گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




سپس دوباره همين قصه را از سر گرفته در نتيجه هر سال در يك ماهى حج بجاى آوردند، تا آنكه در سال آخرى كه ابو بكر به حج رفت ، آن سال عمل حج مصادف با ذى القعده شده بود، و در سال بعد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به حج رفت ، اعمال حج مصادف به ذى الحجه شد، و به همين جهت بود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در آن سال در خطبه اش فرمود: روزگار دور خود را زد، و به صورتى كه در روز اول خلقت آسمانها و زمين داشت بازگشت.
سپس دوباره همين قصه را از سر گرفته، در نتيجه، هر سال در يك ماهى حج به جاى آوردند، تا آن كه در سال آخرى كه ابوبكر به حج رفت، آن سال، عمل حج مصادف با ذى القعده شده بود، و در سال بعد كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به حج رفت، اعمال حج مصادف به ذى الحجّه شد، و به همين جهت بود كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در آن سال، در خطبه اش فرمود: «روزگار دور خود را زد، و به صورتى كه در روز اول خلقت آسمان ها و زمين داشت، باز گشت».


مؤلف : حاصل اين روايت با همه تشويش و اضطرابى كه در آن مى باشد، اين است كه عرب قبل از اسلام، نخست همه ساله زيارت حج را در ذى الحجه انجام مى دادند، و بعدا بنا را بر اين گذاشتند كه هر سال حج را در ماهى بجا آورند، و بدين طريق عمل حج را در ماههاى سال مى گردانيدند، و نوبت به هر ماهى كه مى رسيد آن سال ، آن ماه را ذى الحجه نام مى گذاشتند، و اسم اصلى اش را نمى بردند.
مؤلف: حاصل اين روايت با همه تشويش و اضطرابى كه در آن مى باشد، اين است كه عرب قبل از اسلام، نخست همه ساله زيارت حج را در ذى الحجّه انجام مى دادند، و بعداً بنا را بر اين گذاشتند كه هر سال حج را در ماهى به جا آورند، و بدين طريق عمل حج را در ماه هاى سال مى گردانيدند، و نوبت به هر ماهى كه مى رسيد، آن سال، آن ماه را ذى الحجّه نام مى گذاشتند، و اسم اصلى اش را نمى بردند.


و لازمه اين كار - بطورى كه از روايت برمى آيد - اين بود كه هر سالى كه عمل حج در آن بوده ، مركب از سيزده ماه باشد، و اسم پاره اى از ماهها دو بار و يا بيشتر تكرار شود و به همين جهت طبرى گفته : اعراب سال را سيزده ماه قرار مى دادند. و در بعضى روايات آمده كه دوازده ماه و بيست و پنج روز به حساب مى آوردند.
و لازمۀ اين كار - به طورى كه از روايت بر مى آيد - اين بود كه هر سالى كه عمل حج در آن بوده، مركب از سيزده ماه باشد، و اسم پاره اى از ماه ها، دو بار و يا بيشتر تكرار شود و به همين جهت، طبرى گفته: اعراب سال را سيزده ماه قرار مى دادند. و در بعضى روايات آمده كه دوازده ماه و بيست و پنج روز به حساب مى آوردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۶۹ </center>
و نيز لازمه اين كار اين بوده كه تمام ماهها در هر سال اساميشان تغيير كند، و هيچ وقت اسم هيچ يك از ماهها با خود ماه موافق نشود، مگر در هر دوازده سال يكبار؛ البته ، بشرطى كه اين تغيير و تبديل منظم صورت مى گرفت ، و گر نه دوازده سال يكبار هم ، چنين اتفاقى نمى افتاد.
و نيز لازمۀ اين كار اين بوده كه تمام ماه ها در هر سال، اسامی شان تغيير كند، و هيچ وقت اسم هيچ يك از ماه ها با خود ماه موافق نشود، مگر در هر دوازده سال يك بار. البته به شرطى كه اين تغيير و تبديل منظم صورت مى گرفت، و گرنه دوازده سال يك بار هم، چنين اتفاقى نمى افتاد.


و چنين تغييرى را انساء و تاخير نمى گويند، و اين روايت نمى تواند مفسر آيه باشد، براى اينكه سال را سيزده ماه گرفتن و ماه آخرى را ذى الحجه نام نهادن در حقيقت تغيير اصل ماهيت سال است نه تاخير بعضى از ماههاى آن ، و انساء كه در آيه آمده به معناى تاخير است نه تغيير.
و چنين تغييرى را «إنساء» و «تأخير» نمى گويند، و اين روايت نمى تواند مفسر آيه باشد. براى اين كه سال را سيزده ماه گرفتن و ماه آخرى را ذى الحجّه نام نهادن، در حقيقت تغيير اصل ماهيت سال است، نه تأخير بعضى از ماه هاى آن، و «إنساء» كه در آيه آمده، به معناى تأخير است، نه تغيير.


علاوه بر اين ، اين روايت مخالف با اخبار و آثار منقوله است ، و هيچ ماخذى براى اين گفتار وجود ندارد مگر همين روايت و آن رواياتى كه شبيه به آن است مانند روايت عمرو بن شعيب از پدرش از جدش كه گفت:  
علاوه بر اين، اين روايت مخالف با اخبار و آثار منقوله است، و هيچ مأخذى براى اين گفتار وجود ندارد، مگر همين روايت و آن رواياتى كه شبيه به آن است، مانند روايت عمرو بن شعيب، از پدرش، از جدّش، كه گفت:  


«عرب در يك سال يك ماه را حلال مى كرد، و در سال بعد دو ماه را، و در هيچ سالى ذى الحجه آنها ذى الحجه واقعى نبود، مگر در بيست و شش سال يك بار، و اين است معناى نسى ء كه خداى تعالى در قرآن كريمش آن را زيادت بر كفر ناميده ، تا آنكه سال حج اكبر فرار رسيد و در سال بعدش رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به حج رفت ، و مردم قربانى آوردند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: زمان دور خود را زد تا رسيد به هيئتى كه در آغاز خلقت آسمانها و زمين داشت» و اين روايت نيز در اضطراب ، دست كمى از روايت مجاهد ندارد.
«عرب در يك سال، يك ماه را حلال مى كرد، و در سال بعد، دو ماه را، و در هيچ سالى ذى الحجّه آن ها، ذى الحجّه واقعى نبود، مگر در بيست و شش سال يك بار، و اين است معناى «نسئ» كه خداى تعالى، در قرآن كريمش، آن را زيادت بر كفر ناميده، تا آن كه سال حج اكبر فرا رسيد و در سال بعدش، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به حج رفت و مردم قربانى آوردند. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: زمان دور خود را زد تا رسيد به هيئتى كه در آغاز خلقت آسمان ها و زمين داشت».  


و اما مساله به حج رفتن ابو بكر در ذى القعده ، اگر چه مورد اتفاق و مورد تاييد روايات ديگرى از اهل سنت است كه دارد آن جناب ابوبكر را در سال نهم امير الحاج كرد و او با مردم به حج رفت ، و همچنين رواياتى ديگر كه دارد حج آن سال در ذى القعده بوده ، ولى بهر حال نمى تواند دليلى بر صحت آن دو روايت باشد؛ زيرا فقط آن سفر به امر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و به امضاء آن جناب بوده ، و او هيچ امرى نمى كند و هيچ عملى را امضاء نمى نمايد مگر به امر پروردگار متعالش ؛ و حاشا از خداى سبحان كه خودش دستور حج در ماه نسى ء را بدهد، آنوقت نسى ء را زيادت در كفر بخواند.
و اين روايت نيز در اضطراب، دست كمى از روايت مجاهد ندارد.
 
