گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۰: خط ۹۰:
البته اين مثال ها را بدان جهت مى آورند كه پنداشته اند امور نامبرده، يعنى طلوع خورشيد و ستاره، و وزش باد و اختلاف شب و روز، دائمى و هميشگى است، و بعد از اين پندار، مثال هاى نامبرده را موضوع براى تبعيد و تأييد قرار داده اند.
البته اين مثال ها را بدان جهت مى آورند كه پنداشته اند امور نامبرده، يعنى طلوع خورشيد و ستاره، و وزش باد و اختلاف شب و روز، دائمى و هميشگى است، و بعد از اين پندار، مثال هاى نامبرده را موضوع براى تبعيد و تأييد قرار داده اند.


جواب اين حرف، اين است كه: اگر عرب چنين عباراتى را مثال و موضوع تأبيد (هميشگى) قرار داد، براى آن پندار غلطى بوده كه درباره ابدى بودن آن امور داشته است، اما خداى سبحان، كه در كلام خود موقت و فانى بودن آن امور را تصريح كرده و ايمان به فانى بودن عالم را، يكى از فرايض اعتقادى قرار داده، از او پسنديده نيست كه ابديت بهشت و دوزخ را، به آسمان ها و زمين مَثَل بزند. او چطور ممكن است چنين كارى بكند، با اين كه خود فرموده: «مَا خَلَقنَا السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ وَ مَا بَينَهُمَا إلّا بِالحَقّ وَ أجَلٍ مُسَمّى».
جواب اين حرف، اين است كه:  
 
اگر عرب چنين عباراتى را مثال و موضوع تأبيد (هميشگى) قرار داد، براى آن پندار غلطى بوده كه درباره ابدى بودن آن امور داشته است، اما خداى سبحان، كه در كلام خود موقت و فانى بودن آن امور را تصريح كرده و ايمان به فانى بودن عالم را، يكى از فرايض اعتقادى قرار داده، از او پسنديده نيست كه ابديت بهشت و دوزخ را، به آسمان ها و زمين مَثَل بزند. او چطور ممكن است چنين كارى بكند، با اين كه خود فرموده: «مَا خَلَقنَا السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ وَ مَا بَينَهُمَا إلّا بِالحَقّ وَ أجَلٍ مُسَمّى».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۴ </center>
و با اين حال، چگونه ممكن است بفرمايد بهشت و دوزخ جاودانه باقی اند، مادام كه آسمان ها و زمين پا برجايند.
و با اين حال، چگونه ممكن است بفرمايد بهشت و دوزخ جاودانه باقی اند، مادام كه آسمان ها و زمين پا برجايند.


* وجه پنجم اين كه: بهشتيان در بهشت و دوزخيان در دوزخ باقی اند، به بقاى آسمان ها و زمين كه خدا خودش مى داند چه وقت اجل آن سر مى رسد، و بعد از آن كه عمر آسمان ها و زمين تمام شد، خداوند عمر بهشتيان و دوزخيان را تمديد نموده و در آن دو جاودانشان مى سازد، و اين تعبير، مثل آن است كه كسى بگويد: ايشان در بهشت و دوزخ تا پنجاه سال خالد و جاودانند، و بعد از پنجاه سال، خداوند مدتشان را به زمانى غيرمتناهى تمديد مى كند. همچنان كه همين حرف در معناى آيه «لَابِثِينَ فِيهَا أحقَاباً» گفته شده است. يعنى: پس از چند حقب (هفتاد سال)، مدّتشان تمديد مى شود.
* وجه پنجم اين كه:  
 
بهشتيان در بهشت و دوزخيان در دوزخ باقی اند، به بقاى آسمان ها و زمين كه خدا خودش مى داند چه وقت اجل آن سر مى رسد، و بعد از آن كه عمر آسمان ها و زمين تمام شد، خداوند عمر بهشتيان و دوزخيان را تمديد نموده و در آن دو جاودانشان مى سازد، و اين تعبير، مثل آن است كه كسى بگويد: ايشان در بهشت و دوزخ تا پنجاه سال خالد و جاودانند، و بعد از پنجاه سال، خداوند مدتشان را به زمانى غيرمتناهى تمديد مى كند. همچنان كه همين حرف در معناى آيه «لَابِثِينَ فِيهَا أحقَاباً» گفته شده است. يعنى: پس از چند حقب (هفتاد سال)، مدّتشان تمديد مى شود.


اين وجه نيز اشكال دارد، و آن، اين كه: على الظاهر، مبنى بر اين است كه قسمت متناهى از زمان از جملۀ «مَادَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأرض» استفاده شود، و قسمت غيرمتناهى آن، از جملۀ «إلّا مَا شَاءَ رَبُّكَ»، و دلالت آيه شريفه بر اين دو قسمت مختلف از زمان، متوقف است بر تقدير امورى كه لفظ آيه دلالتى بر آن ها ندارد.
اين وجه نيز اشكال دارد، و آن، اين كه: على الظاهر، مبنى بر اين است كه قسمت متناهى از زمان از جملۀ «مَادَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأرض» استفاده شود، و قسمت غيرمتناهى آن، از جملۀ «إلّا مَا شَاءَ رَبُّكَ»، و دلالت آيه شريفه بر اين دو قسمت مختلف از زمان، متوقف است بر تقدير امورى كه لفظ آيه دلالتى بر آن ها ندارد.


* وجه ششم اين كه: منظور از دوزخ و بهشت، دوزخ و بهشت برزخى است، و اين بهشت و دوزخ، خالد و هميشگى هستند، مادام كه آسمان ها و زمين پا برجايند، و وقتى مدت بقاى آسمان ها و زمين تمام شد و قيامت قيام نمود، از آن بهشت و دوزخ، براى داورى و رسيدگى به نامه هاى عملشان، بيرون مى آيند.
* وجه ششم اين كه:  
 
منظور از دوزخ و بهشت، دوزخ و بهشت برزخى است، و اين بهشت و دوزخ، خالد و هميشگى هستند، مادام كه آسمان ها و زمين پا برجايند، و وقتى مدت بقاى آسمان ها و زمين تمام شد و قيامت قيام نمود، از آن بهشت و دوزخ، براى داورى و رسيدگى به نامه هاى عملشان، بيرون مى آيند.


اشكال اين وجه، اين است كه: مخالف با سياق آيات مورد بحث است. زيرا اين آيات با ذكر روز قيامت و توصيف آن به اوصافى كه در آن آمده، افتتاح شده، و بعيد است كه بعد از آن كه كلام را با اوصاف قيامت افتتاح بكند و بفرمايد: «روزی است كه مردم براى آن جمع مى شوند»، و يا بفرمايد: «روزی است مشهود»، و «روزی است كه وقتى فرا مى رسد، هيچ نفسى بدون اذن او تكلم نمى كند». آنگاه در آخر كه به اخص اوصاف آن، كه همان جزاى خالد است مى رسد، ناگهان رشته سخن را قطع نموده، به عالَم برزخ و بهشت و دوزخ برزخى بپردازد.
اشكال اين وجه، اين است كه: مخالف با سياق آيات مورد بحث است. زيرا اين آيات با ذكر روز قيامت و توصيف آن به اوصافى كه در آن آمده، افتتاح شده، و بعيد است كه بعد از آن كه كلام را با اوصاف قيامت افتتاح بكند و بفرمايد: «روزی است كه مردم براى آن جمع مى شوند»، و يا بفرمايد: «روزی است مشهود»، و «روزی است كه وقتى فرا مى رسد، هيچ نفسى بدون اذن او تكلم نمى كند». آنگاه در آخر كه به اخص اوصاف آن، كه همان جزاى خالد است مى رسد، ناگهان رشته سخن را قطع نموده، به عالَم برزخ و بهشت و دوزخ برزخى بپردازد.
خط ۱۰۴: خط ۱۱۰:
علاوه بر اين كه خداى سبحان، عذاب اهل برزخ را عبارت مى داند از عرضه شدن بر آتش، نه وارد شدن در آن. زيرا مى فرمايد: «وَ حَاقَ بِألِ فِرعَونَ سُوءُ العَذَابِ * النَّارُ يُعرَضُونَ عَلَيهَا غُدُوّاً وَ عَشِيّاً وَ يَومَ تَقُومَُ  السَّاعَةُ أدخِلُوا آلَ فِرعَونَ أشَدَّ العَذَابِ».
علاوه بر اين كه خداى سبحان، عذاب اهل برزخ را عبارت مى داند از عرضه شدن بر آتش، نه وارد شدن در آن. زيرا مى فرمايد: «وَ حَاقَ بِألِ فِرعَونَ سُوءُ العَذَابِ * النَّارُ يُعرَضُونَ عَلَيهَا غُدُوّاً وَ عَشِيّاً وَ يَومَ تَقُومَُ  السَّاعَةُ أدخِلُوا آلَ فِرعَونَ أشَدَّ العَذَابِ».


وجه هفتم اين كه: منظور از داخل شدن در آتش، دخول در ولايت شيطان، و منظور از بودن در بهشت، بودن در ولايت خداست. زيرا ولايت خدا است كه در قيامت به صورت بهشت ظاهر گشته، نيك بختان بدان متنعم مى شوند، و ولايت شيطان است كه در آن روز، به صورت آتش در آمده، مجرمان در آن معذّب مى شوند. اين وجه، از آياتى كه دلالت بر تجسم اعمال مى كنند، نيز به دست مى آيد.
* وجه هفتم اين كه:  
 
منظور از داخل شدن در آتش، دخول در ولايت شيطان، و منظور از بودن در بهشت، بودن در ولايت خداست. زيرا ولايت خدا است كه در قيامت به صورت بهشت ظاهر گشته، نيك بختان بدان متنعم مى شوند، و ولايت شيطان است كه در آن روز، به صورت آتش در آمده، مجرمان در آن معذّب مى شوند. اين وجه، از آياتى كه دلالت بر تجسم اعمال مى كنند، نيز به دست مى آيد.


پس اشقياء به خاطر شقاوتشان داخل آتش مى شوند، و اگر عنايت الهى و توفيق او شاملشان شود، از آتش رهايى مى يابند. مانند اين كه كافر بعد از كفر، ايمان آورد و مجرم پس از جرم، توبه كند.  
پس اشقياء به خاطر شقاوتشان داخل آتش مى شوند، و اگر عنايت الهى و توفيق او شاملشان شود، از آتش رهايى مى يابند. مانند اين كه كافر بعد از كفر، ايمان آورد و مجرم پس از جرم، توبه كند.  
۱۶٬۳۰۱

ویرایش