گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:
<span id='link336'><span>
<span id='link336'><span>


==نهى مستقل از اينكه هسم وسيله خدعه و دغلكارى قرار داده شود ==
==نهى مستقل از اين كه قسم، وسيله خدعه و دغلكارى قرار داده شود ==
اين آيه از دغل گرفتن سوگند، نهى مى كند، بعد از آنكه از اصل سوگند شكنى نهى فرموده ، چون خصوص دغل گرفتن مفسده اى اضافه بر سوگند شكنى دارد و چون مفسده مستقلى دارد نهى مستقلى از آن كرده ، جمله «'''و قد جعلتم الله عليكم كفيلا ...'''» به مفسده اصل سوگند شكنى اشاره مى كرد، و اين آيه به مفسده دغل گرفتن آن ، و مى فرمايد كه : اين عمل باعث مى شود: «'''شخصى بعد از ثبات قدم ، مجددا قدمش ‍ بلغزد، و شما كه او را دچار لغزش كرده ايد و از راه خدا جلوگيرى نموديد طعم عذاب را بچشيد و شما عذابى بزرگ داريد'''».
اين آيه، از دغل گرفتن سوگند نهى مى كند، بعد از آن كه از اصل سوگند شكنى نهى فرموده. چون خصوص دغل گرفتن، مفسده اى اضافه بر سوگند شكنى دارد، و چون مفسده مستقلى دارد، نهى مستقلى از آن كرده.


و اين دو ملاك - بطورى كه از ظاهر آنها پيداست - دو ملاك مختلفند، يكى به منزله مقدمه براى ديگرى است ، همچنانكه خود سوگند شكنى مقدمه براى دغلى است ، چون انسان وقتى به جهتى از جهات ، سوگند خود را براى بار اول شكست ، كم كم اهميت آن از نظرش مى رود و آماده نقض براى بار دوم و سوم مى شود، تا آنجا كه سوگند و سوگند شكنى را وسيله خدعه و خيانت هم قرار مى دهد، و پس از يكبار و دو بار خيانت و دغلكارى آن وقت سوگند را وسيله دغلكارى خود مى سازد و با آن خدعه و خيانت نموده مردم را فريب مى دهد، مكر مى كند، دروغ مى گويد، ديگر هيچ باكى ندارد كه چه مى كند و چه مى گويد، و در آخر جرثومه و مجسمه فساد گردد، كه هر جا برود مجتمع انسانى آنجا را فاسد مى سازد، و در راهى غير راه خدا كه فطرت سالم آن را ترسيم نموده قرار مى گيرد.
جملۀ «وَ قَد جَعَلتُمُ اللهُ عَلَيكُم كَفِيلاً ...»، به مفسده اصل سوگند شكنى اشاره مى كرد، و اين آيه، به مفسده دغل گرفتن آن، و مى فرمايد كه: اين عمل باعث مى شود: «شخصى بعد از ثبات قدم، مجددا قدمش بلغزد، و شما كه او را دچار لغزش كرده ايد و از راه خدا جلوگيرى نموديد، طعم عذاب را بچشيد و شما عذابى بزرگ داريد».


پس بهر حال ظاهر جمله «'''و لا تتخذوا ايمانكم دخلا بينكم '''» نهى استقلالى از خدعه با سوگند است ، آيه قبلى هم بطور ضمنى از آن نهى كرد، و جمله «'''فتزل قدم بعد ثبوتها'''» تفريع بر منهى عنه است نه بر نهى ، و معنايش اين است كه نتيجه دغل گرفتن سوگند اين است كه قدمها بلغزد، نه نتيجه دغل نگرفتن.
و اين دو ملاك - به طورى كه از ظاهر آن ها پيداست - دو ملاك مختلف اند. يكى به منزله مقدمه براى ديگرى است، همچنان كه خود سوگند شكنى، مقدمه براى دغلى است. چون انسان وقتى به جهتى از جهات، سوگند خود را براى بار اول شكست، كم كم اهميت آن از نظرش مى رود و آماده نقض براى بار دوم و سوم مى شود. تا آن جا كه سوگند و سوگند شكنى را وسيله خدعه و خيانت هم قرار مى دهد، و پس از يك بار و دو بار خيانت و دغلكارى، آن وقت سوگند را وسيله دغلكارى خود مى سازد و با آن خدعه و خيانت نموده، مردم را فريب مى دهد، مكر مى كند، دروغ مى گويد. ديگر هيچ باكى ندارد كه چه مى كند و چه مى گويد، و در آخر جرثومه و مجسمه فساد گردد، كه هر جا برود، مجتمع انسانى آن جا را فاسد مى سازد، و در راهى غير راه خدا كه فطرت سالم آن را ترسيم نموده، قرار مى گيرد.


و لغزيدن قدمها بعد از ثبوت مثالى است براى سوگند شكستن بعد از عقد و تاكيد آن سوگند و بعد از كنده شدن از آنجا كه در آن مستقر گشته ، زيرا ثبات آدمى و استقامتش بر آنچه كه تصميم گرفته و اهتمام ورزيده ، خود يكى از كرائم انسانى و اصول فضائل اخلاقى او است كه بناى دين الهى بر آن اساس بنا شده است ، و حفظ سوگند بعد از توكيد آن يكى از قدمهايى است كه مايه تماميت اين فضيلت وسيع مى گردد، و گويا بهمين جهت از اين عمل تعبير به قدم ، آنهم بصورت نكره كرده و فرموده است : «'''فتزل قدم : پس قدمى بلغزد'''» (يعنى يكى از قدمهايى كه بشر در زندگى خود دارد).
پس به هر حال، ظاهر جملۀ «وَ لَا تَتَّخِذُوا أيمَانَكُم دَخَلاً بَينَكُم»، نهى استقلالى از خدعه با سوگند است. آيه قبلى هم، به طور ضمنى از آن نهى كرد، و جملۀ «فَتَزِلّ قَدَمٌ بَعدَ ثُبُوتِهَا»، تفريع بر منهى عنه است، نه بر نهى. و معنايش اين است كه: نتيجه دغل گرفتن سوگند، اين است كه قدم ها بلغزد، نه نتيجه دغل نگرفتن.
 
و لغزيدن قدم ها بعد از ثبوت، مثالى است براى سوگند شكستن، بعد از عقد و تأكيد آن سوگند و بعد از كنده شدن از آن جا كه در آن مستقر گشته. زيرا ثبات آدمى و استقامتش بر آنچه كه تصميم گرفته و اهتمام ورزيده، خود يكى از كرائم انسانى و اصول فضائل اخلاقى او است، كه بناى دين الهى بر آن اساس بنا شده است، و حفظ سوگند بعد از توكيد آن، يكى از قدم هايى است كه مايه تماميت اين فضيلت وسيع مى گردد، و گويا به همين جهت از اين عمل تعبير به «قدم»، آن هم به صورت نكره كرده و فرموده است: «فَتَزِلَّ قَدَمٌ: پس قدمى بلغزد». (يعنى يكى از قدم هايى كه بشر در زندگى خود دارد).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۷ </center>
و اينكه فرمود: «'''و تذوقوا السوء بما صددتم عن سبيل الله و لكم عذاب عظيم '''» عطف است بر جمله «'''تزل قدم '''» و بيان نتيجه آن است ، همچنانكه جمله مذكور بيان نتيجه و غايت جمله «'''تتخذون ايمانكم دخلا'''» بود، و با رعايت اين ترتيب روشن مى شود كه جمله مورد بحث يعنى «'''بما صددتم عن سبيل الله '''» به منزله تفسير براى جمله «'''فتزل قدم بعد ثبوتها'''» مى باشد.
و اين كه فرمود: «وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدتُم عَن سَبِيلِ اللهِ وَ لَكُم عَذَابٌ عَظِيمٌ»، عطف است بر جملۀ «تَزِلَّ قَدَمٌ» و بيان نتيجه آن است، همچنان كه جمله مذكور، بيان نتيجه و غايت جملۀ «تَتَّخِذُونَ أيمَانَكُم دَخَلاً» بود، و با رعايت اين ترتيب روشن مى شود كه جمله مورد بحث، يعنى «بِمَا صَدَدتُم عَن سَبِيلِ اللهِ»، به منزله تفسير براى جملۀ «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعدَ ثُبُوتِهَ» مى باشد.
 
و مراد از «صدود از سبيل الله»، اعراض و امتناع از سنت فطرى است، كه خدا بشر را بر آن فطرت، خلق كرده است، و دعوت نبوى به سوى آن دعوت مى كند. دعوت مى كند به اين كه همواره ملتزم به راستى و استقامت و رعايت عهد و پيمان و سوگندهاى خود بوده، از دغل و خدعه و خيانت و دروغ و زور و غرور و فريب دورى گزينند.
 
و مراد از «چشيدن سوء»، چشيدن عذاب است، و جملۀ «وَ لَكُم عَذَابٌ عَظِيمٌ»، حال از ضمير در «تَذُوقُوا» است، و ممكن هم هست، مراد از چشيدن سوء، آثار سوئى باشد كه از ناحيه ضلالت خود در همين دنيا مى بينند. آن وقت جملۀ «وَ لَكُم عَذَابٌ عَظِيمٌ» از عذاب آخرتى ايشان خبر داده باشد. اين، آن مطلبى است كه از ظاهر آيه شريفه استفاده شود.


و مراد از «'''صدود از سبيل الله '''»، اعراض و امتناع از سنت فطرى است كه خدا بشر را بر آن فطرت ، خلق كرده است ، و دعوت نبوى بسوى آن دعوت مى كند دعوت مى كند به اينكه همواره ملتزم به راستى و استقامت و رعايت عهد و پيمان و سوگندهاى خود بوده ، از دغل و خدعه و خيانت و دروغ و زور و غرور و فريب دورى گزينند.
پس معناى آيه اين شد كه: «سوگندهاى خود را وسيله دغلكاری هاى ميان خود قرار ندهيد، كه اين كار باعث مى شود از آنچه بر آن ثابت گشته ايد، جدا شده، آنچه را محكم كرده ايد، بار ديگر باز كنيد، و اين خود اعراض از راه خداست، كه عبارت است از: التزام فطرت و دورى از غدر و خدعه و خيانت و دغلى».  


و مراد از «'''چشيدن سوء'''»، چشيدن عذاب است ، و جمله «'''و لكم عذاب عظيم '''» حال از ضمير در «'''تذوقوا'''» است ، و ممكن هم هست ، مراد از چشيدن سوء، آثار سوئى باشد كه از ناحيه ضلالت خود در همين دنيا مى بينند، آن وقت جمله «'''و لكم عذاب عظيم '''» از عذاب آخرتى ايشان خبر داده باشد اين آن مطلبى است كه از ظاهر آيه شريفه استفاده شود.
و كوتاه سخن اين كه: مايه افساد در زمين بعد از اصلاح آن است و در آخر، باعث اين است كه شما را به چشيدن سوء و شقاوت در زندگى دنيا و عذاب عظيمى در آخرت دچار سازد.


پس معناى آيه اين شد كه : «'''سوگندهاى خود را وسيله دغلكاريهاى ميان خود قرار ندهيد، كه اينكار باعث مى شود از آنچه بر آن ثابت گشته ايد جدا شده آنچه را محكم كرده ايد بار ديگر باز كنيد، و اين خود اعراض از راه خداست كه عبارت است از التزام فطرت و دورى از غدر و خدعه و خيانت و دغلى '''». و كوتاه سخن اينكه مايه افساد در زمين بعد از اصلاح آن است و در آخر باعث اين است كه شما را به چشيدن سوء و شقاوت در زندگى دنيا و عذاب عظيمى در آخرت دچار سازد.
بعضى از مفسران گفته اند كه:  


بعضى از مفسرين گفته اند كه : اين آيه مختص به نهى از نقض بيعت با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، چون سنت در صدر اسلام بر اين جارى شده بود كه هر كه مسلمان مى شد با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيعت مى نمود، و آيه در خصوص كسانى نازل شده كه با آن حضرت بر يارى دين و اهل دين بيعت نمودند، خدا ايشان را نهى مى كند از اينكه بيعت خود را بشكنند، و بنا بر اين مراد از لغزيدن قدم بعد از ثبوتش ، ارتداد بعد از مسلمان شدن ، و ضلالت بعد از رشد است .
اين آيه، مختص به نهى از نقض بيعت با رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است، چون سنت در صدر اسلام بر اين جارى شده بود كه هر كه مسلمان مى شد، با رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بيعت مى نمود، و آيه در خصوص كسانى نازل شده كه با آن حضرت بر يارى دين و اهل دين بيعت نمودند، خدا ايشان را نهى مى كند از اين كه بيعت خود را بشكنند، و بنابراين مراد از لغزيدن قدم بعد از ثبوتش، ارتداد بعد از مسلمان شدن، و ضلالت بعد از رشد است.


و ليكن سياق آيه مساعد با اين تفسير نيست ، و بر فرض هم كه قبول كنيم خاص بودن مورد منافات با عموميت حكم ندارد.
وليكن سياق آيه، مساعد با اين تفسير نيست، و بر فرض هم كه قبول كنيم، خاص بودن مورد با عموميت حكم منافات ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۸ </center>
«'''وَ لا تَشترُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيرٌ لَّكمْ إِن كنتُمْ تَعْلَمُونَ'''»:
«'''وَ لا تَشترُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيرٌ لَكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ'''»:


در مفردات گفته : هر چيزى كه در ازاى چيزى به دست آدمى مى آيد ثمن و بهاى آن است .
در مفردات گفته: هر چيزى كه در ازاى چيزى به دست آدمى مى آيد، «ثمن» و بهاى آن است.


و ظاهرا آيه شريفه بعد از آنكه در آيه قبلى امر به وفاى به عهد ميكرد، از شكستن عهد نهى مى كند تا اهميت مطلب و اعتناء به شان آن را برساند، همچنانكه نظير اين امر و نهى و اهتمام ، در مساله سوگند شكستن گذشت .
و ظاهرا آيه شريفه بعد از آن كه در آيه قبلى امر به وفاى به عهد می كرد، از شكستن عهد نهى مى كند تا اهميت مطلب و اعتناء به شان آن را برساند. همچنان كه نظير اين امر و نهى و اهتمام، در مسأله سوگند شكستن گذشت.


اين آيه مطلق است ، و مراد از «'''عهد خدا'''» همان عهدى است كه خدا با مطلق بندگان خود بسته ، و مراد از «'''اشتراء'''» بهاى اندك به وسيله عهد خدا به قرينه ذيل آيه اين است كه آدمى عهد خدا را با چيزى از متاع دنيا معاوضه كند، و براى رسيدن به آن متاع عهد خدا را بشكند، آن متاعى كه عوض عهد خدا قرار گرفته ثمن (بها) ناميده شده چون عوض است ، كه شرحش گذشت و بقيه الفاظ آيه روشن است .
اين آيه مطلق است، و مراد از «عهد خدا»، همان عهدى است كه خدا با مطلق بندگان خود بسته. و مراد از «اشتراء»، بهاى اندك به وسيله عهد خدا، به قرينه ذيل آيه، اين است كه: آدمى، عهد خدا را با چيزى از متاع دنيا معاوضه كند، و براى رسيدن به آن متاع عهد خدا را بشكند. آن متاعى كه عوض عهد خدا قرار گرفته، ثمن (بها) ناميده شده، چون عوض است، كه شرحش گذشت و بقيه الفاظ آيه، روشن است.  




۱۴٬۴۲۳

ویرایش