گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:
«'''قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لا يحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكتَاب'''»:
«'''قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لا يحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكتَاب'''»:


از آيات بسيارى برمى آيد كه منظور از اهل كتاب يهود و نصارى هستند، و آيه شريفه «ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيمه ان الله على كل شئ شهيد» دلالت و يا حد اقل اشعار دارد بر اينكه مجوسيان نيز اهل كتابند، زيرا در اين آيه و ساير آياتى كه صاحبان اديان آسمانى را مى شمارد در رديف آنان و در مقابل مشركين بشمار آمده اند، و صابئين همچنانكه در سابق هم گفتيم يك طائفه از مجوس بوده اند كه به دين يهود متمايل شده و دينى ميان اين دو دين براى خود درست كرده اند.
از آيات بسيارى بر مى آيد كه منظور از اهل كتاب، يهود و نصارا هستند، و آيه شريفه «إنّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصَارَى وَ المَجُوسَ وَ الَّذِينَ أشرَكُوا إنَّ اللهَ يَفصِلُ بَينَهُم يَومَ القِيَامَةِ إنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَئٍ شَهِيد» دلالت و يا حداقل اشعار دارد بر اين كه مجوسيان نيز اهل كتاب اند. زيرا در اين آيه و ساير آياتى كه صاحبان اديان آسمانى را مى شمارد، در رديف آنان و در مقابل مشركان به شمار آمده اند، و صابئين، همچنان كه در سابق هم گفتيم، يك طایفه از مجوس بوده اند كه به دين يهود متمايل شده و دينى ميان اين دو دين براى خود درست كرده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۶ </center>
و از سياق آيه مورد بحث برمى آيد كه كلمه «من» در جمله «من الذين اوتوا الكتاب» بيانيه است نه تبعيضى، براى اينكه هر يك از يهود و نصارى و مجوس مانند مسلمين ، امت واحد و جداگانه اى هستند، هر چند مانند مسلمين در پاره اى عقايد به شعب و فرقه هاى مختلفى متفرق شده و به يكديگر مشتبه شده باشند و اگر مقصود قتال با بعضى از يهود و بعضى از نصارى و بعضى از مجوس بود، و يا مقصود، قتال با يكى از اين سه طائفه اهل كتاب كه به خدا و معاد ايمان ندارند مى بود، لازم بود كه بيان ديگرى غير اين بيان بفرمايد تا مطلب را افاده كند.
و از سياق آيه مورد بحث بر مى آيد كه كلمه «مِن» در جملۀ «مِنَ الَّذِينَ اُوتُوا الكِتاَب»، بيانيه است، نه تبعيضى. براى اين كه هر يك از يهود و نصارا و مجوس مانند مسلمين، امت واحد و جداگانه اى هستند، هر چند مانند مسلمين، در پاره اى عقايد به شعب و فرقه هاى مختلفى متفرق شده و به يكديگر مشتبه شده باشند، و اگر مقصود قتال با بعضى از يهود و بعضى از نصارا و بعضى از مجوس بود، و يا مقصود، قتال با يكى از اين سه طائفه اهل كتاب كه به خدا و معاد ايمان ندارند مى بود، لازم بود كه بيان ديگرى غير اين بيان بفرمايد تا مطلب را افاده كند.


و چون جمله «من الذين اوتوا الكتاب» بيان جمله قبل يعنى جمله «الذين لا يومنون...» است ، لذا اوصافى هم كه ذكر شده - از قبيل ايمان نداشتن به خدا و روز جزا و حرام ندانستن محرمات الهى و نداشتن دين حق - قهرا متعلق به همه خواهد بود.
و چون جملۀ «مِنَ الَّذِينَ اُوتُوا الكِتَاب» بيان جملۀ قبل، يعنى جملۀ «الَّذِينَ لَا يُؤمِنُون...» است، لذا اوصافى هم كه ذكر شده - از قبيل ايمان نداشتن به خدا و روز جزا و حرام ندانستن محرمات الهى و نداشتن دين حق - قهرا متعلق به همه خواهد بود.


اولين وصفى كه با آن توصيفشان كرده «ايمان نداشتن به خدا و روز جزا» است. خواهيد گفت اين توصيف با آياتى كه اعتقاد به الوهيت خدا را به ايشان نسبت مى دهد چگونه مى تواند سازگار باشد؟ و حال آنكه آن آيات ايشان را اهل كتاب خوانده ، و معلوم است كه مقصود از كتاب همان كتابهاى آسمانى است كه از ناحيه خداى تعالى به فرستاده اى از فرستادگانش نازل شده ، و در صدها آيات قرآنش اعتقاد به الوهيت و يا لازمه آن را از ايشان حكايت كرده ، پس چطور در آيه مورد بحث مى فرمايد «ايمان به خدا ندارند».
اولين وصفى كه با آن توصيفشان كرده «ايمان نداشتن به خدا و روز جزا» است. خواهيد گفت اين توصيف با آياتى كه اعتقاد به الوهيت خدا را به ايشان نسبت مى دهد، چگونه مى تواند سازگار باشد؟ و حال آن كه آن آيات ايشان را اهل كتاب خوانده، و معلوم است كه مقصود از كتاب، همان كتاب هاى آسمانى است كه از ناحيه خداى تعالى به فرستاده اى از فرستادگانش نازل شده، و در صدها آيات قرآنش، اعتقاد به الوهيت و يا لازمه آن را از ايشان حكايت كرده، پس چطور در آيه مورد بحث مى فرمايد: «ايمان به خدا ندارند».


و همچنين در امثال آيه «و قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة» و آيه «و قالوا لن يدخل الجنه الا من كان هودا او نصارى» اعتقاد به معاد را به ايشان نسبت مى دهد آنگاه در اين آيه مى فرمايد كه «ايشان ايمان به روز جزا ندارند».
و همچنين، در امثال آيه: «وَ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إلّا أيّاماً مَعدُودَة»، و آيه: «وَ قَالُوا لَن يَدخُلَ الجَنّةَ إلّا مَن كَانَ هَوداً أو نَصَارَى»، اعتقاد به معاد را به ايشان نسبت مى دهد، آنگاه در اين آيه مى فرمايد كه: «ايشان به روز جزا ایمان ندارند».


جواب اين اشكال اين است كه خداى تعالى در كلام مجيدش ميان ايمان به او و ايمان به روز جزا هيچ فرقى نمى گذارد، و كفر به يكى از آن دو را كفر به هر دو مى داند، در باره كسانى كه ميان خدا و پيغمبرانش تفاوت قائل شده اند و به خود خدا و بعضى از پيغمبران ايمان آورده و به بعضى ديگر ايمان نياورده اند حكم به كفر نموده ، و از آن جمله فرموده: «ان الذين يكفرون بالله و رسله و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نومن ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا و اعتدنا للكافرين عذابا مهينا».
جواب اين اشكال اين است كه:
 
خداى تعالى در كلام مجيدش، ميان ايمان به او و ايمان به روز جزا هيچ فرقى نمى گذارد، و كفر به يكى از آن دو را كفر به هر دو مى داند. در باره كسانى كه ميان خدا و پيغمبرانش تفاوت قائل شده اند و به خود خدا و بعضى از پيغمبران ايمان آورده و به بعضى ديگر ايمان نياورده اند، حكم به كفر نموده، و از آن جمله فرموده: «إنَّ الَّذِينَ يَكفُرُونَ بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أن يُفَرِّقُوا بَينَ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَكفُرُ بِبَعضٍ وَ يُرِيدُونَ أن يَتَّخِذُوا بَينَ ذَلِكَ سَبِيلاً * أُولَئِكَ هُمُ الكَافِرُونَ حَقّاً وَ أعتَدنَا لِلكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۷ </center>
و بنا بر اين ، اهل كتاب هم كه به نبوت محمد بن عبد الله (صلوات الله عليه ) ايمان نياورده اند كفار حقيقى هستند، و لو اينكه اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشند. و اين كفر را به لسان كفر به آيتى از آيات خدا كه همان آيت نبوت باشد نسبت نداده ، بلكه به لسان كفر به ايمان به خدا و روز جزا نسبت داده ، و فرموده اينها به خدا و روز جزا كفر ورزيدند، عينا مانند مشركين بت پرست كه به خدا كفر ورزيدند و وحدانيتش را انكار كردند، هر چند وجودش را اعتقاد داشته ، و او را معبودى فوق معبودها مى دانستند.
و بنابراين، اهل كتاب هم كه به نبوت محمّد بن عبد الله «صلوات الله عليه» ايمان نياورده اند، كفار حقيقى هستند، و لو اين كه به خدا و روز جزا اعتقاد داشته باشند. و اين كفر را به لسان كفر به آيتى از آيات خدا كه همان آيت نبوت باشد، نسبت نداده، بلكه به لسان كفر به ايمان به خدا و روز جزا نسبت داده، و فرموده: اين ها به خدا و روز جزا كفر ورزيدند، عينا مانند مشركان بت پرست كه به خدا كفر ورزيدند و وحدانيتش را انكار كردند، هر چند وجودش را اعتقاد داشته، و او را معبودى فوق معبودها مى دانستند.


علاوه بر اينكه اعتقادشان به خدا و روز جزا هم اعتقادى صحيح نيست ، و مساله مبدا و معاد را بر وفق حق تقرير نمى كنند، مثلا در مساله مبدا كه بايد او را از هر شركى برى و منزه بدانند مسيح و عزير را فرزند او مى دانند، و در نداشتن توحيد با مشركين فرقى ندارند، چون آنها نيز قائل به تعدد آلهه هستند، يك اله را پدر الهى ديگر، و يك اله را پسر الهى ديگر مى دانند، و همچنين در مساله معاد كه يهوديان قائل به كرامتند و مسيحيان قائل به تفديه.
علاوه بر اين كه اعتقادشان به خدا و روز جزا هم اعتقادى صحيح نيست، و مسأله مبدأ و معاد را بر وفق حق تقرير نمى كنند. مثلا در مسأله مبدأ كه بايد او را از هر شركى برى و منزه بدانند، مسيح و عزير را فرزند او مى دانند، و در نداشتن توحيد با مشركان فرقى ندارند. چون آن ها نيز قائل به تعدد آلهه هستند، يك اله را پدر الهى ديگر، و يك اله را پسر الهى ديگر مى دانند، و همچنين در مسأله معاد كه يهوديان قائل به كرامت اند و مسيحيان قائل به تفديه.


پس ظاهرا علت اينكه ايمان به خدا و روز جزا را از اهل كتاب نفى مى كند اين است كه اهل كتاب ، توحيد و معاد را آنطور كه بايد معتقد نيستند، هر چند اعتقاد به اصل الوهيت را دارا مى باشند، نه اينكه علتش اين باشد كه اين دو ملت اصلا معتقد به وجود اله نيستند، چون قرآن اعتقاد به وجود الله را از قول خود آنها حكايت مى كند، گر چه در توراتى كه فعلا موجود است اصلا اثرى از مساله معاد ديده نمى شود.
پس ظاهرا علت اين كه ايمان به خدا و روز جزا را از اهل كتاب نفى مى كند، اين است كه: اهل كتاب، توحيد و معاد را آن طور كه بايد معتقد نيستند، هر چند اعتقاد به اصل الوهيت را دارا مى باشند، نه اين كه علتش اين باشد كه اين دو ملت اصلا معتقد به وجود اله نيستند، چون قرآن اعتقاد به وجود الله را از قول خود آن ها حكايت مى كند، گرچه در توراتى كه فعلا موجود است، اصلا اثرى از مسأله معاد ديده نمى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۱۸ </center>
دومين وصفى كه براى ايشان ذكر كرده اين است كه «ايشان محرمات خدا را حرام نمى دانند» ، و همينطور هم هست ، زيرا يهود عده اى از محرمات را كه خداوند در سوره بقره و نساء و سور ديگر بر شمرده حلال دانسته اند، و نصارى خوردن مسكرات و گوشت خوك را حلال دانسته اند، و حال آنكه حرمت آندو در دين موسى (عليه السلام ) و عيسى (عليه السلام ) و خاتم انبياء (صلى الله عليه و آله ) مسلم است. و نيز مال مردم خورى را حلال مى دانند، همچنانكه قرآن در آيه بعد از آيه مورد بحث آن را به ملايان اين دو ملت نسبت داده و مى فرمايد: «ان كثيرا من الاحبار و الره بان لياكلون اموال الناس بالباطل».
دومين وصفى كه براى ايشان ذكر كرده، اين است كه: «ايشان محرمات خدا را حرام نمى دانند»، و همين طور هم هست. زيرا يهود عده اى از محرمات را كه خداوند در سوره «بقره» و «نساء» و سور ديگر بر شمرده حلال دانسته اند، و نصارا خوردن مسكرات و گوشت خوك را حلال دانسته اند، و حال آن كه حرمت آن دو در دين موسى «عليه السلام» و عيسى «عليه السلام» و خاتم انبياء «صلى الله عليه و آله»، مسلم است. و نيز مال مردم خورى را حلال مى دانند، همچنان كه قرآن در آيه بعد از آيه مورد بحث، آن را به ملايان اين دو ملت نسبت داده و مى فرمايد: «إنّ كَثِيراً مِنَ الأحبَارِ وَ الرُهبَانِ لَيَأكُلُونَ أموَالَ النَّاسِ بِالبَاطِلِ».
 
مراد از رسول در توصيف اهل كتاب به اين كه «آنچه را كه خدا و رسول او حرام كرده اند حرام نمى دانند» پيامبر اسلام (ص ) مى باشد


و منظور از «رسول» در جمله «ما حرم الله و رسوله» يا رسول خود ايشان است كه معتقد به نبوتش هستند، مثل موسى (عليه السلام ) نسبت به ملت يهود، و عيسى (عليه السلام ) نسبت به ملت نصارا ، كه در اين صورت معناى آيه اين مى شود: «هيچ يك از اين دو ملت حرام نمى دانند آنچه را كه پيغمبر خودشان حرام كرده». و معلوم است كه مى خواهد نهايت درجه بى حيائى و تجرى ايشان را نسبت به پروردگارشان اثبات كند، و بفرمايد با اينكه به حقانيت پيغمبر خودشان اعتراف دارند، معذلك دستورات الهى را با اينكه مى دانند دستورات الهى است بازيچه قرار داده و به آن بى اعتنائى مى كنند.
و منظور از «رسول» در جملۀ «مَا حَرَّمَ اللهُ وَ رَسُولُهُ»، يا رسول خود ايشان است كه معتقد به نبوتش هستند، مثل موسى «عليه السلام» نسبت به ملت يهود، و عيسى «عليه السلام» نسبت به ملت نصارا، كه در اين صورت، معناى آيه اين مى شود: «هيچ يك از اين دو ملت حرام نمى دانند آنچه را كه پيغمبر خودشان حرام كرده». و معلوم است كه مى خواهد نهايت درجه بى حيایى و تجرّى ايشان را نسبت به پروردگارشان اثبات كند، و بفرمايد با اين كه به حقانيت پيغمبر خودشان اعتراف دارند، معذلك دستورات الهى را با اين كه مى دانند دستورات الهى است، بازيچه قرار داده و به آن بى اعتنایى مى كنند.


و يا منظور از آن ، پيغمبر اسلام است، و معنايش اين است كه «اهل كتاب با اينكه نشانهاى نبوت خاتم انبياء را در كتب خود مى خوانند؟ و امارات آن را در وجود آن جناب مشاهده مى كنند، و مى بينند كه او پليديها را بر ايشان حرام مى كند و طيبات را براى آنان حلال مى سازد، و غل و زنجيرهائى كه ايشان از عقايد خرافى بدست و پاى خود بسته اند مى شكند، و آزادشان مى سازد معذلك زير بار نمى روند و محرمات او را حلال مى شمارند».
و يا منظور از آن، پيغمبر اسلام است، و معنايش اين است كه: «اهل كتاب با اين كه نشان هاى نبوت خاتم انبياء را در كتب خود مى خوانند؟ و امارات آن را در وجود آن جناب مشاهده مى كنند، و مى بينند كه او پليدی ها را بر ايشان حرام مى كند و طيّبات را براى آنان حلال مى سازد، و غل و زنجيرهایى كه ايشان از عقايد خرافى به دست و پاى خود بسته اند، مى شكند و آزادشان مى سازد، معذلك زير بار نمى روند و محرمات او را حلال مى شمارند».


و بنابراين احتمال ، غرض از توصيف آنها به عدم تحريم آنچه كه خدا و رسولش حرام كرده اند سرزنش ايشان است ، و نيز تحريك و تهييج مؤمنين است بر قتال با آنها به علت عدم اعتنا به آنچه كه خدا و رسولش حرام كرده اند و نيز به علت گستاخى در انجام محرمات و هتك حرمت آنها.
و بنابراين احتمال، غرض از توصيف آن ها به عدم تحريم آنچه كه خدا و رسولش حرام كرده اند، سرزنش ايشان است، و نيز تحريك و تهييج مؤمنان است بر قتال با آن ها، به علت عدم اعتنا به آنچه كه خدا و رسولش حرام كرده اند، و نيز به علت گستاخى در انجام محرمات و هتك حرمت آن ها.


و چه بسا يك نكته احتمال دوم را تاييد كند، و آن اين است كه اگر منظور از رسول در جمله «و رسوله» رسول هر امتى نسبت به آن امت باشد - مثلا موسى نسبت به يهود و عيسى نسبت به نصارى رسول باشند - حق كلام اين بود كه بفرمايد: «و لا يحرمون ما حرم الله و رسله» و رسول را به صيغه جمع بياورد، چون سبك قرآن هم همين اقتضاء را دارد، قرآن در نظائر اين مورد عنايت دارد كه كثرت انبياء را به رخ مردم بكشد.  
و چه بسا يك نكته احتمال دوم را تأييد كند و آن، اين است كه: اگر منظور از رسول در جملۀ «وَ رَسُولِهِ»، رسول هر امتى نسبت به آن امت باشد - مثلا موسى نسبت به يهود و عيسى نسبت به نصارا رسول باشند - حق كلام اين بود كه بفرمايد: «وَ لَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَ رُسُله»، و رسول را به صيغه جمع بياورد. چون سبك قرآن هم همين اقتضاء را دارد. قرآن در نظائر اين مورد، عنايت دارد كه كثرت انبياء را به رُخ مردم بكشد.  


مثلا در باره بيم ايشان مى فرمايد: «و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله». و نيز مى فرمايد: «قالت رسلهم أفى الله شك». و باز مى فرمايد: «و جاءتهم رسلهم بالبينات».
مثلا در باره بيم ايشان مى فرمايد: «وَ يُرِيدُونَ أن يُفَرِّقُوا بَينَ اللهِ وَ رُسُلِهِ». و نيز مى فرمايد: «قَالَت رُسُلُهُم أفِى اللهِ شَكٌّ». و باز مى فرمايد: «وَ جَاءَتهُم رُسُلُهم بِالبَيِّنَاتِ».




۱۶٬۹۹۷

ویرایش