گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۳: خط ۷۳:


==بحث روایتی: (رواياتى ذیل آیات گذشته)==
==بحث روایتی: (رواياتى ذیل آیات گذشته)==
در كافى به سند خود از حفص بن غياث از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديث شمشيرها كه از پدر بزرگوارش نقل كرده فرموده : و اما شمشيرهاى سه گانه اى كه كشيده شده يكى شمشيرى است كه عليه مشركين عرب بكار مى رود، و دليل لزوم بكار بردنش آيه «اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم» است.
در كافى، به سند خود، از حفص بن غياث، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در «حديث شمشيرها»، كه از پدر بزرگوارش نقل كرده فرموده: و اما شمشيرهاى سه گانه اى كه كشيده شده، يكى شمشيرى است كه عليه مشركان عرب به كار مى رود، و دليل لزوم به كار بردنش، آيه: «اقتُلُوا المُشرِكِينَ حَيثُ وَجَدتُمُوهُم» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۳۵ </center>
فرمود: شمشير دوم شمشيرى است كه عليه اهل ذمه بكار مى رود، و دليل لزوم بكار بردن آن آيه «قاتلوا الذين لا يؤمنون بالله و لا باليوم الاخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتى يعطوا الجزيه عن يد و هم صاغرون» است كه ناسخ آيه «و قولوا للناس حسنا» مى باشد.
فرمود: شمشير دوم، شمشيرى است كه عليه اهل ذمّه به كار مى رود، و دليل لزوم به كار بردن آن، آيه: «قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ لَا بِاليَومِ الآخِر وَ لَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الحَقِّ مِنَ الَّذِينَ اُوتُوا الكِتَابَ حَتَّى يُعطُوا الجِزيَة عَن يَدٍ وَ هُم صَاغِرُونَ» است، كه ناسخ آيه: «وَ قَولَوا لِلنَّاسِ حُسناً» مى باشد.


پس از اهل كتاب هر كس كه در كشور اسلامى باشد از او پذيرفته نيست مگر جزيه دادن و يا كشته شدن ، و در صورت قتال ، اموالشان غنيمت مسلمين ، و زن و بچه هايشان اسراى آنان خواهد بود و اگر چنانچه حاضر به پرداخت جزيه شدند البته در آن صورت بر ما مسلمين حرام است كه اموالشان را بگيريم و ايشان را اسير خود كنيم ، و نيز مى توانيم زنان ايشان را همسران خود سازيم.
پس از اهل كتاب، هر كس كه در كشور اسلامى باشد، از او پذيرفته نيست مگر جزيه دادن و يا كشته شدن، و در صورت قتال، اموالشان غنيمت مسلمين، و زن و بچه هايشان اسراى آنان خواهد بود، و اگر چنانچه حاضر به پرداخت جزيه شدند، البته در آن صورت بر ما مسلمين حرام است كه اموالشان را بگيريم و ايشان را اسير خود كنيم، و نيز مى توانيم زنان ايشان را همسران خود سازيم.


و هر كس از اهل كتاب كه در كشورهائى باشند كه با ما سر جنگ دارند، هم مى توانيم اسيرشان كنيم و هم اموالشان را بگيريم ، ولى نمى توانيم با زنان ايشان وصلت نمائيم ، و ايشان بين سه چيز اختيار دارند، يا به كشورهاى اسلامى كوچ كنند و يا جزيه بپردازند و يا آنكه كشته شوند.
و هر كس از اهل كتاب كه در كشورهایى باشند كه با ما سرِ جنگ دارند، هم مى توانيم اسيرشان كنيم و هم اموالشان را بگيريم، ولى نمى توانيم با زنان ايشان وصلت نمایيم، و ايشان بين سه چيز اختيار دارند: يا به كشورهاى اسلامى كوچ كنند و يا جزيه بپردازند و يا آن كه كشته شوند.


و نيز به سند خود از طلحه بن زيد از امام صادق روايت كرده كه فرمود: سنت پيغمبر بر اين جارى شده كه مسلمانان از مبتلايان به اختلال حواس و ديوانگان اسير نگيرند.
و نيز، به سند خود، از طلحة بن زيد، از امام صادق روايت كرده كه فرمود: سنت پيغمبر، بر اين جارى شده كه مسلمانان از مبتلايان به اختلال حواس و ديوانگان اسير نگيرند.


و نيز در آن كتاب به سند خود از ابى يحيى واسطى از بعضى راويان شيعه روايت كرده كه گفت : شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد آيا مجوسيان صاحب كتابند؟ فرمود:
و نيز، در آن كتاب، به سند خود، از ابى يحيى واسطى، از بعضى راويان شيعه روايت كرده كه گفت: شخصى از امام صادق «عليه السلام» پرسيد: آيا مجوسيان صاحب كتاب اند؟


آرى، مگر نامه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به اهل مكه به گوشت نخورده كه به ايشان نوشت : يا اسلام بياوريد و يا آنكه به جنگ با شما برمى خيزم . مردم مكه در جواب آن حضرت نوشتند: از ما جزيه بگير و ما را به بت پرستيمان واگذار. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نوشت من جزيه نمى گيرم مگر از اهل كتاب.
فرمود: آرى، مگر نامه رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، به اهل مكه به گوش تو نخورده كه به ايشان نوشت: يا اسلام بياوريد و يا آن كه به جنگ با شما بر مى خيزم. مردم مكه، در جواب آن حضرت نوشتند: از ما جزيه بگير و ما را به بت پرستيمان واگذار. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نوشت: من جزيه نمى گيرم، مگر از اهل كتاب.


مجددا مردم مكه نامه نوشتند - و مقصودشان از اين نوشته تكذيب آن حضرت بود -: چطور مى گوئى من جزيه نمى گيرم مگر از اهل كتاب و حال آنكه از مجوسيان هجر جزيه گرفته اى؟  
مجددا مردم مكه نامه نوشتند - و مقصودشان از اين نوشته، تكذيب آن حضرت بود -: چطور مى گویى من جزيه نمى گيرم مگر از اهل كتاب و حال آن كه از مجوسيان «هجر»، جزيه گرفته اى؟  


رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در پاسخشان نوشت مجوسيان پيغمبرى داشتند و او را كشتند و كتابى داشتند كه آن را آتش زدند، پيغمبر ايشان كتابى براى آنان آورد كه در پوست دوازده هزار گاو نوشته شده بود.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، در پاسخشان نوشت: مجوسيان پيغمبرى داشتند و او را كشتند و كتابى داشتند كه آن را آتش زدند. پيغمبر ايشان كتابى براى آنان آورد كه در پوست دوازده هزار گاو نوشته شده بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۳۷ </center>
مؤلف : در اين معانى روايات ديگرى در جوامع حديث ضبط شده و چون بحث واقع در پيرامون جزيه و ماليات و غير آن دو مربوط به فقه است لذا متعرض آن نمى شويم.
مؤلف: در اين معانى، روايات ديگرى در جوامع حديث ضبط شده و چون بحث واقع در پيرامون جزيه و ماليات و غير آن دو مربوط به فقه است، لذا متعرض آن نمى شويم.


و در الدر المنثور است كه ابن عساكر از ابى امامه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: قتال دو مورد است : يكى قتال با مشركين تا آنكه ايمان بياورند، و يا زير بار ذلت و دادن جزيه بروند، و ديگرى قتال با ياغيان است تا زمانى كه اطاعت خدا را گردن نهند، پس ‍ وقتى كه حاضر شدند خدا را اطاعت كنند آن وقت با آنان به عدالت رفتار مى شود.
و در الدرّ المنثور است كه: ابن عساكر، از ابى امامه، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» روايت كرده كه فرمود:  


و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ و بيهقى در سنن خود همگى از مجاهد روايت كرده اند كه در تفسير جمله «قاتلوا الذين لا يؤمنون بالله...» ، گفته است: اين آيه وقتى نازل شد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و يارانش ماءمور شده بودند به جنگ تبوك بروند.
قتال دو مورد است: يكى قتال با مشركان، تا آن كه ايمان بياورند، و يا زير بارِ ذلت و دادن جزيه بروند. و ديگرى، قتال با ياغيان است تا زمانى كه اطاعت خدا را گردن نهند. پس وقتى كه حاضر شدند خدا را اطاعت كنند، آن وقت با آنان به عدالت رفتار مى شود.


