمُ الْغَفِلُونَ'''»:


اين آيه به اين نكته اشاره مى كند كه اختيار حيات دنيا بر آخرت ، و محروميت از هدايت خداى سبحان ، وصف و نشانه كسانى است كه خدا بر دلها و بر گوشها و چشمانشان مهر نهاده و كسانى هستند كه غافل ناميده شده اند.
==معناى مُهر زدن خدا بر دل ها و گوش ها و ديدگان كفار ==
«'''أُولَئك الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولَئك هُمُ الْغَافِلُونَ'''»:


براى اينكه اينان بخاطر اختيار زندگى دنيا و هدف قرار دادن آن و نوميدى از اهتداء بسوى زندگى آخرت يكباره دل از آن زندگى شستند، و در نتيجه حس و شعور و عقلشان اسير در چارچوبه ماديات شدو ديگر به ماوراى ماده كه همان زندگى آخرت است توجهى ندارند، و ديگر به آنچه كه مايه عبرتشان است نمى نگرند، و آنچه را كه مايه اندرزشان است نمى شنوند، و به ادله و حجتهايى كه بسوى آخرت راهنماييشان مى كند فكر و تعقل نمى كنند. پس اينان دلها و گوشها و چشمانشان مهر خورده و بسته شده ، و ديگر آنچه كه ديگران را بسوى آخرت رهنمون مى شود، در دل و گوش و چشم آنان راه پيدا نمى كند، و بكلى از آن ادله غافلند، و احتمال بودن چنين ادله اى را هم نمى دهند.
اين آيه، به اين نكته اشاره مى كند كه اختيار حيات دنيا بر آخرت، و محروميت از هدايت خداى سبحان، وصف و نشانه كسانى است كه خدا بر دل ها و بر گوش ها و چشمانشان مُهر نهاده، و كسانى هستند كه «غافل» ناميده شده اند.


با اين بيان روشن مى شود كه وصفى كه در آيه قبلى بود به منزله معرف مهر و غفلتى است كه در اين آيه ذكر شده پس همينكه خدا ايشان را هدايت نكرده بخاطر اينكه دلهاشان به دنيا متعلق شده ، خود معناى طبع و غفلت است و طبع ، صفتى است الهى و منسوب به ساحت مقدس او كه آن را بعنوان مجازات بكار مى برد، ولى غفلت صفتى است بشرى و منسوب به خود انسان .
براى اين كه اينان، به خاطر اختيار زندگى دنيا و هدف قرار دادن آن و نوميدى از اهتداء به سوى زندگى آخرت، يكباره دل از آن زندگى شُستند، و در نتيجه، حس و شعور و عقلشان اسير در چارچوبه ماديات شد و ديگر به ماوراى ماده - كه همان زندگى آخرت است - توجهى ندارند، و ديگر به آنچه كه مايه عبرتشان است، نمى نگرند، و آنچه را كه مايه اندرزشان است، نمى شنوند، و به ادلّه و حجت هايى كه به سوى آخرت راهنمايی شان مى كند، فكر و تعقل نمى كنند.  


«'''لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فى الاَخِرَةِ هُمُ الْخَسِرُونَ'''»:
پس اينان دل ها و گوش ها و چشمانشان مُهر خورده و بسته شده، و ديگر آنچه كه ديگران را به سوى آخرت رهنمون مى شود، در دل و گوش و چشم آنان راه پيدا نمى كند، و به كلى از آن ادله غافل اند، و احتمال بودن چنين ادله اى را هم نمى دهند.


ناگزير ايشان در آخرت همان زيانكارانند چون رأ س المال و سرمايه خود را در دنيا ضايع كردند و بى زاد و توشه شدند، ديگر چيزى ندارند كه در آن جهان با آن زندگى كنند.
با اين بيان روشن مى شود كه وصفى كه در آيه قبلى بود، به منزله معرّف مُهر و غفلتى است كه در اين آيه ذكر شده. پس همين كه خدا ايشان را هدايت نكرده، به خاطر اين كه دل هاشان به دنيا متعلق شده، خود معناى «طبع» و «غفلت» است. و «طبع»، صفتى است الهى و منسوب به ساحت مقدس او، كه آن را به عنوان مجازات به كار مى برد، ولى «غفلت»، صفتى است بشرى و منسوب به خود انسان.