و اما مسأله به حج رفتن ابوبكر در ذى القعده، اگرچه مورد اتفاق و مورد تأييد روايات ديگرى از اهل سنت است كه دارد آن جناب ابوبكر را در سال نهم اميرالحاج كرد و او با مردم به حج رفت. و همچنين، رواياتى ديگر كه دارد حج آن سال در ذى القعده بوده، ولى به هر حال نمى تواند دليلى بر صحت آن دو روايت باشد. زيرا فقط آن سفر به امر رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و به امضاء آن جناب بوده، و او هيچ امرى نمى كند و هيچ عملى را امضاء نمى نمايد، مگر به امر پروردگار متعالش، و حاشا از خداى سبحان كه خودش دستور حج در ماه «نسئ» را بدهد، آن وقت «نسئ» را «زيادت در كفر» بخواند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۷۰ </center>
پس حق مطلب همان است كه گفتيم : عرب از اينكه سه ماه پى در پى از جنگ و غارت محروم و ممنوع باشد ناراحت بود، ناگزير يك سال حرمت محرم را به صفر داده سالى ديگر باز محرم را حرام مى كرد.
پس حق مطلب همان است كه گفتيم: عرب از اين كه سه ماه پى در پى از جنگ و غارت محروم و ممنوع باشد، ناراحت بود. ناگزير يك سال، حرمت «مُحرّم» را به «صفر» داده، سالى ديگر، باز «مُحرّم» را حرام مى كرد.
 
و اما حج كردن ايشان هر سال در يك ماهى و يا هر دو سال در يك ماهى؛ و يا در يك سال يك ماه و در ماهى ديگر دو سال به ثبوت نرسيده، و مأخذ واضحى كه بتوان بر آن اعتماد نمود، ندارد.  


و اما حج كردن ايشان هر سال در يك ماهى و يا هر دو سال در يك ماهى ؛ و يا در يك سال يك ماه و در ماهى ديگر دو سال به ثبوت نرسيده ، و ماخذ واضحى كه بتوان بر آن اعتماد نمود ندارد.
و بعيد نيست كه بگویيم:


و بعيد نيست كه بگوئيم اعراب جاهليت در كار نسى ء روش واحدى نداشته اند، و هر گروهى براى خود سليقه اى بكار مى برد؛ چون قبيله هاى مختلف و عشاير متفرقى بودند، وليكن اين احتمال با اينكه مى دانيم منظورشان از اين تحريم و تحليل ، ايمنى از دستبرد ناگهانى به دشمن بوده درست نيست ، زيرا اگر ماههاى معينى در نزد همه طوايف حرام نباشد، يكى حرام بداند ديگرى آن ماهها را حلال و ماههاى ديگرى را حرام بداند آن غرض ‍حاصل نشده بلكه نقض غرضشان مى شد.  
اعراب جاهليت در كار «نسئ» روش واحدى نداشته اند، و هر گروهى براى خود سليقه اى به كار مى برد. چون قبيله هاى مختلف و عشاير متفرقى بودند، وليكن اين احتمال با اين كه مى دانيم منظورشان از اين تحريم و تحليل، ايمنى از دستبرد ناگهانى به دشمن بوده، درست نيست.  


زيرا در آن ماهى كه آن قبيله ديگر كه حلالش مى دانسته به ايشان حمله مى كردند، و اين خود روشن است.
زيرا اگر ماه هاى معينى در نزد همه طوايف حرام نباشد، يكى حرام بداند، ديگرى آن ماه ها را حلال و ماه هاى ديگرى را حرام بداند، آن غرض ‍حاصل نشده، بلكه نقض غرض شان مى شد. زيرا در آن ماهى كه آن قبيله ديگر كه حلالش مى دانسته، به ايشان حمله مى كردند، و اين خود روشن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۷۱ </center>
<span id='link202'><span>
<span id='link202'><span>
۱۷٬۰۰۸

ویرایش