گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۵: خط ۷۵:


==ذكر نعمت خانه ، پوست و پشم و كرك و موى حيوان و... ==
==ذكر نعمت خانه ، پوست و پشم و كرك و موى حيوان و... ==
«'''وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكمْ سكَناً ...'''»:
«'''وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِن بُيُوتِكُمْ سَكَناً ...'''»:


در مفردات گفته : «'''بيت '''» به معنى ماوراى آدمى در شب است ، چون وقتى مى گويند فلانى در فلانجا بيتوته كرد معنايش اينست كه يك شب در آنجا اقامت كرد، همچنانكه در باره روز مى گويند «'''ظل بالنهار'''» آنگاه گاهى به مسكن هم بيت مى گويند و جمع آن ، هم «'''ابيات '''» آمده و هم «'''بيوت '''»، ليكن بيوت بيشتر در خانه ها و ابيات بيشتر در شعر استعمال مى شود. و نيز (راغب ) گفته كلمه بيت ، هم به خانه هاى سنگى اطلاق مى شود، هم گلى ، هم پشمى ، و هم كركى ، اين بود مقدار حاجت ما از گفتار او.
در مفردات گفته: «بيت»، به معناى ماوراى آدمى در شب است. چون وقتى مى گويند: «فلانى، در فلان جا بيتوته كرد»، معنايش اين است كه يك شب در آن جا اقامت كرد. همچنان كه در باره روز مى گويند: «ظَلَّ بِالنَّهَار». آنگاه گاهى به مسكن هم «بيت» مى گويند و جمع آن، هم «ابيات» آمده، و هم «بيوت»، ليكن «بيوت»، بيشتر در خانه ها و «ابيات»، بيشتر در شعر استعمال مى شود.  


و كلمه سكن به معناى هر چيزى است كه انسان به وسيله آن سكونت يابد، و كلمه «'''ظعن '''» به معناى كوچ كردن و بر خلاف اقامت است و كلمه «'''صوف '''» پشم گوسفند را مى گويند، و كلمه «'''وبر'''» پشم شتر را، همچنانكه موى انسان را «'''شعر'''» و نيز پشم بز را هم شعر مى گويند، و «'''اثاث '''» به معناى متاع بسيار خانه است زيرا به يك قطعه از متاع خانه اثاث گفته نمى شود، در مجمع البيان مى گويد اثاث جمعى است كه واحد ندارد همچنانكه متاع نيز چنين است و متاع از اثاث عمومى تر است زيرا مطلق حوائج زندگى را هر چند مربوط به خانه نباشد متاع مى گويند.
و نيز (راغب) گفته: كلمۀ «بيت»، هم به خانه هاى سنگى اطلاق مى شود، هم گلى، هم پشمى، و هم كركى. اين بود مقدار حاجت ما از گفتار او.


و اينكه فرمود: «'''و الله جعل لكم من بيوتكم سكنا'''» معنايش اين است كه خدا بعضى از بيوت شما را براى شما مايه سكونت قرار داد كه در آن ساكن شويد زيرا بعضى از بيوت قابل سكونت نيست مانند انبار هيزم ، «'''و جعل لكم من جلود الانعام بيوتا ...'''» يعنى از بعضى پوستها كه همان پوست دباغى شده است براى شما خانه هايى قرار داد - كه مقصود از آن قبه و خيمه است
و كلمه «سكن»، به معناى هر چيزى است كه انسان به وسيله آن سكونت يابد. و كلمۀ «ظَعن»، به معناى كوچ كردن و بر خلاف اقامت است، و كلمه «صوف»، پشم گوسفند را مى گويند. و كلمۀ «وَبَر»، پشم شتر را. همچنان كه موى انسان را «شَعر»، و نيز پشم بز را هم «شَعر» مى گويند.
 
و «اثاث»، به معناى متاع بسيار خانه است. زيرا به يك قطعه از متاع خانه «اثاث» گفته نمى شود. در مجمع البيان مى گويد: «اثاث»، جمعى است كه واحد ندارد، همچنان كه «متاع» نيز، چنين است و «متاع» از «اثاث» عمومى تر است. زيرا مطلق حوائج زندگى را، هرچند مربوط به خانه نباشد، متاع مى گويند.
 
