گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۶: خط ۵۶:
<span id='link78'><span>
<span id='link78'><span>


==دعاى ابراهيم«ع» بعد از بناى كعبه و آباد شدن مكه بوده است ==
==دعاى ابراهيم«ع»، بعد از بناى كعبه و آباد شدن مكه بوده است ==
اين جمله، يعنى جمله: «ربنا إنّى أسكنت» تا كلمه «المُحَرّم» كه يك فقره از دعاى ابراهيم (عليه السلام) است، خود شاهد بر مطلبى است كه ما قبلا گفتيم كه آن جناب اين دعا را، بعد از ساختن كعبه و ساخته شدن شهر مكه و آبادى آن كرده است. همچنان كه آيه «الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسمعيل و اسحق» نيز شاهد بر اين معنا است.
اين جمله، يعنى جمله: «رَبَّنَا إنّى أسكَنتُ» تا كلمه «المُحَرّم»، كه يك فقره از دعاى ابراهيم «عليه السلام» است، خود شاهد بر مطلبى است كه ما قبلا گفتيم كه آن جناب اين دعا را، بعد از ساختن كعبه و ساخته شدن شهر مكه و آبادى آن كرده است. همچنان كه آيه «الحَمدُ لِلّهّ الَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى الكِبَرِ إسمَاعِيلَ وَ إسحَاق» نيز شاهد بر اين معنا است.


بنابراين، ديگر جاى اين اشكال باقى نمى ماند كه چطور ابراهيم (عليه السلام) در روز ورودش به وادى غير ذى زرع، آن جا را خانه خدا ناميده، با اين كه آن روز كعبه را بنا ننهاده بود تا چه رسد به اين كه در پاسخش گفته شود كه به علم غيب مى دانست كه به زودى مأمور ساختن بيت الله الحرام مى شود؟ و يا گفته شود كه وى مى دانست كه در قرون گذشته در اين وادى خانه خدا بوده، و طوائفى از مردم آن را خراب كردند، و يا خداوند در واقعه طوفان آن را به آسمان برد.
بنابراين، ديگر جاى اين اشكال باقى نمى ماند كه چطور ابراهيم «عليه السلام» در روز ورودش به وادى غير ذى زرع، آن جا را خانه خدا ناميده، با اين كه آن روز كعبه را بنا ننهاده بود، تا چه رسد به اين كه در پاسخش گفته شود كه به علم غيب مى دانست كه به زودى مأمور ساختن بيت الله الحرام مى شود؟ و يا گفته شود كه: وى مى دانست كه در قرون گذشته در اين وادى خانه خدا بوده، و طوائفى از مردم آن را خراب كردند، و يا خداوند در واقعه طوفان آن را به آسمان برد.


تازه به فرضى كه با اين جواب ها اشكال مذكور رفع شود، نمى دانيم صاحبان اين جواب ها، اشكال در جمله «ربّ اجعل هذا البلد آمنا»، و در جمله «وهب لى على الكبر اسمعيل و اسحق»، را چگونه رفع مى كنند؟ چون ظاهر جمله اولى اين است كه اين دعا را وقتى نموده كه مكه به صورت بلد و شهر در آمده بوده است. همچنان كه ظاهر جمله دومى اين است كه اين دعا را وقتى نموده كه هم اسماعيل را داشته و هم اسحاق را.
تازه به فرضى كه با اين جواب ها اشكال مذكور رفع شود، نمى دانيم صاحبان اين جواب ها، اشكال در جمله «رَبّ اجعَل هَذَا البَلَدِ آمِناً»، و در جملۀ «وَهَبَ لِى عَلَى الكِبَرِ إسمَاعِيلَ وَ إسحَاق»، را چگونه رفع مى كنند؟ چون ظاهر جملۀ اولى، اين است كه: اين دعا را وقتى نموده كه مكه به صورت بلد و شهر در آمده بوده است. همچنان كه ظاهر جمله دومى، اين است كه: اين دعا را وقتى نموده كه هم اسماعيل را داشته و هم اسحاق را.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۱۲ </center>
و اين كه گفته است: «ربنا ليقيموا الصلوة» غرض خود را از اسكان اسماعيل و مادرش بيان مى دارد كه به انضمام جمله قبلی اش: «بواد غير ذى زرع»، و جمله اى كه دنبال آن آورد و گفت: «فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات»، اين معنا را افاده مى كند كه اگر در ميان نقاط مختلف زمين، نقطه اى غير قابل كشت و خالى از امتعه زندگى - يعنى آب گوارا و روييدنی هاى سبز و خرم و درختان زيبا و هواى معتدل و خالى از مردم - را اختيار كرد، براى اين بوده كه ذريه اش در عبادت خدا خالص باشند و امور دنيوى، دل هايشان را مشغول نسازد.
و اين كه گفته است: «رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَوة»، غرض خود را از اسكان اسماعيل و مادرش بيان مى دارد كه به انضمام جمله قبلی اش: «بِوَادٍ غَيرِ ذِى زَرعٍ»، و جمله اى كه دنبال آن آورد و گفت: «فَاجعَل أفئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهوِى إلَيهِم وَ ارزُقهُم مِنَ الثَّمَرَات»، اين معنا را افاده مى كند كه اگر در ميان نقاط مختلف زمين، نقطه اى غير قابل كشت و خالى از امتعه زندگى - يعنى آب گوارا و روييدنی هاى سبز و خرم و درختان زيبا و هواى معتدل و خالى از مردم - را اختيار كرد، براى اين بوده كه ذريه اش در عبادت خدا خالص باشند و امور دنيوى، دل هايشان را مشغول نسازد.


