۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۸}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۵: | خط ۷: | ||
اين آيه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را تسليت مى دهد كه از انكار منكرين ناراحت نشود، واز اعراض آنان از ذكر خدا تنگ حوصله نگردد، زيرا وظيفه رسولان به جز بشارت وانذار نيست ، وغير از اين مسؤ وليتى ندارند، بنابراين در اين آيه انعطافى به مطلب ابتداى سوره است كه مى فرمود:((فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤ منوا بهذا الحديث اسفا(( ونيز نوعى تهديد كفار است در برابر استهزايشان . | اين آيه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را تسليت مى دهد كه از انكار منكرين ناراحت نشود، واز اعراض آنان از ذكر خدا تنگ حوصله نگردد، زيرا وظيفه رسولان به جز بشارت وانذار نيست ، وغير از اين مسؤ وليتى ندارند، بنابراين در اين آيه انعطافى به مطلب ابتداى سوره است كه مى فرمود:((فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤ منوا بهذا الحديث اسفا(( ونيز نوعى تهديد كفار است در برابر استهزايشان . | ||
كلمه : ((دحض (( به معناى هلاكت وكلمه : ((ادحاض (( به معناى هلاك كردن وابطال است ، وكلمه : ((هزؤ (( به معناى استهزاء، و مصدر به معناى اسم مفعول است ، ومعناى آيه روشن است . | كلمه : ((دحض (( به معناى هلاكت وكلمه : ((ادحاض (( به معناى هلاك كردن وابطال است ، وكلمه : ((هزؤ (( به معناى استهزاء، و مصدر به معناى اسم مفعول است ، ومعناى آيه روشن است . | ||
وَ مَنْ أَظلَمُ | وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِئَايَتِ رَبِّهِ فَأَعْرَض عَنهَا وَ نَسىَ مَا قَدَّمَت يَدَاهُ... | ||
در اين آيه ظلم كفار را بزرگ جلوه مى دهد، چون ظلم بر حسب متعلقش بزرگ وكوچك مى شود، وچون متعلق ظلم مشركين خداى سبحان وآيات اواست پس از هر ظلم ديگر بزرگتر خواهد بود. | در اين آيه ظلم كفار را بزرگ جلوه مى دهد، چون ظلم بر حسب متعلقش بزرگ وكوچك مى شود، وچون متعلق ظلم مشركين خداى سبحان وآيات اواست پس از هر ظلم ديگر بزرگتر خواهد بود. | ||
ومقصود از ((نسيان پيش فرستاده ها(( بى مبالاتى در اعمالى - از قبيل اعراض از حق واستهزاء به آن - است كه مى دانند حق است . و جمله ((انا جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه وفى اذانهم وقرأ (( به منزله تعليل براى اعراض آنان از آيات خدا ويا هم براى آن وهم براى نسيانشان از پيش فرستاده هاى خويش را است . | ومقصود از ((نسيان پيش فرستاده ها(( بى مبالاتى در اعمالى - از قبيل اعراض از حق واستهزاء به آن - است كه مى دانند حق است . و جمله ((انا جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه وفى اذانهم وقرأ (( به منزله تعليل براى اعراض آنان از آيات خدا ويا هم براى آن وهم براى نسيانشان از پيش فرستاده هاى خويش را است . | ||
خط ۱۴: | خط ۱۶: | ||
امام فخر رازى گفته : به طور كلى كمتر آيهاى از قرآن كريم ديده مى شود كه دلالت بر يكى از اين دومذهب كند ودنبالش آيه ديگرى به آن مذهب ديگر دلالت نكند، واين جز امتحانى از ناحيه خدا نيست ، تا علماى راسخون در علم از مقلدين متمايز گردند. | امام فخر رازى گفته : به طور كلى كمتر آيهاى از قرآن كريم ديده مى شود كه دلالت بر يكى از اين دومذهب كند ودنبالش آيه ديگرى به آن مذهب ديگر دلالت نكند، واين جز امتحانى از ناحيه خدا نيست ، تا علماى راسخون در علم از مقلدين متمايز گردند. | ||