و اين كه فرمود: «وَ اللهُ جَعَلَ لَكُم مِن بُيُوتِكُم سَكَناً»، معنايش اين است كه: خدا بعضى از بيوت شما را براى شما، مايه سكونت قرار داد، كه در آن ساكن شويد. زيرا بعضى از بيوت قابل سكونت نيست، مانند انبار هيزم، «وَ جَعَلَ لَكُم مِن جُلُودِ الأنعَامِ بُيُوتاً...». يعنى از بعضى پوست ها، كه همان پوست دباغى شده است، براى شما خانه هايى قرار داد - كه مقصود از آن قبّه و خيمه است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۵ </center>
- خانه هايى كه : «'''تستخفونها'''» يعنى سبكش مى شماريد و براى نقل و انتقالهاى خود اختصاصش مى دهيد در: «'''يوم ظعنكم '''» روز كوچ كردنتان و «'''يوم اقامتكم '''» در روز اقامتتان كه سفرى نداريد.
- خانه هايى كه: «تَستَخِفُّونَهَا»، يعنى سبكش مى شماريد و براى نقل و انتقال هاى خود، اختصاصش مى دهيد در: «يَومَ ظَعنِكُم»، روز كوچ كردنتان و «يَومَ إقَامَتِكُم»، در روز اقامتتان كه سفرى نداريد.
 
و اين كه فرمود: «وَ مِن أصوَافِهَا وَ أوبَارِهَا وَ أشعَارِهَا»، عطف است بر «مِن جُلُودِهَا»، و تقديرش «جَعَلَ لَكُم مِن أصوَافِهَا»: خدا قرار داد براى شما از پشم هاى آن ها، يعنى گوسفندان و «أوبَارِهَا»، يعنى مال شتران و «أشعَارِهَا»، يعنى مال بزها «أثَاثاً»، اثاثى كه در خانه هايتان به كار ببريد و «مَتَاعاً» و متاعى كه از آن بهره مند شويد «إلَى حِينٍ».
 
البته اين بهره مندى تا مدتى است محدود. بعضى گفته اند: اين قيد «مدت محدود»، اشاره است به اين كه همه اين نعمت ها، فانى و از بين رفتنى است. پس عاقل نبايد به خاطر اين ها، «نعيم آخرت» را از دست بدهد.


و اينكه فرمود: «'''و من اصوافها و اوبارها و اشعارها'''» عطف است بر «'''من جلودها'''» و تقديرش «'''جعل لكم من اصوافها'''» : خدا قرار داد براى شما از پشمهاى آنها يعنى گوسفندان و «'''اوبارها'''» يعنى مال شتران و «'''اشعارها'''» يعنى مال بزها «'''اثاثا'''» اثاثى كه در خانه هايتان بكار ببريد و «'''متاعا'''» و متاعى كه از آن بهره مند شويد «'''الى حين '''» البته اين بهره مندى تا مدتى است محدود، بعضى گفته اند: اين قيد مدت محدود اشاره است به اينكه همه اين نعمتها فانى و از بين رفتنى است ، پس عاقل نبايد به خاطر اينها نعيم آخرت را از دست بدهد.
«'''وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلَالاً ...'''»:


«'''وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَلاً ...'''»:
اين دو ظرف، يعنى ظرف «لَكُم» و ظرف «مِمَّا خَلَقَ»، متعلق اند به «جَعَلَ»، و تعليق «ظلال» بر «مَا خَلَقَ»، براى اين است كه خود ظلال (سايه ها) امرى عدمى است و قابل خلق نيست، مگر به تبع غير خودش. و در عين اين كه خودش عدمى است، همين وجود تبعی اش، خود يكى از نعمت هاى بزرگى است كه خداى تعالى، بر انسان و ساير حيوانات و حتى نباتات انعام كرده، به طورى كه نعمت بودن آن و استفاده انسان و حيوان و نبات از آن، كمتر از استفاده اش از نور نيست. زيرا اگر سايه نبود، يعنى سايه شب، سايه درختان و سايه نبات ها، و دائما نور و روشنى بود، يك جاندار در روى زمين زنده نبود.


اين دو ظرف ، يعنى ظرف «'''لكم '''» و ظرف «'''مما خلق '''» متعلقند به «'''جعل '''» و تعليق ظلال بر ما خلق براى اين است كه خود ظلال (سايه ها) امرى عدمى است و قابل خلق نيست ، مگر به تبع غير خودش ، و در عين اينكه خودش عدمى است همين وجود تبعيش خود يكى از نعمتهاى بزرگى است كه خداى تعالى بر انسان و ساير حيوانات و حتى نباتات انعام كرده ، بطورى كه نعمت بودن آن و استفاده انسان و حيوان و نبات از آن كمتر از استفاده اش از نور نيست ، زيرا اگر سايه نبود، يعنى سايه شب سايه درختان و سايه نباتها، و دائما نور و روشنى بود يك جاندار در روى زمين زنده نبود.
«''' وَ جَعَلَ لَكُم مِنَ الجِبَالِ أكنَاناً'''»: كلمۀ «كنّ»، به معناى چيزى است كه با آن، چيز ديگرى پوشيده شود. حتى پيراهن هم براى كسى كه آن را پوشد، «كنّ» است. و مقصود از «كنّ»، كوه ها و غارها و دخمه هاى آن است.  


