۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
<span id='link302'><span> | <span id='link302'><span> | ||
«'''قَالَ إِنّى أُشهِدُ اللَّهَ وَ اشهَدُوا أَنّى بَرِئُ مِمَّا تُشرِكُونَ'''»: | |||
«'''قَالَ | |||
اين | اين آيه، پاسخ هود «عليه السلام» را حكايت مى كند كه آن جناب در پاسخ، از شركاء آنان بيزارى جسته، پس تحدّى مى كند كه: اگر راست مى گوييد كه شما صاحب نظر و من بى عقلم، پس همه فكرهايتان را جمع كنيد و مرا از بين ببريد و مهلتم ندهيد. | ||
پس | پس اين كه در آغاز پاسخ فرمود: «إنّى بَرِئٌ مِمَّا تُشرِكُونَ مِن دُونِهِ»، انشاء بيزارى است، نه اين كه خواسته باشد از بيزارى خود خبر دهد. چون در مقام بيزارى، مناسب آن است كه بيزارى را انشاء كند و اين منافات ندارد كه آن جناب از سابق، يعنى از اول امر، نيز بيزار باشد. چون به رُخ كشيدن بيزارى، منافات ندارد كه آن جناب در تمامى عمر گذشته اش نيز بيزار بوده باشد، و اين كه فرمود: «فَكِيدُونِى جَمِيعاً ثُمّ لَا تُنظِرُونِ»، دو امر و نهى هستند، كه در هر دوى آن ها، تعجيز است. يعنى مى خواهد بفرمايد: آيا توانايى آن را داريد كه با من كيد كنيد و در از بين بردنم شتاب نماييد. | ||
و اگر هود | و اگر هود «عليه السلام»، اين طور پاسخ داد، براى اين بود كه مردم، نخست به بت هاى خود اميد ببندند كه با اين تحدّى كه آن جناب كرده، زودتر بلايى بر سر او آورند و بعدا كه ببينند بت ها هيچ كارى در حق آن جناب نكردند، به خود بيايند و بفهمند كه بت ها، كمترين اثرى ندارند، و اگر آن طور كه آن ها معتقد بودند آلهۀ نامبرده قدرت و علمى مى داشتند، حتما با هود كه آن طور صريح و پوست كنده از آن ها بيزارى جست، انتقام مى گرفتند، آن هم در چنين زمينه و زمانى كه مريدان آن ها، به آن جناب گفتند بعضى از خدايان ما به تو آسيب رسانده و اين، خود حجتى است روشن بر اين كه آن سنگ و چوب ها، معبود نيستند. و نيز دليلى است قاطع بر اين كه بت ها، به آن جناب آسيب نرسانده اند و مردم، بيهوده چنين خيالى كرده اند. | ||
از سوى | از سوى ديگر، درباره خود كه مردمى قهرمان و جنگاورانى نامدار بودند، بينديشند كه ما با اين كه اين قدر نيرومند هستيم، چرا نتوانستيم به آن جناب صدمه اى وارد آوريم، و اگر او پيغمبرى از ناحيه خداى تعالى نبوده و در ادعايش صادق نبود و خداى تعالى او را از ناحيه خودش مصونيت نداده بود، ما بايد می توانستيم به آسان ترين وجه و با سخت ترين شكنجه، او را از بين برده و شرش را از خود دفع كنيم. | ||
از اين | از اين بيان، وجه شاهدگيرى نوح «عليه السلام» بر بيزاری اش از بت ها روشن مى شود. اما اين كه خدا را شاهد گرفت، براى اين بود كه اظهار بيزاری اش، از صميم دل و بر وجه حقيقت باشد، نه تزويق و نفاق. و اما اين كه خود كفار را شاهد گرفت، براى اين بود كه كاملا به آن یقین پيدا كنند و سپس ببينند آن جناب، چه وضعى پيدا مى كند و چگونه خدايانشان سكوت مى كنند، خودشان هم هيچ انتقامى از او نمى توانند بگيرند و از آزارش عاجز مى مانند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۸ </center> | ||
و نيز روشن گرديد كه آن احتمالى كه بعضى از | و نيز روشن گرديد كه: آن احتمالى كه بعضى از مفسران داده و گفته اند: اين سخن هود «ع»، معجزه اى بوده، احتمال درستى است. چون از ظاهر جواب بر مى آيد كه آن جناب، خواسته است دليل مشركان را رد كند. آن ها گفتند: «مَا جِئتَنَا بِبَيِّنَةٍ»: تو هيچ دليلى و معجزه اى بر دوستى دعوت خود ندارى، و اين بعيد است كه هود پيغمبر «عليه السلام» در مقام دعوت و اثبات حجيت دعوتش، متعرض پاسخ به دليل آنان نشود. با اين كه همين تحدّى و تعجيز، خودش فى نفسه می توانسته آيت و نشانه اى معجزه آسا باشد، همچنان كه بيزارى از خدايان دروغين مى توانسته كشف كند از اين كه آن ها خدا نيستند و از اين كه آن ها هيچ آسيبى به آن جناب نرسانده اند. | ||
پس حق مطلب اين است كه | پس حق مطلب اين است كه: جملۀ «إنّى أُشهِدُ اللّهَ وَ اشهَدُوا...»، هم مشتمل است بر يك حجت عقلى و دليل قاطعى بر بطلان الوهيت شركاء، و هم آيتى است معجزه آسا براى صحت رسالت هود «عليه السلام». | ||
و در | و در اين كه فرمود: «جَمِيعاً»، اشاره است به اين كه منظور آن جناب، تعجيز آن ها به تنهايى نبوده، بلكه تعجيز آن ها و بت ها، هر دو بوده تا دلالتش بر حقانيت خود و بطلان عقايد آنان قاطع تر باشد. | ||
<span id='link303'><span> | <span id='link303'><span> | ||
«''' | «'''إنِّی تَوَکَّلتُ عَلَی اللهِ رَبِّی وَ رَبُّکُم...'''»: | ||
از | از آن جا كه در امر «كِيدُونِى» و نهى «لَا تُنظِرُونِ»، دو احتمال مى رفته و كفار درباره آن، دو احتمال مى داده اند: يكى اين كه آيتى باشد معجزه بر درستى رسالت آن جناب و اين كه كفار هيچ كارى به او نمى توانند بكنند. و ديگر اين كه آن جناب از ايشان ترسى ندارد، هر چند كه آن ها قادر باشند به اين كه او را طبق دستور خودش از بين ببرند و مهلتش ندهند، ولى اين قدرتشان او را نمى ترساند و نمى تواند او را تسليم كند. و خلاصه خواسته باشد همان پيشنهادى را بكند كه ساحران زمان فرعون كرده و به فرعون گفتند: «فَاقضِ مَا أنتَ قَاضٍ إنَّمَا تَقضِى هَذِهِ الحَيَوةَ الدُّنيَا». | ||
لذا | لذا هود، براى اين كه احتمال دوم را نفى كند، دنبال جملۀ «فَكِيدُونِى وَ لَا تُنظِرُونِ» اضافه كرد كه: «إنِّى تَوَكَّلتُ عَلَى اللّهِ رَبِّى وَ رَبِّكُم»: من در كار خودم، بر خدا توكل كرده ام، كه مدبّر امر من و شما است و براى اين كه بفهماند شما هيچ كارى نمى توانيد به من بكنيد، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۹ </center> | ||
- نه | - نه اين كه مى توانيد، ولى من نمى ترسم - اضافه كرد: «مَا مِن دَابَّةٍ إلّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إنَّ رَبِّى عَلَى صِرَاطٍ مُستَقِيم»، و فهمانيد كه من در توكل كردنم به خدا، پيروزم. چون خداى تعالى، محيط بر كار من و شما است و او شما را هلاك مى كند، نه مرا. زيرا او بر صراط مستقيم است. يعنى در برخورد حق با باطل، همواره سنتش يك سنت بوده و آن، عبارت بوده: از يارى كردن حق و غلبه دادن آن بر باطل. | ||
پس بيزارى آن جناب از بت هاى | پس بيزارى آن جناب از بت هاى مشركان و تعجيزشان با جملۀ «فَكِيدُونِى وَ لَا تُنظِرُونِ» در حالى كه آنان مردمى نيرومند بودند و اين كه با اين تعجيز، مع ذلك در كمال عافيت و سلامت در بين آنان رفت و آمد مى كرده، نه از ناحيه آنان آسيبى ديده و نه از ناحيه خدايان آنان، خود آيتى بوده معجزه و حجتى بوده آسمانى بر اين كه آن جناب، رسول و فرستاده اى از ناحيه خداى تعالى، به سوى آنان بوده است. | ||
«''' | «'''مَا مِن دَابَّةٍ إلّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إنَّ رَبِّى عَلَى صِرَاطٍ مُستَقِيم '''» - كلمۀ «دابّه»، به معناى هر جنبنده و جاندارى است كه روى زمين حركت و جنبشى دارد، و شامل تمامى حيوانات مى شود، و «گرفتن به ناصيه» (سوى جلوى سر)، كنايه است از كمال تسلط و نهايت قدرت، و بر صراط مستقيم بودن خداى تعالى، به معناى اين است كه: او، سنتش در ميان مخلوقات، يك سنت ثابت است و هرگز، تغيير نمى كند و آن، اين است كه: امور را بر يك منوال، يعنى بر منوال عدل و حكمت تدبير كند و چون چنين است، پس او همواره حق را به كرسى مى نشاند و باطل را هر جا كه با حق در بيفتد، رسوا مى سازد. | ||
پس معناى | پس معناى آيه، اين شد كه: من بر اللّه توكل مى كنم كه ربّ من و ربّ شماست، اوست كه مى تواند حجتى را كه به شما القاء كردم (و آن حجت اين بود كه علنا از آلهه شما بيزارى جستم و اعلام كردم كه نه شما با همه زور و قلدری تان مى توانيد به من آسيبى برسانيد و نه آلهه شما)، به ثمر برساند. چون اوست تنها مالك و صاحب سلطنت بر من و بر شما و بر هر جنبنده، و سنت او عادله و تغييرناپذير است. پس به زودى، دين خود را يارى نموده و مرا از شرّ شما حفظ مى كند. | ||
هود | هود «عليه السلام» در اين گفتار خود گفت: «پروردگار من بر صراط مستقيم» است، و نگفت «پروردگار من و شما»، با اين كه قبلا گفته بود: «توكل من بر پروردگار من و شماست»، علت اين، آن است كه مقام آن سخن و اين سخن، دو مقام است. در اين جا، هود «عليه السلام»، در مقام دعا به جان خود و عليه قوم خويش است، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۵۰ </center> | ||
در مقامى است كه توقع دارد خداى | در مقامى است كه توقع دارد خداى تعالى، او را از شرّ آنان حفظ كند و لازم است خداى تعالى را، به عنوان ربّ و مدبّر امور خود ياد كند، به خلاف قومش كه خدا را ربّ خود نمى دانستند. پس مناسب همين بود كه خداى تعالى را ربّ خود بشمارد و به رابطه عبوديتى كه بين خود و ربّش برقرار است، تمسك بجويد تا توقعش برآورده شود. به خلاف آن مقامى كه در آن مقام مى گفت: «تَوَكَّلتُ عَلَى اللّهِ رَبّى وَ رَبِّكُم»، كه در آن جا مى خواست عموميت سلطنت الهى و احاطه قدرتش را برساند. | ||
«'''فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ | ==معناى اين سخن هود «ع» به قوم خود كه گفت: «و يستخلف ربى قوما غيركم و لاتضرونه شيئا»== | ||
«'''فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ'''»: | |||
اين قسمت از كلام هود (عليه السلام ) به آخر جدال كفار نظر دارد كه گفتند: «'''ان نقول الا اعتريك بعض الهتنا بسوء'''» كه از آن به دست مى آيد قوم هود خواسته اند بطور قطع بگويند كه ايمان نخواهند آورد و بر انكار خود دوام و استمرار خواهند داد. | اين قسمت از كلام هود (عليه السلام ) به آخر جدال كفار نظر دارد كه گفتند: «'''ان نقول الا اعتريك بعض الهتنا بسوء'''» كه از آن به دست مى آيد قوم هود خواسته اند بطور قطع بگويند كه ايمان نخواهند آورد و بر انكار خود دوام و استمرار خواهند داد. | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۸: | ||
و در اين دو آيه دو بار از داستان قوم عاد خلاصه گيرى شده ، بار اول خلاصه گيرى كرده و فرمود: «'''و تلك عاد جحدوا بايات ربهم و عصوا رسله ... و يوم القيامة '''» قوم عاد، آيات پروردگار خود را كه همه حكمت و موعظت بود انكار كردند و نيز معجزه اى كه راه رشد را بر ايشان روشن ساخته و حق را از باطل برايشان مشخص مى كرد حاشا نمودند با اينكه علم به حقانيت آن پيدا كردند و تلخيص بار دوم از كلمه «'''الا ان عادا'''» شروع مى شود كه ان شاء اللّه به آن مى رسيم. | و در اين دو آيه دو بار از داستان قوم عاد خلاصه گيرى شده ، بار اول خلاصه گيرى كرده و فرمود: «'''و تلك عاد جحدوا بايات ربهم و عصوا رسله ... و يوم القيامة '''» قوم عاد، آيات پروردگار خود را كه همه حكمت و موعظت بود انكار كردند و نيز معجزه اى كه راه رشد را بر ايشان روشن ساخته و حق را از باطل برايشان مشخص مى كرد حاشا نمودند با اينكه علم به حقانيت آن پيدا كردند و تلخيص بار دوم از كلمه «'''الا ان عادا'''» شروع مى شود كه ان شاء اللّه به آن مى رسيم. | ||
<span id='link305'><span> | <span id='link305'><span> | ||
==عصيان در برابر يك پيغمبر، عصيان در برابر همه پيامبران است == | ==عصيان در برابر يك پيغمبر، عصيان در برابر همه پيامبران است == | ||
قوم عاد علاوه بر انكار آيات مشتمل بر حكمت و موعظت و انكار معجزه اى كه - گفتيم - راه رشد را بر ايشان روشن مى ساخت ، رسولان پروردگار خود كه عبارت بودند از هود و انبياء قبل از آن جناب را نيز عصيان نمودند، خواهيد پرسيد كه قوم هود همزمان با انبياء قبل از خود نبودند چطور آنان را عصيان كردند؟ | قوم عاد علاوه بر انكار آيات مشتمل بر حكمت و موعظت و انكار معجزه اى كه - گفتيم - راه رشد را بر ايشان روشن مى ساخت ، رسولان پروردگار خود كه عبارت بودند از هود و انبياء قبل از آن جناب را نيز عصيان نمودند، خواهيد پرسيد كه قوم هود همزمان با انبياء قبل از خود نبودند چطور آنان را عصيان كردند؟ |
ویرایش