۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۴}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۶: | خط ۸: | ||
==آيات ۱ - ۱۹، سوره ذاريات == | ==آيات ۱ - ۱۹، سوره ذاريات == | ||
سوره ذاريات مكى است و شصت آيه دارد | سوره ذاريات مكى است و شصت آيه دارد | ||
بِسمِ | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ | ||
وَ | وَ الذَّرِيَتِ ذَرْواً(۱) | ||
فَالحَْمِلَتِ وِقْراً(۲) | |||
فَالجَْرِيَتِ يُسراً(۳) | |||
فَالْمُقَسمَتِ أَمْراً(۴) | فَالْمُقَسمَتِ أَمْراً(۴) | ||
إِنمَا تُوعَدُونَ لَصادِقٌ(۵) | إِنمَا تُوعَدُونَ لَصادِقٌ(۵) | ||
وَ | وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَقِعٌ(۶) | ||
وَ السمَاءِ ذَاتِ | وَ السمَاءِ ذَاتِ الحُْبُكِ(۷) | ||
إِنَّكمْ لَفِى قَوْلٍ مخْتَلِفٍ(۸) | |||
يُؤْفَك عَنْهُ مَنْ أُفِك (۹) | يُؤْفَك عَنْهُ مَنْ أُفِك (۹) | ||
قُتِلَ | قُتِلَ الخَْرَّصونَ(۱۰) | ||
الَّذِينَ هُمْ فى غَمْرَةٍ ساهُونَ(۱۱) | |||
يَسئَلُونَ | يَسئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ(۱۲) | ||
يَوْمَ هُمْ عَلى | يَوْمَ هُمْ عَلى النَّارِ يُفْتَنُونَ(۱۳) | ||
ذُوقُوا فِتْنَتَكمْ هَذَا | ذُوقُوا فِتْنَتَكمْ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تَستَعْجِلُونَ(۱۴) | ||
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّتٍ وَ عُيُونٍ(۱۵) | |||
ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبهُمْ إِنهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك محْسِنِينَ(۱۶) | ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبهُمْ إِنهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك محْسِنِينَ(۱۶) | ||
كانُوا قَلِيلاً | كانُوا قَلِيلاً مِّنَ الَّيْلِ مَا يهْجَعُونَ(۱۷) | ||
وَ بِالاَسحَارِ هُمْ يَستَغْفِرُونَ(۱۸) | وَ بِالاَسحَارِ هُمْ يَستَغْفِرُونَ(۱۸) | ||
وَ فى أَمْوَلِهِمْ | وَ فى أَمْوَلِهِمْ حَقُّ لِّلسائلِ وَ المَْحْرُومِ(۱۹) | ||
ترجمه آيات | ترجمه آيات | ||
به نام خدا كه هم رحمان است و هم رحيم . سوگند به بادهايى كه ذرات سر راه خود را به اطراف مى پراكند (۱). | به نام خدا كه هم رحمان است و هم رحيم . سوگند به بادهايى كه ذرات سر راه خود را به اطراف مى پراكند (۱). | ||
خط ۵۸: | خط ۶۰: | ||
اين سوره به شهادت سياق آياتش ، در مكه نازل شده ، و احدى هم در اين معنا اختلاف ندارد. و هر چند همه آياتش برجسته است ، اما يكى از برجسته ترين آياتش آيه شريفه ((و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (( است . | اين سوره به شهادت سياق آياتش ، در مكه نازل شده ، و احدى هم در اين معنا اختلاف ندارد. و هر چند همه آياتش برجسته است ، اما يكى از برجسته ترين آياتش آيه شريفه ((و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (( است . | ||
و اين نوزده آيه اى كه از اول سوره در اينجا آورديم ، در حقيقت آغاز گفتار است ، و در آن خاطرنشان مى سازد اين وعده اى كه داده شده اند وعده اى است حق و صدق ، و انكارشان نسبت به آن و لجبازيشان در انكار آن به جز تخمين و احتمال دليلى ندارد، آنگاه به تو صيف روز جزاء مى پردازد كه متقين در آن روز چه وصفى دارند، و منكرين چه حالى . | و اين نوزده آيه اى كه از اول سوره در اينجا آورديم ، در حقيقت آغاز گفتار است ، و در آن خاطرنشان مى سازد اين وعده اى كه داده شده اند وعده اى است حق و صدق ، و انكارشان نسبت به آن و لجبازيشان در انكار آن به جز تخمين و احتمال دليلى ندارد، آنگاه به تو صيف روز جزاء مى پردازد كه متقين در آن روز چه وصفى دارند، و منكرين چه حالى . | ||
وَ | وَ الذَّرِيَتِ ذَرْواً فَالحَْمِلَتِ وِقْراً فَالجَْرِيَتِ يُسراً فَالْمُقَسمَتِ أَمْراً | ||
كلمه ((ذاريات (( جمع ((ذاريه (( است ، و ذاريه از ((ذرو(( گرفته شده . وقتى مى گويند ((ذرت الريح التراب (( و يا مى گويند تذور الريح التراب ذروا معنايش اين است كه باد، خاكها را پراكنده كرد، و به پرواز درآورد. و كلمه ((وقر(( - به كسره واو و سكون قاف - به معناى سنگينى بار در پشت و يا شكم است . | كلمه ((ذاريات (( جمع ((ذاريه (( است ، و ذاريه از ((ذرو(( گرفته شده . وقتى مى گويند ((ذرت الريح التراب (( و يا مى گويند تذور الريح التراب ذروا معنايش اين است كه باد، خاكها را پراكنده كرد، و به پرواز درآورد. و كلمه ((وقر(( - به كسره واو و سكون قاف - به معناى سنگينى بار در پشت و يا شكم است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴۷ </center> | ||
خط ۷۰: | خط ۷۲: | ||
ولى از فخر رازى حكايت مى كنند كه در تفسير كبير خود گفته : اين به ذهن نزديكتر است كه هر چهار آيه را حمل كنيم بر همان بادها، چون بادها، هم ذارياتند، و خاك را بالا مى برند، و هم حاملاتند، چون به بارانها آبستنند، و هم جارياتند كه به سهولت در فضا جريان دارند، و هم مقسماتند براى اينكه ابرها را در بين اقطار مختلف زمين تقسيم مى كنند. | ولى از فخر رازى حكايت مى كنند كه در تفسير كبير خود گفته : اين به ذهن نزديكتر است كه هر چهار آيه را حمل كنيم بر همان بادها، چون بادها، هم ذارياتند، و خاك را بالا مى برند، و هم حاملاتند، چون به بارانها آبستنند، و هم جارياتند كه به سهولت در فضا جريان دارند، و هم مقسماتند براى اينكه ابرها را در بين اقطار مختلف زمين تقسيم مى كنند. | ||
ولى حق مطلب اين است كه آنچه كه وى آن را نزديك به ذهن خوانده از ذهن دور است ، و آنچه ما گفتيم منيع تر از توجيه او است . | ولى حق مطلب اين است كه آنچه كه وى آن را نزديك به ذهن خوانده از ذهن دور است ، و آنچه ما گفتيم منيع تر از توجيه او است . | ||
إِنمَا تُوعَدُونَ لَصادِقٌ وَ | إِنمَا تُوعَدُونَ لَصادِقٌ وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَقِعٌ | ||
كلمه ((ما(( موصوله است و ضمير در ((توعدون (( به آن برمى گردد، چيزى كه هست ضمير حذف شده ، و تقدير آن ((ان الذى توعدونه (( است . البته ممكن است ((ما(( مصدريه ، و جمله ((توعدون (( از وعده باشد، نه از وعيد، همچنان كه وقوع جمله ((ان الدين لواقع (( اين معنا را تاءييد مى كند، چون كلمه دين به معناى مطلق جزا است ، چه وعده باشد و چه وعيد. بعضى هم گفته اند: جمله ((توعدون (( از ((ايعاد(( مصدر ((وعيد(( است ، و تنها شامل عذاب مى شود، نه مطلق جزاء همچنان كه آيه ((فذكر بالقران من يخاف وعيد(( نيز مؤ يد آن است . | كلمه ((ما(( موصوله است و ضمير در ((توعدون (( به آن برمى گردد، چيزى كه هست ضمير حذف شده ، و تقدير آن ((ان الذى توعدونه (( است . البته ممكن است ((ما(( مصدريه ، و جمله ((توعدون (( از وعده باشد، نه از وعيد، همچنان كه وقوع جمله ((ان الدين لواقع (( اين معنا را تاءييد مى كند، چون كلمه دين به معناى مطلق جزا است ، چه وعده باشد و چه وعيد. بعضى هم گفته اند: جمله ((توعدون (( از ((ايعاد(( مصدر ((وعيد(( است ، و تنها شامل عذاب مى شود، نه مطلق جزاء همچنان كه آيه ((فذكر بالقران من يخاف وعيد(( نيز مؤ يد آن است . | ||
