۱۶٬۹۰۷
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۱: | ||
مؤلف: اين روايت را، عياشى در تفسير خود، هم از ابى عثمان، مؤذّن و هم از ابى الطفيل، و هم از حسن بصرى روايت كرده. و شيخ، در امالى خود، آن را از ابى عثمان مؤذّن نقل كرده، و در نقل او دارد كه بكير گفت: من از امام ابى جعفر «عليه السلام»، از اين حديث سؤال كردم. فرمود: شيخ (مؤذن) درست گفته، على «عليه السلام» همين طور فرموده، و جريان اين چنين بوده. | مؤلف: اين روايت را، عياشى در تفسير خود، هم از ابى عثمان، مؤذّن و هم از ابى الطفيل، و هم از حسن بصرى روايت كرده. و شيخ، در امالى خود، آن را از ابى عثمان مؤذّن نقل كرده، و در نقل او دارد كه بكير گفت: من از امام ابى جعفر «عليه السلام»، از اين حديث سؤال كردم. فرمود: شيخ (مؤذن) درست گفته، على «عليه السلام» همين طور فرموده، و جريان اين چنين بوده. | ||
==چند روايت در ذيل آيه شريفه: | ==چند روايت در ذيل آيه شريفه: «ألَا تُقَاتِلُونَ قَوماً نَكَثُوا أيمَانَهُم...» == | ||
و در | و در الدرّ المنثور است كه ابن اسحاق و بيهقى، در كتاب دلائل، از مروان بن حكم و مسور بن مخرمه نقل كرده اند كه گفتند: | ||
در صلح نامه اى كه ميان رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و قريش، در روز حديبيه منعقد شد، داشت: هر كس بخواهد در عقد و عهد رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، در آيد، مى تواند، و هر كس هم بخواهد در عقد و پيمان قريش در آيد، نيز مجاز است. | |||
تا | وقتى خزاعه اين معنا را شنيدند، هجوم آوردند كه ما به عهد محمّد «صلى الله عليه و آله» و پيمان او در مى آیيم، و بنوبكر، بجست و خيز در آمدند كه ما به عهد قريش و پيمان آنان در مى آیيم، و بر اين صلح، نزديك به هفده و يا هجده ماه ماندند. | ||
تا آن كه بنى بكر كه در عقد و پيمان قريش در آمده بودند، شبى در يكى از آب هاى خزاعه، به نام «وتير» - كه در نزديكى هاى مكه قرار داشت - به مردم خزاعه حمله بردند، و قريش كه خيال مى كردند در اين شب تاريك، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» خبردار نمى شود، چون كسى نيست از كار آنان سر درآورد، قبيله بنى بكر را كمك نظامى از قبيل مركب و اسلحه داده، و به خاطر كينه اى كه با آن حضرت داشتند، بر مردم «وتير» تاختند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۴۴ </center> | ||
در همان | در همان شب، از خزاعه، عمرو بن سالم سوار شد و خود را به مدينه رسانيد و ماجرا را در ضمن اشعار زير، به اطلاع رسول خدا «صلى الله عليه و آله» رسانيد: | ||
يَا رَبّ إنّى نَاشِدٌ محمّداً * حَلفَ أبِينَا وَ أبِيهِ الاَ تلَدا | |||
قَد كُنتُم ولداً وً كُنَّا وَالِداً * ثَمَّتَ أسلَمنَا فَلَم نَنزَع يَدَا | |||
فَانصُر هَدَاكَ اللهُ نَصراً أعتَداً * وَ ادعُ عِبَادَ اللهِ يَأتُوا مَدَداً | |||
فِيهِم رَسُولُ اللهِ قَد تَجَرَّداً * إن سِيمَ خَسفاً وَجهُهُ تَرَبَّداً | |||
فِى فَيلَقٍ كَالبَحرِ يَجرِى مَزبَداً * إنَّ قُرَيشاً أخلَفُوكَ المَوعِداً | |||
وَ نَقَضُوا مِيثَاقَكَ المُؤكَّداً * وَ جَعَلُوا لِى فِى كِدَاءِ رَصَداً | |||
وَ زَعَمُوا أن لَستُ أدعُوا أحَداً * وَ هُم أذَلُّ وَ أقَلُّ عَدَداً | |||
هُم بَيَّتُونَا بِالوُتَيرِ هُجَّداً * وَ قَتَلُونَا رُكَّعاً وَ سُجَّداً | |||
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: اى عمرو بن سالم! يارى شدى. | |||
پس چيزى نگذشت كه ابر سياهى در آسمان حركت كرد. حضرت فرمود: اين ابر گواهى مى دهد به يارى بنى كعب (و بنا به نسخه سيرة النبى، اين ابر استهلال مى كند. يعنى مى بارد، يا صدا مى كند). آنگاه به مردم فرمان جهاد داد و به آنان نفرمود كجا لشكر مى كشد، تا خبر به گوش دشمن نرسد و از خدا خواست تا قريش را از خبر وى بى اطلاع بگذارد، تا او بتواند به ناگهانى، به سرزمين ايشان وارد شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۴۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۴۵ </center> | ||
مؤلف : | مؤلف: سيوطى، اين روايت را، در الدرّ المنثور، بعد از روايت ديگرى كه به طرقى، از مجاهد و عكرمه آمده، نقل كرده است و مضمون آن روايت نيز، همين است كه سبب نزول آيه: «ألَا تُقَاتِلُونَ قَوماً نَكَثُوا أيمَانَهُم - تا آن جا كه مى فرمايد - وَ يَشفِ صُدُورَ قَومٍ مُؤمِنِين»، داستان عهدشكنى قريش بود كه پيمان حديبيه را شكسته و به بنى بكر، عليه خزاعه، هم سوگندان رسول خدا «صلى الله عليه و آله» كمك نظامى كردند. | ||
و اگر مطلب از اين قرار | و اگر مطلب از اين قرار باشد، قهرا سيوطى و امثال او، بايد ملتزم شوند به اين كه آيه: «ألَا تُقَاتِلُونَ قَوماً» تا تمامى سه آيه بلكه چهار آيه بعدش، كه از نظر سياق مشترك اند، قبل از فتح مكه نازل شده و در نتيجه قبل از آيات برائت نازل شده اند. | ||
و حال | و حال آن كه چنين نيست، و داستانى را كه ابن اسحاق و بيهقى نقل كرده اند، هر چند به خاطر مسور بن مخرمه معتبر است، وليكن روايت مسور صريحا نمى گويد كه آيات مورد بحث در باره اين داستان نازل شده، و روايتى هم كه مجاهد و عكرمه نقل كرده اند، اعتمادى بر آن نيست. براى اين كه موقوف است و منقطع و سياق آيات هم طورى نيست كه با نازل شدن با آيات قبلش و متصل بودن با آن ها نسازد، و اين خيلى روشن است. | ||
ویرایش