يس ٢٢
کپی متن آیه |
---|
وَ مَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ |
ترجمه
يس ٢١ | آیه ٢٢ | يس ٢٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَا لِیَ ...»: چرا من نباید؟ مرا نسزد و نرسد که. این آیه تا آخر آیه سخن مرد مؤمن است و مخاطب او فرستادگان خدا (نگا: المختصر فی تفسیر القرآن) و یا این که ساکنان شهر است و آنچه را برای خود میپسندد، برای ایشان هم میپسندد. «فَطَرَنِی»: مرا آفریده است (نگا: هود / ، انعام / ).
تفسیر
- آيات ۱۳ - ۳۲ سوره «يس»
- انذار و تبشير سیه دلان، برای اتمام حجت است
- وجه اين كه مشرکان در تكذيب پيامبران گفتند: «شما بشری مانند ما هستید»؟
- معناى جملۀ: «طَائِرُكُم مَعَكُم»، كه رسولان «ع»، به مكذّبان خود گفتند
- استدلال تفصيلى بر توحيد و نفى آلهه، در اين دو آيه
- مقصود از «جنت» در آيه، بهشت برزخی است، نه بهشت آخرت
- موارد استعمال وصف «اكرام شده»، در آيات قرآن
- حسرت بر مردمى است، كه رسولان الهى را استهزاء كردند
- بحث روايتى: روایاتی پیرامون فرستادگان حضرت عیسی«ع»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «22»
چه شده است مرا كه نپرستم آنكه مرا آفريده است و همگى به سوى او بازگشت داده مىشويد.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «22»
وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ: و نيست مرا كه از روى اعتقاد پرستش نكنم، الَّذِي فَطَرَنِي: آن ذاتى را كه آفريده است و از عدم به وجود آورده، وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ: و بسوى حكم و جزاى او باز گردانيده خواهيد شد.
بيان:
اضافه آفرينش به خود، دال است بر اظهار شكر و لطف ارشاد و نصح، زيرا چيزى كه براى نفس خود خواسته، از براى ايشان اراده نموده. و مراد توبيخ آنهاست بر ترك عبادت خالق و آفريدگار خود.
تنبيه:
آيه شريفه اشاره است به سرعت در تعاون به ارشاد و هدايت به مرتبهاى كه اگر راه دور هم باشد، بر معين به خير لازم باشد اقدام؛ چنانچه حبيب نجار از منتهاى شهر براى مساعدت داعيان به هدايت به سرعت آمد و به حمايت آنان در مقام نصيحت قوم برآمد كه پيروى كنيد كسانى كه خيرخواه شما و بدون اجر شما را دعوت نمايند، و در مقابل تهديد قوم استقامت ورزيده با كمال رشادت با آنان تكلم نمود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ «20» اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ «21» وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «22» أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ «23» إِنِّي إِذاً لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ «24»
إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ «25» قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ «26» بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ «27»
ترجمه
و آمد از منتهاى شهر مردى كه ميشتافت گفت اى قوم من پيروى كنيد فرستادگان را
پيروى كنيد كسانى را كه نميخواهند از شما مزدى و ايشان هدايت يافتگانند
و چيست مرا كه نپرستم آنرا كه آفريد مرا و بسوى او باز گردانيده ميشويد
آيا بگيرم غير از او خدايانى كه اگر بخواهد خداى بخشنده برساند مرا ضررى دفع نكند از من شفاعت آنها چيزيرا و خلاص نكنند مرا
همانا من
جلد 4 صفحه 403
آنگاه هر آينه در گمراهى آشكارم
همانا من گرويدم بپروردگار شما پس بشنويد
از من گفته شد داخل شو در بهشت گفت اى كاش قوم من آگاه ميشدند
بآنكه آمرزيد مرا پروردگارم و گردانيد مرا از گرامى داشتگان.