و اگر وعده ((و يا وعيد(( را صادق خوانده ، با اينكه در حقيقت صادق ، وعده و وعيد دهنده است ، از باب مجاز در نسبت است ، همان طور كه اين مجاز در جمله ((فى عيشه راضيه (( نيز به كار رفته ، چون در حقيقت صاحب عيش راضى است نه خود عيش . و يا از باب اين است كه مضافى از آن حذف شده و تقديرش ((وعده ذوصدق (( است ، يعنى وعده كسى كه داراى صدق مى باشد، همچنان كه نظير اين را در جمله ((فى عيشه راضيه (( گفته اند، و كلمه ((دين (( به معناى جزاء است . | و اگر وعده ((و يا وعيد(( را صادق خوانده ، با اينكه در حقيقت صادق ، وعده و وعيد دهنده است ، از باب مجاز در نسبت است ، همان طور كه اين مجاز در جمله ((فى عيشه راضيه (( نيز به كار رفته ، چون در حقيقت صاحب عيش راضى است نه خود عيش . و يا از باب اين است كه مضافى از آن حذف شده و تقديرش ((وعده ذوصدق (( است ، يعنى وعده كسى كه داراى صدق مى باشد، همچنان كه نظير اين را در جمله ((فى عيشه راضيه (( گفته اند، و كلمه ((دين (( به معناى جزاء است . | ||
خط ۷۸: | خط ۸۰: | ||
((انما توعدون لصادق (( جواب قسم است ، يعنى همان مطلبى است كه براى اثبات و تاءكيد ثبوتش آن سوگندها را خورد. و جمله ((و ان الدين لواقع (( عطف است بر آن ، و به منزله تفسير آن است . و معناى مجموع كلام اين است كه : به چه و چه سوگند مى خورم كه آنچه وعده داده شده ايد (يعنى آن وعده هايى كه در قرآن هست و يا رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم )، به وسيله وحى به شما وعده مى دهد كه روز جزايى هست و به زودى در آن روز به سزاى اعمالتان مى رسيد، اگر اعمالتان خير است ، به جزاى خيرش و اگر شر است به سزاى شرش مى رسيد) صادق است ، و روز جزاء آمدنى است . | ((انما توعدون لصادق (( جواب قسم است ، يعنى همان مطلبى است كه براى اثبات و تاءكيد ثبوتش آن سوگندها را خورد. و جمله ((و ان الدين لواقع (( عطف است بر آن ، و به منزله تفسير آن است . و معناى مجموع كلام اين است كه : به چه و چه سوگند مى خورم كه آنچه وعده داده شده ايد (يعنى آن وعده هايى كه در قرآن هست و يا رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم )، به وسيله وحى به شما وعده مى دهد كه روز جزايى هست و به زودى در آن روز به سزاى اعمالتان مى رسيد، اگر اعمالتان خير است ، به جزاى خيرش و اگر شر است به سزاى شرش مى رسيد) صادق است ، و روز جزاء آمدنى است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴۹ </center> | ||
وَ السمَاءِ ذَاتِ | وَ السمَاءِ ذَاتِ الحُْبُكِ | ||
كلمه ((حبك (( به معناى حسن و زينت است ، و به معناى خلقت عادلانه نيز هست ، و وقتى به ((حبيكه (( يا ((حباك (( جمع بسته مى شود معنايش طريقه يا طرايق است ، يعنى آن خطها و راههايى كه در هنگام وزش باد به روى آب پيدا مى شود. | كلمه ((حبك (( به معناى حسن و زينت است ، و به معناى خلقت عادلانه نيز هست ، و وقتى به ((حبيكه (( يا ((حباك (( جمع بسته مى شود معنايش طريقه يا طرايق است ، يعنى آن خطها و راههايى كه در هنگام وزش باد به روى آب پيدا مى شود. | ||
معناى آيه : ((والسماء ذات الحبك (( و مقصود از اينكه كفار در((قول مختلف (( هستند | معناى آيه : ((والسماء ذات الحبك (( و مقصود از اينكه كفار در((قول مختلف (( هستند | ||
