گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۶: خط ۴۶:
'''*  ۳ - اسلام، مفاسد مذکور را چگونه اصلاح كرد؟ '''
'''*  ۳ - اسلام، مفاسد مذکور را چگونه اصلاح كرد؟ '''


و اما اسلام براى اصلاح اين مفاسد و رهايى بشر از اين محذورها معارف عاليه را در قالب بيان ساده اى ريخت كه هضمش براى فهم هاى ساده و عقول عادى آسان شود و از پشت حجاب با اين حقايق تماس ‍ بگيرد و پرده پيچ شده اش را دريافت بدارد، و اين طريقه اى است كه براى حال عوام بسيار مفيد و صالح بود.  
و اما اسلام براى اصلاح اين مفاسد و رهايى بشر از اين محذورها، معارف عاليه را در قالب بيان ساده اى ريخت، كه هضمش براى فهم هاى ساده و عقول عادى آسان شود، و از پشت حجاب با اين حقايق تماس ‍ بگيرد و پرده پيچ شده اش را دريافت بدارد، و اين، طريقه اى است كه براى حال عوام، بسيار مفيد و صالح بود.  


و اما خاصه كه توانايى درك آن حقايق را دارند بى پرده آن را در زيباترين چهره و در بديعترين جمال درك مى كنند و از خطر آن محذورها ايمن و مطمئن هستند و اينها در زمره آن كسانيند كه خداى تعالى مورد انعامشان قرار داده يعنى انبياء و صديقين و شهدا و صالحينى كه «'''حسن اولئك رفيقا'''» و خداى تعالى در اين باره كه معارف عاليه را تا سطح افكار عموم مردم تنزل داده و در خور فهم همگان كرده است مى فرمايد: «و الكتاب المبين انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم».
و اما خاصه كه توانايى درك آن حقايق را دارند، بى پرده آن را در زيباترين چهره و در بديع ترين جمال درك مى كنند، و از خطر آن محذورها، ايمن و مطمئن هستند و اين ها، در زمره آن كسانی اند كه خداى تعالى، مورد أنعامشان قرار داده، يعنى انبياء و صديقين و شهدا و صالحانى كه «حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً».
 
و خداى تعالى، در اين باره كه معارف عاليه را تا سطح افكار عموم مردم تنزل داده و در خور فهم همگان كرده است، مى فرمايد: «وَ الكِتَابِ المُبِين * إنّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ * وَ إنَّهُ فِى أُمّ الكِتَابِ لَدَينَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۵ </center>
و نيز مى فرمايد: «'''انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون '''».
و نيز مى فرمايد: «إنَّهُ لَقُرآنٌ كَرِيمٌ * فِى كِتَابٍ مَكنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إلَّا المُطَهَّرُونَ». و رسول گرامى اسلام «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم فرمود: «إنَّا مَعَاشِرَ الأنبِيَاءِ أُمِرنَا أن نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدرِ عُقُولِهِم».
و رسول گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هم فرمود: «انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم».


اسلام مشكل شرك و وثنيّت را در مرحله توحيد از اين راه حل كرده كه استقلال در ذات و صفات را از تمامى موجودات بجز خداى سبحان نفى كرده و خداى تعالى را قيوم بر هر چيز دانسته است و فهم انسانها را در بين دو نقطه انحراف تشبيه و تنزيه نگه داشته و در وصف خداى تعالى فرموده است:  
اسلام، مشكل شرك و وثنيّت را در مرحله توحيد، از اين راه حل كرده كه استقلال در ذات و صفات را از تمامى موجودات، به جز خداى سبحان نفى كرده و خداى تعالى را، «قيّوم» بر هر چيز دانسته است و فهم انسان ها را در بين دو نقطه انحراف تشبيه و تنزيه نگه داشته و در وصف خداى تعالى فرموده است:  


او حيات دارد اما نه چون حيات ما (كه محتاج به داشتن بدن است ) و علم دارد، اما نه چون علم ما (كه نيازمند داشتن مغز و سلامتى بافته هاى آن است ) و قدرت دارد اما نه چون قدرت ما (كه زائيده سلسله اعصاب است )، شنوايى دارد اما نه چون شنوايى ما (كه نيازمند داشتن دستگاه شنوايى است ) و بينايى دارد اما نه چون بينايى ما (كه نيازمند دستگاه بينايى است )، و كوتاه سخن اينكه : هيچ چيز مانند او نيست تا ما او را به آن چيز تشبيه كنيم و او بزرگتر از آن است كه توصيف شود.
او، حيات دارد، اما نه چون حيات ما (كه محتاج به داشتن بدن است) و علم دارد، اما نه چون علم ما (كه نيازمند داشتن مغز و سلامتى بافته هاى آن است)، و قدرت دارد، اما نه چون قدرت ما (كه زایيده سلسله اعصاب است)، شنوايى دارد، اما نه چون شنوايى ما (كه نيازمند داشتن دستگاه شنوايى است)، و بينايى دارد، اما نه چون بينايى ما (كه نيازمند دستگاه بينايى است). و كوتاه سخن اين كه: هيچ چيز مانند او نيست، تا ما او را به آن چيز تشبيه كنيم و او، بزرگتر از آن است كه توصيف شود.


اسلام با اين حال به مردم دستور داده كه در اين باره هيچ سخنى بدون داشتن مدرك و علم نگويند و زير بار هيچ سخن و دعوتى در مورد اعتقادات نروند مگر با حجتى عقلى ، البته حجتى كه عقل و فهمشان بتواند آن را درك كند و هضم نمايد.
اسلام با اين حال به مردم دستور داده كه در اين باره، هيچ سخنى بدون داشتن مدرك و علم نگويند، و زير بار هيچ سخن و دعوتى در مورد اعتقادات نروند، مگر با حجتى عقلى. البته حجتى كه عقل و فهمشان بتواند آن را درك كند و هضم نمايد.


به همين جهت اسلام توانسته است كه اولا دين خدا را با آن همه معارفش هم بر عموم بشر عرضه كند و هم بر خواص ، آن هم نه اينكه بعضى را به عوام و بعضى را به خواص عرضه كرده باشد بلكه خاص و عام را بطور مساوى از آن معارف برخوردار نموده و ثانيا عقل بشر را بكار انداخته و آن را كه بزرگترين موهبت الهى است مهمل و بى فايده نگذاشته و ثالثا طبقات مختلفه مردم در مجتمع انسانى را به يكديگر نزديك كرده و آنقدر نزديك كرده كه ديگر بيشتر از آن امكان ندارد، نه طبقه اى را از اين معارف برخوردار و طبقه اى ديگر را محروم كرده و نه طبقه اى را مقدم و طبقه اى ديگر را مؤ خر كرده است و در اين باره فرموده: «ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون».
به همين جهت، اسلام توانسته است كه اولاً دين خدا را با آن همه معارفش، هم بر عموم بشر عرضه كند و هم بر خواص. آن هم نه اين كه بعضى را به عوام و بعضى را به خواص عرضه كرده باشد، بلكه خاص و عام را به طور مساوى از آن معارف برخوردار نموده. و ثانياً عقل بشر را به كار انداخته و آن را كه بزرگترين موهبت الهى است، مهمل و بى فايده نگذاشته. و ثالثاً طبقات مختلفه مردم در مجتمع انسانى را به يكديگر نزديك كرده و آن قدر نزديك كرده كه ديگر بيشتر از آن امكان ندارد. نه طبقه اى را از اين معارف برخوردار و طبقه اى ديگر را محروم كرده، و نه طبقه اى را مقدم و طبقه اى ديگر را مؤخّر كرده است، و در اين باره فرموده: «إنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُم أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أنَا رَبُّكُم فَاعبُدُونِ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۶ </center>
و نيز فرموده: «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند اللّه اتقيكم».
و نيز فرموده: «يَا أيُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلنَاكُم شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللّهِ أتقَيكُم».


اين اجمال سخن بود و تو خواننده محترم مى توانى با مطالعه بحثهاى متفرقى كه در اين كتاب آمده به تفصيل سخن در اطراف آن را به دست آورى و اللّه المستعان .
اين اجمال سخن بود، و تو خواننده محترم، مى توانى با مطالعه بحث هاى متفرقى كه در اين كتاب آمده، به تفصيل سخن در اطراف آن را به دست آورى، و اللّهُ المُستَعَان.
<span id='link294'><span>
<span id='link294'><span>


'''* ۴ - پاسخ به يك شبهه در مورد توسل به معصومين «ع»: '''
'''* ۴ - پاسخ به يك شبهه در مورد توسل به معصومان «ع»: '''
 
چه بسا اشخاصى اين طور بپندارند اين كه در ادعيه، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و آل معصومينش «عليهم السلام»، شفيع قرار داده شده اند و به حق آنان، از خداى تعالى درخواست شده، و همچنين زيارت قبور آن حضرات و بوسيدن ضريحشان و تبرك جستن به تربتشان و تعظيم آثارشان، همه مصاديقى است از شركى، كه در شرع از آن نهى شده و همان شرك وثنيت است. و استدلال كرده اند به اين كه: اين گونه توجيه عبادى، در حقيقت قائل شدن به تأثير ربوبى براى غير خداى تعالى است و اين، خود شرك است، و مگر بت پرستان چه مى كردند؟


چه بسا اشخاصى اينطور بپندارند اينكه در ادعيه ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و آل معصومينش (عليهم السلام ) شفيع قرار داده شده اند و به حق آنان از خداى تعالى درخواست شده و همچنين زيارت قبور آن حضرات و بوسيدن ضريحشان و تبرك جستن به تربتشان و تعظيم آثارشان همه مصاديقى است از شركى كه در شرع از آن نهى شده و همان شرك وثنيت است ، و استدلال كرده اند به اينكه اينگونه توجيه عبادى در حقيقت قائل شدن به تاءثير ربوبى براى غير خداى تعالى است و اين خود شرك است ، و مگر بت پرستان چه مى كردند؟
آن ها نيز مى گفتند: اين بت ها، شفعاء ما در درگاه خداى سبحان اند، و ما اگر بت ها را مى پرستيم، براى اين منظور است كه ما را قدمى به درگاه خدا نزديك سازند. و چه فرق است در پرستش كردن غير خدا، بين اين كه آن غير خدا پيغمبرى باشد و يا وليّى از اولياى خدا باشد و يا جبّارى از جبّاران و يا غير ايشان، همه اين پرستش ها، شركى است كه در شرع از آن نهى شده.


آنها نيز مى گفتند: اين بتها شفعاء ما در درگاه خداى سبحانند و ما اگر بتها را مى پرستيم براى اين منظور است كه ما را قدمى به درگاه خدا نزديك سازند. و چه فرق است در پرستش كردن غير خدا بين اينكه آن غير خدا پيغمبرى باشد و يا وليى از اولياى خدا باشد و يا جبارى از جباران و يا غير ايشان ، همه اين پرستشها شركى است كه در شرع از آن نهى شده.
ليكن اين اشخاص، از چند نكته غفلت كرده اند:


ليكن اين اشخاص از چند نكته غفلت كرده اند: اول اينكه ثبوت تاءثير براى غير خدا چه تاءثير مادى و چه معنوى ضرورى است و نمى توان آن را انكار كرد، خود خداى تعالى در كلام مجيدش تاءثير را با همه انواعش به غير خداى تعالى نسبت داده و مگر ممكن است غير اين باشد؟ با اينكه انكار مطلق آن ابطال قانون عليت و معلوليت عمومى است كه خود ركنى است براى همه ادله توحيد، و ابطال قانون مذكور، هدم بنيان توحيد است.
اول اين كه: ثبوت تأثير براى غير خدا، چه تأثير مادى و چه معنوى ضرورى است و نمى توان آن را انكار كرد. خود خداى تعالى در كلام مجيدش، تأثير را با همه انواعش به غير خداى تعالى نسبت داده و مگر ممكن است غير اين باشد؟ با اين كه انكار مطلق آن ابطال قانون عليت و معلوليت عمومى است، كه خود ركنى است براى همه ادله توحيد، و ابطال قانون مذكور، هدم بنيان توحيد است.


آرى ، آن تاءثيرى كه خداى تعالى در كلام مجيدش از غير خداى تعالى نفى كرده تاءثير استقلالى است كه هيچ موحدى در آن سخنى ندارد، هر مسلمان موحدى مى داند كه هندوانه و سرديش ،
آرى، آن تأثيرى كه خداى تعالى، در كلام مجيدش، از غير خداى تعالى نفى كرده، تأثير استقلالى است كه هيچ موحدى در آن سخنى ندارد. هر مسلمان موحدى مى داند كه هندوانه و سردی اش،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۷ </center>
عسل و گرميش در مزاج ، از خداى تعالى است ، او است كه هر چيزى را آفريده و اثرش را نيز خلق كرده . و هيچ موحدى نمى گويد كه : عسل در بخشيدن حرارت به بدن حاجتى به خداى تعالى ندارد.  
عسل و گرمی اش در مزاج، از خداى تعالى است. اوست كه هر چيزى را آفريده و اثرش را نيز خلق كرده. و هيچ موحدى نمى گويد كه: عسل در بخشيدن حرارت به بدن، حاجتى به خداى تعالى ندارد.  


و اما اينكه بگوييم : نه هندوانه سرد است و نه عسل گرم ، و نه آب اثر سردى دارد و نه آتش اثر حرارت ، در حقيقت بديهيات عقل را انكار كرده و از فطرت بشرى خارج شده ايم ، خوب وقتى خداى تعالى بتواند به فلان موجود، فلان اثر و خاصيت را ببخشد چرا نتواند به اولياى درگاهش مقام شفاعت و وساطت در آمرزش گناهان و برآمدن حاجات را ببخشد و حتى در تربت آنان اثر شفا بگذارد؟
و اما اين كه بگوييم: نه هندوانه سرد است و نه عسل گرم، و نه آب اثر سردى دارد و نه آتش اثر حرارت، در حقيقت، بديهيات عقل را انكار كرده و از فطرت بشرى خارج شده ايم. خوب وقتى خداى تعالى، بتواند به فلان موجود، فلان اثر و خاصيت را ببخشد، چرا نتواند به اولياى درگاهش مقام شفاعت و وساطت در آمرزش گناهان و برآمدن حاجات را ببخشد و حتى در تربت آنان اثر شفا بگذارد؟


كسانى كه به اهل شفاعت يعنى به اولياى خدا متوسل مى شوند كارشان بدون دليل نيست آنها مى دانند كه اولا خداى تعالى در كلام مجيدش به افرادى كه مرضى درگاهش باشند مقام شفاعت داده و فرموده: «و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحق و هم يعلمون».
كسانى كه به اهل شفاعت، يعنى به اولياى خدا متوسل مى شوند، كارشان بدون دليل نيست. آن ها مى دانند كه: اولاً خداى تعالى، در كلام مجيدش، به افرادى كه مرضىّ درگاهش باشند، مقام شفاعت داده و فرموده: «وَ لَا يَملِكُ الَّذِينَ يَدعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إلّا مَن شَهِدَ بِالحَقِّ وَ هُم يَعلَمُونَ».


و نيز فرموده: «و لا يشفعون الا لمن ارتضى».
و نيز فرموده: «وَ لَا يَشفَعُونَ إلّا لِمَن ارتَضَى».


و اگر در درخواست هايشان خداى تعالى را به جاه آن حضرات و به حق آنان سوگند مى دهند در اين عمل خود، دليل دارند و آن كلام خود خداى تعالى است كه مى فرمايد: «'''و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون '''» و نيز مى فرمايد: «'''انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا'''».
و اگر در درخواست هايشان، خداى تعالى را به جاه آن حضرات و به حق آنان سوگند مى دهند، در اين عمل خود، دليل دارند و آن، كلام خود خداى تعالى است كه مى فرمايد: «وَ لَقَد سَبَقَت كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا المُرسَلِينَ * إنَّهُم لَهُمُ المَنصُورُونَ * وَ إنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغَالِبُونَ». و نيز مى فرمايد: «إنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا».


و اگر آن حضرات را تعظيم مى كنند و با زيارت قبورشان و بوسيدن ضريحشان اظهار محبت نسبت به آنان مى كنند و با تربت آنان تبرك مى جويند براى اين است كه اين اعمال را مصاديقى براى تعظيم شعائر مى دانند و به آيه شريفه «'''و من يعظم شعائر اللّه فانها من تقوى القلوب '''»، و آيه مودت به ذى القربى و به آيات ديگر و روايات سنت ، تمسك مى كنند.
و اگر آن حضرات را تعظيم مى كنند و با زيارت قبورشان و بوسيدن ضريحشان، نسبت به آنان، اظهار محبت مى كنند و با تربت آنان تبرك مى جويند، براى اين است كه اين اعمال را مصاديقى براى تعظيم شعائر مى دانند، و به آيه شريفه: «وَ مَن يُعَظِّم شَعَائِرَ اللّهِ فَإنَّهَا مِن تَقوَى القُلُوب»، و آيه مودت به ذى القربى و به آيات ديگر و روايات سنت، تمسك مى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۸ </center>
پس چنين كسى كه اينگونه اعمالى را انجام مى دهد مى خواهد وسيله اى به درگاه خدا برده و به آيه شريفه «'''يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه و ابتغوا اليه الوسيله '''» عمل كرده باشد، پس اين خود خداى تعالى است كه ابتغاء وسيله به آن حضرات را تشريع كرده و دوست داشتن آنان و تعظيمشان را واجب فرموده و همين دوستى و تعظيم را وسائلى به درگاه خود قرار داده است و معنا ندارد كه خداى تعالى محبت به چيزى و تعظيم آن را واجب كند و در عين حال آثار آن را تحريم نمايد.  
پس چنين كسى كه اين گونه اعمالى را انجام مى دهد، مى خواهد وسيله اى به درگاه خدا برده و به آيه شريفه: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابتَغُوا إلَيهِ الوَسِيلَة» عمل كرده باشد. پس اين خود خداى تعالى است كه ابتغاء وسيله، به آن حضرات را تشريع كرده و دوست داشتن آنان و تعظيمشان را واجب فرموده، و همين دوستى و تعظيم را وسائلى به درگاه خود قرار داده است و معنا ندارد كه خداى تعالى، محبت به چيزى و تعظيم آن را واجب كند و در عين حال، آثار آن را تحريم نمايد.  


بنابراين هيچ مانعى در اين كار نيست كه كسى از راه دوستى انبياء و امامان الهى و تعظيم امر آنان و ساير آثار و لوازمى كه براى محبت و تعظيم هست به درگاه خدا تقرب بجويد، البته اين در صورتى است كه دوستى و تعظيم و بوسيدن ضريح و ساير آثار محبت ، جنبه توسل و استشفاع داشته باشد نه اينكه اين امور و اين اشخاص را مستقل در تاءثير بداند و يا اين اعمال جنبه پرستش داشته باشد.
بنابراين، هيچ مانعى در اين كار نيست كه كسى از راه دوستى انبياء و امامان الهى و تعظيم امر آنان و ساير آثار و لوازمى كه براى محبت و تعظيم هست، به درگاه خدا تقرب بجويد. البته اين در صورتى است كه دوستى و تعظيم و بوسيدن ضريح و ساير آثار محبت، جنبه توسل و استشفاع داشته باشد، نه اين كه اين امور و اين اشخاص را مستقل در تأثير بداند و يا اين اعمال جنبه پرستش داشته باشد.
<span id='link295'><span>
<span id='link295'><span>


==فرق بين شرك و استشفاع ==
و ثانياً از فرقى كه بين شرك و استشفاع هست، غفلت ورزيده اند، و به عبارتى ساده تر: اين كه نتوانسته اند فرق بگذارند بين اين كه كسى غير خدا را بپرستد تا او نزد خدا شفاعتش كند و يا به خدا نزديكش كند و بين اين كه تنها خدا را بپرستد و غير خدا را شفيع درگاه او قرار دهد و با دوستى كردن به غير خدا، به درگاه خدا تقرب بجويد، كه در فرض اول، به غير خداى تعالى استقلال داده و عبادت را خالص براى غير خدا كرده، كه اين خود شرك ورزيدن در عبوديت است، و در صورت دوم، استقلال را فقط و فقط به خداى تعالى داده و او را مخصوص به عبادت كرده و احدى را شريك او قرار نداده است.
و ثانيا از فرقى كه بين شرك و استشفاع هست غفلت ورزيده اند، و به عبارتى ساده تر اينكه نتوانسته اند فرق بگذارند بين اينكه كسى غير خدا را بپرستد تا او نزد خدا شفاعتش كند و يا به خدا نزديكش كند و بين اينكه تنها خدا را بپرستد و غير خدا را شفيع درگاه او قرار دهد و با دوستى كردن به غير خدا به درگاه خدا تقرب بجويد، كه در فرض اول به غير خداى تعالى استقلال داده و عبادت را خالص براى غير خدا كرده كه اين خود شرك ورزيدن در عبوديت است و در صورت دوم استقلال را فقط و فقط به خداى تعالى داده و او را مخصوص به عبادت كرده و احدى را شريك او قرار نداده است.


و اگر خداى تعالى مشركين را مذمت فرموده ، براى اين است كه گفته بودند: «'''مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى'''» كه اين گفتارشان ظاهر در اين است كه به غير خدا استقلال داده اند و در عبادت تنها همان غير خدا را در نظر مى گيرند نه خداى تعالى را و اگر گفته بودند: ما تنها خدا را مى پرستيم و در عين حال از ملائكه و يا رسولان و اولياى خدا اميد داريم كه با اذن خدا ما را شفاعت كنند و كمبود ما را جبران نمايند.  
و اگر خداى تعالى، مشركان را مذمت فرموده، براى اين است كه گفته بودند: «مََا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى»، كه اين گفتارشان، ظاهر در اين است كه به غير خدا استقلال داده اند و در عبادت، تنها همان غير خدا را در نظر مى گيرند، نه خداى تعالى را. و اگر گفته بودند: ما تنها خدا را مى پرستيم و در عين حال، از ملائكه و يا رسولان و اولياى خدا اميد داريم كه با اذن خدا ما را شفاعت كنند و كمبود ما را جبران نمايند.  


و يا گفته بودند: ما به اين نامبردگان توسل مى جوييم و آنان را به درگاه خدا وسيله قرار مى دهيم و شعائرش را تعظيم مى كنيم و اوليايش را دوست مى داريم ، هرگز مشرك نبودند بلكه شركاى آنان همان جنبه را مى داشت كه كعبه در اسلام دارد يعنى وجهه عبوديت آنان واقع مى شد نه معبود، همانطور كه كعبه وجهه عبوديت مسلمين است نه معبود آنان بلكه مسلمين خداى تعالى را روبروى آن عبادت مى كنند.
و يا گفته بودند: ما به اين نامبردگان توسل مى جوييم و آنان را به درگاه خدا وسيله قرار مى دهيم و شعائرش را تعظيم مى كنيم و اوليايش را دوست مى داريم، هرگز مشرك نبودند، بلكه شركاى آنان، همان جنبه را مى داشت كه كعبه در اسلام دارد. يعنى وجهه عبوديت آنان واقع مى شدف نه معبود، همان طور كه كعبه وجهه عبوديت مسلمين است، نه معبود آنان، بلكه مسلمين خداى تعالى را روبروى آن عبادت مى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۹ </center>
و من نمى فهمم اين آقايان درباره حجر الاسود و استحباب بوسيدن آن و دست ماليدن به آن را در اسلام چگونه توجيه مى كنند؟ و همچنين درباره خود كعبه چه مى گويند؟ آيا طواف پيرامون كعبه و بوسيدن و استلام حجر شركى است كه در اسلام استثناء نشده ؟ - كه مساءله شرك ، حكم ضرورى عقلى است و قابل تخصيص و استثناء نيست - و يا مى گويند: اين كار فقط عبادت خدا است (و كعبه ) و حجر الاسود حكم طريق و جهت را دارد؟  
و من نمى فهمم اين آقايان درباره حجر الاسود و استحباب بوسيدن آن و دست ماليدن به آن را در اسلام چگونه توجيه مى كنند؟ و همچنين درباره خود كعبه چه مى گويند؟ آيا طواف پيرامون كعبه و بوسيدن و استلام حجر، شركى است كه در اسلام استثناء نشده - كه مسأله شرك، حكم ضرورى عقلى است و قابل تخصيص و استثناء نيست - و يا مى گويند: اين كار فقط عبادت خدا است (و كعبه) و حجر الاسود، حكم طريق و جهت را دارد؟  


اگر اين را مى گويند، از ايشان مى پرسيم پس چه فرقى بين سنگ كعبه و بين غير آن هست ؟ اگر تعظيم غير خدا بر وجه استقلال دادن به آن غير نباشد و جنبه پرستش نباشد، چرا شرك شمرده شود؟ و تمامى روايات و آياتى كه بطور مطلق به تعظيم شعائر الهى و تعظيم رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و دوست داشتن آن جناب و مودت با حضرتش و حب اهلبيتش و مودت آنان سفارش كرده و همچنين سفارشات ديگرى از اين قبيل ، سفارشهايى است كه بجا و هيچ اشكالى در آنها نيست .
اگر اين را مى گويند، از ايشان مى پرسيم: پس چه فرقى بين سنگ كعبه و بين غير آن هست؟ اگر تعظيم غير خدا بر وجه استقلال دادن به آن غير نباشد و جنبه پرستش نباشد، چرا شرك شمرده شود؟ و تمامى روايات و آياتى كه به طور مطلق به تعظيم شعائر الهى و تعظيم رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و دوست داشتن آن جناب و مودت با حضرتش و حب اهلبيتش و مودت آنان سفارش كرده و همچنين سفارشات ديگرى از اين قبيل، سفارش هايى است كه به جا و هيچ اشكالى در آن ها نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۰ </center>
<span id='link296'><span>
<span id='link296'><span>
۱۶٬۸۸۰

ویرایش