گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۹۲: خط ۱۹۲:
<span id='link315'><span>
<span id='link315'><span>


==بحث روايتى (روايتى درباره داستان ناقه صالح و كشتن آن و هلاكت قوم ثمود) ==
==بحث روايتى: (داستان ناقه صالح و قوم ثمود) ==
در كافى با ذكر سند از ابى بصير روايت كرده كه گفت : من به امام صادق (عليه السلام ) عرضه داشتم: آيه شريفه «'''كذبت ثمود بالنذر فقالوا ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفى ضلال و سعر'''» به كجاى داستان ثمود نظر دارد؟ فرمود: اين آيه راجع به اين است كه قوم ثمود، صالح (عليه السلام ) را تكذيب كردند و خداى تعالى هرگز هيچ قومى را هلاك نكرد مگر بعد از آنكه قبل از آن پيغمبرانى براى آنان مبعوث نمود و حجت را به وسيله احتجاج آن رسولان بر آن قوم تمام نمود.
در كافى، با ذكر سند، از ابوبصير روايت كرده كه گفت: من به امام صادق «عليه السلام» عرضه داشتم: آيه شريفه «كَذَّبَت ثَمُودُ بِالنُّذُر فَقَالُوا أبَشَراً مِنّا وَاحِداً نَتَّبِعُهُ إنّا إذاً لَفِى ضَلَالٍ وَ سُعُر»، به كجاى داستان ثمود نظر دارد؟  


قوم ثمود نيز از اين سنت مستثناء نبودند، خداى عزوجل حضرت صالح (عليه السلام ) را بر آنان مبعوث كرد و اين قوم دعوتش را اجابت نكرده بر او شوريدند و گفتند: ما ابدا به تو ايمان نمى آوريم مگر بعد از آنكه از شكم اين صخره ، ماده شترى حامله بر ايمان در آورى ، و به قسمتى از كوه و يا به صخره اى كه صماء بود (سنگ بسيار سخت ) اشاره كردند، جناب صالح (عليه السلام ) نيز بر طبق خواسته آنها معجزه اى كرد و ماده شتر آبستنى را از آن صخره بيرون آورد.
فرمود: اين آيه، راجع به اين است كه قوم ثمود، صالح «عليه السلام» را تكذيب كردند و خداى تعالى، هرگز هيچ قومى را هلاك نكرد، مگر بعد از آن كه قبل از آن پيغمبرانى براى آنان مبعوث نمود، و حجت را به وسيله احتجاج آن رسولان، بر آن قوم تمام نمود.


خداى تعالى سپس به صالح وحى فرستاد كه به قوم ثمود بگو: خداى تعالى آب محل را بين شما و اين ناقه تقسيم كرد، يك روز شما از آن بنوشيد و روز ديگر اين ناقه را رها كنيد تا از آن استفاده كند، و روزى كه نوبت ناقه بود آن حيوان آب را مى نوشيد و بلا فاصله به صورت شير تحويل مى داد و هيچ صغير و كبيرى نمى ماند كه در آن روز از شير آن ننوشد و چون شب تمام مى شد صبح كنار آن آب مى رفتند و آن روز را از آن آب استفاده مى كردند و شتر هيچ از آن نمى نوشيد مدتى - كه خدا مقدار آن را ميداند - بدين منوال گذراندند.
قوم ثمود نيز، از اين سنت مستثناء نبودند. خداى عزوجل، حضرت صالح «عليه السلام» را بر آنان مبعوث كرد و اين قوم، دعوتش را اجابت نكرده، بر او شوريدند و گفتند: ما ابدا به تو ايمان نمى آوريم، مگر بعد از آن كه از شكم اين صخره، ماده شترى حامله برايمان در آورى، و به قسمتى از كوه و يا به صخره اى كه صماء بود (سنگ بسيار سخت) اشاره كردند.
 
جناب صالح «عليه السلام» نيز، بر طبق خواسته آن ها، معجزه اى كرد و ماده شتر آبستنى را از آن صخره بيرون آورد.
 
خداى تعالى، سپس به صالح وحى فرستاد كه به قوم ثمود بگو: خداى تعالى، آب محل را بين شما و اين ناقه تقسيم كرد. يك روز شما از آن بنوشيد و روز ديگر، اين ناقه را رها كنيد، تا از آن استفاده كند، و روزى كه نوبت ناقه بود، آن حيوان آب را مى نوشيد و بلافاصله به صورت شير تحويل مى داد، و هيچ صغير و كبيرى نمى ماند كه در آن روز، از شير آن ننوشد و چون شب تمام مى شد، صبح كنار آن آب مى رفتند و آن روز را از آن آب استفاده مى كردند، و شتر، هيچ از آن نمى نوشيد. مدتى - كه خدا مقدار آن را می داند - بدين منوال گذراندند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۶۹ </center>
و بار ديگر سر به طغيان برداشته ، دشمنى با خدا را آغاز كردند، نزد يكديگر مى شدند كه بياييد اين ناقه را بكشيم و چهار پايش را قطع كنيم تا از شر او راحت بشويم ، چون ما حاضر نيستيم آب محل يك روز مال او باشد و يك روز از آن ما، آنگاه گفتند: كيست كه كشتن او را به گردن بگيرد و هر چه دوست دارد مزد دريافت كند ؟ مردى احمر (سرخ روى ) و اشقر (مو خرمايى ) و ازرق (كبود چشم ) كه از زنا متولد شده و كسى پدرى برايش نمى شناخت به نام «'''قدار'''» كه شقيى از اشقياء بود و در نزد قوم ثمود معروف به شقاوت و شئامت بود، داوطلب شد اين كار را انجام دهد، مردم هم مزدى برايش معين كردند.
و بارِ ديگر، سر به طغيان برداشته، دشمنى با خدا را آغاز كردند. نزد يكديگر مى شدند كه بياييد اين ناقه را بكشيم و چهار پايش را قطع كنيمف تا از شرّ او راحت بشويم. چون ما حاضر نيستيم آب محل، يك روز مال او باشد و يك روز از آن ما.
 
آنگاه گفتند: كيست كه كشتن او را به گردن بگيرد و هرچه دوست دارد، مزد دريافت كند؟ مردى احمر (سرخ روى)، و اشقر (مو خرمايى) و ازرق (كبود چشم)، كه از زنا متولد شده و كسى پدرى برايش نمى شناخت، به نام «قدار»، كه شقيى از اشقياء بود و در نزد قوم ثمود، به شقاوت و شئامت معروف بود، داوطلب شد اين كار را انجام دهد. مردم هم، مزدى برايش معين كردند.


همين كه ماده شتر متوجه آب شد، «'''قدار'''» مهلتش داد تا آبش را بنوشد، حيوان بعد از آنكه سيراب شد و برگشت «'''قدار'''» كه در سر راهش كمين كرده بود برخاست و شمشيرش را به جانب آن ناقه فرود آورد ولى كارگر نيفتاد، بار ديگر فرود آورد و او را به قتل رساند، ناقه به پهلو به زمين افتاد و بچه اش فرار كرد و به بالاى كوه رفت و سر خود را به سوى آسمان بلند كرد و سه بار فرياد بر آورد.
همين كه ماده شتر متوجه آب شد، «قدار»، مهلتش داد تا آبش را بنوشد. حيوان بعد از آن كه سيراب شد و برگشت، «قدار» كه در سر راهش كمين كرده بود، برخاست و شمشيرش را به جانب آن ناقه فرود آورد، ولى كارگر نيفتاد. بارِ ديگر، فرود آورد و او را به قتل رساند. ناقه به پهلو به زمين افتاد و بچه اش فرار كرد و به بالاى كوه رفت و سر خود را به سوى آسمان بلند كرد و سه بار، فرياد بر آورد.


قوم ثمود از ماجرا خبردار شدند همه سلاحها را برگرفتند و كسى از آن قوم نماند كه ضربتى به آن حيوان نزند و آنگاه گوشت او را بين خود تقسيم كردند و هيچ صغير و كبيرى از آنان نماند كه از گوشت آن حيوان نخورده باشد.
قوم ثمود، از ماجرا خبردار شدند، همه سلاح ها را برگرفتند و كسى از آن قوم نماند كه ضربتى به آن حيوان نزند و آنگاه گوشت او را بين خود تقسيم كردند و هيچ صغير و كبيرى از آنان نماند، كه از گوشت آن حيوان نخورده باشد.


صالح چون اين را ديد به سوى آنان رفت و گفت : اى مردم ! انگيزه شما در اين كار چه بود و چرا چنين كرديد و چرا امر پروردگارتان را عصيان نموديد؟  
صالح چون اين را ديد، به سوى آنان رفت و گفت: اى مردم! انگيزه شما در اين كار چه بود و چرا چنين كرديد و چرا امر پروردگارتان را عصيان نموديد؟  


آنگاه خداى تعالى به وى وحى كرد كه قوم تو طغيان كردند و از در ستمكارى ناقه اى را كه خداى تعالى به سوى آنان مبعوث كرده بود تا حجتى عليه آنان باشد، كشتند با اينكه آن حيوان هيچ ضررى به حال آنان نداشت و در مقابل ، عظيم ترين منفعت را داشت ، به آنان بگو كه من عذابى به سوى آنان خواهم فرستاد و سه روز بيشتر مهلت ندارند اگر توبه كردند و به سوى من بازگشتند من توبه آنان را مى پذيرم و از رسيدن عذاب جلوگيرى مى كنم و اگر همچنان به طغيان خود ادامه دهند و توبه نكنند و به سوى من باز نگردند عذابم را در روز سوم خواهم فرستاد.
آنگاه خداى تعالى، به وى وحى كرد كه: قوم تو طغيان كردند و از درِ ستمكارى، ناقه اى را كه خداى تعالى به سوى آنان مبعوث كرده بود، تا حجتى عليه آنان باشد، كشتند، با اين كه آن حيوان هيچ ضررى به حال آنان نداشت و در مقابل، عظيم ترين منفعت را داشت. به آنان بگو كه من عذابى به سوى آنان خواهم فرستاد، و سه روز بيشتر مهلت ندارند، اگر توبه كردند و به سوى من باز گشتند، من توبه آنان را مى پذيرم و از رسيدن عذاب جلوگيرى مى كنم، و اگر همچنان به طغيان خود ادامه دهند و توبه نكنند و به سوى من باز نگردند، عذابم را در روز سوم خواهم فرستاد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۰ </center>


۱۶٬۲۶۳

ویرایش