گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۴۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




و انسان را بر اساس آنچه از ساختمان و آثار و خواص در او بوده درست كرده اند (او چگونه مى تواند در كار آن علل مداخله كند) بله او در كار خودش مختار هست به اين معنا كه هر چه را كه دوست بدارد مى تواند قبول كند و هر چه را كه كراهت دارد مى تواند رد كند بلكه به يك معنايى دقيقتر بايد گفت:  
و انسان را بر اساس آنچه از ساختمان و آثار و خواص در او بوده، درست كرده اند. (او چگونه مى تواند در كار آن علل مداخله كند). بله او در كار خودش مختار هست، به اين معنا كه هرچه را كه دوست بدارد، مى تواند قبول كند و هرچه را كه كراهت دارد، مى تواند رد كند، بلكه به يك معنايى دقيق تر، بايد گفت:  


هر چه را كه از او خواسته اند دوست بدارد و بپذيرد دوست مى دارد و مى پذيرد حتى اعمال اختيارش هم كه ميدان و جولانگاه حريت آدمى است انسان در آن اعمال نيز آزاد آزاد نيست بلكه آزادى خود را طورى اعمال مى كند كه آن علل و اسباب از او خواسته اند، پس اينطور نيست كه انسان هر چه را كه دوست بدارد و اراده كند واقع بشود و هر چه را كه براى خود بپسندد و اختيار كند موفق به آن بشود و اين بسيار روشن است (و هر كسى آن را بارها در زندگيش ‍ تجربه كرده است).
هرچه را كه از او خواسته اند دوست بدارد و بپذيرد، دوست مى دارد و مى پذيرد، حتى اعمال اختياری اش هم، كه ميدان و جولانگاه حريّت آدمى است، انسان در آن اعمال نيز آزاد آزاد نيست، بلكه آزادى خود را طورى اعمال مى كند كه آن علل و اسباب از او خواسته اند. پس اين طور نيست كه انسان، هرچه را كه دوست بدارد و اراده كند، واقع بشود و هرچه را كه براى خود بپسندد و اختيار كند، موفق به آن بشود و اين بسيار روشن است (و هر كسى آن را بارها در زندگی اش، تجربه كرده است).


و اين علل و اسباب همانهايند كه انسان را به جهازاتى مجهز كرده اند، جهازاتى كه حوايج و نواقص وجود او را به يادش مى آورند و به كارهايى وادار مى كنند كه آن كارها سعادتش را تاءمين و نواقص وجودش را برطرف سازد، دستگاه گوارشش با غش و ضعف كردن به او اعلام مى كند كه بدنت سوخت مى خواهد، برخيز و غذايى برايش فراهم آور و يا بدنت به آب احتياج دارد برخيز برايش آب تهيه كن ، و نه تنها به ياد او مى آورد كه بدنت سوخت و يا آب مى خواهد بلكه او را به غذايى هم كه با ساختمان بدنى او سازگار است هدايت مى كند اگر گوشت خام به اين دستگاه عرضه شود پس مى زند و با زبان بى زبانى مى گويد من نان مى خواهم و يا گوشت پخته مى خواهم و او را آرام نمى گذارد تا وقتى كه سير و سيراب شود، و همچنين دستگاه هاى ديگرى كه علل و اسباب عاليه در ساختمان بشر قرار داده هر يك انسان را به ياد نواقص و كمبودهايى كه دارد مى اندازد و راه جبران آن كمبود را نيز به او نشان مى دهد.
و اين علل و اسباب، همان هايند كه انسان را به جهازاتى مجهز كرده اند. جهازاتى كه حوايج و نواقص وجود او را به يادش مى آورند و به كارهايى وادار مى كنند كه آن كارها سعادتش را تأمين و نواقص وجودش را برطرف سازد.  