مؤلف : در سابق در تفسير آيه مباهله گذشت كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بر مسيحيان نجران جزيه مقرر فرمود، و اين مطلب بطورى كه از روايات معتبرتر استفاده مى شود در سال ششم از هجرت اتفاق افتاد كه جنگ تبوك سالها بعد از آن رخ داد، و همچنين نامه هائى كه آن جناب به امپراطور روم و پادشاه مصر و ايران كه همه اهل كتاب بودند نوشت در همين سال بود (پس روايت بالا به نظر درست نمى رسد).
و نيز، در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابوالشيخ و بيهقى در سنن خود، همگى از مجاهد روايت كرده اند كه در تفسير جملۀ «قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤمِنُونَ بِالله...» گفته است: اين آيه وقتى نازل شد كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و يارانش مأمور شده بودند به جنگ تبوك بروند.


و نيز از ابن ابى شيبه از زهرى آورده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از مجوسيان هجر و يهوديان و نصاراى يمن جزيه گرفت ، و جزيه آنان از هر بالغى يك دينار بود و نيز در همان كتاب آمده كه مالك و شافعى و ابو عبيد در كتاب اموال و ابن ابى شيبه از جعفر از پدرش روايت كرده اند كه گفت: عمر با مردم در باره جزيه گرفتن از مجوس ‍ مشورت كرد، عبد الرحمن بن عوف گفت : من از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيدم كه مى فرمود: با مجوسيان معامله اهل كتاب كنيد.
مؤلف: در سابق، در تفسير آيه مباهله گذشت كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، بر مسيحيان نجران جزيه مقرر فرمود، و اين مطلب، به طورى كه از روايات معتبرتر استفاده مى شود، در سال ششم از هجرت اتفاق افتاد كه جنگ تبوك سال ها بعد از آن رُخ داد، و همچنين نامه هایى كه آن جناب به امپراطور روم و پادشاه مصر و ايران، كه همه اهل كتاب بودند، نوشت، در همين سال بود. (پس روايت بالا به نظر درست نمى رسد).
 
و نيز، از ابن ابى شيبهف از زهرى آورده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، از مجوسيان هجر و يهوديان و نصاراى يمن جزيه گرفت، و جزيه آنان از هر بالغى يك دينار بود.
 
و نيز، در همان كتاب آمده كه مالك و شافعى و ابوعبيد، در كتاب اموال و ابن ابى شيبه، از جعفر، از پدرش روايت كرده اند كه گفت: عُمَر با مردم در باره جزيه گرفتن از مجوس ‍ مشورت كرد. عبدالرحمن بن عوف گفت: من از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» شنيدم كه مى فرمود: با مجوسيان معامله اهل كتاب كنيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۳۸ </center>
و نيز در همان كتاب است كه عبد الرزاق در كتاب مصنف از على بن ابيطالب روايت كرده كه شخصى از او پرسيد جزيه گرفتن از مجوس چطور است؟  
و نيز، در همان كتاب است كه عبدالرزاق، در كتاب مصنف، از على بن ابی طالب روايت كرده كه شخصى از او پرسيد: جزيه گرفتن از مجوس چطور است؟  


فرمود: به خدا سوگند امروز در روى زمين احدى نيست كه در اين باره از من داناتر باشد، مجوسيان اهل كتابى بودند كه در ميان آنان معروف و شناخته شده بود، و علمى داشتند كه آن را درس مى دادند، ليكن روزى امير ايشان شراب خورده و مست شد، و در حال مستى با خواهر خود آميزش كرد و عده اى از متدينين به آن دين اين عمل را از او ديدند.  
فرمود: به خدا سوگند، امروز در روى زمين احدى نيست كه در اين باره از من داناتر باشد. مجوسيان اهل كتابى بودند كه در ميان آنان معروف و شناخته شده بود، و علمى داشتند كه آن را درس مى دادند، ليكن روزى امير ايشان شراب خورده و مست شد، و در حال مستى با خواهر خود آميزش كرد و عده اى از متدينين به آن دين، اين عمل را از او ديدند.  


وقتى صبح شد خواهرش به او گفت : تو ديشب با من چنين و چنان كردى ، و عده اى از معتقدين هم كه در مجلس تو بودند اين عمل را ديدند، و آنان بطور مسلم مطلب را فاش خواهند كرد، امير مشتى مردمان طمع كار را كه در نظر داشت احضار نمود و گفت : شما همه مى دانيد كه آدم دخترانش را با پسرانش وصلت داد. (گفتند: آرى. گفت : پس در اينجا باشيد و هر كس كه با اين حكم مخالفت كرد او را بكشيد).
وقتى صبح شد، خواهرش به او گفت: تو ديشب با من چنين و چنان كردى، و عده اى از معتقدين هم كه در مجلس تو بودند، اين عمل را ديدند، و آنان به طور مسلّم، مطلب را فاش خواهند كرد. امير مشتى مردمان طمعكار را كه در نظر داشت، احضار نمود و گفت: شما همه مى دانيد كه آدم دخترانش را با پسرانش وصلت داد. (گفتند: آرى. گفت: پس در اين جا باشيد و هر كس كه با اين حكم مخالفت كرد، او را بكشيد).


اتفاقا ناظرانى كه روز قبل آن عمل را از وى ديده بودند وارد شدند و از در نكوهش گفتند واى بر دورترين مردم (از خدا و راه راست ) حدى خدائى بگردنت آمد كه بايد در باره ات اجراء شود. طمع كارانى كه حق و حساب گرفته بودند از جاى جسته و همه را كشتند، آنگاه زنى وارد شد و گفت : من نيز ديدم كه با خواهرت جمع شده بودى. گفت: برو فاحشه فلان قبيله!  
اتفاقا ناظرانى كه روز قبل آن عمل را از وى ديده بودندف وارد شدند و از درِ نكوهش گفتند: واى بر دورترين مردم (از خدا و راه راست)، حدّى خدایى به گردنت آمد كه بايد در باره ات اجراء شود. طمعكارانى كه حق و حساب گرفته بودند، از جاى جسته و همه را كشتند. آنگاه زنى وارد شد و گفت: من نيز ديدم كه با خواهرت جمع شده بودى. گفت: برو فاحشه فلان قبيله!  


زن در پاسخش گفت: آرى به خدا سوگند من همانطور كه تو مى گوئى فاحشه بودم ، ليكن توبه كرده ام . امير او را نيز به قتل رسانيد، و از آن ببعد به جان مجوسيان افتاد و كتاب دينى شان را هر جا كه ديد از بين برد و حتى يك نسخه هم باقى نگذاشت.
زن در پاسخش گفت: آرى به خدا سوگند، من همان طور كه تو مى گویى فاحشه بودم، ليكن توبه كرده ام. امير او را نيز به قتل رسانيد، و از آن به بعد، به جان مجوسيان افتاد و كتاب دينى شان را هر جا كه ديد، از بين برد و حتى يك نسخه هم باقى نگذاشت.


و در تفسير عياشى در ذيل جمله «و قالت اليهود عزيز ابن الله...» از عطيه عوفى از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: غضب خدا بر يهود وقتى شدت گرفت كه گفتند عزير پسر خدا است ، و غضب او وقتى بر نصارى شديد شد كه گفتند: مسيح پسر خدا است . و غضبش وقتى بر افرادى از اين امت شديد مى شود كه خون مرا بريزند و مرا در طرز رفتارشان با عترتم آزرده كنند.
و در تفسير عياشى، در ذيل جملۀ «وَ قَالَت اليَهُودُ عُزَيرٌ ابنُ الله...»، از عطيه عوفى، از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: غضب خدا بر يهود وقتى شدت گرفت كه گفتند عُزَير، پسر خدا است، و غضب او وقتى بر نصارا شديد شد كه گفتند: مسيح، پسر خدا است، و غضبش وقتى بر افرادى از اين امت شديد مى شود كه خون مرا بريزند و مرا در طرز رفتارشان با عترتم آزرده كنند.


و در الدر المنثور است كه بخارى در تاريخ خود از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت : وقتى جنگ احد شد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پيشانيش مجروح گرديد و دندانهاى رباعيش شكست برخاست و دستهايش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت : غضب خدا وقتى بر يهود شدت گرفت كه گفتند: عزيز پسر خدا است ، و وقتى بر نصارى شديد شد كه گفتند: مسيح پسر خدا است ، در اين امت بر افرادى شدت مى گيرد كه خون مرا بريزند، و مرا در عترتم آزرده سازند.
و در الدرّ المنثور است كه بخارى در تاريخ خود، از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه گفت: وقتى جنگ اُحُد شد و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» پيشانی اش مجروح گرديد و دندان هاى رباعی اش شكست، برخاست و دست هايش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: غضب خدا وقتى بر يهود شدت گرفت كه گفتند: عُزَير، پسر خدا است، و وقتى بر نصارا شديد شد كه گفتند: مسيح، پسر خدا است، در اين امت بر افرادى شدت مى گيرد كه خون مرا بريزند، و مرا در عترتم آزرده سازند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۳۹ </center>
مؤ لف : در الدر المنثور و كتابهائى ديگر در قصه عزير رواياتى از ابن عباس و كعب الاحبار و سدى و ديگران آمده كه به جعليات اسرائيليان شبيه تر است ، و من خيال مى كنم همه آنها از جعليات كعب الاحبار است كه به ظاهر مسلمان شده بود.
مؤلف: در الدرّ المنثور و كتاب هایى ديگر، در قصه «عُزَير»، رواياتى از ابن عباس و كعب الاحبار و سدى و ديگران آمده كه به جعليات اسرائيليان شبيه تر است، و من خيال مى كنم همه آن ها از جعليات كعب الاحبار است، كه به ظاهر مسلمان شده بود.


و در احتجاج طبرسى از على (عليه السلام) نقل شده كه در معناى جمله «قاتلهم الله انى يؤفكون» فرموده: يعنى خدا لعنتشان كند، كار تهمت و افك را بكجا رسانده اند. در اين آيه لعنت خدا را قتال خدا خوانده ، و همچنين در آيه «قتل الانسان ما اكفره» كه معنايش اين است كه لعنت باد بر انسان چقدر كفر پيشه است.
و در احتجاج طبرسى، از على «عليه السلام» نقل شده كه در معناى جملۀ «قَاتَلَهُمُ اللهُ أنّى يُؤفَكُون» فرموده: يعنى خدا لعنتشان كند، كار تهمت و افك را به كجا رسانده اند. در اين آيه، لعنت خدا را قتال خدا خوانده، و همچنين در آيه: «قُتِلَ الإنسَانُ مَا أكفَرَهُ»، كه معنايش اين است كه: لعنت باد بر انسان، چقدر كفرپيشه است.


مؤلف : اين معنا از طرق اهل سنت از ابن عباس نيز روايت شده و بهر حال بفرضى كه اين روايات صحيح باشد تفسير به لازمه معناست ، نه اينكه معناى قتال لعنت باشد.
مؤلف: اين معنا از طرق اهل سنت، از ابن عباس نيز، روايت شده و به هر حال، به فرضى كه اين روايات صحيح باشد، تفسير به لازمه معناست، نه اين كه معناى «قتال»، لعنت باشد.
<span id='link188'><span>
<span id='link188'><span>
==چند روايت در مورد معناى اين كه يهودیان و مسیحیان، احبار و رهبان را ارباب گرفتند ==
==چند روايت در مورد معناى اين كه يهودیان و مسیحیان، احبار و رهبان را ارباب گرفتند ==
و در كافى به سند خود از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه گفت : من از آن جناب پرسيدم معناى آيه «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله» چيست؟  
و در كافى به سند خود از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه گفت : من از آن جناب پرسيدم معناى آيه «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله» چيست؟  
۱۶٬۹۹۷

ویرایش