«''' فاجعل افئدة من النّاس تهوى اليهم...'''» - كلمه «هوى» - به ضم هاء - به معناى سقوط است، و آيه «تَهوى إليهم» به معناى اين است كه دل هاى مردم متمايل به سوى ذريه او شود، به طورى كه وطن هاى خود را رها نموده، بيايند و پيرامون آن ها منزل گزينند. و يا حداقل به زيارت خانه بيايند، و قهرا با ايشان هم انس بگيرند. «''' و ارزقهم من الثمرات'''»، به اين كه ميوه هاى هر نقطه از زمين را به وسيله تجارت بدان جا حمل كنند، و مردم آن جا از آن بهره مند شوند، «لعلهم يشكرون».
«''' فَاجعَل أفئِدَةَ مِنَ النَّاسِ تَهوِى إلَيهِم...'''» - كلمه «هُوى» - به ضم هاء - به معناى سقوط است، و آيه «تَهوى إليهم»، به معناى اين است كه دل هاى مردم متمايل به سوى ذريه او شود، به طورى كه وطن هاى خود را رها نموده، بيايند و پيرامون آن ها منزل گزينند. و يا حداقل به زيارت خانه بيايند، و قهرا با ايشان هم انس بگيرند.  
 
«''' وَ ارزُقهُم مِنَ الثَّمَرَات'''»، به اين كه ميوه هاى هر نقطه از زمين را به وسيله تجارت بدان جا حمل كنند، و مردم آن جا از آن بهره مند شوند، «لَعَلَّهُم يَشكُرُونَ».


«'''رَبَّنَا إِنَّك تَعْلَمُ مَا نخْفِى وَ مَا نُعْلِنُ ...'''»:
«'''رَبَّنَا إِنَّك تَعْلَمُ مَا نخْفِى وَ مَا نُعْلِنُ ...'''»:


معناى اين آيه واضح است. و جمله: «و ما يخفى على الله شئ فى الارض و لا فى السّماء»، تتمه كلام ابراهيم (عليه السلام) و يا جزو كلام خداى تعالى است. و بنابر احتمال اول در «على الله» التفات به كار رفته، و به علت حكم اشاره مى كند، گويا فرمايد: «تو مى دانى همه آنچه را كه ما مخفى مى داريم و يا ظاهر مى سازيم، زيرا تو آن خدايى هستى كه هيچ چيز نه در زمين و نه در آسمان، بر تو پنهان نيست».  
معناى اين آيه واضح است.  
 
و جمله: «وَ مَا يَخفَى عَلَى اللهِ شَئٌ فِى الأرضِ وَ لَا فِى السَّمَاء»، تتمه كلام ابراهيم «عليه السلام» و يا جزو كلام خداى تعالى است. و بنابر احتمال اول در «عَلَى الله»، التفات به كار رفته، و به علت حكم اشاره مى كند. گويا فرمايد: «تو مى دانى همه آنچه را كه ما مخفى مى داريم و يا ظاهر مى سازيم، زيرا تو آن خدايى هستى كه هيچ چيز، نه در زمين و نه در آسمان، بر تو پنهان نيست».  


و بعيد نيست كه از اين تعليل استفاده شود كه مقصود از «سماء» چيزى باشد كه بر ما مخفى و از حس ما غايب است، به عكس زمين، كه منظور از آن هر چيزى باشد كه براى ما محسوس است - دقت فرماييد.
و بعيد نيست كه از اين تعليل استفاده شود كه مقصود از «سماء»، چيزى باشد كه بر ما مخفى و از حس ما غايب است، به عكس زمين، كه منظور از آن هر چيزى باشد كه براى ما محسوس است - دقت فرماييد.


