گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:




==وصف گروندگان به حق و «اولوالالباب» و مقايسه آنان با جاهلان به حق==
==وصف گروندگان به حق، و مقايسه آنان با جاهلان به حق==
«'''أَ فَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك الحَْقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الاَلْبَابِ'''»:
«'''أَ فَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَبِّك الحَْقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الاَلْبَابِ'''»:


استفهام در اين آيه استفهام انكارى، و در جاى تعليل به كار رفته و مضمون آيه قبلى را تعليل مى كند، و سرانجام حال آن دو طایفه را از جهت پذيرفتن دعوت حق و نپذيرفتن آن، به طور تفصيل بيان مى نمايد.
استفهام در اين آيه، استفهام انكارى، و در جاى تعليل به كار رفته و مضمون آيه قبلى را تعليل مى كند، و سرانجام حال آن دو طایفه را از جهت پذيرفتن دعوت حق و نپذيرفتن آن، به طور تفصيل بيان مى نمايد.


و خلاصه بيان مزبور اين است كه: حق در دل هاى اين طایفه كه دعوت پروردگار خود را پذيرفتند، جاى گير گشته و دل هايشان «الباب» و دل هاى حقيقى مى گردد، كه آثار و بركات يك دل واقعى را دارد، و آن آثار عبارت است از تذكر و بينایى.  
و خلاصه بيان مزبور اين است كه: حق در دل هاى اين طایفه كه دعوت پروردگار خود را پذيرفتند، جاى گير گشته و دل هايشان «الباب» و دل هاى حقيقى مى گردد، كه آثار و بركات يك دل واقعى را دارد، و آن آثار عبارت است از تذكر و بينایى.  


و نيز از خواص اين گونه دل ها كه صاحبانش با آن خواص شناخته مى شوند، اين است كه صاحبانشان كه همان «اولوا الالباب» باشند، بر وفاى به عهد خدا پايدارند، و آن عهدى را كه خداوند به فطرتشان از ايشان (و از همه كس) گرفته، نقض نمى كنند.
و نيز از خواص اين گونه دل ها كه صاحبانش با آن خواص شناخته مى شوند، اين است كه صاحبانشان كه همان «اُولُوا الألباب» باشند، بر وفاى به عهد خدا پايدارند، و آن عهدى را كه خداوند به فطرتشان از ايشان (و از همه كس) گرفته، نقض نمى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۶۷ </center>


و نيز بر احترام پيوندهایى كه خداوند ايشان را با آن ها ارتباط داده، استوارند. يعنى همواره صله رحم مى كنند، و از درِ خشيت و ترس از خدا، پيوند خويشاوندى را كه از لوازم خلقت بشر است، محترم مى شمارند.
و نيز بر احترام پيوندهایى كه خداوند ايشان را با آن ها ارتباط داده، استوارند. يعنى همواره صله رحم مى كنند، و از درِ خشيت و ترس از خدا، پيوند خويشاوندى را كه از لوازم خلقت بشر است، محترم مى شمارند.


و نيز از خواص دل هاى اين طایفه اين است كه در برابر مصائب و همچنين اطاعت و معصيت صبر نموده و خويشتندارى مى كنند، و (به جاى ناشكرى و جزع) نماز مى گزارند و متوجه درگاه پروردگار خود مى شوند. و (به جاى معصيت) به وسيله انفاق، وضع جامعه خود را اصلاح مى نمايند. و (به جاى ترك طاعت و سرپيچى) سيئات خود را با حسنات خود محو مى كنند.
و نيز، از خواص دل هاى اين طایفه اين است كه در برابر مصائب و همچنين اطاعت و معصيت صبر نموده و خويشتندارى مى كنند، و (به جاى ناشكرى و جزع) نماز مى گزارند و متوجه درگاه پروردگار خود مى شوند. و (به جاى معصيت) به وسيله انفاق، وضع جامعه خود را اصلاح مى نمايند. و (به جاى ترك طاعت و سرپيچى) سيئات خود را با حسنات خود محو مى كنند.


بنابراين، چنين كسانى داراى سرانجامى نيك و محمود كه همان بهشت برين است، مى باشند، و در آن بهشت مثوبات اعمال نيكشان منعكس مى شود و با صالحان - از قبيل پدران و همسران و دودمان خود - محشور و مصاحب مى گردند. چنان كه در دنيا هم با ارحام خود مصاحبت مى كردند. فرشتگان هم از هر درى بر ايشان در مى آيند، و سلام مى كنند. چون در دنيا اطاعات و عبادات مختلف به جا آورند. اين ها، آثار حق است كه در آن سرا بدين صورت ها منعكس مى شود.
بنابراين، چنين كسانى داراى سرانجامى نيك و محمود كه همان بهشت برين است، مى باشند، و در آن بهشت مثوبات اعمال نيكشان منعكس مى شود و با صالحان - از قبيل پدران و همسران و دودمان خود - محشور و مصاحب مى گردند. چنان كه در دنيا هم با ارحام خود مصاحبت مى كردند. فرشتگان هم از هر درى بر ايشان در مى آيند، و سلام مى كنند. چون در دنيا اطاعات و عبادات مختلف به جا آورند. اين ها، آثار حق است كه در آن سرا بدين صورت ها منعكس مى شود.


و اين كه فرمود: «افمن يعلم انما انزل اليك من ربك الحق كمن هو اعمى»، همان طور كه قبلا هم گفتيم، استفهامى است كه در آن انكار است، و مى خواهد تساوى ميان آن دو طایفه را نفى نموده، بفرمايد: كسى كه علم به حق در دلش جاى گرفته، با كسى كه نسبت به حق جاهل است، برابر نيستند.  
و اين كه فرمود: «أفَمَن يَعلَمُ أنَّمَا أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ الحَقّ كَمَن هُوَ أعمَى»، همان طور كه قبلا هم گفتيم، استفهامى است كه در آن انكار است، و مى خواهد تساوى ميان آن دو طایفه را نفى نموده، بفرمايد: كسى كه علم به حق در دلش جاى گرفته، با كسى كه نسبت به حق جاهل است، برابر نيستند.  


