گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۳: خط ۴۳:
<span id='link21'><span>
<span id='link21'><span>


==دفع اشكال قاضى بيضاوى بر آيه شريفه ==
==دفع اشكال قاضى بيضاوى، بر آيه شريفه ==
با وجهى كه گذشت اشكالى هم كه قاضى (بيضاوى ) در تفسير خود بر آيه شريفه كرده دفع مى شود، و آن اشكال اين است كه تشبيه هميشه بايد به امر واضح ترى صورت گيرد، يعنى امر مبهمى را به امر روشنى تشبيه كنند، و در آيه شريفه دوام بهشت و دوزخ و اهل آن دو تشبيه شده به دوام آسمان و زمين آخرت كه وجود و دوام آن بر اكثر مردم پوشيده است ، و اين خود تشبيه اجلى به اخفى است ، و صحيح نيست ، آنهم از كلام بليغى مانندقرآن كه به هيچ وجه انتظارش نمى رود.
با وجهى كه گذشت، اشكالى هم كه قاضى (بيضاوى)، در تفسير خود، بر آيه شريفه كرده، دفع مى شود و آن، اشكال اين است كه:


جوابش اين است كه : ما دوام بهشت و دوزخ را براى اهلش از كلام خداى تعالى فهميده ايم ، همانطور كه وجود آسمانها و زمين را براى آن دو، و نيز ابديت همه آنها را از كلام خدا بدست آورده ايم ، و بنابراين ، چه مانعى دارد كه يكى از دو حقيقت مكشوف از كلام او، حقيقت ديگر را از جهت بقاء و دوام تحديد كند، در حالى كه فعلا يكى از آن دو در نظر مردم معروف تر ازديگرى باشد؟ آرى ، بعد از آنكه هر دو حقيقت از كلام خود او به دست آمده نه از خارج ، مانعى ندارد كه يكى معرف ديگرى شود.
تشبيه، هميشه بايد به امر واضح ترى صورت گيرد. يعنى امر مبهمى را به امر روشنى تشبيه كنند، و در آيه شريفه، دوام بهشت و دوزخ و اهل آن دو تشبيه شده به دوام آسمان و زمين آخرت كه وجود و دوام آن، بر اكثر مردم پوشيده است، و اين، خود تشبيه اجلى به اخفى است، و صحيح نيست، آن هم از كلام بليغى مانند قرآن، كه به هيچ وجه انتظارش نمى رود.
 
جوابش اين است كه:  
 
ما دوام بهشت و دوزخ را براى اهلش از كلام خداى تعالى فهميده ايم، همان طور كه وجود آسمان ها و زمين را براى آن دو، و نيز ابديت همه آن ها را از كلام خدا بهدست آورده ايم، و بنابراين، چه مانعى دارد كه يكى از دو حقيقت مكشوف از كلام او، حقيقت ديگر را از جهت بقاء و دوام تحديد كند، در حالى كه فعلا يكى از آن دو، در نظر مردم معروف تر ازديگرى باشد؟  
 
آرى، بعد از آن كه هر دو حقيقت از كلام خود او به دست آمده، نه از خارج، مانعى ندارد كه يكى معرّف ديگرى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲ </center>
همين جواب ، اشكالى را هم كه آلوسى در ذيل اين بحث ايراد كرده دفع مى كند، و خلاصه اشكال وى اين است كه: متبادر از كلمه «'''سماوات '''» و «'''ارض '''» همين اجرامى است كه معهود ماست، پس اين وجهى كه ذكر كرديم اشكال را دفع نمى كند ناگزير بايد وجه ديگرى را جستجو كرد.
همين جواب، اشكالى را هم كه آلوسى در ذيل اين بحث ايراد كرده، دفع مى كند، و خلاصه اشكال وى، اين است كه:  


وجه دفع كردنش اين است كه اگر در آيات قرآنى فهم اهل لسان متبع است ، يعنى بايد ديد اهل لسان از مفاهيم كليه لغوى و عرفى چه مى فهمند، تنها در مفاهيم كليه است.  
متبادر از كلمۀ «سماوات» و «ارض»، همين اجرامى است كه معهود ماست. پس اين وجهى كه ذكر كرديم، اشكال را دفع نمى كند، ناگزير بايد وجه ديگرى را جستجو كرد.


و اما در مقاصد و مصاديقى كه مفاهيم كليه بر آنها منطبق مى شود فهم عرف هيچ اعتبارى ندارد، بلكه متبع در آن تنها تدبر و دقتى است كه خداوند مكرر بدان سفارش و امر فرموده ، و دستور داده كه متشابه قرآن را به وسيله محكم آن تشخيص ‍ داده و آيات را بر يكديگر عرضه كنند، چون بطورى كه در روايات هم آمده قرآن كريم آياتش شاهد يكديگر و بعضى بر بعض ديگر ناطق و برخى مصداق برخى ديگر است.
وجه دفع كردنش، اين است كه: اگر در آيات قرآنى، فهم اهل لسان متبع است، يعنى بايد ديد اهل لسان از مفاهيم كليه لغوى و عرفى چه مى فهمند، تنها در مفاهيم كليه است.  


و به همين جهت وقتى مى شنويم كه درباره خداى تعالى مى گويد او واحد واحد و عالم و قادر وحى و مريد و سميع و بصير و يا غير آن است نمى توانيم اين مفاهيم را حمل بر مصاديق عرفيش كنيم بلكه بايد تفسير آنها را از كلام خود او بخواهيم و آن را بر معنايى كه تدبر و تفكر بالغ در آيات خدايى دست مى دهد حمل نماييم و ما اين بحث را در پيرامون معناى محكم و متشابه در جلد سوم اين كتاب بطور مفصل گذرانديم .
و اما در مقاصد و مصاديقى كه مفاهيم كليه بر آن ها منطبق مى شود، فهم عرف هيچ اعتبارى ندارد، بلكه متبع در آن، تنها تدبر و دقتى است كه خداوند، مكرر بدان سفارش و امر فرموده، و دستور داده كه «متشابه» قرآن را به وسيله «محكم» آن تشخيص داده و آيات را بر يكديگر عرضه كنند، چون به طورى كه در روايات هم آمده، قرآن كريم، آياتش شاهد يكديگر و بعضى بر بعض ديگر ناطق و برخى، مصداق برخى ديگر است.
 
و به همين جهت وقتى مى شنويم كه درباره خداى تعالى مى گويد: او، «واحد» و «احد» و «عالِم» و «قادر» و «حىّ» و «مريد» و «سميع» و «بصير» و يا غير آن است، نمى توانيم اين مفاهيم را حمل بر مصاديق عرفی اش كنيم، بلكه بايد تفسير آن ها را از كلام خود او بخواهيم و آن را بر معنايى كه تدبر و تفكر بالغ در آيات خدايى دست مى دهد، حمل نماييم و ما اين بحث را در پيرامون معناى محكم و متشابه، در جلد سوم اين كتاب، به طور مفصل گذرانديم.
<span id='link22'><span>
<span id='link22'><span>
==وجوه ديگرى كه درباره «تحديد خلود»، در آيه شريفه ذكر شده است ==
==وجوه ديگرى كه درباره «تحديد خلود»، در آيه شريفه ذكر شده است ==
البته در روايات و در كلمات مفسرين توجيهات ديگرى براى آيه مورد بحث آمده كه ما آنچه را كه بدان برخورد نموده ايم در اينجا ذكر مى كنيم : وجه اولش همان بود كه ما خود اختيار نموده ايم.
البته در روايات و در كلمات مفسرين توجيهات ديگرى براى آيه مورد بحث آمده كه ما آنچه را كه بدان برخورد نموده ايم در اينجا ذكر مى كنيم : وجه اولش همان بود كه ما خود اختيار نموده ايم.
۱۶٬۲۹۰

ویرایش