مؤ لف : اين دوآيه هر دوحق است ولازمه حق بودن آن دوثبوت اختيار براى بندگان در اعمال ونيز اثبات سلطنت گستردهاى براى خداى تعالى است در ملكش كه يكى از ملك هاى اواعمال بندگانش است و همين است مذهب امامان اهل بيت (عليهمالسلام ) | مؤ لف : اين دوآيه هر دوحق است ولازمه حق بودن آن دوثبوت اختيار براى بندگان در اعمال ونيز اثبات سلطنت گستردهاى براى خداى تعالى است در ملكش كه يكى از ملك هاى اواعمال بندگانش است و همين است مذهب امامان اهل بيت (عليهمالسلام ) | ||
وَ | وَ رَبُّك الْغَفُورُ ذُوالرَّحْمَةِ... | ||
معناى جمله : ((وربك الغفور ذوالرحمة (( ومعنايى كه در سياق آيات تهديد افاده مى كند | معناى جمله : ((وربك الغفور ذوالرحمة (( ومعنايى كه در سياق آيات تهديد افاده مى كند | ||
اين آيات همانطور كه بيان شد در مقام تهديد كفار است ، كفارى كه فساد اعمالشان به حدى رسيده كه ديگر اميد صلاح از ايشان منتفى شده است . واين قسم فساد مقتضى نزول عذاب فورى وبدون مهلت است ، چون ديگر فائدهاى غير از فساد در باقى ماندنشان نيست ، ليكن خداى تعالى در عذابشان تعجيل نكرده هر چند كه قضاى حتمى به عذابشان رانده . چيزى كه هست آن عذاب را براى مدتى معين كه به علم خود تعيين نموده تاخير انداخته است . | اين آيات همانطور كه بيان شد در مقام تهديد كفار است ، كفارى كه فساد اعمالشان به حدى رسيده كه ديگر اميد صلاح از ايشان منتفى شده است . واين قسم فساد مقتضى نزول عذاب فورى وبدون مهلت است ، چون ديگر فائدهاى غير از فساد در باقى ماندنشان نيست ، ليكن خداى تعالى در عذابشان تعجيل نكرده هر چند كه قضاى حتمى به عذابشان رانده . چيزى كه هست آن عذاب را براى مدتى معين كه به علم خود تعيين نموده تاخير انداخته است . | ||
خط ۲۳: | خط ۲۵: | ||
كلمه ((غفور(( صيغه مبالغه است كه بر كثرت مغفرت دلالت مى كند والف ولام در ((الرحمة (( الف ولام جنس است ، يعنى همه قسم رحمت را دارد، و((غفور ذوالرحمة (( معنايش اين است كه رحمت خدا شامل هر چيز هست . بنابراين ، كلمه ((ذوالرحمة (( عموميتش از دوكلمه ((رحمان (( و((رحيم (( بيشتر است با اينكه اين دونيز دلالت بر كثرت ويا ثبوت واستمرار دارد. ((پس غفور(( به منزله خادم براى ((ذى الرحمة (( است ، يعنى غفور مشمولين ذوالرحمة را بيشتر مى كند، وموانعى را كه نمى گذارد رحمت خدا شامل مشمول شود برطرف مى سازد ووقتى برطرف ساخت صفت ذوالرحمة كار خود را مى كند وآن را نيز شامل مى گردد. | كلمه ((غفور(( صيغه مبالغه است كه بر كثرت مغفرت دلالت مى كند والف ولام در ((الرحمة (( الف ولام جنس است ، يعنى همه قسم رحمت را دارد، و((غفور ذوالرحمة (( معنايش اين است كه رحمت خدا شامل هر چيز هست . بنابراين ، كلمه ((ذوالرحمة (( عموميتش از دوكلمه ((رحمان (( و((رحيم (( بيشتر است با اينكه اين دونيز دلالت بر كثرت ويا ثبوت واستمرار دارد. ((پس غفور(( به منزله خادم براى ((ذى الرحمة (( است ، يعنى غفور مشمولين ذوالرحمة را بيشتر مى كند، وموانعى را كه نمى گذارد رحمت خدا شامل مشمول شود برطرف مى سازد ووقتى برطرف ساخت صفت ذوالرحمة كار خود را مى كند وآن را نيز شامل مى گردد. | ||
