يونس ١٠٤
کپی متن آیه |
---|
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِي شَکٍ مِنْ دِينِي فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لٰکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاکُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ |
ترجمه
يونس ١٠٣ | آیه ١٠٤ | يونس ١٠٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مِن دُونِ اللهِ»: بجز خدا. به جای خدا. «یَتَوَفَّاکُمْ»: شما را میمیراند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «104»
بگو: اى مردم! اگر از (درستى) دين من در شك و ترديديد، پس (بدانيد كه من) كسانى را كه شما به جاى خدا مىپرستيد، نمىپرستم، بلكه خدايى را مىپرستم كه جان شما را (در وقت مرگ) مىگيرد و مأمورم كه از مؤمنان باشم.
پیام ها
1- شكّ ديگران، باعث شك وترديد ما نشود. قاطعيّت، شرط رهبرى است. إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ ...
2- هرگونه سازش، مداهنه و انعطاف با كافران ممنوع است، بايد جبههى كفر را از خود مأيوس سازيم. فَلا أَعْبُدُ ...
3- دشمن حتّى در سران اسلام هم طمع دارد. پس بايد برائت و تسليمناپذيرى خود را به صراحت اعلام كنيم. «فَلا أَعْبُدُ»
4- كسى كه مرگ و حيات به دست اوست، سزاوار پرستش است. «أَعْبُدُ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ»
5- با آنكه مرگ و حيات هر دو تنها به دست خداست، امّا اين آيه، مرگ را مطرح مىكند. زيرا مرگ، بهترين وسيلهى هشدار است. «الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ»
6- مشركان، معبودهاى خود را عاقل مىپنداشتند. ( «الَّذِينَ» براى عقلا مىباشد)
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 629
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (104)
«1» تفسير عياشى ج 2 ص 128 حديث 51.
ج5، ص 407
بعد از آن حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله را امر به برائت از تمام معبودان باطله مىفرمايد:
قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ: بگو اى پيغمبر به اين جماعت كفار، اى گروه مردمان.
إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي: اگر در شك هستيد نسبت به دين من كه آيا حق است يا نه، يا اگر شما در شكيد كه من چه دينى و اعتقادى دارم، بدانيد كه بر طريقه و دين شما نيستم. فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ: پس عبادت نمىكنم اصنام و اوثانى كه شما پرستش مىكنيد غير از ذات احديت خداى متعال. وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ: و لكن پرستش و ستايش مىكنم آن خدائى كه به قدرت كامله مىميراند شما را. تخصيص ذكر «توفى» ممكن است به جهت تنبه و اشعار باشد به مراتب ثلاثه خلق و موت و بعث. يا آنكه چون موت اشدّ تمام حالات انسانى است از حيث مهابت، لذا ذكر آن اقوى باشد در زجر و منع.
تنبيه- اگر كسى گويد: چگونه فرمود «إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي» با اعتقاد ايشان به بطلان دين آن حضرت؟ جواب آنكه: بر سبيل تقدير و فرض كه اگر شما را شكى در اعتقاد و دين من هست، من آن شك بردارم به بيان دين و اعتقاد خود. يا در بعض اوقات به سبب ديدن آيات و معجزات، ايشان را شك وارد شدى. يا عدهاى از آنها متشكك بودند، و توجه خطاب به تمام بر سبيل تغليب باشد. چون عبادت عبارت است از غايت تعظيم معبود، و آن سزاوار نباشد.