نظير اين بيان در سوره هود هم آمده كه مى فرمايد: «'''لا جرم انهم فى الا خرة هم الاخسرون '''» و شايد وجه زيانكارترى در آن جا اين باشد كه در آن سوره يك صفتى اضافه بر صفات مذكور در اين سوره براى آنان ذكر كرده ، و آن اين است كه علاوه بر اينكه خودشان به راه حق نيامدند، جلو ديگران را هم گرفتند (بدانجا مراجعه شود).
«'''لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فى الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ'''»:
 
ناگزير ايشان در آخرت همان زيانكارانند. چون رأس المال و سرمايه خود را در دنيا ضايع كردند و بى زاد و توشه شدند. ديگر چيزى ندارند كه در آن جهان با آن زندگى كنند.
 
نظير اين بيان، در سوره «هود» هم آمده كه مى فرمايد: «لَا جَرَمَ أنَّهُم فِى الآخِرَةِ هُمُ الأخسَرُونَ». و شايد وجه زيانكارترى در آن جا، اين باشد كه در آن سوره، يك صفتى اضافه بر صفات مذكور در اين سوره براى آنان ذكر كرده، و آن، اين است كه: علاوه بر اين كه خودشان به راه حق نيامدند، جلو ديگران را هم گرفتند. (بدان جا مراجعه شود).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۲ </center>
<span id='link354'><span>
<span id='link354'><span>
==وعده جميل به مهاجرانى كه جهاد نموده صبورى كردند ==
«'''ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَهَدُوا وَ صبرُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:


كلمه «'''فتنه '''» در اصل به معناى بردن طلا در آتش براى آزمايش بوده سپس در همه آزمايشها و شكنجه ها بكار رفته ، و اين جمله ناظر به شكنجه هايى است كه مؤ منين صدر اسلام در مكه از قريش مى ديدند چون مشركين مكه مؤ منين را آزار مى دادند تا شايد از دينشان برگردند، و بدين منظور انواع شكنجه ها را در باره آنان روا مى داشتند حتى چه بسا كه يك فرد مسلمان در زير شكنجه كفار جان مى داد همچنانكه عمار و پدر و مادرش را شكنجه كردند پدر و مادرش در زير شكنجه آنان جان دادند، و عمار به ظاهر از دين اسلام بيزارى جست و به اين وسيله جان سالم بدر برد، و آيات سابق بطورى كه در بحث روايتى خواهد آمد در اين باره نازل شد.
==وعده جميل به مهاجرانى كه جهاد نموده، صبورى كردند ==
«'''ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَ صبرُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ'''»:
 
كلمۀ «فتنه»، در اصل به معناى بردن طلا در آتش براى آزمايش بوده، سپس در همه آزمايش ها و شكنجه ها به كار رفته.
 
و اين جمله، ناظر به شكنجه هايى است كه مؤمنان صدر اسلام، در مكه از قريش مى ديدند. چون مشركان مكه، مؤمنان را آزار مى دادند، تا شايد از دينشان برگردند. و بدين منظور، انواع شكنجه ها را در باره آنان روا مى داشتند.
 
حتى چه بسا كه يك فرد مسلمان در زير شكنجه كفار جان مى داد. همچنان كه عمّار و پدر و مادرش را شكنجه كردند. پدر و مادرش، در زير شكنجه آنان جان دادند، و عمّار، به ظاهر از دين اسلام بيزارى جست و به اين وسيله جان سالم به در برد. و آيات سابق، به طورى كه در بحث روايتى خواهد آمد، در اين باره نازل شد.


و از همينجا روشن مى گردد كه آيات مورد بحث با آيات قبل مربوط و متصل است ، چون جمله «'''الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان '''» كه در آيات قبل بود همان معنا را ميرساند كه آيات مورد بحث در مقام افاده آن است ، اين آيه نيز مى فرمايد: «'''بعد از همه اينها خدا نسبت به كسانى كه بعد از آن شكنجه ها هجرت نموده و پس از هجرت جهاد و صبر نمودند آمرزگار و مهربان است '''».
و از همين جا روشن مى گردد كه آيات مورد بحث، با آيات قبل مربوط و متصل است. چون جملۀ «إلَّا مَن أُكرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌ بِالإيمَان»، كه در آيات قبل بود، همان معنا را می رساند كه آيات مورد بحث، در مقام افاده آن است. اين آيه نيز مى فرمايد: «بعد از همه اين ها، خدا نسبت به كسانى كه بعد از آن شكنجه ها هجرت نموده و پس از هجرت جهاد و صبر نمودند، آمرزگار و مهربان است».


پس جمله «'''ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا'''» وعده جميلى است كه به مهاجرين مى دهد كه بعد از شكنجه ها مهاجرت كردند، و در قبال تهديدى كه به ديگران كرده و خسران تام را نويدشان داده مؤمنين را به مغفرت و رحمت در قيامت نويد مى دهد.
پس جملۀ «ثُمَّ إنّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعدِ مَا فُتِنُوا»، وعده جميلى است كه به مهاجران مى دهد كه بعد از شكنجه ها مهاجرت كردند، و در قبال تهديدى كه به ديگران كرده و خسران تام را نويدشان داده، مؤمنان را به مغفرت و رحمت در قيامت نويد مى دهد.


و جمله «'''ان ربك من بعدها لغفور رحيم '''» به منزله خلاصه گيرى در صدر كلام است تا بخاطر طولانى بودنش از ذيلش جدا نشود، و در عين حال تاكيد را هم افاده كند در حقيقت مثل اين مى ماند كه بگوييم زيد در خانه ، زيد در خانه چنين و چنان است ، و بعلاوه اين نكته را هم برساند كه قيودى كه در كلام قبلى آورده شده همه در حكم ، دخالت دارند، پس بايد بدانى كه خدا از آن مسلمانان كه بظاهر، ارتداد جستند راضى نمى شود مگر آنكه مهاجرت كنند، و نيز از هجرتشان راضى نمى شود مگر آنكه بعد از آن جهاد و صبر كنند.
و جملۀ «إنَّ رَبَّكَ مِن بَعدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»، به منزله خلاصه گيرى در صدر كلام است، تا بع خاطر طولانى بودنش از ذيلش جدا نشود، و در عين حال تأكيد را هم افاده كند. در حقيقت، مثل اين مى ماند كه بگوييم: «زيد در خانه، زيد در خانه چنين و چنان است». و بعلاوه اين نكته را هم برساند كه قيودى كه در كلام قبلى آورده شده، همه در حكم، دخالت دارند. پس بايد بدانى كه خدا از آن مسلمانان كه به ظاهر، ارتداد جستند، راضى نمى شود مگر آن كه مهاجرت كنند، و نيز از هجرتشان راضى نمى شود، مگر آن كه بعد از آن، جهاد و صبر كنند.


«'''يَوْمَ تَأْتى كلُّ نَفْسٍ تجَدِلُ عَن نَّفْسِهَا وَ تُوَفى كلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَت وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ'''»:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۳ </center>
«'''آمدن نفس در قيامت '''» كنايه از حضور نفس در محضر ملك ديان است ، همچنان كه فرموده : «'''فانهم لمحضرون '''» و ضمير در جمله «'''عن نفسها'''» به خود نفس بر مى گردد، و در برگشتن ضمير در اضافه به نفس ، به خود نفس هيچ اشكالى ندارد، چون گاهى مقصود از نفس ، شخص انسانى است ، مانند: «'''من قتل نفسا بغير نفس '''» و گاهى مقصود از نفس ، صرف تاكيد است كه با مؤ كد در معنا متحد است چه اينكه آن مؤ كد انسان باشد، يا غير انسان ، همچنانكه گفته مى شود: «'''انسان نفسه يعنى انسان خودش ، و فرس نفسه ، يعنى اسب خودش ، و همچنين سنگ خودش ، و سياهى خودش '''»، و يا گفته مى شود: «'''نفس ‍ انسان و نفس فرس و نفس حجر، و نفس سواد، يعنى خود انسان و خود اسب و خود سنگ و خود سياهى '''» و در جمله «'''عن نفسها'''» مقصود از مضاف يعنى نفس كه به ضمير اضافه شده معناى دومى است ، يعنى خودش ، و مقصود از مضاف اليه يعنى ضمير كه به نفس بر مى گردد معناى اولى است يعنى شخص .
«'''يَوْمَ تَأْتى كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَفْسِهَا وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَت وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ'''»:


و اگر نفس را به ضمير اضافه كرد براى اين بود كه اگر ضمير را به نفس ‍ اضافه مى كرد عبارت به خاطر تكرار به اضافه ركيك مى شد، و همين مقدار كه ما در باره اين عبارت بحث كرديم كافى است و حاجتى به آن ابحاث طولانى كه مفسرين در باره آن كرده اند نيست .
«آمدن نفس در قيامت»، كنايه از حضور نفس در محضر ملك ديّان است، همچنان كه فرموده: «فَإنَّهُم لَمُحضَرُونَ».
 
و ضمير در جملۀ «عَن نَفسِهَا»، به خود نفس بر مى گردد، و در برگشتن ضمير در اضافه به «نفس»، به خود نفس هيچ اشكالى ندارد. چون گاهى مقصود از «نفس»، شخص انسانى است. مانند: «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ». و گاهى مقصود از نفس، صرف تأكيد است، كه با مؤكّد در معنا متحد است. چه اين كه آن مؤكد انسان باشد، يا غير انسان. همچنان كه گفته مى شود: «انسَانٌ نَفسُهُ، يعنى انسان خودش، و فَرَسٌ نَفسُهُ، يعنى اسب خودش. و همچنين سنگ خودش، و سياهى خودش».
 
و يا گفته مى شود: «نَفسُ انسَانٍ و نَفسُ فَرَسٍ و نَفسُ حَجَرٍ، و نَفسُ سَوَادٍ». يعنى: «خود انسان و خود اسب و خود سنگ و خود سياهى». و در جملۀ «عَن نَفسِهَا»، مقصود از مضاف، يعنى «نفس» كه به ضمير اضافه شده، معناى دومى است، يعنى خودش. و مقصود از مضافٌ إليه، يعنى ضمير كه به «نفس» بر مى گردد، معناى اولى است، يعنى شخص.
 
و اگر «نفس» را به ضمير اضافه كرد، براى اين بود كه اگر ضمير را به «نفس» اضافه مى كرد، عبارت به خاطر تكرار به اضافه ركيك مى شد. و همين مقدار، كه ما در باره اين عبارت بحث كرديم، كافى است و حاجتى به آن ابحاث طولانى كه مفسران در باره آن كرده اند، نيست.
<span id='link355'><span>
<span id='link355'><span>
==در قيامت هركسى به فكر خود بوده و از خود دفاع مى كند ==
ظرف «'''يوم '''» در جمله «'''يوم تاتى كل نفس تجادل عن نفسها'''» متعلق است به جمله «'''لغفور رحيم '''» كه در آيه قبلى بود، و مجادله نفس از خودش به معناى دفاع از خويشتن است چون در آن روز غير از خودش هر خاطره ديگرى را فراموش مى كند درست بر خلاف دنيا كه به هر چيزى توجه دارد جز به خودش ، و خودش را فراموش مى كند، و اين نيست جز بخاطر اينكه در قيامت حقيقت امر براى انسان مكشوف مى شود، و آن اين است كه آدمى بهيچ وجه نبايد به غير خودش مشغول شود و در حقيقت بايد هميشه به فكر خود باشد.


پس آن روز شخص مى آيد و در موقف حساب قرار مى گيرد، آن وقت از خود دفاع مى كند و با اصرار هم دفاع مى كند، و تا آنجا كه مقدور او است عذر مى تراشد.
==در قيامت، هر كسى به فكر خود بوده و از خود دفاع مى كند ==
ظرف «يَوم» در جملۀ «يَومَ تَأتِى كُلُّ نَفسٍ تُجَادِلُ عَن نَفسِهَا»، متعلق است به جملۀ «لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»، كه در آيه قبلى بود، و «مجادله نفس» از خودش، به معناى دفاع از خويشتن است. چون در آن روز، غير از خودش، هر خاطره ديگرى را فراموش مى كند. درست بر خلاف دنيا، كه به هر چيزى توجه دارد، جز به خودش، و خودش را فراموش مى كند.
 
و اين نيست، جز به خاطر اين كه در قيامت، حقيقت امر براى انسان مكشوف مى شود، و آن، اين است كه: آدمى به هيچ وجه نبايد به غير خودش مشغول شود و در حقيقت، بايد هميشه به فكر خود باشد.
 
پس آن روز، شخص مى آيد و در موقف حساب قرار مى گيرد. آن وقت از خود دفاع مى كند و با اصرار هم دفاع مى كند، و تا آن جا كه مقدور اوست، عذر مى تراشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۴ </center>
كلمه «'''توفى '''» در جمله «'''و توفى كل نفس ما عملت و هم لا يظلمون '''» از توفيه است ، كه به معناى دادن حق بطور تمام است ، بدون خردلى كم و كاست ، و در اين جمله توفيه را متعلق بر خود عمل كرده و فرموده : «'''ما عملت '''» يعنى خود عملش را بدون كم و كاست به او مى دهند، پس مى فهماند كه پاداش و كيفر آن روز خود عمل است بدون اينكه در آن تصرفى كرده و تغيير داده باشند يا عوض كرده باشند، و در اين كمال عدالت است ، چون چيزى بر آنچه مستحق است اضافه نكرده و چيزى از آن كم نمى كنند، و بهمين جهت دنبالش اضافه فرموده : «'''و هم لا يظلمون : و ايشان ظلم نمى شود'''».
كلمه «تُوَفَّى»، در جملۀ «وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفسٍ مَا عَمِلَت وَ هُم لَا يُظلَمُونَ»، از «توفيه» است، كه به معناى دادن حق به طور تمام است، بدون خردلى كم و كاست.
 
و در اين جمله، «توفيه» را متعلق بر خود عمل كرده و فرموده: «مَا عَمِلَت»، يعنى خود عملش را بدون كم و كاست به او مى دهند. پس مى فهماند كه پاداش و كيفر آن روز، خود عمل است، بدون اين كه در آن تصرفى كرده و تغيير داده باشند، يا عوض كرده باشند. و در اين كمال عدالت است. چون چيزى بر آنچه مستحق است، اضافه نكرده و چيزى از آن كم نمى كنند. و به همين جهت دنبالش اضافه فرموده: «وَ هُم لَا يُظلَمُونَ: و ايشان ظلم نمى شود».


بنا بر اين ، در آيه شريفه به دو نكته اشاره رفته است :
بنابراين، در آيه شريفه، به دو نكته اشاره رفته است:


نكته اول اينكه : هيچ كس در قيامت از شخصى ديگر دفاع نمى كند، بلكه تنها و تنها به دفاع از خود اشتغال دارد، ديگر مجالى برايش نمى ماند كه به غير خود بپردازد و غم ديگرى را بخورد، و اين نكته در آيه «'''يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا'''» و نيز آيه «'''يوم لا ينفع مال و لا بنون '''» «'''يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة '''» خاطر نشان شده است .
نكته اول اين كه: هيچ كس در قيامت، از شخصى ديگر دفاع نمى كند، بلكه تنها و تنها، به دفاع از خود اشتغال دارد. ديگر مجالى برايش نمى ماند كه به غير خود بپردازد و غم ديگرى را بخورد. و اين نكته در آيه «يَومَ لاَ يُغنِى مَولًى عَن مَولًى شَيئاً». و نيز آيه «يَومَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ»، «يَومَ لَا بَيعٌ فِيهِ وَ لَا خُلَّةٌ وَ لَا شَفَاعَةٌ» خاطرنشان شده است.


نكته دوم اينكه : دفاعى كه هر كس از خودش مى كند سودى ندارد، و آنچه را كه سزاوار او است از او دور نمى كند براى اينكه سزائى كه به او مى دهند خود عمل اوست ، و ديگر معنا ندارد كه نسبت عمل كسى را از او سلب كنند، و اينگونه سزا دادن هيچ شائبه ظلم ندارد.
نكته دوم اين كه: دفاعى كه هر كس از خودش مى كند، سودى ندارد، و آنچه را كه سزاوار اوست، از او دور نمى كند. براى اين كه سزایى كه به او مى دهند، خود عمل اوست، و ديگر معنا ندارد كه نسبت عمل كسى را از او سلب كنند، و اين گونه سزا دادن، هيچ شائبه ظلم ندارد.
بحث روايتى
<span id='link356'><span>
<span id='link356'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
الا من اكره ...'''» ونزول آن درباره عمار ياسر و...)


در الدر المنثور است كه ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) خواست به مدينه مهاجرت كند به اصحابش فرمود: از دور من پراكنده شويد، هر كس توانايى دارد بماند آخر شب حركت كند و هر كس ندارد همين اول شب به راه بيفتد، هر جا كه به اطلاعتان رسيد كه من در آنجا منزل كرده ام به من ملحق شويد.
در الدرّ المنثور است كه ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت:
 
چون رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» خواست به مدينه مهاجرت كند، به اصحابش فرمود: از دور من پراكنده شويد. هر كس توانايى دارد بماند، آخر شب حركت كند و هر كس ندارد، همين اول شب به راه بيفتد. هر جا كه به اطلاعتان رسيد كه من در آن جا منزل كرده ام، به من ملحق شويد.


بلال مؤ ذن و خباب و عمار، و زنى از قريش كه مسلمان شده بود ماندند تا صبح شد مشركين و ابو جهل ايشان را دستگير كردند،
بلال مؤذّن و خباب و عمار، و زنى از قريش كه مسلمان شده بود، ماندند تا صبح شد. مشركان و ابوجهل، ايشان را دستگير كردند.




۱۴٬۴۹۵

ویرایش