گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
==نقد سخن زمخشرى، در توضيح جملۀ «وَ هَمَّ بِهَا لَولَا...»==
==نقد سخن زمخشرى، در توضيح جملۀ «وَ هَمَّ بِهَا لَولَا...»==


۲ - از جمله اقوالى كه در آيه گفته اند اين است : مراد از «'''هم بها'''» قصد كردن يوسف (عليه السّلام ) به ميل طبعى و تحريك شدن شهوت غريزى است . در كشاف گفته : اگر بگويى چگونه ممكن است پيغمبرى قصد زليخا را بكند كه با وى به معصيت درآميزد؟
۲ - از جمله اقوالى كه در آيه گفته اند، اين است:  


در جواب مى گويم : نفس يوسف با ديدن آن وضع كه عقل و اراده هر بيننده را از بين مى برد تنها متمايل شد كه با او مخالطت كند، و شهوت جوانيش تحريك شد به حدى كه او را به صورت كسى در آورد كه تصميم دارد عمل را انجام دهد، و خلاصه به حالتى درآورد شبيه حالت زليخا و «'''هم '''» او، ولى يوسف با نگريستن به برهان پروردگارش شدت آن تحريك را شكست و اين برهان همان ميثاقى است كه مكلفين را وادار به ترك محرمات مى كند.
مراد از «هَمَّ بِهَا»، قصد كردن يوسف «عليه السّلام» به ميل طبعى و تحريك شدن شهوت غريزى است. در كشاف گفته: اگر بگويى: چگونه ممكن است پيغمبرى قصد زليخا را بكند، كه با وى به معصيت درآميزد؟


آنگاه اضافه مى كند: و اگر اين ميل شديد كه به خاطر شدتش «'''هم '''» ناميده شده در كار نبود صاحبش به خاطر اينكه آن را به كار نبسته اين همه مدح نمى شد، چون بزرگى صبر در برابر ابتلاء به قدر بزرگى آن ابتلاء است ، هر قدر ابتلاء سخت تر باشد، صابر در برابر آن مستحق مدح بيشترى مى شود، و اگر «'''هم '''» يوسف مانند «'''هم '''» زليخا تواءم با تصميم بود خداوند تا اين پايه او را مدح نمى كرد كه از مخلصينش ‍ بخواند.
در جواب مى گويم: نفس يوسف، با ديدن آن وضع كه عقل و اراده هر بيننده را از بين مى برد، تنها متمايل شد كه با او مخالطت كند، و شهوت جوانی اش تحريك شد، به حدّى كه او را به صورت كسى در آورد كه تصميم دارد عمل را انجام دهد. و خلاصه به حالتى درآورد شبيه حالت زليخا، و «هَمَّ» او، ولى يوسف با نگريستن به برهان پروردگارش، شدت آن تحريك را شكست و اين برهان، همان ميثاقى است كه مكلفين را وادار به ترك محرمات مى كند.


ممكن هم هست بگوييم معناى «'''و هم بها'''» اين است كه نزديك بود قصد او را كند همچنانكه در محاورات خود مى گوييم «'''اگر ترس از خدا نبود مى كشتمش '''» يعنى نزديك بود او را بكشم ، كانّه دست به كار كشتنش شدم ولى نكشتم .
آنگاه اضافه مى كند: و اگر اين ميل شديد كه به خاطر شدّتش «هَمَّ» ناميده شده، در كار نبود، صاحبش به خاطر اين كه آن را به كار نبسته، اين همه مدح نمى شد. چون بزرگى صبر در برابر ابتلاء، به قدر بزرگى آن ابتلاء است. هر قدر ابتلاء سخت تر باشد، صابر در برابر آن مستحق مدح بيشترى مى شود. و اگر «هَمَّ» يوسف، مانند «هَمَّ» زليخا، توأم با تصميم بود، خداوند تا اين پايه او را مدح نمى كرد كه از مُخلَصينش ‍بخواند.
 
ممكن هم هست بگوييم: معناى «وَ هَمَّ بِهَا»، اين است كه نزديك بود قصد او را كند، همچنان كه در محاورات خود مى گوييم: «اگر ترس از خدا نبود، مى كشتمش». يعنى نزديك بود او را بكشم، كأنّه دست به كار كشتنش شدم، ولى نكشتم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۳ </center>
سپس اضافه كرده كه : اگر بگويى چرا جواب «'''لو لا'''» حذف شد تا جمله «'''هم بها'''» بر آن دلالت كند؟ و چرا خود آن را جواب مقدم نگرفتى؟  
سپس اضافه كرده كه: اگر بگويى چرا جواب «لَولَا» حذف شد، تا جملۀ «هَمَّ بِهَا» بر آن دلالت كند؟ و چرا خود آن را جواب مقدم نگرفتى؟  
 
در جواب مى گويم: براى اين كه جواب «لَولَا» مقدم بر آن نمى آيد. براى اين كه «لَولَا» هم حكم شرط را دارد، و شرط هميشه بايد در صدر كلام واقع شود. چون حرف شرط و دو جمله شرط و جزا، حكم يك كلمه را دارند، و معقول نيست بعضى از يك كلمه، بر بعضى ديگر مقدم شود. ولى مى شود بعضى از آن را به كلى حذف كرد، البته در صورتى كه دليلى بر محذوف دلالت كند.