پس غفور كوشش وكثرت عمل دارد، وذى الرحمة انبساط وشمول بر هر چيز كه مانعى در آن نيست ، وبه خاطر همين نكته است كه مغفرت را به صيغه مبالغه ورحمت را به ذى الرحمة كه شامل جنس رحمت است تعبير آورده - دقت بفرمائيد - وبه كلامهاى طولانيى كه در اين زمينه گفته شده وقعى نگذاريد. | پس غفور كوشش وكثرت عمل دارد، وذى الرحمة انبساط وشمول بر هر چيز كه مانعى در آن نيست ، وبه خاطر همين نكته است كه مغفرت را به صيغه مبالغه ورحمت را به ذى الرحمة كه شامل جنس رحمت است تعبير آورده - دقت بفرمائيد - وبه كلامهاى طولانيى كه در اين زمينه گفته شده وقعى نگذاريد. | ||
وَ تِلْك الْقُرَى أَهْلَكْنَهُمْ | وَ تِلْك الْقُرَى أَهْلَكْنَهُمْ لَمَّا ظلَمُوا وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِداً(۵۹) | ||
مقصود از((قرى (( اهل قريه ها است كه مجازا به خود قريه ها نسبت داده شده ، به دليل اينكه سه بار ضمير اهل يعنى ضمير ((هم (( را به آن برگردانيده . وكلمه مهلك - به كسر لام - اسم زمان است . معناى آيه روشن است ، ودر اين مقام است كه بفهماند تاخير هلاكت كفار ومهلت دادن از خداى تعالى كار نوظهورى نيست ، بلكه سنت الهى ما در امم گذشته نيز همين بوده كه وقتى ظلم را از حد مى گذراندند هلاكشان مى كرديم ، وبراى هلاكتشان موعدى قرار مى داديم . از همى نجا روشن مى شود كه عذاب وهلاكى كه اين آيات متضمن آن است عذاب روز قيامت نيست بلكه مقصود عذاب دنيايى است ، وآن عبارت است از عذاب روز بدر - اگر مقصود تهديد بزرگان قريش باشد - ويا عذاب آخر الزمان - اگر مقصود تهديد همه امت اسلام بوده باشد - كه تفصيلش در سوره يونس گذشت . | مقصود از((قرى (( اهل قريه ها است كه مجازا به خود قريه ها نسبت داده شده ، به دليل اينكه سه بار ضمير اهل يعنى ضمير ((هم (( را به آن برگردانيده . وكلمه مهلك - به كسر لام - اسم زمان است . معناى آيه روشن است ، ودر اين مقام است كه بفهماند تاخير هلاكت كفار ومهلت دادن از خداى تعالى كار نوظهورى نيست ، بلكه سنت الهى ما در امم گذشته نيز همين بوده كه وقتى ظلم را از حد مى گذراندند هلاكشان مى كرديم ، وبراى هلاكتشان موعدى قرار مى داديم . از همى نجا روشن مى شود كه عذاب وهلاكى كه اين آيات متضمن آن است عذاب روز قيامت نيست بلكه مقصود عذاب دنيايى است ، وآن عبارت است از عذاب روز بدر - اگر مقصود تهديد بزرگان قريش باشد - ويا عذاب آخر الزمان - اگر مقصود تهديد همه امت اسلام بوده باشد - كه تفصيلش در سوره يونس گذشت . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۶۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۶۵ </center> | ||
خط ۴۰: | خط ۴۲: | ||
==آيات ۶۰ - ۸۲ سوره كهف == | ==آيات ۶۰ - ۸۲ سوره كهف == | ||
وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِفَتَاهُ لاأَبْرَحُ حَتى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضىَ حُقُباً(۶۰) | وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِفَتَاهُ لاأَبْرَحُ حَتى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضىَ حُقُباً(۶۰) | ||
فَلَمَّا بَلَغَا مجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتخَذَ سبِيلَهُ فى الْبَحْرِ سرَباً(۶۱) | |||
