گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۱۶: خط ۲۱۶:
و لذا يوسف هم كه يكى از فرستادگان و مُخلَصين اوست، در جايى كه سخن از ولايت او به ميان مى آورد، مى گويد: «فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ أنتَ وَلِيّى فِى الدُّنيَا وَ الآخِرَة». يعنى: من در تحت ولايت تامّه توام، بدون اين كه خودم در آفرينش خود دخالتى داشته باشم و در ذات و صفات و افعالم استقلالى داشته، يا براى خود مالك نفع و ضرر، و يا مرگ و حيات و يا نشورى باشم.
و لذا يوسف هم كه يكى از فرستادگان و مُخلَصين اوست، در جايى كه سخن از ولايت او به ميان مى آورد، مى گويد: «فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ أنتَ وَلِيّى فِى الدُّنيَا وَ الآخِرَة». يعنى: من در تحت ولايت تامّه توام، بدون اين كه خودم در آفرينش خود دخالتى داشته باشم و در ذات و صفات و افعالم استقلالى داشته، يا براى خود مالك نفع و ضرر، و يا مرگ و حيات و يا نشورى باشم.


==معناى اين كه يوسف «ع» از خدا مى خواهد: «مرا مسلم بميران و به صالحان ملحق بساز»==
==معناى اين سخن يوسف «ع» که از خدا خواست: «تَوَفَّنِی مُسلِماً: مرا مسلم بميران...»==


«'''توفنى مسلما و الحقنى بالصالحين '''» - بعد از آنكه يوسف (عليه السلام ) در قبال رب العزه ، مستغرق در مقام ذلت گرديد و به ولايت او در دنيا و آخرت شهادت داد، اينك مانند يك برده و مملوك كه در تحت ولايت مالك خويش است درخواست مى كند كه او را آنچنان قرار دهد كه ولايت او بر وى در دنيا و آخرت مقتضى آن است، و آن اين است كه وى را تسليم در برابر خود كند، مادامى كه در دنيا زنده است، و در آخرت در زمره صالحين قرارش دهد.  
«'''تَوَفَّنِى مُسلِماً وَ ألحِقنِى بِالصَّالِحِين '''» - بعد از آن كه يوسف «عليه السلام»، در قبال ربّ العزّه، مستغرق در مقام ذلت گرديد و به ولايت او در دنيا و آخرت شهادت داد، اينك مانند يك برده و مملوك، كه در تحت ولايت مالك خويش است، درخواست مى كند كه او را آن چنان قرار دهد كه ولايت او بر وى، در دنيا و آخرت مقتضى آن است، و آن، اين است كه: وى را تسليم در برابر خود كند، مادامى كه در دنيا زنده است، و در آخرت در زمره صالحان قرارش دهد.  


زيرا كمال بنده مملوك آن است كه نسبت به صاحب و ربش تسليم باشد، و مادامى كه زنده است در برابر آنچه وى از او مى خواهد سر تسليم فرود آورد، و در اعمال اختياريه خود چيزى كه مايه كراهت و نارضايتى او است از خود نشان ندهد و تا آنجا كه مى تواند و در اختيار اوست خود را چنان كند كه براى قرب مولايش صالح ، و براى مواهب بزرگ او لايق باشد، و همين معنا باعث شد كه يوسف (عليه السّلام ) از پروردگارش بخواهد كه او را در دنيا مسلم ، و در آخرت در زمره صالحان قرار دهد، همچنانكه جد بزرگوارش ابراهيم را به چنين مواهبى اختصاص داده بود،
زيرا كمال بندۀ مملوك آن است كه نسبت به صاحب و ربّش تسليم باشد، و مادامى كه زنده است، در برابر آنچه وى از او مى خواهد، سرِ تسليم فرود آورد، و در اعمال اختياريه خود، چيزى كه مايه كراهت و نارضايتى اوست، از خود نشان ندهد و تا آن جا كه مى تواند و در اختيار اوست، خود را چنان كند كه براى قرب مولايش صالح، و براى مواهب بزرگ او لايق باشد.
 
و همين معنا، باعث شد كه يوسف «عليه السّلام»، از پروردگارش بخواهد كه او را در دنيا مسلم، و در آخرت در زمرۀ صالحان قرار دهد، همچنان كه جدّ بزرگوارش، ابراهيم را به چنين مواهبى اختصاص داده بود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۴۲ </center>
و قرآن در باره اش مى فرمايد: «و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخرة لمن الصالحين اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمين» و اين اسلامى كه يوسف درخواست كرد بالاترين درجات اسلام ، و عالى ترين مراتب آن است، و آن عبارتست از:  
و قرآن در باره اش مى فرمايد: «وَ لَقَدِ اصطَفَينَاهُ فِى الدُّنيَا وَ إنَّهُ فِى الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ إذ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أسلِم قَالَ أسلَمتُ لِرَبِّ العَالَمِين»، و اين اسلامى كه يوسف درخواست كرد، بالاترين درجات اسلام، و عالى ترين مراتب آن است، و آن عبارت است از:
 
تسليم محض بودن براى خداى سبحان، به اين كه بنده براى خود و براى آثار وجودى خود، هيچ استقلالى نبيند و در نتيجه، هيچ چيز - چه خودش و چه صفات و اعمالش - او را از پروردگارش مشغول نسازد، و اين معنا، وقتى به خدا نسبت داده شود (و عرض شود كه: خدايا! تو مرا مسلم قرار ده)، معنايش اين است كه: خداوند، بنده اش را خالص براى خود قرار دهد.


تسليم محض بودن براى خداى سبحان به اينكه بنده براى خود و براى آثار وجودى خود هيچ استقلالى نبيند و در نتيجه هيچ چيز - چه خودش و چه صفات و اعمالش - او را از پروردگارش مشغول نسازد، و اين معنا وقتى به خدا نسبت داده شود (و عرض شود كه خدايا تو مرا مسلم قرار ده ) معنايش اين است كه خداوند بنده اش را خالص براى خود قرار دهد.
از آنچه گذشت، معلوم شد كه معناى درخواست (مرا مسلم بميران)، اين است كه: خدايا! اخلاص و اسلام مرا مادامى كه زنده ام، برايم باقى بدار.  


از آنچه گذشت معلوم شد كه معناى درخواست (مرا مسلم بميران) اين است كه خدايا اخلاص و اسلام مرا مادامى كه زنده ام برايم باقى بدار. و به عبارت ديگر اين است كه تا زنده است مسلم زندگى كند، تا در نتيجه دم مرگ هم مسلم بميرد، و اين كنايه است از اينكه خداوند او را تا دم مرگ بر اسلام پايدار بدارد، نه اينكه معنايش اين باشد كه دم مرگ مسلم باشم ، هر چند در زندگى مسلم نبودم ، و نه اينكه درخواست مرگ باشد و معنايش اين باشد خدايا الان كه داراى اسلامم مرا بميران.
و به عبارت ديگر، اين است كه: تا زنده است، مسلم زندگى كند، تا در نتيجه دَمِ مرگ هم مسلم بميرد، و اين كنايه است از اين كه خداوند او را تا دَمِ مرگ بر اسلام پايدار بدارد. نه اين كه معنايش اين باشد كه دَمِ مرگ مسلم باشم، هرچند در زندگى مسلم نبودم، و نه اين كه درخواست مرگ باشد و معنايش اين باشد: خدايا! الان كه داراى اسلامم، مرا بميران.


بنابراين ، فساد آن تفسيرى كه از عده اى از قدماى مفسرين نقل شده بخوبى روشن مى شود، و آن تفسير اين است كه گفته اند: جمله «'''توفنى مسلما'''» دعاى يوسف است كه از خداى سبحان طلب مرگ كرده . و حتى بعضى از ايشان اضافه كرده اند كه احدى از انبياء تمنا و درخواست مرگ نكرده مگر يوسف (عليه السّلام).
بنابراين، فساد آن تفسيرى كه از عده اى از قدماى مفسران نقل شده، به خوبى روشن مى شود، و آن تفسير، اين است كه گفته اند: جملۀ «تَوَفَّنِى مُسلِماَ»، دعاى يوسف است كه از خداى سبحان طلب مرگ كرده. و حتى بعضى از ايشان اضافه كرده اند كه: احدى از انبياء تمنا و درخواست مرگ نكرده، مگر يوسف «عليه السّلام».




۱۶٬۸۸۰

ویرایش