تفسير
قمّى ره نقل فرموده كه اين آيات تمامى در شأن حبيب نجّار نازل شده است و گفته شده كه او ششصد سال قبل از پيغمبر خاتم بآنحضرت ايمان آورده بود و در غارى عبادت ميكرد وقتى خبر پيمبرانى كه در آيات سابقه ذكر شد باو رسيد دين خود را اظهار نمود و در مجالس از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه صدّيقها سه نفر بودند حبيب نجّار كه مؤمن آل يس است آنكه گفت يا قوم اتّبعوا المرسلين و حزقيل كه مؤمن آل فرعون است و على بن ابى طالب كه افضل آنها است و در جوامع از آنحضرت نقل نموده كه پيش قدمترين امّتها بايمان سه نفرند كه كافر نشدند بخدا يك چشم بهمزدن على ابن ابى طالب عليه السّلام و صاحب يس و مؤمن آل فرعون و ايشان صدّيقانند و على عليه السّلام افضل آنها است و گفته شده كه حبيب نجّار در وقت ورود آندو نفر پيمبر سابق الذّكر با آنها ملاقات نموده بود و ايمان آورده بود ولى اظهار نمينمود تا وقتى كه شنيد اهل انطاكيه ميخواهند پيمبران را بكشند بشتاب خود را بشهر رسانيد و مستفاد از آيات آنستكه شروع بنصيحت مردم نمود و با كمال ملايمت و ملاطفت گفت اى خويشاوندان من متابعت كنيد پيمبران را اينها كه از شما مزدى بر اداء رسالت نميخواهند كه احتمال بدهيد براى نفع خودشان سخن ميگويند اينها از جانب خدا راه يافتهاند بآنچه خير و نفع و صلاح شما در آن است من وقتى تأمّل ميكنم ميبينم جهت ندارد كه عبادت نكنم خدائيرا كه مرا خلق كرده و نگهدارى نموده و روزى داده من با شما اهل يك آب و خاكيم آنچه براى خودم ميخواهم براى شما هم بايد بخواهم فردا بازگشت شما بحكم آفريدگارتان است شما را بر عبادت بت عقاب ميكند آيا سزاوار است من براى خود معبودهائى اتّخاذ كنم غير از خالق خود كه اگر خداوند بخشنده حيات و روزى بخواهد مرا عقاب كند بر ترك عبادت خود و عبادت آنها نتوانند شفاعت مرا كنند و بر فرض بتوانند و بكنند بقدر ذرّهئى بحال من فائده نداشته باشد و احتياج مرا بخدا كم نكند و نتوانند مرا از عذاب نجات دهند و در اين صورت اگر
جلد 4 صفحه 404
من چنين كارى بنمايم در جهالت و گمراهى هويدا و آشكارى خواهم بود حال كه چنين است من ايمان آوردم بخداونديكه پروردگار شما است پس بشنويد اقرار مرا و شهادت دهيد نزد خدا يا پيمبران او و بعضى گفتهاند كه چون قوم اراده كشتن او را نمودند روى به پيمبران نمود و اين سخن را كه متضمّن اداء شهادت و استشهاد از آنها است با ايشان گفت و اهل انطاكيه او را بضرب سنگ و لگد كشتند و از طرف خداوند بشارت دخول در بهشت باو داده شد و ملائكه رحمت مقدم او را در عالم برزخ گرامى داشتند و متنعّم بنعيم آن گرديد و او آرزو ميكرد كه كسانش از حال او خبر داشتند و ميدانستند كه مشمول مغفرت و كرامت الهى شده است و براى قوم خود بعد از مرگ هم دلسوزى نمود چنانچه قبل از آن مينمود و اين دليل است بر ثواب قبر و كاشف است از عذاب آن.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما لِيَ لا أَعبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيهِ تُرجَعُونَ «22»
و چه ميشود مرا که عبادت نكنم آن خداوندي را که مرا ايجاد فرمود و بسوي او است برگشت شما.
وَ ما لِيَ چه دليل و برهان منطقي داريد که من اصنام شما را بپرستم و
جلد 15 - صفحه 61
دست از توحيد بردارم.
لا أَعبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي فطر بمعني خلق و ايجاد و اختراع است ابتداء که ميگويي: الحَمدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الأَرضِ فاطر آيه 1 يعني پديد آورنده، چرا من عبادت نكنم آن خدايي را که مرا از كتم عدم بعرصه وجود آورده و تحوّلاتي پيدا كردم از نطفه و علقه و مضغه و لحم و عظم و اعضاء و جوارح و قوا و عقل و رشد که آن به آن افاضه وجود ميكند مثل شعله آتش که آن به آن فاني ميشود و وجود ديگري پيدا ميكند و مثل حركت که هر آني در حركت دوري در يك نقطه است ولي چون متّصل به يكديگر است تشكيل دايره ميدهد (هر نفسي که فرو ميرود ممدّ حيات است و چون بر ميآيد مفرّح ذات پس در هر نفسي دو نعمت موجود و بر هر نعمتي شكري واجب:
از دست و زبان که بر آيدبرگزیده تفسیر نمونه
(آیه 22)- سپس به دلیل دیگری میپردازد و به سراغ اصل توحید که
ج4، ص89
عمدهترین نکته دعوت این رسولان بوده است میرود و میگوید: «من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده است»؟ (وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی).
فطرت سلیم میگوید: کسی شایسته پرستش است که خالق و مالک و بخشنده مواهب باشد نه این بتها که هیچ کاری از آنان ساخته نیست.
و به دنبال آن هشدار میدهد که مراقب باشید «همه شما سر انجام تنها به سوی او باز میگردید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
یعنی نه تنها سر و کار شما در زندگی این جهان با اوست که در جهان دیگر نیز تمام سرنوشت شما در دست قدرت او میباشد، آری به سراغ کسی بروید که در هر دو جهان سرنوشت شما را به دست گرفته.
نکات آیه
۱ - عبادت آفریدگار در نظر مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، امرى لازم است و هیچ دلیلى بر ترک آن وجود ندارد. (و ما لى لا أعبد الذى فطرنى) «ما» در «مالى» از نوع استفهام انکارى است و جمله «لاأعبد» حال براى ضمیر در «لى» است و در حقیقت صدر آیه چنین است: «لا شىء یمنعنى من عبادة الذى خلقنى»; یعنى، هیچ چیز نمى تواند مرا از عبادت آفریدگارم باز دارد».
۲ - مؤمن انطاکیه (حبیب نجار) به دلیل ایمان به خداى یکتا و پیروى از رسولان الهى، مورد اعتراض و تهدید مردم کافر قرار گرفت. (و ما لى لا أعبد الذى فطرنى) از آهنگ آیه شریفه - که با استفهام انکارى همراه است - مطلب یاد شده به دست مى آید; زیرا استفهام انکارى، در رد چیزى به کار مى رود که مورد انکار و اعتراض قرار گرفته است.
۳ - خالقیت خدا، مقتضى عبادت کردن مخلوقات است. (و ما لى لا أعبد الذى فطرنى) برداشت یاد شده از آن جا است که جمله «فطرنى» در مقام بیان تعلیل براى جمله پیشین است.
۴ - عبادت، تنها شایسته خداى خالق است. (و ما لى لا أعبد الذى فطرنى)
۵ - معاد و بازگشت انسان ها به سوى خدا، مقتضى عبادت کردن او است. (و ما لى لا أعبد الذى ... إلیه ترجعون) برداشت یاد شده مبتنى بر این است که جمله «إلیه ترجعون» بر جمله «فطرنى» عطف باشد.
۶ - بازگشت انسان ها به سوى خدا است. (و إلیه ترجعون)
۷ - معاد و بازگشت به سوى خدا، لازمه خالقیت خدا نسبت به انسان ها است. (و ما لى لا أعبد الذى فطرنى و إلیه ترجعون) ذکر خالقیت خدا نسبت به انسان ها در آغاز آیه و بیان معاد آنان پس از آن، مى تواند بیانگر مطلب یاد شده باشد.
۸ - مردم انطاکیه به علت کفر به خدا و انکار معاد، مورد انتقاد و سرزنش مؤمن انطاکیه (حبیب نجار) قرار گرفتند. (و ما لى لا أعبد الذى فطرنى و إلیه ترجعون) بیشتر مفسران برآنند که آیه شریفه، در مقام تعریض و سرزنش مردم کافر انطاکیه مى باشد و آمدن آن در قالب «و ما لى لا أعبد» به جاى «و ما لکم لاتعبدون» براى تأکید بیشتر است. گفتنى است آمدن جمله «ترجعون» به صیغه مخاطب، مؤید این حقیقت است.
موضوعات مرتبط
- انبیا: پیروى از انبیا ۲
- انطاکیه: تهدیدهاى اهل انطاکیه ۲; سرزنش اهل انطاکیه ۸; کفر اهل انطاکیه ۸
- بازگشت به خدا :۶ آثار بازگشت به خدا ۶ ۵; زمینه بازگشت به خدا ۶ ۷
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۶
- حبیب نجار: بینش حبیب نجار ۱; توحید عبادى حبیب نجار ۲; تهدید حبیب نجار ۲; سرزنشهاى حبیب نجار ۸; قصه حبیب نجار ۲، ۸
- خدا: آثار خالقیت خدا ۳، ۷
- عبادت: اهمیت عبادت خدا ۱; زمینه عبادت خدا ۳، ۵
- معاد: سرزنش مکذبان معاد ۸
- معبودراستین: خالقیت معبودراستین ۴
- معبودیت: ملاک معبودیت ۴
منابع