«'''الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِى وَهَب لى عَلى الْكِبرِ إِسمَاعِيلَ وَ إِسحَاقَ إِنَّ رَبّى لَسمِيعُ الدُّعَاءِ'''»:
«'''الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِى وَهَبَ لى عَلى الْكِبرِ إِسمَاعِيلَ وَ إِسحَاقَ إِنَّ رَبّى لَسمِيعُ الدُّعَاءِ'''»:


اين جمله، به منزله جمله معترضه است كه در وسط دعاى آن جناب قرار گرفته است، و باعث گفتن آن در وسط دعا اين بوده كه در ضمن خواسته هايش، ناگهان به ياد عظمت نعمتى كه خدا به وى ارزانى داشته، افتاده كه بعد از آن كه همه اسباب عادى فرزنددار شدنش را منتفى نموده بود، دو فرزند صالح چون اسماعيل و اسحاق به وى داده. و اگر چنين عنايتى به وى فرمود، به خاطر استجابت دعايش بود.
اين جمله، به منزله جمله معترضه است كه در وسط دعاى آن جناب قرار گرفته است، و باعث گفتن آن در وسط دعا، اين بوده كه در ضمن خواسته هايش، ناگهان به ياد عظمت نعمتى كه خدا به وى ارزانى داشته، افتاده كه بعد از آن كه همه اسباب عادى فرزنددار شدنش را منتفى نموده بود، دو فرزند صالح، چون اسماعيل و اسحاق به وى داده. و اگر چنين عنايتى به وى فرمود، به خاطر استجابت دعايش بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۱۳ </center>
ابراهيم (عليه السلام) در بين دعايش، وقتى به ياد اين نعمت مى افتد، ناگهان رشته دعا را رها نموده، به شكر خدا مى پردازد و خداى را بر استجابت دعايش ثنا مى گويد.
ابراهيم «عليه السلام» در بين دعايش، وقتى به ياد اين نعمت مى افتد، ناگهان رشته دعا را رها نموده، به شكر خدا مى پردازد و خداى را بر استجابت دعايش ثنا مى گويد.


«'''رَبّ اجْعَلْنى مُقِيمَ الصلَوةِ وَ مِن ذُرِّيَّتى رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ'''»:
«'''رَبّ اجْعَلْنى مُقِيمَ الصلَوةِ وَ مِن ذُرِّيَّتى رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ'''»:


نسبت دادن نماز خواندنش به خدا - با اين كه او نماز را مى خواند - نظير نسبت دادن دوريش از بت پرستى است به خدا. و همان طور كه قبلا هم گفته ايم، هر عملى و از آن جمله نماز خواندن و بت نپرستيدن، يك نسبت و ارتباط به خداى تعالى دارد، و آن عبارت است از احتياج و ارتباطش به اذن و مشيت خدا. و يك نسبت به عامل دارد و آن نسبت تصدى و صدور است.  
نسبت دادن نماز خواندنش به خدا - با اين كه او نماز را مى خواند - نظير نسبت دادن دوری اش از بت پرستى است به خدا. و همان طور كه قبلا هم گفته ايم، هر عملى و از آن جمله نماز خواندن و بت نپرستيدن، يك نسبت و ارتباط به خداى تعالى دارد، و آن عبارت است از احتياج و ارتباطش به اذن و مشيت خدا. و يك نسبت به عامل دارد و آن، نسبت تصدى و صدور است.  


اين جمله، فقره دوم از دعاى ابراهيم (عليه السلام) است كه فرزندانش را در آن شركت داده است. و دعاى اولش جمله: «و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الاصنام» و دعاى سومش جمله: «ربنا اغفر لى و لوالدى و للمؤمنين» است كه پدر و مادر و عموم مؤمنين را در آن شركت داده.
اين جمله، فقره دوم از دعاى ابراهيم «عليه السلام» است كه فرزندانش را در آن شركت داده است. و دعاى اولش، جمله: «وَ اجنُبنِى وَ بَنِىَّ أن نَعبُدَ الأصنَام»، و دعاى سومش، جمله: «رَبَّنَا اغفِر لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَ لِلمُؤمِنِينَ» است، كه پدر و مادر و عموم مؤمنان را در آن شركت داده.
<span id='link79'><span>
<span id='link79'><span>


۱۷٬۰۰۸

ویرایش