و معناى آيه بنا بر معناى اول چنين مى شود: به آسمان داراى حسن و زينت سوگند مى خورم . در اين صورت اين آيه به آيه ((انا زينا السماء الدنيا بزينه الكواكب (( شباهت خواهد داشت . و بنا بر معناى دوم چنين مى شود: به آسمان كه خلقتى معتدل دارد سوگند. و در اين صورت به آيه ((و السماء بنيناها بايد(( شباهت دارد. و بنا بر معناى سوم چنين مى شود: به آسمانى كه داراى خطوط است سوگند. در اين صورت به آيه ((و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق (( نظر دارد. | و معناى آيه بنا بر معناى اول چنين مى شود: به آسمان داراى حسن و زينت سوگند مى خورم . در اين صورت اين آيه به آيه ((انا زينا السماء الدنيا بزينه الكواكب (( شباهت خواهد داشت . و بنا بر معناى دوم چنين مى شود: به آسمان كه خلقتى معتدل دارد سوگند. و در اين صورت به آيه ((و السماء بنيناها بايد(( شباهت دارد. و بنا بر معناى سوم چنين مى شود: به آسمانى كه داراى خطوط است سوگند. در اين صورت به آيه ((و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق (( نظر دارد. | ||
و بعيد نيست كه ظهورش در معناى سوم بيشتر باشد، براى اينكه آن وقت سوگند با جوابش مناسب تر خواهد بود، چون جواب قسم عبارت است از اختلاف مردم و تشتت آنان در طريقه هايى كه دارند. همچنان كه ظهور قسم هاى سه گانه قبل ، يعنى ذاريات و حاملات و جاريات ، در معناى جرى و سير با جوابش كه جمله ((انما توعدون ...(( است ، در معناى جرى مشترك است ، چون جواب قسم نيز متضمن معناى رجوع و سير به سوى خدا مى باشد. | و بعيد نيست كه ظهورش در معناى سوم بيشتر باشد، براى اينكه آن وقت سوگند با جوابش مناسب تر خواهد بود، چون جواب قسم عبارت است از اختلاف مردم و تشتت آنان در طريقه هايى كه دارند. همچنان كه ظهور قسم هاى سه گانه قبل ، يعنى ذاريات و حاملات و جاريات ، در معناى جرى و سير با جوابش كه جمله ((انما توعدون ...(( است ، در معناى جرى مشترك است ، چون جواب قسم نيز متضمن معناى رجوع و سير به سوى خدا مى باشد. | ||
إِنَّكمْ لَفِى قَوْلٍ مخْتَلِفٍ يُؤْفَك عَنْهُ مَنْ أُفِك | |||
قول مختلف سخن متناقضى را گويند كه ابعاضش با يكديگر نسازد، و يكديگر را تكذيب كنند. و از آنجايى كه زمينه كلام اثبات صدق قرآن و يا دعوت و يا صدق گفتار آن جناب در وعده هايى است كه از مساءله بعث و جزاء مى دهد، ناگزير مراد از قول مختلف - البته اين كه مى گوييم قطعى نيست ليكن از احتمالات ديگر به ذهن نزديك تر است - سخنان مختلفى است كه كفار به منظور انكار آنچه قرآن اثبات مى كند مى زدند، اينك فهرستى از سخنان ايشان : | قول مختلف سخن متناقضى را گويند كه ابعاضش با يكديگر نسازد، و يكديگر را تكذيب كنند. و از آنجايى كه زمينه كلام اثبات صدق قرآن و يا دعوت و يا صدق گفتار آن جناب در وعده هايى است كه از مساءله بعث و جزاء مى دهد، ناگزير مراد از قول مختلف - البته اين كه مى گوييم قطعى نيست ليكن از احتمالات ديگر به ذهن نزديك تر است - سخنان مختلفى است كه كفار به منظور انكار آنچه قرآن اثبات مى كند مى زدند، اينك فهرستى از سخنان ايشان : | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۰ </center> | ||
خط ۹۹: | خط ۱۰۱: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۱ </center> | ||
بعضى ديگر گفته اند: ضمير در ((انكم (( به مسلمان و كافر، هر دو برمى گردد، و در نتيجه منظور از قول مختلف قول مسلمين است كه مى گويند بعث و جزاء واقع شدنى است ، و قول كفار اين است كه مى گويند: واقع شدنى نيست . و شايد سياق آيه با اين وجه خيلى سازگار نباشد. و بعضى ديگر وجوهى ديگر ذكر كرده اند، كه خيلى بى اساس است و فايده اى در نقل آنها نيست . | بعضى ديگر گفته اند: ضمير در ((انكم (( به مسلمان و كافر، هر دو برمى گردد، و در نتيجه منظور از قول مختلف قول مسلمين است كه مى گويند بعث و جزاء واقع شدنى است ، و قول كفار اين است كه مى گويند: واقع شدنى نيست . و شايد سياق آيه با اين وجه خيلى سازگار نباشد. و بعضى ديگر وجوهى ديگر ذكر كرده اند، كه خيلى بى اساس است و فايده اى در نقل آنها نيست . | ||