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ ءَاتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سفَرِنَا هَذَا نَصباً(۶۲) | |||
قَالَ أَ رَءَيْت إِذْ أَوَيْنَا إِلى الصخْرَةِ فَإِنى نَسِيت | قَالَ أَ رَءَيْت إِذْ أَوَيْنَا إِلى الصخْرَةِ فَإِنى نَسِيت الحُْوت وَ مَا أَنسانِيهُ إِلاالشيْطنُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتخَذَ سبِيلَهُ فى الْبَحْرِ عجَباً(۶۳) | ||
قَالَ ذَلِك مَا | قَالَ ذَلِك مَا كُنَّا نَبْغ فَارْتَدَّا عَلى ءَاثَارِهِمَا قَصصاً(۶۴) | ||
فَوَجَدَا عَبْداً | فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا ءَاتَيْنَهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً(۶۵) | ||
قَالَ لَهُ مُوسى هَلْ | قَالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُك عَلى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْت رُشداً(۶۶) | ||
قَالَ | قَالَ إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۶۷) | ||
وَ كَيْف تَصبرُ عَلى مَا لَمْ تحِط بِهِ خُبراً(۶۸) | وَ كَيْف تَصبرُ عَلى مَا لَمْ تحِط بِهِ خُبراً(۶۸) | ||
قَالَ ستَجِدُنى إِن شاءَ | قَالَ ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لاأَعْصى لَك أَمْراً(۶۹) | ||
قَالَ فَإِنِ | قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنى فَلاتَسئَلْنى عَن شىْءٍ حَتى أُحْدِث لَك مِنْهُ ذِكْراً(۷۰) | ||
فَانطلَقَا حَتى إِذَا رَكِبَا فى السفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَ خَرَقْتهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْت شيْئاً إِمْراً(۷۱) | فَانطلَقَا حَتى إِذَا رَكِبَا فى السفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَ خَرَقْتهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْت شيْئاً إِمْراً(۷۱) | ||
قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ | قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۷۲) | ||
قَالَ لاتُؤَاخِذْنى بِمَا نَسِيت وَ لاتُرْهِقْنى مِنْ أَمْرِى عُسراً(۷۳) | قَالَ لاتُؤَاخِذْنى بِمَا نَسِيت وَ لاتُرْهِقْنى مِنْ أَمْرِى عُسراً(۷۳) | ||
فَانطلَقَا حَتى إِذَا لَقِيَا غُلَماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَ قَتَلْت نَفْساً | فَانطلَقَا حَتى إِذَا لَقِيَا غُلَماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَ قَتَلْت نَفْساً زَكِيَّةَ بِغَيرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْت شيْئاً نُّكْراً(۷۴) | ||
* قَالَ أَ لَمْ أَقُل | * قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّك إِنَّك لَن تَستَطِيعَ مَعِىَ صبراً(۷۵) | ||
قَالَ إِن سأَلْتُك عَن شىْءِ بَعْدَهَا فَلاتُصحِبْنى قَدْ بَلَغْت مِن | قَالَ إِن سأَلْتُك عَن شىْءِ بَعْدَهَا فَلاتُصحِبْنى قَدْ بَلَغْت مِن لَّدُنى عُذْراً(۷۶) | ||
فَانطلَقَا حَتى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ استَطعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن | فَانطلَقَا حَتى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ استَطعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ أَن يَنقَض فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْت لَتَّخَذْت عَلَيْهِ أَجْراً(۷۷) | ||
قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنى وَ بَيْنِك | قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنى وَ بَيْنِك سأُنَبِّئُك بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَستَطِع عَّلَيْهِ صبراً(۷۸) | ||
أَمَّا السفِينَةُ فَكانَت لِمَسكِينَ يَعْمَلُونَ فى الْبَحْرِ فَأَرَدت أَنْ أَعِيبهَا وَ كانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كلَّ سفِينَةٍ غَصباً(۷۹) | |||
وَ | وَ أَمَّا الْغُلَمُ فَكانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَينِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طغْيَناً وَ كفْراً(۸۰) | ||
فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبهُمَا خَيراً | فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبهُمَا خَيراً مِّنْهُ زَكَوةً وَ أَقْرَب رُحماً(۸۱) | ||
وَ | وَ أَمَّا الجِْدَارُ فَكانَ لِغُلَمَينِ يَتِيمَينِ فى الْمَدِينَةِ وَ كانَ تحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَ كانَ أَبُوهُمَا صلِحاً فَأَرَادَ رَبُّك أَن يَبْلُغَا أَشدَّهُمَا وَ يَستَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّك وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِى ذَلِك تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسطِع عَّلَيْهِ صبراً(۸۲) | ||
ترجمه آيات | ترجمه آيات | ||
و(ياد كن ) چون موسى به شاگرد خويش گفت : آرام نگيرم تا به مجمع دودريا برسم ، يا مدتى دراز بسربرم (۶۰) | و(ياد كن ) چون موسى به شاگرد خويش گفت : آرام نگيرم تا به مجمع دودريا برسم ، يا مدتى دراز بسربرم (۶۰) | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۴: | ||
كلمه ((حقب (( به معناى دهر وروزگار است ، واگر نكرده آمده بدين جهت است كه بر وصفى محذوف دلالت كند چه تقدير كلام : ((حقبا طويلا- روزگارى دراز(( است . | كلمه ((حقب (( به معناى دهر وروزگار است ، واگر نكرده آمده بدين جهت است كه بر وصفى محذوف دلالت كند چه تقدير كلام : ((حقبا طويلا- روزگارى دراز(( است . | ||
ومعناى آيه - وخدا داناتر است - اين است : به ياد آر آن زمانى را كه موسى به جوان ملازم خود گفت مدام راه مى پيمايم تا به مجمع البحرين برسم ويا روزگارى طولانى به سير خود ادامه دهم . | ومعناى آيه - وخدا داناتر است - اين است : به ياد آر آن زمانى را كه موسى به جوان ملازم خود گفت مدام راه مى پيمايم تا به مجمع البحرين برسم ويا روزگارى طولانى به سير خود ادامه دهم . | ||
فَلَمَّا بَلَغَا مجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتخَذَ سبِيلَهُ فى الْبَحْرِ سرَباً(۶۱) | |||
ظاهرا اضافه ((مجمع (( بر كلمه ((بينهما(( اضافه صفت به موصوف است واصل آن چنين است : بين دودريا كه اينچنين صفت دارد كه مجمع آن دواست . | ظاهرا اضافه ((مجمع (( بر كلمه ((بينهما(( اضافه صفت به موصوف است واصل آن چنين است : بين دودريا كه اينچنين صفت دارد كه مجمع آن دواست . | ||
<span id='link316'><span> | <span id='link316'><span> | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۲: | ||