مگر براى ذاتى كه غايت جلال و عظمت را دارا است، و انسان اشرف موجودات را شايسته نيست پرستش اوثان و اصنام كه ماده آنها سنگ است، زيرا ستايش اشرف نسبت به اخس، عقلا مذموم و ممنوع خواهد بود، لذا ابتدا مقام نفى را مقدم داشته فرمود: عبادت نمىكنم معبودانى كه شما غير از خداى تعالى عبادت كنيد، بعد از آن مقام اثبات را كه پرستش حق تعالى است عنوان فرمايد كه: و لكن عبادت مىكنم ذات قادرى را كه شما را مىميراند. وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ: و امر شدهام كه باشم از تصديق كنندگان به توحيد و
ج5، ص 408
اخلاص عبادت براى ذات احديت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (104) وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (105) وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ (106) وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (107)
ترجمه
بگو اى مردمان اگر باشيد در شكّ از دين من پس نمىپرستم آنانرا كه مىپرستيد از غير خدا ولى مىپرستم خدائيرا كه ميميراند شما را و مأمور شدم كه باشم از گروندگان
و آنكه مستقيم كن توجّهت را بدين كه ثابت باشى بحقّ و مباش البتّه از مشركان
و مخوان از غير خدا آنچه نفع نمىبخشد تو را و ضرر نميرساند تو را پس اگر بجا آوردى همانا تو در آنهنگام باشى از ستمكاران
و اگر برساند تو را خدا ضررى پس نيست دفع كنندهاى مر آنرا مگر او و اگر بخواهد براى تو خيرى را پس نباشد منع كنندهاى مر فضل او را ميرساند آنرا بهر كس ميخواهد از بندگانش و او است آمرزنده مهربان.
تفسير
پيغمبر اكرم پس از ارشاد و انذار كفّار كه مستفاد از آيات سابقه بود مأمور شد از جانب خداوند كه دين خود و آباء گرامش را بعالميان اظهار فرمايد تا اگر شكّى در اعتقاد آنحضرت و حقّيّت دين او داشته باشند رفع شود چون حقّ به اظهار و بيان واضح و آشكار ميشود لذا صريحا نفى شرك و اقرار بتوحيد فرمود با اشاره بآنكه اختيار حيات در كف قدرت الهى است اگر خواسته باشد تمام مردم را در يك آن ميميراند و آنكه از طرف خداوند مأمور شده است به اختيار دين حق و استقامت در آن و توجّه تام و تمام بآن بدون ميل بباطل و شرك بنابراين آيه دوم عطف است بر ما سبق نهايت آنكه تصريح شده است در آن بلفظ امر براى افاده تاكيد و رفع شبهه دلالت
جلد 3 صفحه 55
آن بر وجوب تا كفار بدانند مأموريّت حضرت نسبت به استقامت و جدّيّت تام در ترويج دين حق حتمى است گويا فرموده و گفته شد بمن كه استقامت كن بتمام همّت و توجّه قلب براى رواج دين حقّ و محو باطل و نفى شرك و در آيه سوم اشاره شده است بعلّت نهى از شرك كه بىفائده بودن است در دنيا براى عجز خدايان باطل از كمك نمودن نسبت به پرستش كنندگان خودشان خواه ايصال نفع باشد خواه دفع ضرر و استحقاق عقوبت است در آخرت براى آنكه شرك ظلم بزرگى است و معلوم است كه خطاب اگر چه در ظاهر متوجّه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است ولى مقصود مردمند چنانچه قمّى ره فرموده و در آيه چهارم تصريح شده است بآنكه در ملك وجود مؤثرى جز اراده الهى نيست و رادع و مانعى ندارد پس بايد با او ساخت و از غير او به او پرداخت و اينكه در ضرر تصريح به اراده نشده است با آنكه ايصال و مس ملازم با اراده است براى اشاره بآنستكه اراده الهى اوّلا و بالذّات بخير تعلّق دارد و اينكه احيانا بمقابل آن متعلّق ميشود باقتضاء عمل و كسب بندگان است و اينكه از ضمير راجع به خير عدول به اسم ظاهر كه فضل است شده براى اشاره بآنستكه هر خيرى كه از خداوند به خلق عائد شود فضل است چون بنده بواسطه عمل حقّى بر خدا پيدا نميكند و معناى استحقاق بعمل قابليّت براى تفضّل است چنانچه قبلا بيان و تحقيق شده و اراده الهى بهيچ وجه تخلّف از مراد پيدا نميكند و ردّ آن ممكن نيست و دائما فيض از مبدء فيّاض بر وفق حكمت و مشيّت بموادّ قابله ميرسد و متعقّب برحمت در نتيجه طاعت و مغفرت در صورت معصيت است اگر مقرون بتوبه و انابه شود انشاء اللّه تعالى.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُل يا أَيُّهَا النّاسُ إِن كُنتُم فِي شَكٍّ مِن دِينِي فَلا أَعبُدُ الَّذِينَ تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَ لكِن أَعبُدُ اللّهَ الَّذِي يَتَوَفّاكُم وَ أُمِرتُ أَن أَكُونَ مِنَ المُؤمِنِينَ (104)
بفرما اي رسول محترم خطاب بجميع ناس از افراد بشر اگر شما هستيد
جلد 10 - صفحه 468
در شك از دين من پس من عبادت نميكنم كساني را که شما ميپرستيد از غير خدا و لكن عبادت ميكنم خداوند را آن خدايي که جان شما را ميگيرد بشدّت و مأمور شدهام اينكه بوده باشم از مؤمنين بخداوند.
قُل يا أَيُّهَا النّاسُ و لو بلسان عموم است لكن مراد مشركين هستند بقرينه تعبدون من دون اللّه.
إِن كُنتُم فِي شَكٍّ مِن دِينِي اشكال- شك تساوي طرفين است در مقابل ظن و وهم و يقين و قطع بخلاف و مشركين قطع بخلاف داشتند.
جواب- اولا شك دو معني دارد يكي بمعناي اخص که تساوي احتمالين باشد و ديگر بمعني اعم که خلاف يقين باشد که شامل ظن و وهم ميشود و مشركين قطع بخلاف نداشتند بلكه ظن بخلاف داشتند بدليل قوله تعالي وَ ما لَهُم بِذلِكَ مِن عِلمٍ إِن هُم إِلّا يَظُنُّونَ جاثيه آيه 23.
و ثانيا آيه دلالت ندارد بر اينكه اينها شاك بودند چون قضيه شرطيه است يعني اگر شك داريد نه فعلا شاك هستيد.
و ثالثا اينها بعد از آني که حضرت را كذّاب و مفتري ميگفتند شك داشتند که عقيده قلبي پيغمبر چيست.
فَلا أَعبُدُ الَّذِينَ تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ اشكال- مشركين عبادت اصنام ميكردند و مناسب اينکه بود که بفرمايد فلا اعبد ما تعبدون زيرا الّذين براي ذوي العقول است.
جواب- اولا اينها بسياري عبادت ملائكه يا عبادت جنّ كردند و اصنام را بصورت ملائكه بخيال واهي خود تصور ميكردند بلكه ميگفتند ما نَعبُدُهُم إِلّا لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلفي زمر آيه 4.
و ثانيا تعبير بالذين باعتبار جمع بين ذوي العقول و غير ذوي العقول مانعي
جلد 10 - صفحه 469
ندارد چنانچه ضمير هم در لا نعبدهم از همين باب است و اگر مجرد اصنام بود مناسب بود بگويند لا نعبدها.
وَ لكِن أَعبُدُ اللّهَ اللّه اسم و علم است براي ذات مقدس مستجمع جميع صفات كمال و منزه از جميع نواقص امكان الَّذِي يَتَوَفّاكُم توفي اخذ بقوت است که يكي از افرادش اماته است و شايد اشاره باين است که بشدت و قوت شما را قبض ميكند و بعذاب سخت دچار ميفرمايد.
وَ أُمِرتُ أَن أَكُونَ مِنَ المُؤمِنِينَ بلكه اول المؤمنين چنانچه ميفرمايد قُل إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ العالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرتُ وَ أَنَا أَوَّلُ المُسلِمِينَ انعام آيه 163 و 164.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 104)- قاطعیت در برابر مشرکان! این آیه و چند آیه بعد که همگی در رابطه با مسأله توحید و مبارزه با شرک و دعوت به سوی حق سخن میگوید، آخرین آیات این سوره است، و در واقع فهرست یا خلاصهای است از بحثهای توحیدی این سوره، و تأکیدی است بر مبارزه با بت پرستی که در این سوره کرارا بیان شده است.
لحن آیات نشان میدهد که مشرکان گاهی گرفتار این توهم بودند، که ممکن است پیامبر در اعتقاد خود پیرامون بتها نرمش و انعطافی به خرج دهد، و به نوعی آنها را بپذیرد.
قرآن با قاطعیت هرچه تمامتر به این توهم بیاساس پایان میدهد، و فکر آنها را برای همیشه راحت میکند که هیچ گونه سازش و نرمشی در برابر بت معنی ندارد، و جز «اللّه» معبودی نیست، تنها «اللّه» نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر.
نخست به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که تمام مردم را مخاطب ساخته «بگو:
ای مردم! اگر شما در اعتقاد من شک و تردیدی دارید (آگاه باشید که) من کسانی را که- غیر از خدا- پرستش میکنید، هرگز نمیپرستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
تنها به نفی معبودهای آنان قناعت نمیکند بلکه برای تأکید بیشتر، تمام پرستش را برای خدا اثبات کرده، میگوید: «ولی خدایی را میپرستم که شما را میمیراند» (وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ).
و باز برای تأکید افزونتر میگوید: این تنها خواسته من نیست بلکه «این فرمانی است که به من داده شده است که از ایمان آورندگان (به اللّه) بوده باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
نکات آیه
۱ - پیامبر اکرم (ص) دستور یافت مبانى و پایه هاى دین خود را براى مشرکان، صریح و بى پرده بیان کند و هرگونه ابهام و تردیدى را کاملاً بزداید. (قل یأیها الناس إن کنتم فى شک من دینى فلا أعبد الذین تعبدون من دون اللّه)
۲ - پیامبر اکرم (ص) دستور یافت پایبندى و انعطاف پذیرى خود را در طرد شرک و دعوت به توحید، صریح و بى پرده براى مشرکان اعلان نماید. (قل یأیها الناس إن کنتم فى شک من دینى فلا أعبد الذین تعبدون من دون اللّه)
۳ - مشرکان نسبت به پایدارى و انعطاف پذیرى پیامبر (ص) در طرد آیین شرک و دعوت به توحید، تردید داشتند. (قل یأیها الناس إن کنتم فى شک من دینى) با توجّه به اینکه روى سخن با مشرکانى است که از گرویدن به توحید امتناع مى کردند، قهراً امتناع آنان یا به خاطر این است که هنوز ماهیت و حقیقت توحید براى آنان روشن نشده بود و یا اینکه هنوز امیدوار بودند که پیامبر (ص) دست از روش خود بردارد و به کیش آنان در آید. برداشت فوق بنابر احتمال دوم است.
۴ - مشرکان صدر اسلام، معبودهاى متعددى را مى پرستیدند. (فلا أعبد الذین تعبدون من دون اللّه)
۵ - مشرکان، نسبت به حقیقت آیین توحیدى پیامبر (ص) در تردید بودند. (قل یأیها الناس إن کنتم فى شک من دینى)
۶ - مشرکان، بتهاى مورد پرستش خود را، موجوداتى با شعور مى پنداشتند. (فلا أعبد الذین تعبدون من دون اللّه) «الذین» اسم موصول است و براى ذوى العقول استعمال مى شود.
۷ - آیین شرک، بر شالوده عبادت براى آلهه و نفى عبادت «اللّه» بنا شده است. (الذین تعبدون من دون اللّه)
۸ - عبادت، تنها شایسته خداوندى است که مرگ انسانها به دست او بوده و جان آنان پس از مرگ، در اختیار او قرار مى گیرد. (و لکن أعبد اللّه الذى یتوفیکم)
۹ - مرگ انسانها، تنها به دست خداست. (اللّه الذى یتوفیکم)
۱۰ - توحید در عبادت و اعتقاد به بقاى انسان پس از مرگ، دو پایه و اساس دین الهى است. (و لکن أعبد اللّه الذى یتوفیکم)
۱۱ - یادآورى مرگ، وسیله توجّه به خدا و توحید در عبادت است. (و لکن أعبد اللّه الذى یتوفیکم) ذکر «یتوفاکم» پس از بیان توحید در عبادت، بیانگر این نکته نیز مى تواند باشد که یاد مرگ، زمینه اى براى پى بردن به توحید در عبادت است.
۱۲ - مرگ، جدایى حقیقت آدمى از بدن و رجوع آن به خداوند است نه نیستى کامل. (و لکن أعبد اللّه الذى یتوفیکم) «توفى» و «استیفاء» از ماده «وفاء» به معناى دریافت کامل و بى کم و کاست چیزى است; مثل «توفیت المال» (همه مال را دریافت کردم). بنابراین مرگ به معناى دریافت کامل انسان است و چون بدن انسان دریافت شدنى نیست قهراً مقصود حقیقت انسان - که عبارت از روح او است - دریافت خواهد شد و در نزد خدا جاوید خواهد ماند.
۱۳ - پیامبر اکرم (ص) آشتى ناپذیرى خود با جبهه شرک و رها نکردن جبهه مؤمنان را نه تنها خواسته خود، بلکه دستورى صریح از جانب خداوند اعلام داشت. (قل یأیها الناس إن کنتم فى شک من دینى فلا أعبد الذین تعبدون ... و أمرت أن أکون من المؤمنین)
۱۴ - مؤمنان، در پیشگاه خداوند از جایگاه عظیمى برخوردارند. (أمرت أن أکون من المؤمنین) از اینکه پیامبر اکرم (ص) خود را فردى از مؤمنان معرفى مى کند، برداشت فوق استفاده مى شود.
۱۵ - صراحت لهجه و تسلیم ناپذیرى رهبران الهى در بیان مواضع اعتقادى خویش، امرى است بایسته و لازم. (قل ... فلا أعبد الذین تعبدون من دون اللّه و لکن أعبد اللّه الذى یتوفیکم و أمرت أن أکون من المؤمنین)
موضوعات مرتبط
- بازگشت به خدا: ۱۲
- تبلیغ: اهمیّت صراحت در تبلیغ ۱۵; صراحت در تبلیغ ۱، ۲
- توحید: توحید افعالى ۹; توحید عبادى ۸، ۱۰; زمینه توحید عبادى ۱۱
- خدا: اختصاصات خدا ۸، ۹
- دین: اصول دین ۱۰
- ذکر: آثار ذکر مرگ ۱۱; روش ذکر خدا ۱۱
- رهبران دینى: مسؤولیت رهبران دینى ۱۵
- شرک: حقیقت شرک ۷
- عقیده: عقیده به حیات پس از مرگ ۱۰; عقیده به شعور بتها ۶
- مؤمنان: مقامات مؤمنان ۱۴
- محمّد (ص): انعطاف ناپذیرى محمّد (ص) ۲، ۳; تبلیغ محمّد (ص) ۱، ۲; دشمنى محمّد (ص) ۱۳; دوستى محمّد (ص) ۱۳; محمّد (ص) و مؤمنان ۱۳; محمّد (ص) و مشرکان ۱، ۲، ۱۳; مسؤولیت محمّد (ص) ۱، ۲
- مرگ: حقیقت مرگ ۱۲; منشأ مرگ ۸، ۹
- مشرکان: شرک عبادى مشرکان صدر اسلام ۴; شک مشرکان ۳، ۵; عقیده مشرکان ۶; مشرکان و اسلام ۵; مشرکان و بتها ۶; مشرکان و محمّد (ص) ۳; معبودان مشرکان صدر اسلام ۴
منابع