گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۳}}
__TOC__
__TOC__


خط ۷: خط ۹:
تدبيرش كرده اند منحصر در ذات خداى تعالى سازد.
تدبيرش كرده اند منحصر در ذات خداى تعالى سازد.
((و جعلنا من الماء كل شى ء حى (( - از ظاهر سياق بر مى آيد كه كلمه ((جعل (( به معناى خلق ، و جمله ((كلشى ء حى (( مفعول آن باشد، و مراد اين باشد كه آب ، دخالت تامى در هستى موجودات زنده دارد، همچنانكه همين مضمون را در جاى ديگر آورده و فرموده است : ((و اللّه خلق كل دابه من ماء((، و شايد واقع شدن اين مضمون در سياقى كه در آن آيات محسوس را مى شمارد، باعث شود كه حكم در آيه شريفه منصرف بغير ملائكه ، و امثال آنان باشد، ديگر دلالت نكند بر اينكه خلقت ملائكه و امثال آنان هم از آب باشد، و اما مساءله مورد نظر آيه شريفه ، يعنى ارتباط زندگى با آب ، مساءله اى است كه در مباحث علمى به خوبى روشن شده و به ثبوت رسيده است .
((و جعلنا من الماء كل شى ء حى (( - از ظاهر سياق بر مى آيد كه كلمه ((جعل (( به معناى خلق ، و جمله ((كلشى ء حى (( مفعول آن باشد، و مراد اين باشد كه آب ، دخالت تامى در هستى موجودات زنده دارد، همچنانكه همين مضمون را در جاى ديگر آورده و فرموده است : ((و اللّه خلق كل دابه من ماء((، و شايد واقع شدن اين مضمون در سياقى كه در آن آيات محسوس را مى شمارد، باعث شود كه حكم در آيه شريفه منصرف بغير ملائكه ، و امثال آنان باشد، ديگر دلالت نكند بر اينكه خلقت ملائكه و امثال آنان هم از آب باشد، و اما مساءله مورد نظر آيه شريفه ، يعنى ارتباط زندگى با آب ، مساءله اى است كه در مباحث علمى به خوبى روشن شده و به ثبوت رسيده است .
وَ جَعَلْنَا فى الاَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سبُلاً لَّعَلَّهُمْ يهْتَدُونَ
وَ جَعَلْنَا فى الاَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سبُلاً لَّعَلَّهُمْ يهْتَدُونَ
در مجمع البيان گفته است : كلمه ((رواسى (( به معناى كوههايى است كه با سنگينى خود استوار ايستاده اند، همچنانكه گفته مى شود: ((ترسو السفينه ((، يعنى كشتى ايستاد و به خاطر سنگينيش بى حركت ايستاد، و كلمه ((تميد(( از ((ميد((، به معناى اضطراب ، و نوسان در اين سو و آن سو است ، و كلمه ((فج (( به معناى راه گشاد ميان دو كوه است .
در مجمع البيان گفته است : كلمه ((رواسى (( به معناى كوههايى است كه با سنگينى خود استوار ايستاده اند، همچنانكه گفته مى شود: ((ترسو السفينه ((، يعنى كشتى ايستاد و به خاطر سنگينيش بى حركت ايستاد، و كلمه ((تميد(( از ((ميد((، به معناى اضطراب ، و نوسان در اين سو و آن سو است ، و كلمه ((فج (( به معناى راه گشاد ميان دو كوه است .
معناى آيه اين است كه ما در زمين كوههايى استوار قرار داديم ، تا زمين دچار اضطراب و نوسان نگشته ، انسانها بتوانند بر روى آن زندگى كنند، و ما در اين كوهها راههايى فراخ قرار داديم ، تا مردم به سوى مقاصد خود راه يابند و بتوانند به اوطان خود بروند.
معناى آيه اين است كه ما در زمين كوههايى استوار قرار داديم ، تا زمين دچار اضطراب و نوسان نگشته ، انسانها بتوانند بر روى آن زندگى كنند، و ما در اين كوهها راههايى فراخ قرار داديم ، تا مردم به سوى مقاصد خود راه يابند و بتوانند به اوطان خود بروند.
خط ۱۵: خط ۱۷:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۹۴ </center>
مراد از اينكه فرمود ((مردم از آيات آن رو مى گردانند(( اين است كه حوادث جوى را مى بينند و با اينكه دليل روشنى بر مدبر واحد و ايجاد كننده واحد است باز متوجه نمى شوند و به شرك خود ادامه مى دهند.
مراد از اينكه فرمود ((مردم از آيات آن رو مى گردانند(( اين است كه حوادث جوى را مى بينند و با اينكه دليل روشنى بر مدبر واحد و ايجاد كننده واحد است باز متوجه نمى شوند و به شرك خود ادامه مى دهند.
وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّيْلَ وَ النهَارَ وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ كلُّ فى فَلَكٍ يَسبَحُونَ
وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّيْلَ وَ النهَارَ وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ كلُّ فى فَلَكٍ يَسبَحُونَ
از ظاهر آيه به خوبى بر مى آيد كه مى خواهد براى هر يك از شب - كه ملازم سايه مخروطى شكل وجه زمين است - و روز - كه سمت مقابل آفتاب است - و نيز براى هر يك از آفتاب و ماه فلك اثبات كند و بنابراين قهرا بايد مراد از فلك مدار هر يك از آنها باشد. ولى با اينكه ظاهر آيه روشن است مع ذلك بايد بگوييم مراد از فلك اوضاع و احوالى كه در جو زمين و آثارى كه آنها در زمين مى گذارند مى باشد هر چند كه حال اجرام ديگر بر حلاف آنها باشد پس بنابراين آيه شريفه تنها براى زمين اثبات شب و روز مى كند، ديگر دلالت ندارد بر اينكه آفتاب و ماه و ثوابت و سيارات (چه آنها كه از خود نور دارند و چه آنها كه كسب نور مى كنند) شب و روز دارند. ((يسبحون (( اين كلمه از ((سبح (( اشتقاق يافته است كه به معناى جريان و شناى در آب است . بعضى از مفسرين گفته اند اينكه سير كرات در فضا را شناى در فضا ناميد از اين جهت بوده كه كار آفتاب و ماه را كار عقلا خوانده چنانكه در جاى ديگر فرموده ((و الشمس و القمر رايتهم لى ساجدين ((
از ظاهر آيه به خوبى بر مى آيد كه مى خواهد براى هر يك از شب - كه ملازم سايه مخروطى شكل وجه زمين است - و روز - كه سمت مقابل آفتاب است - و نيز براى هر يك از آفتاب و ماه فلك اثبات كند و بنابراين قهرا بايد مراد از فلك مدار هر يك از آنها باشد. ولى با اينكه ظاهر آيه روشن است مع ذلك بايد بگوييم مراد از فلك اوضاع و احوالى كه در جو زمين و آثارى كه آنها در زمين مى گذارند مى باشد هر چند كه حال اجرام ديگر بر حلاف آنها باشد پس بنابراين آيه شريفه تنها براى زمين اثبات شب و روز مى كند، ديگر دلالت ندارد بر اينكه آفتاب و ماه و ثوابت و سيارات (چه آنها كه از خود نور دارند و چه آنها كه كسب نور مى كنند) شب و روز دارند. ((يسبحون (( اين كلمه از ((سبح (( اشتقاق يافته است كه به معناى جريان و شناى در آب است . بعضى از مفسرين گفته اند اينكه سير كرات در فضا را شناى در فضا ناميد از اين جهت بوده كه كار آفتاب و ماه را كار عقلا خوانده چنانكه در جاى ديگر فرموده ((و الشمس و القمر رايتهم لى ساجدين ((
<span id='link284'><span>
<span id='link284'><span>
خط ۵۲: خط ۵۴:
<span id='link288'><span>
<span id='link288'><span>
==آيات ۳۴ - ۴۷ سوره انبياء ==
==آيات ۳۴ - ۴۷ سوره انبياء ==
وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشرٍ مِّن قَبْلِك الْخُلْدَ أَ فَإِين مِّت فَهُمُ الخَْلِدُونَ(۳۴)
وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشرٍ مِّن قَبْلِك الْخُلْدَ أَ فَإِين مِّت فَهُمُ الخَْلِدُونَ(۳۴)
كلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُم بِالشرِّ وَ الخَْيرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ(۳۵)
كلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُم بِالشرِّ وَ الخَْيرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ(۳۵)
وَ إِذَا رَءَاك الَّذِينَ كفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَك إِلا هُزُواً أَ هَذَا الَّذِى يَذْكرُ ءَالِهَتَكُمْ وَ هُم بِذِكرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كفِرُونَ(۳۶)
وَ إِذَا رَءَاك الَّذِينَ كفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَك إِلا هُزُواً أَ هَذَا الَّذِى يَذْكرُ ءَالِهَتَكُمْ وَ هُم بِذِكرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كفِرُونَ(۳۶)
خُلِقَ الانسنُ مِنْ عَجَلٍ سأُورِيكُمْ ءَايَتى فَلا تَستَعْجِلُونِ(۳۷)
خُلِقَ الانسنُ مِنْ عَجَلٍ سأُورِيكُمْ ءَايَتى فَلا تَستَعْجِلُونِ(۳۷)
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كنتُمْ صدِقِينَ(۳۸)
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كنتُمْ صدِقِينَ(۳۸)
لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَن ظهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنصرُونَ(۳۹)
لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَن ظهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنصرُونَ(۳۹)
بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتهُمْ فَلا يَستَطِيعُونَ رَدَّهَا وَ لا هُمْ يُنظرُونَ(۴۰)
بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتهُمْ فَلا يَستَطِيعُونَ رَدَّهَا وَ لا هُمْ يُنظرُونَ(۴۰)
وَ لَقَدِ استهْزِىَ بِرُسلٍ مِّن قَبْلِك فَحَاقَ بِالَّذِينَ سخِرُوا مِنهُم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۴۱)
وَ لَقَدِ استهْزِىَ بِرُسلٍ مِّن قَبْلِك فَحَاقَ بِالَّذِينَ سخِرُوا مِنهُم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۴۱)
قُلْ مَن يَكلَؤُكم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكرِ رَبِّهِم مُّعْرِضونَ(۴۲)
قُلْ مَن يَكلَؤُكم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكرِ رَبِّهِم مُّعْرِضونَ(۴۲)
أَمْ لهَُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لا يَستَطِيعُونَ نَصرَ أَنفُسِهِمْ وَ لا هُم مِّنَّا يُصحَبُونَ(۴۳)
أَمْ لهَُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لا يَستَطِيعُونَ نَصرَ أَنفُسِهِمْ وَ لا هُم مِّنَّا يُصحَبُونَ(۴۳)
بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلاءِ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتى الاَرْض نَنقُصهَا مِنْ أَطرَافِهَا أَ فَهُمُ الْغَلِبُونَ(۴۴)
بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلاءِ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتى الاَرْض نَنقُصهَا مِنْ أَطرَافِهَا أَ فَهُمُ الْغَلِبُونَ(۴۴)
قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكم بِالْوَحْىِ وَ لا يَسمَعُ الصمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ(۴۵)
قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكم بِالْوَحْىِ وَ لا يَسمَعُ الصمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ(۴۵)
وَ لَئن مَّستْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّك لَيَقُولُنَّ يَوَيْلَنَا إِنَّا كنَّا ظلِمِينَ(۴۶)
وَ لَئن مَّستْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّك لَيَقُولُنَّ يَوَيْلَنَا إِنَّا كنَّا ظلِمِينَ(۴۶)
وَ نَضعُ الْمَوَزِينَ الْقِسط لِيَوْمِ الْقِيَمَةِ فَلا تُظلَمُ نَفْسٌ شيْئاً وَ إِن كانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَى بِنَا حَسِبِينَ(۴۷)
وَ نَضعُ الْمَوَزِينَ الْقِسط لِيَوْمِ الْقِيَمَةِ فَلا تُظلَمُ نَفْسٌ شيْئاً وَ إِن كانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَى بِنَا حَسِبِينَ(۴۷)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۰ </center>
ترجمه آيات
ترجمه آيات
خط ۸۸: خط ۹۰:
<span id='link289'><span>
<span id='link289'><span>
==پاسخ خداى تعالى به اميد بستن مشركين به مرگ پيامبر(صلى الله عليه و آله )، بابيان عموميت مرگ ==
==پاسخ خداى تعالى به اميد بستن مشركين به مرگ پيامبر(صلى الله عليه و آله )، بابيان عموميت مرگ ==
وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشرٍ مِّن قَبْلِك الْخُلْدَ أَ فَإِين مِّت فَهُمُ الخَْلِدُونَ
وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشرٍ مِّن قَبْلِك الْخُلْدَ أَ فَإِين مِّت فَهُمُ الخَْلِدُونَ
از اين آيه بر مى آيد كه مشركين به خود دلخوشى مى دادند كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به زودى مى ميرد و ايشان از دعوت او خلاص گشته آلهه آنان از طعنه هاى او نجات مى يابند همچنان كه خداى عز و جل در جاى ديگر همين تسليت را از آنان نقل كرده از آن جمله در پاسخ دشمنان كه گفته بودند: ((نتربص به ريب المنون (( فرمود: ما براى هيچ پيغمبرى قبل از تو نيز عمر جاويدان قرار نداده بوديم كه اينها آرزوى مرگ براى خصوص تو مى كنند البته تو خواهى مرد ايشان هم مى ميرند و مرگ تو سودى به حال آنان ندارد نه آنان اگر تو بميرى جاودان مى مانند و نه خودشان در عمر كوتاهى كه دارند از فتنه و امتحان الهى بر كنار مى شوند، زيرا همه انسانها در طول زندگيشان از امتحان بر كنار نمى مانند و در آخرت نيز از تحت قدرت و سلطنت ما بيرون نمى شوند، بلكه به سوى ما باز مى گردند و ما به حسابشان رسيده و جزاى كرده هايشان را مى دهيم .