((فاتخذ سبيله فى البحر سربا(( - كلمه ((سرب (( به معناى مسلك ومذهب است . ((سرب (( و((نفق (( عبارت است از راهى كه در زير زمين كنده شده واز نظر عموم پنهان است . گويا راهى را كه ماهى موسى پيش گرفته وبه دريا رفت تشبيه به نقبى كرده كه كسى پيش بگيرد وناپديد شود. | ((فاتخذ سبيله فى البحر سربا(( - كلمه ((سرب (( به معناى مسلك ومذهب است . ((سرب (( و((نفق (( عبارت است از راهى كه در زير زمين كنده شده واز نظر عموم پنهان است . گويا راهى را كه ماهى موسى پيش گرفته وبه دريا رفت تشبيه به نقبى كرده كه كسى پيش بگيرد وناپديد شود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷۲ </center> | ||
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ ءَاتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سفَرِنَا هَذَا نَصباً(۶۲) | |||
در مجمع البيان گفته : ((نصب ((، و((صب (( و((تعب (( هر سه نظير همند وعبارتند از آن سستى كه از ناحيه خستگى دست مى دهد. | در مجمع البيان گفته : ((نصب ((، و((صب (( و((تعب (( هر سه نظير همند وعبارتند از آن سستى كه از ناحيه خستگى دست مى دهد. | ||
ومراد از ((غداء(( عبارت است از هر چه كه با آن چاشت كنند. واز همين كلمه فهميده مى شود كه موسى اين سخن را در روز گفته . | ومراد از ((غداء(( عبارت است از هر چه كه با آن چاشت كنند. واز همين كلمه فهميده مى شود كه موسى اين سخن را در روز گفته . | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۶: | ||
((واتخذ سبيله فى البحر عجبا(( - يعنى راه خود را در دريا گرفت و رفت اما گرفتنى عجيب . بنابراين ، كلمه ((عجبا(( وصفى است كه در جاى موصوف خود كه مطلق ((اتخاذ(( باشد نشسته است . بعضى گفته اند: جمله ((واتخذ سبيله فى البحر(( كلام رفيق موسى (عليهالسلام ) بوده ، وكلمه ((عجبا(( كلام خود آن جناب است ، ولى سياق اين قول را نمى پذيرد. | ((واتخذ سبيله فى البحر عجبا(( - يعنى راه خود را در دريا گرفت و رفت اما گرفتنى عجيب . بنابراين ، كلمه ((عجبا(( وصفى است كه در جاى موصوف خود كه مطلق ((اتخاذ(( باشد نشسته است . بعضى گفته اند: جمله ((واتخذ سبيله فى البحر(( كلام رفيق موسى (عليهالسلام ) بوده ، وكلمه ((عجبا(( كلام خود آن جناب است ، ولى سياق اين قول را نمى پذيرد. | ||
باقى ميماند اين نكته كه بايد دانست آن احتمالى كه در جمله ((نسيا حوتهما...(( داديم در اين جمله نيز مى آيد - وخدا داناتر است . | باقى ميماند اين نكته كه بايد دانست آن احتمالى كه در جمله ((نسيا حوتهما...(( داديم در اين جمله نيز مى آيد - وخدا داناتر است . | ||
قَالَ ذَلِك مَا | قَالَ ذَلِك مَا كُنَّا نَبْغ فَارْتَدَّا عَلى ءَاثَارِهِمَا قَصصاً(۶۴) | ||
كلمه ((بغى (( به معناى طلب كردن است . وجمله ((فارتدا(( از مصدر ارتداد به معناى برگشتن به نقطه نخستين است . ومقصود از آثار جاى پاها است . وكلمه ((قصص (( به معناى دنبال جاى پا را گرفتن و رفتن است . معناى آيه اين است كه موسى گفت : اين جريان كه در باره ماهى اتفاق افتاد همان علامتى بود كه ما در جستجويش بوديم ، لاجرم از همانجا برگشتند، ودرست از آنجا كه آمده بودند (با چه دقتى ) جاى پاى خود را گرفته پيش رفتند. | كلمه ((بغى (( به معناى طلب كردن است . وجمله ((فارتدا(( از مصدر ارتداد به معناى برگشتن به نقطه نخستين است . ومقصود از آثار جاى پاها است . وكلمه ((قصص (( به معناى دنبال جاى پا را گرفتن و رفتن است . معناى آيه اين است كه موسى گفت : اين جريان كه در باره ماهى اتفاق افتاد همان علامتى بود كه ما در جستجويش بوديم ، لاجرم از همانجا برگشتند، ودرست از آنجا كه آمده بودند (با چه دقتى ) جاى پاى خود را گرفته پيش رفتند. | ||
