گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۹۵: خط ۱۹۵:
<span id='link297'><span>
<span id='link297'><span>


==اقامه حجت بر توحيد و اشاره به مساءله نبوت با ذكر يك مثل ==
==اقامه حجت بر توحيد، و اشاره به مسأله نبوت، با ذكر يك مَثَل ==
وَ ضرَب اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلَينِ أَحَدُهُمَا أَبْكمُ ...
«'''وَ ضرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَينِ أَحَدُهُمَا أَبْكمُ ...'''»:
در مجمع البيان گفته است ابكم به معناى كسى است كه از شكم مادر، لال به دنيا آيد، نه چيزى بفهمد و نه بتواند بفهماند، بعضى گفته اند ابكم ، آن كسى است كه نتواند سخن گويد، و كلمه «'''كل '''» به معناى سنگين است وقتى گفته مى شود: «'''كل عن الامر، يكل ، كلا'''» يعنى فلان امر بر او سنگين آمد، و بهمين جهت براى انجامش برنخاست و «'''كلت السكين كلولا'''» به معناى كند شدن و كلفت شدن لبه كارد است و «'''كل لسانه '''» به معناى اين است كه زبانش كند شد و سخن گفتن بر او دشوار آمد، و بهمين جهت تصميم بر سخن نگرفت ، و اين در حقيقت بخاطر كند شدن زبان است .
 
پس اصل در معناى اين كلمه همان كلمه كلفت شدن و كند شدن است كه مانع نفوذ مى شود و «'''يوجهه '''» از توجيه است به معناى فرستادن كسى بسوى راهى ، گفته مى شود: «'''وجهته الى موضع كذا فتوجه اليه : فرستادم او را به فلان محل او هم متوجه آن شد'''».
در مجمع البيان گفته است: «أبكَم»، به معناى كسى است كه از شكم مادر، لال به دنيا آيد. نه چيزى بفهمد و نه بتواند بفهماند. بعضى گفته اند: «أبكُم»، آن كسى است كه نتواند سخن گويد.
پس اينكه فرمود: «'''و ضرب الله مثلا رجلين '''» مقايسه ديگرى ميان دو فرد فرضى است كه اوصاف متقابلى دارند.
 
«''' احدهما ابكم لا يقدر على شى ء'''» - يكى گنگ است كه قادر بر هيچ چيز نيست ، و از اينكه سخنان ديگران را بفهمد و يا با ديگران سخن گويد محروم است ، چون نه مى شنود و نه مى تواند حرف بزند، كه اگر در حالش دقت شود از هر فعليت و مزيت كه انسان آن را از راه گوش كه وسيع ترين حواس بشرى است كسب مى كند محروم است نمى توانند بوسيله حس سامعه علم و خبرى از گذشته و حوادثى كه غايب از چشم رخ مى دهد و از آنچه در ضماير مردم است كسب كند، از علوم و صنايع بى بهره است ، و نيز نمى توانند به ديگران تعليمى دهد، چون زبان است كه با آن انسان معانى بزرگ و دقيق را به ديگران القاء مى كند، و ابكم هيچ يك از اين فعليت ها و مزيتها را برخوردار نيست ، و معلوماتش محدود به همان حدودى است كه از راه چشم و با اشارات ديگران مى فهمد.
و كلمۀ «كَلّ»، به معناى سنگين است. وقتى گفته مى شود: «كَلَّ عَنِ الأمرِ، يَكِلُّ، كَلّاً»، يعنى: فلان امر بر او سنگين آمد و به همين جهت، براى انجامش برنخاست. و «كَلَّت السِّكِّينُ كَلُّولاً»، به معناى كند شدن و كلفت شدن لبۀ كارد است. و «كَلَّ لِسَانُهُ»، به معناى اين است كه زبانش كُند شد و سخن گفتن بر او دشوار آمد، و به همين جهت تصميم بر سخن نگرفت، و اين، در حقيقت به خاطر كُند شدن زبان است.
 
پس اصل در معناى اين كلمه، همان كلمه كلفت شدن و كُند شدن است، كه مانع نفوذ مى شود. و «يُوَجِّهَهُ»، از «توجيه» است، به معناى فرستادن كسى به سوى راهى. گفته مى شود: «وَجَّهتُهُ إلَى مَوضِعٍ كَذَا فَتَوجَّهَ إلَيهِ: فرستادم او را به فلان محل، او هم متوجه آن شد».
 
پس اين كه فرمود: «وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً رَجُلَينِ»، مقايسه ديگرى ميان دو فرد فرضى است، كه اوصاف متقابلى دارند.
 
«'''أَحَدُهُمَا أبكَمُ لَا يَقدِرُ عَلَى شَئٍ'''» - يكى گنگ است، كه قادر بر هيچ چيز نيست، و از اين كه سخنان ديگران را بفهمد و يا با ديگران سخن گويد، محروم است. چون نه مى شنود و نه مى تواند حرف بزند، كه اگر در حالش دقت شود، از هر فعليت و مزيّت كه انسان آن را از راه گوش كه وسيع ترين حواس بشرى است، كسب مى كند، محروم است. نمى تواند به وسيله حس سامعه، علم و خبرى از گذشته و حوادثى كه غايب از چشم رُخ مى دهد و از آنچه در ضماير مردم است، كسب كند. از علوم و صنايع بى بهره است.
 
و نيز نمى توانند به ديگران تعليمى دهد. چون زبان است كه با آن، انسان معانى بزرگ و دقيق را به ديگران القاء مى كند، و أبكَم، هيچ يك از اين فعليت ها و مزيّت ها را برخوردار نيست، و معلوماتش محدود به همان حدودى است كه از راه چشم و با اشارات ديگران مى فهمد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۳۶ </center>
پس جمله «'''لا يقدر على شى ء : بهيچ چيز قادر نيست '''» با كلمه «'''ابكم '''» تخصيص خورده ، چون ابكم همانطور كه گفتيم قادر بر مختصرى از درك هست ، پس در نتيجه معناى جمله مزبور اين مى شود كه «'''يكى از آن دو فرد، ابكم است كه قادر به هيچ دركى كه غير ابكم دارد نيست '''».
پس جملۀ «'''لا يقدر على شى ء : بهيچ چيز قادر نيست '''» با كلمه «'''ابكم '''» تخصيص خورده ، چون ابكم همانطور كه گفتيم قادر بر مختصرى از درك هست ، پس در نتيجه معناى جمله مزبور اين مى شود كه «'''يكى از آن دو فرد، ابكم است كه قادر به هيچ دركى كه غير ابكم دارد نيست '''».
و معناى جمله «'''و هو كل على مولاه '''» اين است كه او بار و عيال كسى است كه امورش را تدبير مى كند، پس او خودش نمى توانند امور خود را تدبير كند، و اينكه فرموده : «'''اينما يوجهه لا يات بخير'''» معنايش اين است كه مولايش به هر طرف كه بفرستد و به دنبال هر حاجتى از حوائجش روانه اش كند قادر بر انجام آن نيست ، پس او نه مى تواند حاجت مولايش را بر آورد و نه حاجت خود را.
و معناى جمله «'''و هو كل على مولاه '''» اين است كه او بار و عيال كسى است كه امورش را تدبير مى كند، پس او خودش نمى توانند امور خود را تدبير كند، و اينكه فرموده : «'''اينما يوجهه لا يات بخير'''» معنايش اين است كه مولايش به هر طرف كه بفرستد و به دنبال هر حاجتى از حوائجش روانه اش كند قادر بر انجام آن نيست ، پس او نه مى تواند حاجت مولايش را بر آورد و نه حاجت خود را.
اين مثال يكى از آن دو نفر مفروض بود، مثال نفر دوم را ذكر نكرد، چون شنونده از صفات اولى مى تواند صفات دومى را هم بفهمد تنها جامعى از صفات دومى را ذكر كرد تا اختصارى لطيف هم بكار برده باشد، و آن جامع عبارت است از عدالت ، فرمود: «'''آيا اين با كسى كه امر به عدالت مى كند برابر است '''».
اين مثال يكى از آن دو نفر مفروض بود، مثال نفر دوم را ذكر نكرد، چون شنونده از صفات اولى مى تواند صفات دومى را هم بفهمد تنها جامعى از صفات دومى را ذكر كرد تا اختصارى لطيف هم بكار برده باشد، و آن جامع عبارت است از عدالت ، فرمود: «'''آيا اين با كسى كه امر به عدالت مى كند برابر است '''».
۱۴٬۴۱۸

ویرایش