اين علل و اسبابى كه گفتيم آن بعثها و آن هدايتها را دارد با حكمى تشريعى و قانونى امورى را بر فرد فرد انسانها واجب كرده كه داراى مصالحى واقعى است ، مصالحى كه انسان ، نه مى تواند منكر آن شود و نه مى تواند از امتثال حكم تشريعى علل سرپيچى نموده ، بگويد: من فلان چيز را نمى خواهم ، مثلا من نمى خواهم غذا بخورم و يا آب بنوشم و يا براى خود سكنايى بگيرم و از سرما و گرما خود را حفظ كنم ، و من نمى خواهم در مقام دفاع از خود بر آمده ، هر چيزى كه وجود و منافع مرا تهديد مى كند از خود دور سازم.
دستگاه گوارشش، با غش و ضعف كردن، به او اعلام مى كند كه بدنت سوخت مى خواهد. برخيز و غذايى برايش فراهم آور، و يا بدنت به آب احتياج دارد، برخيز برايش آب تهيه كن. و نه تنها به ياد او مى آورد كه بدنت سوخت و يا آب مى خواهد، بلكه او را به غذايى هم كه با ساختمان بدنى او سازگار است، هدايت مى كند. اگر گوشت خام به اين دستگاه عرضه شود، پس مى زند و با زبان بى زبانى مى گويد: من نان مى خواهم و يا گوشت پخته مى خواهم و او را آرام نمى گذارد، تا وقتى كه سير و سيراب شود. و همچنين، دستگاه هاى ديگرى كه علل و اسباب عاليه در ساختمان بشر قرار داده، هر يك انسان را به ياد نواقص و كمبودهايى كه دارد، مى اندازد و راه جبران آن كمبود را نيز، به او نشان مى دهد.


علل و اسباب مذكور علاوه بر آن هدايت و بعث تكوينى و علاوه بر آنگونه احكام تشريعى ، درك يك مساله اى را نيز در فطرت بشر نهاده و آن اين است كه بايد زندگى اجتماعى تشكيل دهد و خود به تنهايى نمى تواند ادامه حيات دهد، و انسان نيز اين مساله را اذعان كرده
اين علل و اسبابى كه گفتيم آن بعث ها و آن هدايت ها را دارد، با حكمى «تشريعى» و قانونى، امورى را بر فرد فرد انسان ها واجب كرده كه داراى مصالحى واقعى است. مصالحى كه انسان، نه مى تواند منكر آن شود و نه مى تواند از امتثال حكم تشريعى علل سرپيچى نموده، بگويد: من فلان چيز را نمى خواهم. مثلا من نمى خواهم غذا بخورم و يا آب بنوشم و يا براى خود سكنايى بگيرم و از سرما و گرما خود را حفظ كنم. و من نمى خواهم در مقام دفاع از خود بر آمده، هر چيزى كه وجود و منافع مرا تهديد مى كند، از خود دور سازم.
 
علل و اسباب مذكور، علاوه بر آن هدايت و بعث تكوينى و علاوه بر آن گونه احكام تشريعى، درك يك مسأله اى را نيز در فطرت بشر نهاده و آن، اين است كه بايد زندگى اجتماعى تشكيل دهد و خود، به تنهايى نمى تواند ادامه حيات دهد. و انسان نيز اين مسأله را اذعان كرده که:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۵۶ </center>
كه آرى واجب است من نخست اجتماعى منزلى و سپس اجتماعى مدنى تشكيل دهم و جز زندگى اجتماعى و جز در مسير تعاون و تعامل نمى توانم به سعادت برسم ، بايد با ساير افراد تعاون داشته باشم آنها هر يك گوشه كارى از كارها را بگيرند من نيز گوشه كارى ديگر را و نيز بايد با ساير افراد تعامل داشته باشم يعنى از آنچه توليد كرده ام هر مقدار كه مورد حاجت خودم است بردارم و مازاد آن را با مازاد توليد ديگران معامله كنم تا همه افراد همه چيز را دارا شويم.  
آرى، واجب است من نخست اجتماعى منزلى و سپس اجتماعى مدنى تشكيل دهم و جز زندگى اجتماعى و جز در مسير تعاون و تعامل نمى توانم به سعادت برسم. بايد با ساير افراد تعاون داشته باشم. آن ها هر يك گوشه كارى از كارها را بگيرند، من نيز گوشه كارى ديگر را و نيز بايد با ساير افراد تعامل داشته باشم. يعنى از آنچه توليد كرده ام، هر مقدار كه مورد حاجت خودم است، بردارم و مازاد آن را با مازاد توليد ديگران معامله كنم، تا همه افراد، همه چيز را دارا شويم.
 
