يَنْکِح
ریشه کلمه
- نکح (۲۳ بار)
قاموس قرآن
نكاح به معنى زن گرفتن است كه همان عقد نكاح باشد به معنى مقاربت و جماع نيز آيد. راغب مىگويد: نكاح در اصل براى عقد است سپس به طور استعاره به جماع گفته شده، محال است كه اول جماع وضع شده سپس در عقد به استعاره باشد زيرا نامهاى جماع همه كنايات اند و عرب تصريح به آن را قبيح مىداند و اين غيرممكن است كه با لفظ قبيح از غيرقبيح تعبير آورند. (يعنى لفظى كه براى جماع وضع شده در عقد خواندن بكاربرند. در مجمع ذيل [بقره:221]. فرموده: نكاح لفظى است كه بر عقد و جماع گفته مىشود به قولى اصل آن جماع است آنگاه دراثر كثرت استعمال به عقد نكاح گفتهاند. فيومى در مصباح گويد: ابن فارس و غيره گفتهاند: نكاح بروطى و عقد اطلاق مىشود. در صحاح گفته: «اَلنِكاحُ: اَلَوطْءُ وَقَدْيَكُونُ لِلعَقْدِ» در قاموس گويد: «اَلنِكاحُ اَلْوَطْىُ وَ الْعَقْدُلَهُ» به نظر نگارنده قول راغب اصح است مگر آنكه بگوييم: نكاح در جماع وعقد هر دو مجاز است و معناى اصلى آن مخالطه و يا انضمام و نظير آن است چنانكه در مصباح المنير آمده است. ناگفته نماند: تمام موارد آن در قرآن مجيد به معنى تزويج وازدواج است مگر [نور:3]. كه شايد به معنى جماع باشد و تحقيق خواهدشد. اينك بعضى از آيات. [نساء:22]. زنانى را كه پدرانتان تزويج كرده تزويج نكنيد (نامادريها). [بقره:230]. اگر(بارسوم) زن را طلاق دهد ديگر بر او حلال نمىشود تا زن با ديگرى ازدواج كند. در آيه اول نسبت نكاح به مرد و در آيه دوم به زن داده شده است. انكاح: از باب افعال تزويج كردن زنى است به مردى و بالعكس [نور:32]. بى شوهران را به شوهر دهيد و بى همسران را همسر بگيريد و اين را در باره غلامان شايسته و كنيزان نيز انجام دهيد. * [بقره:235]. عقده به معنى گره است گويى بوسيله نكاح، زن و شوهر به هم بسته و گره زده مىشوند ظاهرا نكاح بيان «عقده» است يعنى در عده وفات به عقد نكاح تصميم نگيريد و اجرا نكنيد تا عده وفات سرآيد. * [نور:3]. راجع به اين آيه در «زنا» صحبت كردهايم در البيان اختيار كرده كه مراد از نكاح در آيه جماع است يعنى: مرد زانى زنا نمىكند مگر با زن زناكار و يا با زن مشرك كه پستتر از زن زناكار است و زن زناكار زنا نمىكند مگر با مردزانى ويابا مشرك كه بدتر از مرد زناكار است ولى مؤمن اينكار را نمىكند كه زنا حرام است و مؤمن مرتكب آن نمىشود. نگارنده را در مراد آيه ابهام برطرف نشده است. والله العالم.