در جواب مى گويم : براى اينكه جواب «'''لو لا'''» مقدم بر آن نمى آيد، براى اينكه «'''لو لا'''» هم حكم شرط را دارد، و شرط هميشه بايد در صدر كلام واقع شود، چون حرف شرط و دو جمله شرط و جزا حكم يك كلمه را دارند، و معقول نيست بعضى از يك كلمه بر بعضى ديگر مقدم شود، ولى مى شود بعضى از آن را به كلى حذف كرد، البته در صورتى كه دليلى بر محذوف دلالت كند.  
حال اگر بگويى: چرا جملۀ «وَ هَمَّ بِهَا» را به تنهايى متعلق «لَولا» گرفتى، و چرا هر دو را متعلق آن نگرفتى و اتفاقا «هَمَّ: قصد كردن»، معنايى است كه هميشه با معانى سر و كار دارد، نه با جواهر، و ناگزير در آيه شريفه بايستى از مقوله معانى، چيزى نظير مخالطت در تقدير بگيريم كه «هَمَّ» متعلق به آن شود، نه به خود زليخا و يا يوسف كه از مقوله جوهرند، و چون مخالطت، همواره دو طرف مى خواهد، پس گويا معناى آيه اين مى شود: «يوسف و زليخا تصميم به مخالطت گرفتند، اگر مانعى يكى از آن دو را جلوگير نمى شد».


حال اگر بگويى چرا جمله «'''و هم بها'''» را به تنهايى متعلق «'''لو لا'''» گرفتى ، و چرا هر دو را متعلق آن نگرفتى و اتفاقا «'''هم : قصد كردن '''» معنايى است كه هميشه با معانى سر و كار دارد نه با جواهر، و ناگزير در آيه شريفه بايستى از مقوله معانى چيزى نظير مخالطت در تقدير بگيريم كه «'''هم '''» متعلق به آن شود نه به خود زليخا و يا يوسف كه از مقوله جوهرند، و چون مخالطت همواره دو طرف مى خواهد پس گويا معناى آيه اين مى شود: «'''يوسف و زليخا تصميم به مخالطت گرفتند اگر مانعى يكى از آن دو را جلوگير نمى شد'''».
در جواب مى گويم: آنچه گفتى درست است، وليكن خداى سبحان، در كلام خود دو تا «هَمَّ» آورده، و جداى از هم فرموده: «هَمَّت بِهِ»، و «هَمَّ بِهَا»، و ما نمى توانيم از اين تكرار چشم بپوشيم، و اگر چشم پوشى كنيم، در حقيقت يكى را لغو دانسته ايم. پس به خاطر اين كه كلام خدا لغو نشود، ناگزيريم تقدير آن را چنين فرض كنيم: «وَ لَقَد هَمَّت بِمُخَالَطَتِهِ وَ هَمَّ بِمُخَالِطَتِهَا».


در جواب مى گويم : آنچه گفتى درست است و ليكن خداى سبحان در كلام خود دو تا «'''هم '''» آورده ، و جداى از هم فرموده : «'''همت به '''» و «'''هم بها'''» و ما نمى توانيم از اين تكرار چشم بپوشيم ، و اگر چشم پوشى كنيم در حقيقت يكى را لغو دانسته ايم ، پس به خاطر اينكه كلام خدا لغو نشود ناگزيريم تقدير آن را چنين فرض كنيم : «'''و لقد همت بمخالطته و هم بمخالطتها'''».
علاوه بر اين، مقصود از مخالطت آن دو، يك چيز است كه بايد هر دو به آن رضايت دهند، كه اگر يكى امتناع بورزد، آن غرض حاصل نمى شود، و آن اطفاء شهوت زليخا به وسيله يوسف و اطفاء شهوت يوسف به وسيله زليخا است، و با ديدن برهان خدايى و كنار كشيدن يوسف، قهرا تنها جملۀ «هَمَّ بِهَا»، متعلق «لَولا» قرار مى گيرد.


علاوه بر اين ، مقصود از مخالطت آن دو يك چيز است كه بايد هر دو به آن رضايت دهند كه اگر يكى امتناع بورزد آن غرض حاصل نمى شود، و آن اطفاء شهوت زليخا به وسيله يوسف و اطفاء شهوت يوسف به وسيله زليخا است ، و با ديدن برهان خدايى و كنار كشيدن يوسف قهرا تنها جمله «'''هم بها'''» متعلق «'''لو لا'''» قرار مى گيرد.
بيضاوى، در تفسير خود، گفته هاى زمخشرى را بدين گونه خلاصه مى كند كه:


بيضاوى در تفسير خود گفته هاى زمخشرى را بدينگونه خلاصه مى كند كه : منظور از «'''هم '''» يوسف ، ميل طبيعى و كشمكش شهوت است نه قصد اختيارى ، و كشمكش شهوت امرى غير اختيارى است كه تحت تكليف قرار نمى گيرد، و كسى سزاوار مدح و اجر جزيل خدايى است كه وقتى بطور قهر شهوتش تحريك گردد خود را از عمل نگهدارد.  
منظور از «هَمَّ» يوسف، ميل طبيعى و كشمكش شهوت است، نه قصد اختيارى، و كشمكش شهوت امرى غير اختيارى است كه تحت تكليف قرار نمى گيرد، و كسى سزاوار مدح و اجر جزيل خدايى است، كه وقتى به طور قهر شهوتش تحريك گردد، خود را از عمل نگه دارد.  


پس معناى «'''و هم بها لو لا ان رآ'''» اين است كه : بى اختيار تحريك شد و اگر برهان خدا را نديده بود مرتكب مى شد، و يا مشرف بر ارتكاب بود، مانند اينكه گفته شود «'''مى كشتم او را اگر از خدا نترسيده بودم '''».
پس معناى «وَ هَمَّ بِهَا لَولا أن رَآ» اين است كه: بى اختيار تحريك شد و اگر برهان خدا را نديده بود، مرتكب مى شد، و يا مشرف بر ارتكاب بود. مانند اين كه گفته شود: «مى كشتم او را اگر از خدا نترسيده بودم».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۴ </center>
و اين گفتار را بعضى اينگونه رد كرده اند كه : مخالف معنايى است كه لغت براى «'''هم '''» تعيين كرده ، چون معناى لغوى «'''هم '''» قصد به انجام فعل است با مقارنتش به پاره اى اعمال كه كشف كند از اينكه ديگر مى خواهى فعل مورد نظر را انجام دهى . و يا عبارت است از قصد فعل به اضافه انجام بعضى از مقدمات آن ، مثل اينكه كسى مى خواهد مردى را بزند، اول برمى خيزد و به سوى او مى رود، و اما صرف ميل به زدن و يا ميل به زنا و صرف تحريك شدن شهوت و جلو آن را گرفتن ، در لغت «'''هم '''» گفته نمى شود، بعلاوه «'''هم '''» به سوى گناه به معناى لغويش ، خود عمل زشتى است كه از يك پيغمبر بزرگوار سرنمى زند و نبايد بزند، و اگر صرف طبيعت مذموم نبود و صدورش هم از پيغمبران زشت نبود ليكن صرف تحريك طبيعى را «'''هم '''» نمى گويند.
و اين گفتار را بعضى اين گونه رد كرده اند كه:  
 
مخالف معنايى است كه لغت براى «هَمَّ» تعيين كرده. چون معناى لغوى «هَمَّ»، قصد به انجام فعل است، با مقارنتش به پاره اى اعمال كه كشف كند از اين كه ديگر مى خواهى فعل مورد نظر را انجام دهى. و يا عبارت است از: قصد فعل، به اضافه انجام بعضى از مقدمات آن.
 
مثل اين كه كسى مى خواهد مردى را بزند، اول بر مى خيزد و به سوى او مى رود، و اما صرف ميل به زدن و يا ميل به زنا و صرف تحريك شدن شهوت و جلو آن را گرفتن، در لغت «هَمَّ» گفته نمى شود.
 
بعلاوه «هَمَّ» به سوى گناه به معناى لغوی اش، خود عمل زشتى است كه از يك پيغمبر بزرگوار سر نمى زند و نبايد بزند، و اگر صرف طبيعت مذموم نبود و صدورش هم از پيغمبران زشت نبود، ليكن صرف تحريك طبيعى را «هَمَّ» نمى گويند.
 