اين جاست كه ناگهان متوجه مى شود كه به حكم اضطرار، بايد از دو جهت، از موهبت حريت و آزادی اش چشم بپوشد:
 
* جهت اول اين كه:
 
اجتماع وقتى از افراد تشكيل مى يابد كه يك فرد به ساير افرادى كه با او تعاون دارند، حقوقى را بدهد كه آن ها، آن حقوق را به وى داده اند، و حقوق آنان را محترم بشمارد تا آن ها نيز، حقوق وى را محترم بشمارند. و اين حقوق متقابل، اين طور تأديه مى شود كه اين فرد براى مردم، همان عملى را انجام دهد كه مردم براى او انجام مى دهند و همان مقدار براى مردم سودمند باشد كه از مردم سود مى برد، و همان مقدار مردم را محروم از آزادى بداند كه خود را محروم مى داند. نه اين كه مردم را محروم بداند، ولى خود را آزاد و افسار گسيخته بپندارد.
 
پس يك فرد از مجتمع، حق ندارد هر كارى كه دلش مى خواهد، بكند و هر حكمى كه دوست دارد، براند، بلكه او در موردى، حر و آزاد است كه به حريت ديگران تنه نزند و مزاحم آزادى ديگران نباشد. پس در حقيقت، اين محروميت از آزادى، محروميت از بعضى آزادی هاست براى رسيدن به آزادی هايى ديگر.


اينجا است كه ناگهان متوجه مى شود كه به حكم اضطرار بايد از دو جهت از موهبت حريت و آزاديش چشم بپوشد:
* جهت دوم اين كه:  


جهت اول اينكه : اجتماع وقتى از افراد تشكيل مى يابد كه يك فرد به ساير افرادى كه با او تعاون دارند حقوقى را بدهد كه آنها آن حقوق را به وى داده اند، و حقوق آنان را محترم بشمارد تا آنها نيز حقوق وى را محترم بشمارند و اين حقوق متقابل اينطور تاءديه مى شود كه اين فرد براى مردم همان عملى را انجام دهد كه مردم براى او انجام مى دهند و همان مقدار براى مردم سودمند باشد كه از مردم سود مى برد و همان مقدار مردم را محروم از آزادى بداند كه خود را محروم مى داند، نه اينكه مردم را محروم بداند ولى خود را آزاد و افسار گسيخته بپندارد، پس يك فرد از مجتمع حق ندارد هر كارى كه دلش مى خواهد بكند و هر حكمى كه دوست دارد براند، بلكه او در موردى حر و آزاد است كه به حريت ديگران تنه نزند و مزاحم آزادى ديگران نباشد، پس در حقيقت اين محروميت از آزادى ، محروميت از بعضى آزاديها است براى رسيدن به آزاديهايى ديگر.
مجتمع تشكيل نمى شود و دوام نمى يابد، مگر وقتى كه سنن و قوانينى در آن جارى باشد. قوانينى كه مردم دور هم جمع شده، آن را پذيرفته باشند و اگر همه آنان، آن را نپذيرفته باشند، حداقل اكثر مردم آن را قبول كرده و خود را در برابر آن تسلیم دانسته باشند. قوانينى كه منافع عامه مردم را به حسب آن حياتى كه اجتماع دارد، ضمانت كند. چه حيات متمدن و پيشرفته، و چه منحط و پست، و مصالح عالى اجتماع مردم را حفظ نمايد.


جهت دوم اينكه : مجتمع تشكيل نمى شود و دوام نمى يابد مگر وقتى كه سنن و قوانينى در آن جارى باشد، قوانينى كه مردم دور هم جمع شده ، آن را پذيرفته باشند و اگر همه آنان آن را نپذيرفته باشند حداقل اكثر مردم آن را قبول كرده و خود را تسليم در برابر آن دانسته باشند، قوانينى كه منافع عامه مردم را به حسب آن حياتى كه اجتماع دارد ضمانت كند، چه حيات متمدن و پيشرفته ، و چه منحط و پست و مصالح عالى اجتماع مردم را حفظ نمايد.
و پُر واضح است كه احترام به اين قوانين (وقتى كاربرد دارد و آن مصالح را تأمين مى كند كه افراد به آن عمل كنند و به آن احترام بگذارند و عمل به آن قوانين، خواه ناخواه) آزادى افراد را در مورد خودش، سلب مى كند.  


و پر واضح است كه احترام به اين قوانين (وقتى كاربرد دارد و آن مصالح را تاءمين مى كند كه افراد به آن عمل كنند و به آن احترام بگذارند و عمل به آن قوانين خواه ناخواه ) آزادى افراد را در مورد خودش سلب مى كند، پس كسى كه قانون را جعل مى كند و يا سنت را باب مى كند حال چه اينكه سازنده قانون عامه اهل اجتماع باشد و چه برگزيدگان آنان و چه پادشاهشان و چه اينكه خداى تعالى و رسول او باشد تا ببينى سنت و قانون چه باشد، به هر حال پاره اى از آزاديهاى مردم را به منظور حفظ پاره اى ديگر سلب مى كند، خداى عزوجل در كلام مجيدش به اين حقيقت اشاره نموده ، ميفرمايد:
پس كسى كه قانون را جعل مى كند و يا سنت را باب مى كند، حال چه اين كه سازنده قانون عامه اهل اجتماع باشد و چه برگزيدگان آنان و چه پادشاهشان و چه اين كه خداى تعالى و رسول او باشد، تا ببينى سنت و قانون چه باشد؛ به هر حال پاره اى از آزادی هاى مردم را به منظور حفظ پاره اى ديگر، سلب مى كند. خداى عزوجل، در كلام مجيدش، به اين حقيقت اشاره نموده، می فرمايد:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۵۷ </center>
«و ربك يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة». و نيز مى فرمايد: «و ما كان لمومن و لا مومنة اذا قضى اللّه و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص اللّه و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا».
«وَ رَبُّكَ يَخلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَختَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الخِيَرَة». و نيز مى فرمايد: «وَ مَا كَانَ لِمُؤمِنٍ وَ لَا مُؤمِنَةٍ إذَا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أمراً أن يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن أمرِهِم وَ مَن يَعصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلَالاً مُبِيناً».
 
* پس خلاصه كلام ما، اين شد كه:
 
انسان در مقايسه با همنوعانش، در مواردى آزاد است كه مربوط به شخص خودش باشد. و اما در مواردى كه پاى مصلحت ملزمۀ خود او و بالاخص مصلحت ملزمۀ اجتماع و عامه مردم در كار باشد و علل و اسباب او را به مصالحى و به مقتضيات آن مصالح هدايت كند، در آن جا ديگر به هيچ وجه آزادى اراده و عمل ندارد، و در چنين مواردى، اگر كسى و يا كسانى او را به سوى سنت و يا هر عملى كه قانون و يا مجرى قانون و يا فردى ناصح و متبرع آن را موافق با مصالح انسانيت تشخيص داده، دعوت كند و به اصطلاح، امر به معروف و نهى از منكر نمايد و براى دعوت خود حجت و دليلى روشن بياورد، نبايد او را به زورگويى و سلب حريت مشروع افراد متهم نمود.


پس خلاصه كلام ما اين شد كه انسان در مقايسه با همنوعانش در مواردى آزاد است كه مربوط به شخص خودش باشد و اما در مواردى كه پاى مصلحت ملزمه خود او و بالاخص مصلحت ملزمه اجتماع و عامه مردم در كار باشد و علل و اسباب او را به مصالحى و به مقتضيات آن مصالح هدايت كند در آنجا ديگر به هيچ وجه آزادى اراده و عمل ندارد و در چنين مواردى اگر كسى و يا كسانى او را به سوى سنت و يا هر عملى كه قانون و يا مجرى قانون و يا فردى ناصح و متبرع آن را موافق با مصالح انسانيت تشخيص داده دعوت كند و به اصطلاح امر به معروف و نهى از منكر نمايد و براى دعوت خود حجت و دليلى روشن بياورد نبايد او را به زورگويى و سلب حريت مشروع افراد متهم نمود.
و اما آن علل و اسبابى كه گفتيم دست در كار تجهيز انسان به جهازات مختلف و هادى و يادآور انسان به تكميل نواقص و حوايج خويش و به زندگى اجتماعى و به تسليم در برابر قانون و... است، هر حكمى كه مى كنند، از نظر تعليم توحيدى اسلام، مصاديقى هستند براى اراده خداى سبحان و يا اذن او.


و اما آن علل و اسبابى كه گفتيم دست در كار تجهيز انسان به جهازات مختلف و هادى و يادآور انسان به تكميل نواقص و حوايج خويش و به زندگى اجتماعى و به تسليم در برابر قانون و... است هر حكمى كه مى كنند از نظر تعليم توحيدى اسلام مصاديقى هستند براى اراده خداى سبحان و يا اذن او.
آرى، بنابر آنچه تعليم الهى ما را به آن هدايت مى كند، خداى تبارك و تعالى، مالك على الاطلاق است و غير او، جز مملوكيت از هر جهت، چيزى ندارد و انسان جز عبوديت محض، مالك چيزى نيست، و همين مالكيت على الاطلاق خداى سبحان، هر گونه حريتى را كه انسان براى خود توهم مى كند، سلب مى نمايد.  


آرى بنا بر آنچه تعليم الهى ما را به آن هدايت مى كند خداى تبارك و تعالى مالك على الاطلاق است و غير او جز مملوكيت از هر جهت ، چيزى ندارد و انسان جز عبوديت محض ، مالك چيزى نيست و همين مالكيت على الاطلاق خداى سبحان هر گونه حريتى را كه انسان براى خود توهم مى كند سلب مى نمايد همچنانكه همين مالكيت على الاطلاق خداى سبحان بود كه انسانها را از قيد بردگى و بندگى انسانهاى ديگر آزاد نموده و او را نسبت به ساير همنوعانش آزادى بخشيد، و ربوبيت و مولويت هر انسانى نسبت به انسانهاى ديگر را ممنوع اعلام نموده، فرمود: «ان لا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه».
همچنان كه همين مالكيت على الاطلاق خداى سبحان بود كه انسان ها را از قيد بردگى و بندگى انسان هاى ديگر آزاد نموده و او را نسبت به ساير همنوعانش آزادى بخشيد، و ربوبيت و مولويت هر انسانى، نسبت به انسان هاى ديگر را ممنوع اعلام نموده، فرمود: «أن لَا نَعبُدَ إلّا اللّهُ وَ لَا نُشرِكَ بِهِ شَيئاً وَ لَا يَتَّخِذَ بَعضُنَا بَعضاً أربَاباً مِن دُونِ اللّه».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۵۸ </center>
پس خداى سبحان حاكم على الاطلاق و مطاع بدون قيد و شرط است همچنانكه خودش فرمود: «'''ان الحكم الا لله '''» و اگر رسولان اولى الامر و بعضى از افراد امت اسلامى حق امر به معروف و نهى از منكر دارند و امت ، ماءمور به اطاعت از آنان هستند اين حق را خداى عزوجل به آنان داده و به همين جهت امت اسلام در قبال كلمه حقى كه از آن حضرات صادر مى شود و مردم را به سوى آن دعوت مى كند هيچگونه حريتى ندارند (نه اينكه حريت داشته اند ولى رسول و اولى الامر و مثلا فقهاء آن حريت را از مردم سلب كرده باشند) همچنانكه خداى تعالى فرموده: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر».
پس خداى سبحان، حاكم على الاطلاق و مطاع بدون قيد و شرط است، همچنان كه خودش فرمود: «إنِ الحُكمُ إلّا لِلّهِ». و اگر رسولان اولى الامر و بعضى از افراد امت اسلامى، حق امر به معروف و نهى از منكر دارند و امت، مأمور به اطاعت از آنان هستند، اين حق را خداى عزوجل به آنان داده، و به همين جهت، «امت اسلام»، در قبال كلمه حقى كه از آن حضرات صادر مى شود و مردم را به سوى آن دعوت مى كند، هيچ گونه حريتى ندارند.
 
(نه اين كه حريت داشته اند، ولى رسول و اولى الامر و مثلا فقهاء، آن حريت را از مردم سلب كرده باشند). همچنان كه خداى تعالى فرموده: «وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنَاتُ بَعضُهُم أولِيَاءُ بَعضٍ يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنهَونَ عَنِ المُنكَر».
<span id='link362'><span>
<span id='link362'><span>
==هشدار شعيب «ع» به قوم خود، از رسيدن عذاب ==
==هشدار شعيب «ع» به قوم خود، از رسيدن عذاب ==
۱۷٬۰۱۰

ویرایش