از اين آيه بر مى آيد كه مشركين به خود دلخوشى مى دادند كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به زودى مى ميرد و ايشان از دعوت او خلاص گشته آلهه آنان از طعنه هاى او نجات مى يابند همچنان كه خداى عز و جل در جاى ديگر همين تسليت را از آنان نقل كرده از آن جمله در پاسخ دشمنان كه گفته بودند: ((نتربص به ريب المنون (( فرمود: ما براى هيچ پيغمبرى قبل از تو نيز عمر جاويدان قرار نداده بوديم كه اينها آرزوى مرگ براى خصوص تو مى كنند البته تو خواهى مرد ايشان هم مى ميرند و مرگ تو سودى به حال آنان ندارد نه آنان اگر تو بميرى جاودان مى مانند و نه خودشان در عمر كوتاهى كه دارند از فتنه و امتحان الهى بر كنار مى شوند، زيرا همه انسانها در طول زندگيشان از امتحان بر كنار نمى مانند و در آخرت نيز از تحت قدرت و سلطنت ما بيرون نمى شوند، بلكه به سوى ما باز مى گردند و ما به حسابشان رسيده و جزاى كرده هايشان را مى دهيم .
و اينكه فرمود: ((افان مت فهم الخالدون - آيا اگر تو بميرى ايشان جاودان خواهند بود(( و نفرمود: ((فهم خالدون (( با در نظر گرفتن اينكه استفهام در آن انكارى است نفى قصر قلب را افاده مى كند گويا خواسته است بفرمايد اينكه مى گويند ((انتظار مرگ او را داريم (( سخن كسى است كه خودش را جاودان و تو را مزاحم حيات جاويد خود مى داند كه اگر تو بميرى او جاودان گشته حيات جاويد عايدش ‍ مى شود آن هم حيات بى فتنه و دغدغه ، و حال
و اينكه فرمود: ((افان مت فهم الخالدون - آيا اگر تو بميرى ايشان جاودان خواهند بود(( و نفرمود: ((فهم خالدون (( با در نظر گرفتن اينكه استفهام در آن انكارى است نفى قصر قلب را افاده مى كند گويا خواسته است بفرمايد اينكه مى گويند ((انتظار مرگ او را داريم (( سخن كسى است كه خودش را جاودان و تو را مزاحم حيات جاويد خود مى داند كه اگر تو بميرى او جاودان گشته حيات جاويد عايدش ‍ مى شود آن هم حيات بى فتنه و دغدغه ، و حال
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۲ </center>
آنكه چنين نيست هر موجود زنده اى مرگ را خواهد چشيد و نيز حيات دنيا بر اساس فتنه و امتحان بنا شده و فتنه جاويد و امتحان هميشگى معنا ندارد پس بايد به سوى پروردگار خود برگردند تا جزاى كردارشان بر طبق آنچه از امتحان در آمده و تميز داده شده اند را بدهد.
آنكه چنين نيست هر موجود زنده اى مرگ را خواهد چشيد و نيز حيات دنيا بر اساس فتنه و امتحان بنا شده و فتنه جاويد و امتحان هميشگى معنا ندارد پس بايد به سوى پروردگار خود برگردند تا جزاى كردارشان بر طبق آنچه از امتحان در آمده و تميز داده شده اند را بدهد.
كلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُم بِالشرِّ وَ الخَْيرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
كلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُم بِالشرِّ وَ الخَْيرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
معانى و موارد استعمال ((نفس (( در لغت و در آيات قرآن كريم
معانى و موارد استعمال ((نفس (( در لغت و در آيات قرآن كريم
كلمه ((نفس ((- آنطور كه دقت در موارد استعمالش افاده مى كند - در اصل به معناى همان چيزى است كه به آن اضافه مى شود پس ‍ ((نفس الانسان (( به معناى خود انسان و ((نفس الشى ء(( به معناى خود شى ء است و ((نفس الحجر(( به معناى همان حجر (سنگ ) است . بنابراين اگر اين كلمه به چيزى اضافه نشود هيچ معنايى ندارد و نيز با اين بيان هر جا استعمال بشود منظور از آن تاءكيد لفظى خواهد بود مثل اينكه مى گوييم ((جاءنى زيد نفسه - زيد خودش نزد من آمد(( و يا منظور از آن تاءكيد معنا است مثل اينكه مى گوييم : ((جاءنى نفس زيد - خود زيد نزد من آمد(( و در همه موارد استعمالش حتى در مورد خداى تعالى به همين منظور استعمال مى شود همچنان كه فرمود: ((كتب على نفسه الرحمه (( و نيز فرموده : ((و يحذركم اللّه نفسه (( و نيز فرمود: ((تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسك (( ليكن بعد از معناى اصلى استعمالش در شخص انسانى كه موجودى مركب از روح و بدن است شايع گشته و معناى جداگانه اى شده كه بدون اضافه هم استعمال مى شود مانند اين آيه شريفه كه مى فرمايد: ((هو الذى خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها(( يعنى از يك شخص انسانى و نيز مانند آيه ((من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا(( يعنى كسى كه انسانى را بكشد و يا انسانى را زنده كند. و اين دو معنا كه گفته شد هر دو در آيه ((كل نفس تجادل عن نفسها(( استعمال شده چون نفس اولى به معناى دومى (انسان ) و دومى به معناى اولى (معناى مضاف اليه ) است و معنايش اين است كه هر كسى از خودش دفاع مى كند.
كلمه ((نفس ((- آنطور كه دقت در موارد استعمالش افاده مى كند - در اصل به معناى همان چيزى است كه به آن اضافه مى شود پس ‍ ((نفس الانسان (( به معناى خود انسان و ((نفس الشى ء(( به معناى خود شى ء است و ((نفس الحجر(( به معناى همان حجر (سنگ ) است . بنابراين اگر اين كلمه به چيزى اضافه نشود هيچ معنايى ندارد و نيز با اين بيان هر جا استعمال بشود منظور از آن تاءكيد لفظى خواهد بود مثل اينكه مى گوييم ((جاءنى زيد نفسه - زيد خودش نزد من آمد(( و يا منظور از آن تاءكيد معنا است مثل اينكه مى گوييم : ((جاءنى نفس زيد - خود زيد نزد من آمد(( و در همه موارد استعمالش حتى در مورد خداى تعالى به همين منظور استعمال مى شود همچنان كه فرمود: ((كتب على نفسه الرحمه (( و نيز فرموده : ((و يحذركم اللّه نفسه (( و نيز فرمود: ((تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسك (( ليكن بعد از معناى اصلى استعمالش در شخص انسانى كه موجودى مركب از روح و بدن است شايع گشته و معناى جداگانه اى شده كه بدون اضافه هم استعمال مى شود مانند اين آيه شريفه كه مى فرمايد: ((هو الذى خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها(( يعنى از يك شخص انسانى و نيز مانند آيه ((من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا(( يعنى كسى كه انسانى را بكشد و يا انسانى را زنده كند. و اين دو معنا كه گفته شد هر دو در آيه ((كل نفس تجادل عن نفسها(( استعمال شده چون نفس اولى به معناى دومى (انسان ) و دومى به معناى اولى (معناى مضاف اليه ) است و معنايش اين است كه هر كسى از خودش دفاع مى كند.
خط ۱۲۱: خط ۱۲۳:
در اين جمله به علت حتمى بودن مرگ نيز اشاره كرده ، و آن اين است كه اصولا زندگى هر كسى حياتى است امتحانى و آزمايشى ، و معلوم است كه امتحان جن به مقدمه دارد و غرض اصلى متعلق به خود آن نيست ، بلكه متعلق به ذى المقدمه است ، و اين نيز روشن است كه هر مقدمه اى ذى المقدمه اى دارد، و بعد از هر امتحانى موقفى است كه در آن موقف نتيجه امتحان معلوم مى شود، پس براى هر صاحب حياتى مرگى است حتمى ، و بازگشتى است به سوى خداى سبحان ، تا در آن بازگشت درباره اش داورى شود   
در اين جمله به علت حتمى بودن مرگ نيز اشاره كرده ، و آن اين است كه اصولا زندگى هر كسى حياتى است امتحانى و آزمايشى ، و معلوم است كه امتحان جن به مقدمه دارد و غرض اصلى متعلق به خود آن نيست ، بلكه متعلق به ذى المقدمه است ، و اين نيز روشن است كه هر مقدمه اى ذى المقدمه اى دارد، و بعد از هر امتحانى موقفى است كه در آن موقف نتيجه امتحان معلوم مى شود، پس براى هر صاحب حياتى مرگى است حتمى ، و بازگشتى است به سوى خداى سبحان ، تا در آن بازگشت درباره اش داورى شود   


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۳}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش