گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:
مؤلف: اين روايت را، عياشى در تفسير خود، هم از ابى عثمان، مؤذّن و هم از ابى الطفيل، و هم از حسن بصرى روايت كرده. و شيخ، در امالى خود، آن را از ابى عثمان مؤذّن نقل كرده، و در نقل او دارد كه بكير گفت: من از امام ابى جعفر «عليه السلام»، از اين حديث سؤال كردم. فرمود: شيخ (مؤذن) درست گفته، على «عليه السلام» همين طور فرموده، و جريان اين چنين بوده.
مؤلف: اين روايت را، عياشى در تفسير خود، هم از ابى عثمان، مؤذّن و هم از ابى الطفيل، و هم از حسن بصرى روايت كرده. و شيخ، در امالى خود، آن را از ابى عثمان مؤذّن نقل كرده، و در نقل او دارد كه بكير گفت: من از امام ابى جعفر «عليه السلام»، از اين حديث سؤال كردم. فرمود: شيخ (مؤذن) درست گفته، على «عليه السلام» همين طور فرموده، و جريان اين چنين بوده.


==چند روايت در ذيل آيه شريفه: «الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم...» ==
==چند روايت در ذيل آيه شريفه: «ألَا تُقَاتِلُونَ قَوماً نَكَثُوا أيمَانَهُم...» ==
و در الدر المنثور است كه ابن اسحاق و بيهقى در كتاب دلائل از مروان بن حكم و مسور بن مخرمه نقل كرده اند كه گفتند: در صلح نامه اى كه ميان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و قريش در روز حديبيه منعقد شد داشت: هر كس بخواهد در عقد و عهد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) درآيد مى تواند، و هر كس هم بخواهد در عقد و پيمان قريش درآيد نيز مجاز است.
و در الدرّ المنثور است كه ابن اسحاق و بيهقى، در كتاب دلائل، از مروان بن حكم و مسور بن مخرمه نقل كرده اند كه گفتند:  


وقتى خزاعه اين معنا را شنيدند هجوم آوردند كه ما به عهد محمد (صلى الله عليه و آله ) و پيمان او درمى آئيم ، و بنو بكر بجست و خيز درآمدند كه ما به عهد قريش و پيمان آنان در مى آئيم ، و بر اين صلح نزديك به هفده و يا هجده ماه ماندند.
در صلح نامه اى كه ميان رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و قريش، در روز حديبيه منعقد شد، داشت: هر كس بخواهد در عقد و عهد رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، در آيد، مى تواند، و هر كس هم بخواهد در عقد و پيمان قريش در آيد، نيز مجاز است.  


تا آنكه بنى بكر كه در عقد و پيمان قريش درآمده بودند شبى در يكى از آبهاى خزاعه بنام «وتير» كه در نزديكى هاى مكه قرار داشت به مردم خزاعه حمله بردند، و قريش كه خيال مى كردند در اين شب تاريك رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) خبردار نمى شود، چون كسى نيست از كار آنان سر درآورد قبيله بنى بكر را كمك نظامى از قبيل مركب و اسلحه داده ، و بخاطر كينه اى كه با آنحضرت داشتند بر مردم وتير تاختند.
وقتى خزاعه اين معنا را شنيدند، هجوم آوردند كه ما به عهد محمّد «صلى الله عليه و آله» و پيمان او در مى آیيم، و بنوبكر، بجست و خيز در آمدند كه ما به عهد قريش و پيمان آنان در مى آیيم، و بر اين صلح، نزديك به هفده و يا هجده ماه ماندند.
 
تا آن كه بنى بكر كه در عقد و پيمان قريش در آمده بودند، شبى در يكى از آب هاى خزاعه، به نام «وتير» - كه در نزديكى هاى مكه قرار داشت - به مردم خزاعه حمله بردند، و قريش كه خيال مى كردند در اين شب تاريك، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» خبردار نمى شود، چون كسى نيست از كار آنان سر درآورد، قبيله بنى بكر را كمك نظامى از قبيل مركب و اسلحه داده، و به خاطر كينه اى كه با آن حضرت داشتند، بر مردم «وتير» تاختند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۴۴ </center>
در همان شب از خزاعه ، عمرو بن سالم سوار شد و خود را به مدينه رسانيد و ماجرا را در ضمن اشعار زير به اطلاع رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسانيد:
در همان شب، از خزاعه، عمرو بن سالم سوار شد و خود را به مدينه رسانيد و ماجرا را در ضمن اشعار زير، به اطلاع رسول خدا «صلى الله عليه و آله» رسانيد:
 
يَا رَبّ إنّى نَاشِدٌ محمّداً * حَلفَ أبِينَا وَ أبِيهِ الاَ تلَدا


يا رب انى ناشد محمدا * ??لف ابينا و ابيه الا تلدا
قَد كُنتُم ولداً وً كُنَّا وَالِداً * ثَمَّتَ أسلَمنَا فَلَم نَنزَع يَدَا


قد كنتم ولدا و كنا والدا * ثمت اسلمنا فلم ننزع يدا
فَانصُر هَدَاكَ اللهُ نَصراً أعتَداً * وَ ادعُ عِبَادَ اللهِ يَأتُوا مَدَداً


فانصر هداك الله نصرا اعتدا * و ادع عباد الله ياتوا مددا
فِيهِم رَسُولُ اللهِ قَد تَجَرَّداً * إن سِيمَ خَسفاً وَجهُهُ تَرَبَّداً