و اگر جاهل به حق را به وصف كورى توصيف كرده، براى اشاره به اين معنا است كه عالم به حق بينا است، همچنان كه در آيه «قل هل يستوى الاعمى و البصير...» نيز، آن دو را كور و بينا ناميده. پس علم به حق، بصيرت است و جهل به آن، كورى است. و اگر تذكر را از خواص صاحبان علم شمرده، براى اين است كه بصيرت مفيد تذكر هم هست.
و اگر جاهل به حق را به وصف كورى توصيف كرده، براى اشاره به اين معنا است كه عالم به حق بينا است، همچنان كه در آيه «قُل هَل يَستَوِى الأعمَى وَ البَصِيرُ...» نيز، آن دو را كور و بينا ناميده. پس علم به حق، بصيرت است و جهل به آن، كورى است. و اگر تذكر را از خواص صاحبان علم شمرده، براى اين است كه بصيرت مفيد تذكر هم هست.


«'''انما يتذكر اولوا الالباب '''» - اين جمله در مقام تعليل مضمون قبلى است كه فرمود: «افمن يعلم...»، و معنايش اين است كه: اين دو طایفه يكسان نيستند، بلكه صاحبان علم يك نحوه تذكر و بيدارى دارند كه صاحبان كورى و جهل آن تذكر را ندارند.  
«'''إنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الألبَاب '''» - اين جمله، در مقام تعليل مضمون قبلى است كه فرمود: «أفَمَن يَعلَمُ...»، و معنايش اين است كه: اين دو طایفه يكسان نيستند، بلكه صاحبان علم يك نحوه تذكر و بيدارى دارند كه صاحبان كورى و جهل آن تذكر را ندارند.  


و اگر صاحبان علم را «اولوا الالباب» ناميده، براى اين است كه به يك دعوى ديگر دلالت و اشاره كرده باشد، كه خود فایده تعليل را هم مى دهد. گويا گفته است اين طايفه يكسان نيستند، زيرا يكى از اين دو تذكرى دارد كه ديگرى ندارد، و اين، بدان جهت است كه اين ها داراى الباب و قلوب اند، به خلاف آن ديگر كه فاقد آنند.
و اگر صاحبان علم را «أُولُوا الألباب» ناميده، براى اين است كه به يك دعوى ديگر دلالت و اشاره كرده باشد، كه خود فایده تعليل را هم مى دهد. گويا گفته است اين طايفه يكسان نيستند، زيرا يكى از اين دو تذكرى دارد كه ديگرى ندارد، و اين، بدان جهت است كه اين ها داراى الباب و قلوب اند، به خلاف آن ديگر كه فاقد آنند.


«'''الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنقُضونَ الْمِيثَاقَ'''»:
«'''الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ'''»:


از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله دومى، يعنى جمله «لا ينقضون الميثاق»، عطف تفسيرى جمله اولى است،
از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله دومى، يعنى جملۀ «لَا يَنقُضُونَ المِيثَاق»، عطف تفسيرى جمله اولى است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۶۸ </center>
و بنابراين، منظور از (ميثاقى كه آن را نقض نمى كنند، همان عهدى است كه به آن وفا مى كنند، و منظور از اين عهد و ميثاق هم، به قرينه آيه قبلى كه تذكر ايشان را ذكر مى كرد، آن عهدى است كه به زبان فطرت خود با پروردگار خود بستند كه او را يگانه بدانند، و بر اساس توحيد و يكتايى او عمل نموده، آثار توحيد را از خود نشان دهند.  
بنابراين، منظور از ميثاقى كه آن را نقض نمى كنند، همان عهدى است كه به آن وفا مى كنند، و منظور از اين عهد و ميثاق هم، به قرينه آيه قبلى كه تذكر ايشان را ذكر مى كرد، آن عهدى است كه به زبان فطرت خود با پروردگار خود بستند كه او را يگانه بدانند، و بر اساس توحيد و يكتايى او عمل نموده، آثار توحيد را از خود نشان دهند.  


آرى، آدمى بر فطرت توحيد خداى تعالى و نيز بر فطرت لوازم توحيد خلق شده. اين عهدى است كه انسان در فطرت خود، با خداى تعالى بسته است.
آرى، آدمى بر فطرت توحيد خداى تعالى و نيز بر فطرت لوازم توحيد خلق شده. اين عهدى است كه انسان در فطرت خود، با خداى تعالى بسته است.


و عهد و ميثاقى هم كه به وسيله انبياء و رسل و به دستور خداى سبحان از بشر گرفته شده. و خلاصه آن احكام و شرايعى هم كه انبياء آورده اند، همه از فروع اين ميثاق فطرى است. چون اديان، همه فطری اند.
و عهد و ميثاقى هم كه به وسيله انبياء و رُسُل و به دستور خداى سبحان از بشر گرفته شده. و خلاصه آن احكام و شرايعى هم كه انبياء آورده اند، همه از فروع اين ميثاق فطرى است. چون اديان، همه فطری اند.
<span id='link332'><span>
<span id='link332'><span>
==حجت الهى، فقط از طريق فطرت تمام نمى شود ==
==حجت الهى، فقط از طريق فطرت تمام نمى شود ==
«'''وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصلَ...'''»:
«'''وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصلَ...'''»:
۱۶٬۹۰۷

ویرایش