«''' و جعل لكم من الجبال اكنانا'''» : كلمه «'''كن '''» به معناى چيزى است كه با آن چيز ديگرى پوشيده شود حتى پيراهن هم براى كسى كه آن راپوشد كن است و مقصود از «'''كن '''» كوهها و غارها و دخمه هاى آن است . «'''و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر'''» - مقصود از «'''سرابيل '''»، پيراهنى است كه شما را از گرما حفظ كند.
«'''وَ جَعَلَ لَكُم سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الحَرَّ'''» - مقصود از «سرابيل»، پيراهنى است كه شما را از گرما حفظ كند.


وجه اينكه درباره سرابيل فرمود: «'''شما را از گرما نگه مى دارد'''» و حفظ از سرما راذكر نكرد
وجه اينكه درباره سرابيل فرمود: «'''شما را از گرما نگه مى دارد'''» و حفظ از سرما راذكر نكرد
در مجمع البيان گفته : اگر فرمود: شما را از گرما حفظ كند و نفرمود: از سرما، براى اين بود كه هر چيزى كه آدمى را از گرما حفظ كند از سرما هم حفظ مى كند و اگر خصوص گرما را ذكر كرد با اينكه همان چيز آدمى را از سرما بيشتر حفظ مى كند براى اين بود كه مخاطبين به اين خطاب اهالى گرمسير حجاز بودند كه احتياجشان به حفظ از گرما بيشتر از چيزى بود كه از سرما حفظشان كند. (به نقل از عطاء)


آنگاه صاحب مجمع اضافه كرده است كه عرب از دو چيز كه ملازم همند به ذكر يكى اكتفا مى كرده اند چون از ذكر يكى از آن دو، ديگرى هم فهميده مى شود چنانچه شاعر گفته : و ما ادرى اذا يممت ارضا اريد الخير ايهما يلينى يعنى نمى دانم وقتى بخواهم به اميد خير به ديارى سفر كنم كداميك از «'''آن دو'''» برايم پيش مى آيد مقصود از آن دو خير و شر است چون خير را در كلام آورده بود به همان اكتفاء نمود (نقل از فراء)
در مجمع البيان گفته: اگر فرمود: «شما را از گرما حفظ كند» و نفرمود: «از سرما»، براى اين بود كه هر چيزى كه آدمى را از گرما حفظ كند، از سرما هم حفظ مى كند. و اگر خصوص گرما را ذكر كرد، با اين كه همان چيز آدمى را از سرما بيشتر حفظ مى كند، براى اين بود كه مخاطبان به اين خطاب، اهالى گرمسير حجاز بودند كه احتياجشان به حفظ از گرما بيشتر از چيزى بود كه از سرما حفظشان كند. (به نقل از عطاء)
 
آنگاه صاحب مجمع اضافه كرده است كه: عرب از دو چيز كه ملازم هم اند، به ذكر يكى اكتفا مى كرده اند. چون از ذكر يكى از آن دو، ديگرى هم فهميده مى شود. چنانچه شاعر گفته:  
 
'''وَ مَا أدرِى إذَا يَمَمتُ أرضاً  *  أُرِيدُ الخَيرَ أيُّهُمَا يَلِينِى '''
 
يعنى: نمى دانم وقتى بخواهم به اميد خير به ديارى سفر كنم، كداميك از «آن دو» برايم پيش مى آيد. مقصود از «آن دو»، خير و شر است. چون «خير» را در كلام آورده بود، به همان اكتفاء نمود (نقل از فراء).
 
و بعيد هم نيست وجه ديگر اين كه حرارت را ذكر كرد و به ذكر آن اكتفاء نمود، اين باشد كه: بشر اولى، در مناطق گرم زمين زندگى مى كرده و با شدت گرما، بيشتر سر و كار داشته، تا شدت سرما. و لذا اين طايفه را به اتخاذ پيراهن تذكر مى دهد و اين، براى پرهيز از هواى نامساعدى است كه با آن در تماس اند و آن گرماى شديد است (و خدا داناتر است).


و بعيد هم نيست وجه ديگر اينكه حرارت را ذكر كرد و به ذكر آن اكتفاء نمود اين باشد كه : بشر اولى در مناطق گرم زمين زندگى مى كرده و با شدت گرما بيشتر سر و كار داشته تا شدت سرما و لذا اين طايفه را به اتخاذ پيراهن تذكر مى دهد و اين براى پرهيز از هواى نامساعدى است كه با آن در تماسند و آن گرماى شديد است (و خدا داناتر است )
«'''وَ سَرَابِيلَ تَقِيكُم بَأسَكُم '''» - ظاهرا مراد از اين «سرابيل»، كه از صدمه جنگ آدمى را نگه بدارد، همانا زرهى است كه از آهن و نظاير آن ساخته مى شده.


«'''و سرابيل تقيكم باسكم '''» - ظاهرا مراد از اين «'''سرابيل '''» كه از صدمه جنگ آدمى را نگه بدارد همانا زرهى است كه از آهن و نظاير آن ساخته مى شده .
«'''كَذَلِكَ يُتِمُّ نِعمَتَهُ عَلَيكُم لَعَلَّكُم تُسلِمُونَ '''» - در اين جمله، برايشان اتمام نعمت هايى را كه نام برده، منت مى گذارد و نتيجه اى كه از اين همه انعام منظور بود، اين بود كه در برابر خدا تسليم شوند. آن هم با معرفت به اين كه ولىّ نعمتش در حقش كوتاهى نكرده، بلكه نعمت را بر او تمام نموده، جز تسليم در برابر اراده منعمش و استكبار نورزيدن، انتظار و توقع نمى رودو چون داند كه منعمش جز خير او را اراده نمى كند.


«'''كذلك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون '''» - در اين جمله برايشان اتمام نعمتهايى را كه نام برده منت مى گذارد و نتيجه اى كه از اين همه انعام منظور بود اين بود كه در برابر خدا تسليم شوند آنهم با معرفت به اينكه ولى نعمتش در حقش كوتاهى نكرده بلكه نعمت را بر او تمام نموده جز تسليم در برابر اراده منعمش و استكبار نورزيدن ، انتظار و توقع نمى رود چون داند كه منعمش جز خير او را اراده نمى كند.
«'''فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْك الْبَلَاغُ الْمُبِينُ'''»:


«'''فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْك الْبَلَغُ الْمُبِينُ'''»:
در مجمع البيان گفته: «بلاغ»، اسم و «تبليغ»، مصدر است همانند كلام و تكليم.


در مجمع البيان گفته : «'''بلاغ '''»، اسم و «'''تبليغ '''»، مصدر است همانند كلام و تكليم .
بعد از آن كه خداى سبحان، از شمردن آنچه از نعمت هايش مى خواست، ذكر كرد و از احتجاج به آن ها فارغ گرديد، بيان خود را با اين جمله ختم فرمود، كه مضمونش، عتاب و ملامت و تهديد كفار، و متضمن ذكر وحدانيت در ربوبيت و نيز نبوت و معاد است.
بعد از آنكه خداى سبحان از شمردن آنچه از نعمتهايش مى خواست ذكر كرد و از احتجاج به آنها فارغ گرديد بيان خود را با اين جمله ختم فرمود، كه مضمونش عتاب و ملامت و تهديد كفار، و متضمن ذكر وحدانيت در ربوبيت و نيز نبوت و معاد است ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۷ </center>
نخست وظيفه و پست نبوت و وظيفه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در رسالتش را بيان كرد و آن عبارت از بلاغ است كه فرمود: «'''فان تولوا : اگر اعراض كردند'''» يعنى متفرع بر اين بيان كه جز دعوت آنان به صلاح معاش و معاد آنان نيست و هيچ اجبار و اكراهى در آن نشده اين است كه اگر اعراض كردند و از پذيرفتن آن سرتافته و از اهتداء به آن مضايقه نمودند «'''فانما عليك البلاغ المبين '''» بر تو هيچ مسؤ وليتى جز تبليغ واضح كه ابهام و خفائى در آن نباشد نيست چون تو يك فرستاده خدايى و فرستاده جز اين وظيفه ندارد.
نخست وظيفه و پست نبوت و وظيفه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» در رسالتش را بيان كرد و آن، عبارت از «بلاغ» است كه فرمود: «فَإن تَوَلَّوا: اگر اعراض كردند». يعنى متفرع بر اين بيان كه جز دعوت آنان به صلاح معاش و معاد آنان نيست و هيچ اجبار و اكراهى در آن نشده، اين است كه اگر اعراض كردند و از پذيرفتن آن سر تافته و از اهتداء به آن مضايقه نمودند «فَإنَّمَا عَلَيكَ البَلَاغُ المُبِينُ»، بر تو هيچ مسؤوليتى جز تبليغ واضح، كه ابهام و خفایى در آن نباشد، نيست. چون تو يك فرستاده خدايى و فرستاده، جز اين وظيفه ندارد.


در اين جمله علاوه بر بيان وظيفه آن جناب تسليت و دلجويى او نيز هست .
در اين جمله، علاوه بر بيان وظيفه آن جناب، تسليت و دلجويى او نيز هست.


==معناى آيه : «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها و اكثر هم الكافرون»==
==معناى آيه : «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها و اكثر هم الكافرون»==
۱۴٬۴۲۳

ویرایش