قُتِلَ | قُتِلَ الخَْرَّصونَ الَّذِينَ هُمْ فى غَمْرَةٍ ساهُونَ يَسئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ | ||
اصل كلمه ((خرص (( عبارت است از سخنى كه با گمان و تخمين و بدون علم زده شود، و چون چنين سخنى در خطر اين هست كه دروغ در آن رخنه كرده باشد، لذا كذاب دروغپرداز را هم ((خراص (( گفته اند. و اما اينكه منظور از خراصان چه كسانى هستند، از هر احتمالى به ذهن نزديك تر اين احتمال است كه بگوييم مراد همان كسانى هستند كه بدون علم و بدون دليل علمى در باره بعث و جزاء داورى مى كردند، و در آن از روى مظنه و تخمين شك و ترديد نموده ، منكر آن مى شدند. | اصل كلمه ((خرص (( عبارت است از سخنى كه با گمان و تخمين و بدون علم زده شود، و چون چنين سخنى در خطر اين هست كه دروغ در آن رخنه كرده باشد، لذا كذاب دروغپرداز را هم ((خراص (( گفته اند. و اما اينكه منظور از خراصان چه كسانى هستند، از هر احتمالى به ذهن نزديك تر اين احتمال است كه بگوييم مراد همان كسانى هستند كه بدون علم و بدون دليل علمى در باره بعث و جزاء داورى مى كردند، و در آن از روى مظنه و تخمين شك و ترديد نموده ، منكر آن مى شدند. | ||
و جمله ((قتل الخراصون (( نفرينى است بر آنان كه كشته شوند. و اين كنايه اى است از نوعى طرد و محروم كردن كسى از رستگارى . و آن مفسرى هم كه كلمه ((قتل (( را به معناى ((لعن (( گرفته برگشت سخنش به همين معنا است . | و جمله ((قتل الخراصون (( نفرينى است بر آنان كه كشته شوند. و اين كنايه اى است از نوعى طرد و محروم كردن كسى از رستگارى . و آن مفسرى هم كه كلمه ((قتل (( را به معناى ((لعن (( گرفته برگشت سخنش به همين معنا است . | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۱۱: | ||
كلمه ((ايان (( وضع شده براى پرسش از زمان وقوع چيزى كه اين كلمه بر سر آن در آمده ، و پرسش كفار با اين كلمه از ((يوم الدين (( - كه ظاهر در زمان است - بدين عنايت بوده كه بر آن وعده داده شده و ملحق به زمانيات است و لذا با اين كلمه سؤ ال شده ؛ زيرا قيامت شؤ ونى دارد كه آن شؤ ون ملحق به زمانيات است . همان طور كه از زمانيات با كلمه ((ايان (( و ((متى (( سؤ ال مى شود. مثلا گفته مى شود: ((متى يوم العيد : روز عيد چه زمانى است (( - برخى از مفسرين چنين گفته اند. | كلمه ((ايان (( وضع شده براى پرسش از زمان وقوع چيزى كه اين كلمه بر سر آن در آمده ، و پرسش كفار با اين كلمه از ((يوم الدين (( - كه ظاهر در زمان است - بدين عنايت بوده كه بر آن وعده داده شده و ملحق به زمانيات است و لذا با اين كلمه سؤ ال شده ؛ زيرا قيامت شؤ ونى دارد كه آن شؤ ون ملحق به زمانيات است . همان طور كه از زمانيات با كلمه ((ايان (( و ((متى (( سؤ ال مى شود. مثلا گفته مى شود: ((متى يوم العيد : روز عيد چه زمانى است (( - برخى از مفسرين چنين گفته اند. | ||
ممكن هم هست استعمال اين گونه كلمات از باب مجاز و توسعه دادن در معناى ظرفيت و زمان باشد، به اينكه اوصاف مخصوص ظرف زمان را هم مجازا زمان بخوانند آن وقت بپرسند زمان اين زمان ، يعنى زمان رخ دادن اين اوصاف كى است ، بعد از چه زمانى واقع مى شود، و يا قبل از چه زمانى بوده ؛ مثل اينكه مى پرسند: روز عيد كى است ؟ و جواب مى دهند: ده روز ديگر. و يا مى پرسند: روز عيد كى بود؟ مى گويند ده روز جلوتر بود، در حالى كه اصل اين سؤ ال مجازى است ، چون روز عيد خودش روز و زمان است زمان كه در زمان قرار نمى گيرد، بلكه اوصاف مختص به آن است كه در زمان واقع مى شود، و اين گونه سوالات مختص به كلام عرب نيست . و در قرآن كريم نيز بسيار آمده . | ممكن هم هست استعمال اين گونه كلمات از باب مجاز و توسعه دادن در معناى ظرفيت و زمان باشد، به اينكه اوصاف مخصوص ظرف زمان را هم مجازا زمان بخوانند آن وقت بپرسند زمان اين زمان ، يعنى زمان رخ دادن اين اوصاف كى است ، بعد از چه زمانى واقع مى شود، و يا قبل از چه زمانى بوده ؛ مثل اينكه مى پرسند: روز عيد كى است ؟ و جواب مى دهند: ده روز ديگر. و يا مى پرسند: روز عيد كى بود؟ مى گويند ده روز جلوتر بود، در حالى كه اصل اين سؤ ال مجازى است ، چون روز عيد خودش روز و زمان است زمان كه در زمان قرار نمى گيرد، بلكه اوصاف مختص به آن است كه در زمان واقع مى شود، و اين گونه سوالات مختص به كلام عرب نيست . و در قرآن كريم نيز بسيار آمده . | ||
يَوْمَ هُمْ عَلى | يَوْمَ هُمْ عَلى النَّارِ يُفْتَنُونَ | ||
ضمير جمع به خراصان برمى گردد، و كلمه ((فتن (( در اصل به معناى اين عمل بوده كه طلا را در آتش كنند تا خوبى و بديش معلوم شود، آن وقت استعمالش را توسعه داده داخل كردن هر چيز در آتش و يا سوزاندنش را فتنه خوانده اند. و ظرف ((يوم (( متعلق به فعلى است كه در كلام نيامده . و يا متعلق است به مبتدائى كه در كلام نيامده ، و تقديرش اين است كه : ((يوم الدين در روزى واقع مى شود كه خراصان در آتش معذبند و يا مى سوزند((. | ضمير جمع به خراصان برمى گردد، و كلمه ((فتن (( در اصل به معناى اين عمل بوده كه طلا را در آتش كنند تا خوبى و بديش معلوم شود، آن وقت استعمالش را توسعه داده داخل كردن هر چيز در آتش و يا سوزاندنش را فتنه خوانده اند. و ظرف ((يوم (( متعلق به فعلى است كه در كلام نيامده . و يا متعلق است به مبتدائى كه در كلام نيامده ، و تقديرش اين است كه : ((يوم الدين در روزى واقع مى شود كه خراصان در آتش معذبند و يا مى سوزند((. | ||
و اين آيه جواب از سؤ ال آنان بود كه مى پرسيدند ((ايان يوم الدين ((، چيزى كه هست به جاى اينكه تاريخ آن را در پاسخ معين كند صفت آن را بيان كرد، و اشاره كرد به اينكه كفار در آن روز چه حالى دارند، و اين بدان جهت بود كه وقت قيامت جزء مسائل غيبى است ، آن غيب هايى كه احدى از آن اطلاع ندارد، و جز خدا كسى را بدان آگاهى نيست ؛ چون خداى تعالى بعضى از مسائل غيبى را به بعضى از انبيائش اطلاع مى دهد، ولى قيامت از آن حوادثى است كه علمش مخصوص به خود اوست ، همچنان كه فرموده : ((لا يجليها لوقتها الا هو((. | و اين آيه جواب از سؤ ال آنان بود كه مى پرسيدند ((ايان يوم الدين ((، چيزى كه هست به جاى اينكه تاريخ آن را در پاسخ معين كند صفت آن را بيان كرد، و اشاره كرد به اينكه كفار در آن روز چه حالى دارند، و اين بدان جهت بود كه وقت قيامت جزء مسائل غيبى است ، آن غيب هايى كه احدى از آن اطلاع ندارد، و جز خدا كسى را بدان آگاهى نيست ؛ چون خداى تعالى بعضى از مسائل غيبى را به بعضى از انبيائش اطلاع مى دهد، ولى قيامت از آن حوادثى است كه علمش مخصوص به خود اوست ، همچنان كه فرموده : ((لا يجليها لوقتها الا هو((. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۳ </center> | ||
ذُوقُوا فِتْنَتَكمْ هَذَا | ذُوقُوا فِتْنَتَكمْ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تَستَعْجِلُونَ | ||
اين آيه حكايت مى كند آن خطابى را كه خداى تعالى و يا ملائكه اش به امر او در روز قيامت به خراصان مى كنند، در حالى كه در آتش افتاده مى سوزند. | اين آيه حكايت مى كند آن خطابى را كه خداى تعالى و يا ملائكه اش به امر او در روز قيامت به خراصان مى كنند، در حالى كه در آتش افتاده مى سوزند. | ||
و معناى آن اين است كه : به ايشان گفته مى شود بچشيد عذابى را كه مخصوص شما است ، اين عذاب همان بود كه عجله مى كرديد، و به عنوان استهزاء مى گفتيد: چه وقت مى رسد. | و معناى آن اين است كه : به ايشان گفته مى شود بچشيد عذابى را كه مخصوص شما است ، اين عذاب همان بود كه عجله مى كرديد، و به عنوان استهزاء مى گفتيد: چه وقت مى رسد. | ||
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّتٍ وَ عُيُونٍ | |||
اين جمله حال متقين را بيان مى كند، آن حالى را كه در قيامت دارند. | اين جمله حال متقين را بيان مى كند، آن حالى را كه در قيامت دارند. | ||
و اگر جنات و عيون را نكره (بدون الف و لام ) آورده براى اين است كه به عظمت مقام و منزلت آن اشاره نموده ، بفهماند وضع بهشت طورى نيست كه اشخاص بتوانند با زبان ، توصيف كنند. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه قرار گرفتن متقيان در بهشت درست است ، چون بالاخره بهشت منزلگاهى است ، ولى چشمه ها كه قرارگاه نيستند، چرا فرموده : متقيان در چشمه ها هستند؟ جواب اين است كه اين تعبير از باب توسعه و مجاز است ، و معناى تحت اللفظى منظور نيست . | و اگر جنات و عيون را نكره (بدون الف و لام ) آورده براى اين است كه به عظمت مقام و منزلت آن اشاره نموده ، بفهماند وضع بهشت طورى نيست كه اشخاص بتوانند با زبان ، توصيف كنند. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه قرار گرفتن متقيان در بهشت درست است ، چون بالاخره بهشت منزلگاهى است ، ولى چشمه ها كه قرارگاه نيستند، چرا فرموده : متقيان در چشمه ها هستند؟ جواب اين است كه اين تعبير از باب توسعه و مجاز است ، و معناى تحت اللفظى منظور نيست . | ||
ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبهُمْ إِنهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك محْسِنِينَ | ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبهُمْ إِنهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك محْسِنِينَ | ||
يعنى آنها قابليت آنچه را كه پروردگار مهربان به آنها اعطاء كرده دارند در حالى كه از خداوند و از آنچه به آنها داده راضى اند. اين معنا از تعبير به ((آخذين (( و ((ايتاء(( و از نسبت ايتاء به پروردگارشان فهميده مى شود. اين آيه مطالب قبل خود را تعليل كرده مى فرمايد: اگر متقين چنين وضعى دارند به خاطر اين است كه قبلا يعنى در دنيا در اعمالشان نيكوكار بودند، و اعمال نيكى داشتند. | يعنى آنها قابليت آنچه را كه پروردگار مهربان به آنها اعطاء كرده دارند در حالى كه از خداوند و از آنچه به آنها داده راضى اند. اين معنا از تعبير به ((آخذين (( و ((ايتاء(( و از نسبت ايتاء به پروردگارشان فهميده مى شود. اين آيه مطالب قبل خود را تعليل كرده مى فرمايد: اگر متقين چنين وضعى دارند به خاطر اين است كه قبلا يعنى در دنيا در اعمالشان نيكوكار بودند، و اعمال نيكى داشتند. | ||
كانُوا قَلِيلاً | كانُوا قَلِيلاً مِّنَ الَّيْلِ مَا يهْجَعُونَ | ||
اين آيه و آيات بعدش توضيح مى دهد كه چگونه نيكوكار بودند، مگر چه مى كردند. كلمه ((هجوع (( كه مصدر فعل ((يهجعون (( است ، به معناى خواب در شب است . بعضى هم گفته اند اصلا به معناى خواب اندك است . | اين آيه و آيات بعدش توضيح مى دهد كه چگونه نيكوكار بودند، مگر چه مى كردند. كلمه ((هجوع (( كه مصدر فعل ((يهجعون (( است ، به معناى خواب در شب است . بعضى هم گفته اند اصلا به معناى خواب اندك است . | ||
ممكن است كلمه ((ما(( زائده باشد و كلمه ((يهجعون (( خبر باشد براى كلمه ((كانوا((، و كلمه ((قليلا(( ظرفى باشد متعلق به ((يهجعون (( و ممكن هم هست كلمه ((قليلا(( صفت باشد براى مفعول مطلقى كه در كلام نيامده ، كه تقدير آن ((يهجعون هجوعا قليلا(( باشد. | ممكن است كلمه ((ما(( زائده باشد و كلمه ((يهجعون (( خبر باشد براى كلمه ((كانوا((، و كلمه ((قليلا(( ظرفى باشد متعلق به ((يهجعون (( و ممكن هم هست كلمه ((قليلا(( صفت باشد براى مفعول مطلقى كه در كلام نيامده ، كه تقدير آن ((يهجعون هجوعا قليلا(( باشد. | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۴: | ||
وَ بِالاَسحَارِ هُمْ يَستَغْفِرُونَ | وَ بِالاَسحَارِ هُمْ يَستَغْفِرُونَ | ||
يعنى در سحرها از خداى تعالى آمرزش گناهان خود را مى طلبند. بعضى هم گفته اند: مراد از استغفار، نماز است ولى اين قول بى اشكال نيست . | يعنى در سحرها از خداى تعالى آمرزش گناهان خود را مى طلبند. بعضى هم گفته اند: مراد از استغفار، نماز است ولى اين قول بى اشكال نيست . | ||
وَ فى أَمْوَلِهِمْ | وَ فى أَمْوَلِهِمْ حَقُّ لِّلسائلِ وَ المَْحْرُومِ | ||
آن دو آيه كه گذشت سيره متقين نسبت به درگاه خداى سبحان را بيان مى كرد و مى فرمود شب زنده دارند و در سحرها استغفار مى كنند، ولى اين آيه سيره آنان را در برابر مردم بيان مى كند، و آن اين است كه به سائل و محروم كمك مالى مى كنند. و اما اينكه فرمود: در اموال آنان حقى است براى سائل و محروم ، با اينكه حق مذكور تنها در اموال آنان نيست ، در اموال همه هست ، براى اين بوده كه بفهماند متقين با صفايى كه در فطرتشان هست اين معنا را درك مى كنند، و خودشان مى فهمند كه سائل و محروم حقى در اموال آنان دارد، و به همين جهت عمل هم مى كنند، تا رحمت را انتشار داده ، نيكوكارى را بر اميال نفسانى خود مقدم بدارند. | آن دو آيه كه گذشت سيره متقين نسبت به درگاه خداى سبحان را بيان مى كرد و مى فرمود شب زنده دارند و در سحرها استغفار مى كنند، ولى اين آيه سيره آنان را در برابر مردم بيان مى كند، و آن اين است كه به سائل و محروم كمك مالى مى كنند. و اما اينكه فرمود: در اموال آنان حقى است براى سائل و محروم ، با اينكه حق مذكور تنها در اموال آنان نيست ، در اموال همه هست ، براى اين بوده كه بفهماند متقين با صفايى كه در فطرتشان هست اين معنا را درك مى كنند، و خودشان مى فهمند كه سائل و محروم حقى در اموال آنان دارد، و به همين جهت عمل هم مى كنند، تا رحمت را انتشار داده ، نيكوكارى را بر اميال نفسانى خود مقدم بدارند. | ||
((سائل (( عبارت است از كسى كه از انسان چيزى بخواهد و نزد انسان اظهار فقر كند. ولى محروم به معناى كسى است كه از رزق محروم است ، و كوشش او به جايى نمى رسد، هر چند كه از شدت عفتى كه دارد سؤ ال نمى كند. | ((سائل (( عبارت است از كسى كه از انسان چيزى بخواهد و نزد انسان اظهار فقر كند. ولى محروم به معناى كسى است كه از رزق محروم است ، و كوشش او به جايى نمى رسد، هر چند كه از شدت عفتى كه دارد سؤ ال نمى كند. | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۷: | ||
و در بعضى از اخبار، آيه ((انكم لفى قول مختلف يوفك عنه من افك (( بر مساءله ولايت تطبيق شده . | و در بعضى از اخبار، آيه ((انكم لفى قول مختلف يوفك عنه من افك (( بر مساءله ولايت تطبيق شده . | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۴}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش