گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
كلمۀ «احبار»، جمع «حبر» - به فتح اول و هم به كسر آن - به معناى دانشمند است، و بيشتر در علماى يهود استعمال مى شود. و كلمۀ «رهبان»، جمع «راهب» است. و «راهب»، به كسى گويند كه خود را به لباس رهبت و ترس از خدا درآورده باشد، وليكن استعمال آن در عابدان نصارا غلبه يافته است.
كلمۀ «احبار»، جمع «حبر» - به فتح اول و هم به كسر آن - به معناى دانشمند است، و بيشتر در علماى يهود استعمال مى شود. و كلمۀ «رهبان»، جمع «راهب» است. و «راهب»، به كسى گويند كه خود را به لباس رهبت و ترس از خدا درآورده باشد، وليكن استعمال آن در عابدان نصارا غلبه يافته است.


و مقصود از اين كه مى فرمايد: «به جاى خداى تعالى، احبار و رهبان را ارباب خود گرفته اند»، اين است كه: به جاى اطاعت خدا، از احبار و رهبان اطاعت مى كنند و به گفته هاى ايشان گوش فرا مى دهند، و بدون هيچ قيد و شرطى، ايشان را فرمان مى برند، و حال آن كه جز خداى تعالى، احدى سزاوار اين قسم تسليم و اطاعت نيست.
و مقصود از اين كه مى فرمايد: «به جاى خداى تعالى، احبار و رهبان را ارباب خود گرفته اند»، اين است كه:  


و مقصود از اين كه مى فرمايد: «و مسيح بن مريم را نيز به جاى خدا رب خود گرفته اند»، اين است كه: آن ها - همان طورى كه معروف است - قائل به الوهيت مسيح شدند. و در اين كه مسيح را اضافه به مريم كرد، اشاره است به اين كه نصارا در اين اعتقاد بر حق نيستند، زيرا كسى كه از زنى به دنيا آمده باشد، چه شايستگى پرستش را دارد، و از آن جایى كه اهل كتاب نحوه اتخاذشان مختلف بود، و اتخاذ هر كدام يك معناى مخصوصى را داشت، لذا نخست اتخاذى را كه در هر دو كيش به يك معنا بود، ذكر نموده و فرمود: «اتَّخَذُوا أحبَارَهُم وَ رُهبَانَهُم أربَاباً مِن دُونِ الله»، و آنگاه اتخاذ مسيحيان را كه به معناى ديگرى بود، بر آن عطف نموده و فرمود «وَ المَسِيحَ ابنَ مَريَمَ».
به جاى اطاعت خدا، از احبار و رهبان اطاعت مى كنند و به گفته هاى ايشان گوش فرا مى دهند، و بدون هيچ قيد و شرطى، ايشان را فرمان مى برند، و حال آن كه جز خداى تعالى، احدى سزاوار اين قسم تسليم و اطاعت نيست.


و اين طرز كلام، همچنان كه بر اختلاف معناى اتخاذ در يهود و نصارا دلالت دارد، بى دلالت بر اين هم نيست كه اعتقاد يهود به پسر خدا بودن عُزَير، غير از اعتقاد مسيحيان به پسر خدا بودن عيسى است. اعتقاد يهوديان از باب صرف تعارف و احترام است، ولى اعتقاد مسيحيان در باره مسيح، جدّى و به نوعى حقيقت است، و اين دلالت از اين جاست كه آيه شريفه، از اين كه عُزَير را به جاى خدا رب خود خوانده اند، سكوت كرده، و به جاى آن، تنها به ذكر ارباب گرفتن احبار و رهبان اكتفا كرده و اين شامل عُزَير هم مى شود.
و مقصود از اين كه مى فرمايد: «و مسيح بن مريم را نيز به جاى خدا رب خود گرفته اند»، اين است كه:


يعنى مى فهماند كه يهود چنين اطاعتى از عُزَير هم مى كرده اند. چون عُزَير، يا پيغمبر بوده و ايشان با احترام از وى، و او را پسر خدا خواندن، ربّ خود اتخاذش نموده و اطاعتش مى كرده اند، و يا به خاطر اين كه از علماى ايشان بوده و به ايشان احسانى كرده كه از هيچ كس ديگرى ساخته نبوده است. و اما مسيح، از آن جایى كه پسر خدا بودنش به معناى صرف تعارف و احترام نبوده، لذا آن را جداگانه ذكر كرد.
آن ها - همان طورى كه معروف است - قائل به الوهيت مسيح شدند. و در اين كه مسيح را اضافه به مريم كرد، اشاره است به اين كه نصارا در اين اعتقاد بر حق نيستند، زيرا كسى كه از زنى به دنيا آمده باشد، چه شايستگى پرستش را دارد، و از آن جایى كه اهل كتاب نحوه اتخاذشان مختلف بود، و اتخاذ هر كدام يك معناى مخصوصى را داشت، لذا نخست اتخاذى را كه در هر دو كيش به يك معنا بود، ذكر نموده و فرمود: «اتَّخَذُوا أحبَارَهُم وَ رُهبَانَهُم أربَاباً مِن دُونِ الله»، و آنگاه اتخاذ مسيحيان را كه به معناى ديگرى بود، بر آن عطف نموده و فرمود «وَ المَسِيحَ ابنَ مَريَمَ».
 
و اين طرز كلام، همچنان كه بر اختلاف معناى اتخاذ در يهود و نصارا دلالت دارد، بى دلالت بر اين هم نيست كه اعتقاد يهود به پسر خدا بودن «عُزَير»، غير از اعتقاد مسيحيان به پسر خدا بودن عيسى است. اعتقاد يهوديان از باب صرف تعارف و احترام است، ولى اعتقاد مسيحيان در باره مسيح، جدّى و به نوعى حقيقت است، و اين دلالت از اين جاست كه آيه شريفه، از اين كه عُزَير را به جاى خدا رب خود خوانده اند، سكوت كرده، و به جاى آن، تنها به ذكر ارباب گرفتن احبار و رهبان اكتفا كرده و اين شامل «عُزَير» هم مى شود.
 
يعنى مى فهماند كه يهود چنين اطاعتى از «عُزَير» هم مى كرده اند. چون «عُزَير»، يا پيغمبر بوده و ايشان با احترام از وى، و او را پسر خدا خواندن، ربّ خود اتخاذش نموده و اطاعتش مى كرده اند، و يا به خاطر اين كه از علماى ايشان بوده و به ايشان احسانى كرده كه از هيچ كس ديگرى ساخته نبوده است. و اما مسيح، از آن جایى كه پسر خدا بودنش به معناى صرف تعارف و احترام نبوده، لذا آن را جداگانه ذكر كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۷ </center>


۱۶٬۹۹۶

ویرایش