از جمله ((ذلك ما كنا نبغ فارتدا(( كشف مى شود، كه موسى (عليهالسلام ) قبلا از طريق وحى مامور بوده كه خود را در مجمع البحرين به عالم برساند، وعلامتى به اوداده بودند، وآن داستان گم شدن ماهى بوده ، حال يا خصوص قضيه زنده شدن وبه دريا افتادن ويا يك نشانى مبهم وعمومى ترى از قبيل گم شدن ماهى ويا زنده شدن آن - ويا مرده زنده شدن ، ويا امثال آن بوده است ، ولذا مى بينيم حضرت موسى به محضى كه قضيه ماهى را مى شنود مى گويد: ((ما هم در پى اين قصه بوديم (( وبى درنگ از همانجا برگشته خود را به آن مكان كه آمده بود مى رسانند، ودر آنجا به آن عالم برخورد مى نمايند. | از جمله ((ذلك ما كنا نبغ فارتدا(( كشف مى شود، كه موسى (عليهالسلام ) قبلا از طريق وحى مامور بوده كه خود را در مجمع البحرين به عالم برساند، وعلامتى به اوداده بودند، وآن داستان گم شدن ماهى بوده ، حال يا خصوص قضيه زنده شدن وبه دريا افتادن ويا يك نشانى مبهم وعمومى ترى از قبيل گم شدن ماهى ويا زنده شدن آن - ويا مرده زنده شدن ، ويا امثال آن بوده است ، ولذا مى بينيم حضرت موسى به محضى كه قضيه ماهى را مى شنود مى گويد: ((ما هم در پى اين قصه بوديم (( وبى درنگ از همانجا برگشته خود را به آن مكان كه آمده بود مى رسانند، ودر آنجا به آن عالم برخورد مى نمايند. | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۲: | ||
<span id='link318'><span> | <span id='link318'><span> | ||
==ملاقات موسى (عليه السلام ) با بنده اى از بندگان خدا خضر (ع ) كه به اورحمت وعلم داده شده == | ==ملاقات موسى (عليه السلام ) با بنده اى از بندگان خدا خضر (ع ) كه به اورحمت وعلم داده شده == | ||
فَوَجَدَا عَبْداً | فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا ءَاتَيْنَهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا... | ||
هر نعمتى ، رحمتى است از ناحيه خدا به خلقش ، ليكن بعضى از آنها در رحمت بودنش اسباب عالم هستى واسطه است ، مانند نعمتهاى مادى ظاهرى ، وبعضى از آنها بدون واسطه رحمت است ، مانند نعمتهاى باطنى از قبيل نبوت وولايت وشعبه ها ومقامات آن . | هر نعمتى ، رحمتى است از ناحيه خدا به خلقش ، ليكن بعضى از آنها در رحمت بودنش اسباب عالم هستى واسطه است ، مانند نعمتهاى مادى ظاهرى ، وبعضى از آنها بدون واسطه رحمت است ، مانند نعمتهاى باطنى از قبيل نبوت وولايت وشعبه ها ومقامات آن . | ||
واز اينكه رحمت را مقيد به قيد ((من عندنا(( نموده كه مى فهماند كسى ديگر غير خدا در آن رحمت دخالتى ندارد، فهميده مى شود كه منظور از رحمت مذكور همان رحمت قسم دوم يعنى نعمتهاى باطنى است . | واز اينكه رحمت را مقيد به قيد ((من عندنا(( نموده كه مى فهماند كسى ديگر غير خدا در آن رحمت دخالتى ندارد، فهميده مى شود كه منظور از رحمت مذكور همان رحمت قسم دوم يعنى نعمتهاى باطنى است . | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۸}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش