گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:


==سبب شناعت شكستن قسم ==
==سبب شناعت شكستن قسم ==
گو اينكه از شكستن قسم و عهد هر دو نهى شده و ليكن شكستن قسم در اعتبار عقلى شنيع تر است ، علاوه بر اين عنايت به سوگند در شرع اسلام بيشتر از عهد است ، زيرا در باب قضاءقسم يكى از دو وسيله فصل خصومت است .
گو اين كه از شكستن «قسم» و «عهد»، هر دو نهى شده، وليكن شكستن «قسم» در اعتبار عقلى، شنيع تر است.، علاوه بر اين، عنايت به سوگند در شرع اسلام، بيشتر از عهد است. زيرا در باب قضاء، «قسم»، يكى از دو وسيله فصل خصومت است.


و توضيح شنيع تر بودن نقض سوگند اين است كه : حقيقت معناى سوگند ايجاد ربط خاصى است ميان كلام ، چه خبر و چه انشاء، و ميان يك امر مهم و شريفى كه دروغ بودن كلام خبرى و مخالفت مقتضاى كلام انشائى مستلزم بطلان آن امر شريف و توهين به آن باشد، مثل اينكه مى گوييم به خدا سوگند فلان كار را مى كنم ، و در انشاء مى گوييم تو را به خدا قسم فلان كار را بكن و يا مكن ، كه معناى اين سوگند اين است كه اگر در آن خبر دروغ گفته باشيم و در اين انشاء مخالفتى بشود كرامت و عزتى كه نسبت «'''به مقسم به '''» يعنى خداى تعالى معتقد هستيم از بين بردهايم ، پس برگشت امر به اين است كه در صورت مخالفت ، اول خدا كه به وى قسم خورده شده مسؤ ول باشد دوم آن كسى كه قسم خورده نزد خدا مسؤ ول بوده باشد، اما خدا مسؤ ول شخص فريب خورده باشد چون او به احترام خدا تكيه و اعتماد نمود و اين فريب را بخاطر خدا خورد، و اما شخص قسم خورده نزد خدا مسؤ ول باشد چون او صحت مطلب خود را منوط و مربوط به كرامت و عزت خدا نمود، و خلاصه آبروى خدا را برده ، عينا مانند كسى كه عقد معامله اى مى بندد و به طرفش ‍ وثيقه اى كه مورد اعتماد او باشد مى دهد مثلا مالى گرو او مى گذارد و يا فرزندش را نزد او گروگان مى سپارد، و يا شخص شريفى معامله او را با شرافت خود ضمانت مى كند.
و توضيح شنيع تر بودن نقض سوگند اين است كه:  


با اين بيان معناى جمله «'''و قد جعلتم الله عليكم كفيلا'''» روشن مى شود، زيرا شخص سوگند خورده وقتى مى گويد:
حقيقت معناى سوگند، ايجاد ربط خاصى است ميان كلام، چه خبر و چه انشاء. و ميان يك امر مهم و شريفى كه دروغ بودن كلام خبرى و مخالفت مقتضاى كلام انشایى، مستلزم بطلان آن امر شريف و توهين به آن باشد. مثل اين كه مى گوييم: به خدا سوگند فلان كار را مى كنم، و در انشاء مى گوييم: تو را به خدا قسم فلان كار را بكن و يا مكن، كه معناى اين سوگند، اين است كه اگر در آن خبر دروغ گفته باشيم و در اين انشاء مخالفتى بشود، كرامت و عزتى كه نسبت به «مُقسمٌ به»، يعنى خداى تعالى معتقد هستيم، از بين برده ایم.
 
پس برگشت امر، به اين است كه: در صورت مخالفت، اول خدا كه به وى قسم خورده شده، مسؤول باشد. دوم آن كسى كه قسم خورده، نزد خدا مسؤول بوده باشد، اما خدا مسؤول شخص فريب خورده باشد. چون او به احترام خدا تكيه و اعتماد نمود و اين فريب را به خاطر خدا خورد، و اما شخص قسم خورده، نزد خدا مسؤول باشد، چون او صحت مطلب خود را منوط و مربوط به كرامت و عزت خدا نمود. و خلاصه آبروى خدا را برده.
 
عينا مانند كسى كه عقد معامله اى مى بندد و به طرفش، وثيقه اى كه مورد اعتماد او باشد، مى دهد. مثلا مالى گرو او مى گذارد و يا فرزندش را نزد او گروگان مى سپارد، و يا شخص شريفى، معامله او را با شرافت خود ضمانت مى كند.
 
با اين بيان، معناى جمله «وَ قَد جَعَلتُمُ اللهُ عَلَيكُم كَفِيلاً» روشن مى شود. زيرا شخص سوگند خورده، وقتى مى گويد:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۳ </center>
به خدا قسم فلان كار را مى كنم ، و يا نمى كنم وعده خويش را به نوعى بر خداى سبحان معلق مى كند، و خدا را در وفاى به آن ، كفيل از طرف خود مى نمايد، و اگر با اين حال سوگند خود را بشكند و به آن عهد وفا نكند بايد كفيلش او را عقوبت كند، پس در نقض سوگند اهانتى به ساحت عزت خدا كرده است .
به خدا قسم فلان كار را مى كنم، و يا نمى كنم، وعده خويش را به نوعى بر خداى سبحان معلق مى كند، و خدا را در وفاى به آن، كفيل از طرف خود مى نمايد، و اگر با اين حال سوگند خود را بشكند و به آن عهد وفا نكند، بايد كفيلش او را عقوبت كند. پس در نقض سوگند، اهانتى به ساحت عزت خدا كرده است.
علاوه بر اين نقض سوگند و عهد هر دو يك نوع انقطاع و جدايى از خداى سبحان است بعد از تاكيدى كه به اتصال به او نموده است .


پس جمله «'''و قد جعلتم الله ...'''» حال است از ضمير جمع در جمله «'''و لا تنقضوا'''» و جمله «'''و الله عليم بما تفعلون '''» در معناى تاكيد نهى است ، و چنين افاده مى كند كه اين عمل مبغوض خداست و خدا از آن آگاه است .
علاوه بر اين، نقض سوگند و عهد، هر دو يك نوع انقطاع و جدايى از خداى سبحان است، بعد از تأكيدى كه به اتصال به او نموده است.
 
پس جملۀ «وَ قَد جَعَلتُمُ اللهُ...»، حال است از ضمير جمع در جملۀ «وَ لَا تَنقُضُوا»، و جملۀ «وَ اللهُ عَلِيمٌ بِمَا تَفعَلُون»، در معناى تأكيد نهى است، و چنين افاده مى كند كه اين عمل مبغوض خداست و خدا از آن آگاه است.
<span id='link334'><span>
<span id='link334'><span>
==تمثيل نقض عهد به پنبه كردن خود رشته ==
==تمثيل نقض عهد به پنبه كردن خود رشته ==
«'''وَ لا تَكُونُوا كالَّتى نَقَضت غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكثاً ...'''»:
«'''وَ لا تَكُونُوا كالَّتى نَقَضت غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكثاً ...'''»:
۱۴٬۴۲۳

ویرایش