مؤلف: اين جواب، پاسخ يك قسمت از گفته زمخشرى و بيضاوى مى شود كه گفتند مراد از «هَمَّ»، ميل طبيعى است و كشمكش شهوت است. ولى اين كه گفت: «و يا مشرف بر ارتكاب بود»، بى جواب ماند. زيرا اين حرف، خود قول مستقلى است در معناى آيه، و آن، اين است كه بگوييم:
 
ميان «هَمَّ» زليخا و «هَمّ» يوسف فرق است. مقصود از «هَمَّ» زليخا، قصد عمدى به مخالطت و آميزش است، ولى مقصود از «هَمَّ» يوسف، اين است كه وى نزديك بود قصد كند، ولى قصد نكرد. به قرينه اين كه مى بينيم خداوند متعال، يوسف را مدح بليغى نموده، و اگر او قصد عمدى به معصيت و آميزش با زنى اجنبى - كه خود بدترين گناه است - كرده بود، ديگر خداوند او را اصلا مدح نمى كرد، تا چه رسد به اين نحو مدح.
 
از اين جا معلوم مى شود كه: منظور از «هَمَّ» يوسف، اشراف يوسف بود. يعنى نزديك بود كه «هَمَّ» بر عمل كند.


مؤ لف : اين جواب ، پاسخ يك قسمت از گفته زمخشرى و بيضاوى مى شود كه گفتند مراد از «'''هم '''» ميل طبيعى است و كشمكش شهوت است ولى اينكه گفت : «'''و يا مشرف بر ارتكاب بود'''» بى جواب ماند، زيرا اين حرف خود قول مستقلى است در معناى آيه ، و آن اين است كه بگوييم ميان «'''هم '''» زليخا و «'''هم '''» يوسف فرق است ، مقصود از «'''هم '''» زليخا قصد عمدى به مخالطت و آميزش است ولى مقصود از «'''هم '''» يوسف اينست كه وى نزديك بود قصد كند، ولى قصد نكرد، به قرينه اينكه مى بينيم خداوند متعال يوسف را مدح بليغى نموده و اگر او قصد عمدى به معصيت و آميزش با زنى اجنبى - كه خود بدترين گناه است - كرده بود، ديگر خداوند او را اصلا مدح نمى كرد تا چه رسد به اين نحو مدح . از اينجا معلوم مى شود كه منظور از «'''هم '''» يوسف ، اشراف يوسف بود يعنى نزديك بود كه «'''هم '''» بر عمل كند.
جواب اين توجيه هم، اين است كه:


جواب اين توجيه هم اين است كه : اگر كلمه «'''هم '''» را به «'''نزديك شدن به هم '''» معنا كنيم معنايى است مجازى كه هيچ وقت نبايد لفظ را بر آن حمل كرد مگر در جايى كه نتوانيم بر معناى حقيقى حمل كنيم . و ما قبلا اثبات كرديم كه ممكنست جمله «'''هم بها'''» را به همان معناى حقيقيش حمل كرد و اشكالى هم وارد نشود.
اگر كلمه «هَمَّ» را به «نزديك شدن به هم» معنا كنيم، معنايى است مجازى، كه هيچ وقت نبايد لفظ را بر آن حمل كرد، مگر در جايى كه نتوانيم بر معناى حقيقى حمل كنيم. و ما قبلا اثبات كرديم كه ممكن است جملۀ «هَمَّ بِهَا» را، به همان معناى حقيقی اش حمل كرد و اشكالى هم وارد نشود.


علاوه بر اين ، آن معنايى كه براى ديدن برهان پروردگار كرده اند كه منظور از آن مراجعه به حجت عقلى است كه خود حاكم است بر اينكه بر هر كسى واجب است كه از نواهى شرعى و محرمات الهى پره ى ز نمايد، معناى بعيدى است از لفظ رويت ، چون اين لفظ استعمال نمى شود مگر در ديد حسى ، و يا مشاهده قلبى كه خود به منزله همان ديدن به چشم و بلكه روشن تر از آنست ، و اما صرف تفكر عقلى به هيچ وجه رويت ناميده نمى شود.
علاوه بر اين، آن معنايى كه براى ديدن «برهان» پروردگار كرده اند كه منظور از آن، مراجعه به حجت عقلى است كه خود حاكم است بر اين كه بر هر كسى واجب است كه از نواهى شرعى و محرمات الهى پرهیز نمايد، معناى بعيدى است از لفظ رؤيت. چون اين لفظ استعمال نمى شود مگر در ديد حسى، و يا مشاهده قلبى، كه خود به منزله همان ديدن به چشم و بلكه روشن تر از آن است، و اما صرف تفكر عقلى، به هيچ وجه رؤيت ناميده نمى شود.
<span id='link129'><span>
<span id='link129'><span>


۱۶٬۹۰۷

ویرایش