فيهم رسول الله قد تجردا * ان سيم خسفا وجهه تربدا
فِى فَيلَقٍ كَالبَحرِ يَجرِى مَزبَداً * إنَّ قُرَيشاً أخلَفُوكَ المَوعِداً


فى فيلق كالبحر يجرى مزبدا * ان قريشا اخلفوك الموعدا
وَ نَقَضُوا مِيثَاقَكَ المُؤكَّداً * وَ جَعَلُوا لِى فِى كِدَاءِ رَصَداً


و نقضوا ميثاقك الموكدا * و جعلوا لى فى كداء رصدا
وَ زَعَمُوا أن لَستُ أدعُوا أحَداً * وَ هُم أذَلُّ وَ أقَلُّ عَدَداً


و زعموا ان لست ادعوا احدا * و هم اذل و اقل عددا
هُم بَيَّتُونَا بِالوُتَيرِ هُجَّداً * وَ قَتَلُونَا رُكَّعاً وَ سُجَّداً


هم بيتونا بالوتير هجدا * و قتلونا ركعا و سجدا
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: اى عمرو بن سالم! يارى شدى.


رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اى عمرو بن سالم يارى شدى ، پس چيزى نگذشت كه ابر سياهى در آسمان حركت كرد، حضرت فرمود: اين ابر گواهى مى دهد به يارى بنى كعب (و بنا به نسخه سيره النبى اين ابر استهلال مى كند يعنى مى بارد يا صدا مى كند) آنگاه مردم را فرمان جهاد داد و به آنان نفرمود كجا لشكر مى كشد تا خبر به گوش دشمن نرسد و از خدا خواست تا قريش را از خبر وى بى اطلاع بگذارد تا او بتواند به ناگهانى به سرزمين ايشان وارد شود.
پس چيزى نگذشت كه ابر سياهى در آسمان حركت كرد. حضرت فرمود: اين ابر گواهى مى دهد به يارى بنى كعب (و بنا به نسخه سيرة النبى، اين ابر استهلال مى كند. يعنى مى بارد، يا صدا مى كند). آنگاه به مردم فرمان جهاد داد و به آنان نفرمود كجا لشكر مى كشد، تا خبر به گوش دشمن نرسد و از خدا خواست تا قريش را از خبر وى بى اطلاع بگذارد، تا او بتواند به ناگهانى، به سرزمين ايشان وارد شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۴۵ </center>
مؤلف : سيوطى اين روايت را در الدر المنثور بعد از روايت ديگرى كه به طرقى از مجاهد و عكرمه آمده است نقل كرده است و مضمون آن روايت نيز همين است كه سبب نزول آيه «الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم - تا آنجا كه مى فرمايد - و يشف صدور قوم مومنين» داستان عهدشكنى قريش بود كه پيمان حديبيه را شكسته و به بنى بكر عليه خزاعه هم سوگندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كمك نظامى كردند.
مؤلف: سيوطى، اين روايت را، در الدرّ المنثور، بعد از روايت ديگرى كه به طرقى، از مجاهد و عكرمه آمده، نقل كرده است و مضمون آن روايت نيز، همين است كه سبب نزول آيه: «ألَا تُقَاتِلُونَ قَوماً نَكَثُوا أيمَانَهُم - تا آن جا كه مى فرمايد - وَ يَشفِ صُدُورَ قَومٍ مُؤمِنِين»، داستان عهدشكنى قريش بود كه پيمان حديبيه را شكسته و به بنى بكر، عليه خزاعه، هم سوگندان رسول خدا «صلى الله عليه و آله» كمك نظامى كردند.


و اگر مطلب از اين قرار باشد قهرا سيوطى و امثال او بايد ملتزم شوند به اينكه آيه «الا تقاتلون قوما» تا تمامى سه آيه بلكه چهار آيه بعدش كه از نظر سياق مشتركند قبل از فتح مكه نازل شده و در نتيجه قبل از آيات برائت نازل شده اند.
و اگر مطلب از اين قرار باشد، قهرا سيوطى و امثال او، بايد ملتزم شوند به اين كه آيه: «ألَا تُقَاتِلُونَ قَوماً» تا تمامى سه آيه بلكه چهار آيه بعدش، كه از نظر سياق مشترك اند، قبل از فتح مكه نازل شده و در نتيجه قبل از آيات برائت نازل شده اند.


و حال آنكه چنين نيست ، و داستانى را كه ابن اسحق و بيهقى نقل كرده اند هر چند بخاطر مسور بن مخرمه معتبر است و ليكن روايت مسور صريحا نمى گويد كه آيات مورد بحث در باره اين داستان نازل شده، و روايتى هم كه مجاهد و عكرمه نقل كرده اند اعتمادى بر آن نيست براى اينكه موقوف است و منقطع و سياق آيات هم طورى نيست كه با نازل شدن با آيات قبلش و متصل بودن با آنها نسازد، و اين خيلى روشن است.
و حال آن كه چنين نيست، و داستانى را كه ابن اسحاق و بيهقى نقل كرده اند، هر چند به خاطر مسور بن مخرمه معتبر است، وليكن روايت مسور صريحا نمى گويد كه آيات مورد بحث در باره اين داستان نازل شده، و روايتى هم كه مجاهد و عكرمه نقل كرده اند، اعتمادى بر آن نيست. براى اين كه موقوف است و منقطع و سياق آيات هم طورى نيست كه با نازل شدن با آيات قبلش و متصل بودن با آن ها نسازد، و اين خيلى روشن است.




۱۶٬۹۰۷

ویرایش