۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۰: | ||
==سخن شيطان با پيروان خود در قيامت == | ==سخن شيطان با پيروان خود در قيامت == | ||
«'''وَ قَالَ | «'''وَ قَالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِىَ الاَمْرُ ...'''»: | ||
در مجمع گفته است: كلمه | در مجمع گفته است: كلمه «مُصرخ»، اسم فاعل از «إصراخ» است، كه به معناى پناه دادن و به داد كسى رسيدن و فرياد او را پاسخ گفتن مى باشد. گفته مى شود: «استَصرَخَنِى فُلَانٌ فَأصرَختُهُ». يعنى: او از من كمك خواست، من هم به كمكش رسيدم. | ||
اين جمله، حكايت كلام شيطان است كه در روز | اين جمله، حكايت كلام شيطان است كه در روز قيامت، به ظالمان مى گويد و كلام جامعى است از او. زيرا در اين عبارت كوتاه، موقعيتى را كه با مردم داشت، بيان نموده و رابطه خود و ايشان را در برابر تمام مردم، خيلى پوست كنده بيان مى كند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۲ </center> | ||
خداى تعالى هم وعده داده بود كه به زودى ايشان را به اختلافاتى كه مى | خداى تعالى هم وعده داده بود كه به زودى ايشان را به اختلافاتى كه مى كردند، خبر مى دهد و به زودى در روز قيامت، حق هر چيزى را از طرف همان هايى كه در دنيا حق را مى پوشاندند، ظاهر مى گرداند. لذا ملائكه از شرك ايشان بيزارى مى جويند. شيطان هاى انسى و جنّى هم، ايشان را طرد مى كنند. بت ها و خدايان دروغين هم، نسبت به شرك و كفر ايشان بيزارى و كفر مى ورزند. | ||
پيشوايان ضلالت هم، جوابشان را نمى دهند. خود مجرمان هم، به گمراهى خود اعتراف مى كنند، و اين معانى همه در آيات بسيارى از قرآن كريم آمده، و چيزى از آن بر اهل دقت و تدبير پوشيده نيست. | |||
كلمۀ «شيطان»، هرچند به معناى شرير است - چه شريرهاى جنّى و چه انسى - همچنان كه فرمود: «وَ كَذَلِكَ جَعَلنَا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الإنسِ وَ الجِنّ»، ليكن در خصوص اين آيه، مقصود از آن، همان شخص اولى است كه مصدر تمامى گمراهى ها و ضلالت در بنى آدم شد، و نام شخصی اش «ابليس» است. چون از ظاهر سياق بر مى آيد كه او با كلام خود، عموم ستمكاران را مورد خطاب قرار داده، اعتراف مى كند كه خود او بوده كه ايشان را به شرك دعوت مى كرده است. | |||
و اما | قرآن كريم هم تصريح كرده كه: آن كسى كه در عالَم خلقت چنين پستى را قبول كرده، همان ابليس است، حتى خود ابليس هم اين معنا را ادعا مى كند، خداى تعالى ادعايش را رد نمى كند، همچنان كه در آيه «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغوِيَنَّهُم أجمَعِينَ إلّا عِبَادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِين... لَأملَأنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنهُم أجمَعِين» ادعايش بدون رد، حكايت شده است. | ||
و اما ذرّيه و قبيله او، كه قرآن اسم آن ها را برده و در باره قبيله اش مى فرمايد: «إنَّهُ يَرَاكُم هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِن حَيثُ لَا تَرَونَهُم إنَّا جَعَلنَا الشَّيَاطِينَ أولِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤمِنُون». و نيز در سوره «كهف»، براى او ذرّيه معرفى نموده، مى فرمايد: «أفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَتَهُ أولِيَاء»، البته ولايتشان جزئى است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۳ </center> | ||
مثلا يكى از ايشان بر بعضى از مردم ولايت و تصرف دارد، ولى بر بعض ديگر ندارد، يا در بعض اعمال دارد و در بعض ديگر | مثلا يكى از ايشان بر بعضى از مردم ولايت و تصرف دارد، ولى بر بعض ديگر ندارد، يا در بعض اعمال دارد و در بعض ديگر ندارد، و يا اين كه اصلا ولايت واقعى ندارند، بلكه ولايتشان در حدود معاونت و كمك شيطان اصلى است، و ريشه تمامى كارهايى كه از ديگران سر مى زند، همان ابليس است. | ||
گوينده اين جمله: «إنَّ اللهَ وَعَدَكُم وَعدَ الحَقّ»، همان ابليس است و مقصودش از اين حرف، اين است كه ملامت گناهكاران و مشركان را از خود دور سازد. پس اين كه گفت: «إنَّ اللهَ وَعَدَكُم وَعدَ الحَقّ وَ وَعَدتُكُم فَأخلَفتُكُم»، معنايش اين است كه: | |||
خداوند به شما وعده اى داد كه اينك وقوع آن و مشاهده حساب و جنّت و نار در امروز، آن وعده را محقق ساخت، و من هم به شما وعده اى دادم، ولى به آن وفا نكردم، چون خلاف آنچه را كه وعده داده بودم، محقق شد. اين، آن معنايى است كه مفسران براى آيه كرده اند. | |||
بنابراين، مقصود از وعده اى كه داده شد، همه چیزهایی است كه اثباتا و نفيا مربوط به معاد باشد. يعنى خداوند آن ها را اثبات، و ابليس آن ها را نفى مى كرده، و اخلاف وعده هم، به معناى روشن شدن دروغ بودن آن است كه در حقيقت ملزوم را گفته و لازمه آن را اراده كرده است. | |||
ممكن هم است - و بلكه وجه صحيح همين است كه - بگوييم: | |||
وعده اى كه داده شد، منحصر در پاداش اخروى نيست، بلكه شامل وعده دنيوى هم شود و تمام افراد مؤمن و مشرك را در بر مى گيرد. چون زندگى دنيا و آخرت، متطابق هم مى باشند و در حقيقت زندگى دنيا، الگوى زندگى آخرت است، و خداى تعالى، اهل ايمان را به زندگى پاكيزه و با سعادت وعده داده، و اهل شرك را كه از ياد او اعراض مى كنند، به زندگى تنگ و توأم با اندوه و عذاب درونى در دنيا وعده داده، و آنگاه هر دو گروه را به يك زندگى ديگرى كه در آن حساب و كتاب و بهشت و جهنم است، وعده داده است. اين وعده اى است كه خداى تعالى، به بشر داده است. | |||
از آن | از آن سو، ابليس هم اولياى خود را به خواسته هاى دلپذير و آرزوهاى دور و دراز، وعده داده، مرگ را از يادشان برده، و از ياد بعث و حساب منصرفشان كرده است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۴ </center> | ||
و از سوى ديگر، ايشان را از فقر و ذلت و ملامت مردم ترسانده، و كليد تمامى اين دام | و از سوى ديگر، ايشان را از فقر و ذلت و ملامت مردم ترسانده، و كليد تمامى اين دام ها، غافل نمودن مردم از مقام پروردگار و جلوه دادن زندگى حاضرشان است، به طورى كه چنين مى پندارند كه اسباب ظاهرى همه مستقل در تأثير، و خالق آثار خود هستند. و نيز مى پندارند كه خودشان هم، در استعمال اسباب بر طبق دلخواه خود مستقل اند، وقتى اولياى خود را دچار چنين انحرافى نمود، آن وقت به آسانى ايشان را مغرور مى سازد، تا به خود اعتماد كنند، به خدا، و همه اسباب دنيوى را در راه شهوات و آرزوهاى خود به كار بندند. | ||
كوتاه سخن اين كه: خداوند، در آنچه مربوط به زندگى دنيا و آخرت است، به | كوتاه سخن اين كه: | ||
خداوند، در آنچه مربوط به زندگى دنيا و آخرت است، به مؤمنان وعده هايى داده، كه به آن ها وفا كرده، و ابليس هم ايشان را دعوت نمود از راه اغفال و جلوه دادن امورى در برابر اوهام و آرزوهاى بشر، كه يا سرانجام بر خلاف واقع در مى آيد و آدمى خودش مى فهمد كه فريب بوده، و يا اگر به آن رسيده، آن را بر خلاف آنچه كه مى پنداشت، مى يابد، و ناگزير رهايش نموده، باز دنبال چيزى كه آن را موافق خواسته اش بيابد، مى رود. اين وضع مربوط به دنياى آن ها است، و اما در آخرت، كه گفتيم همه شؤون آن را از يادشان مى برد. | |||
<span id='link45'><span> | <span id='link45'><span> | ||
==بيان اين كه شيطان بر مردم سلطه اى ندارد و فقط دعوت به گناه مى كند == | ==بيان اين كه شيطان بر مردم سلطه اى ندارد و فقط دعوت به گناه مى كند == | ||
«'''و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى '''» - «سلطان» به طورى كه راغب گفته: «به معناى تمكن از قهر است». و اگر دليل و حجت را هم سلطان گفته اند، از اين جهت است كه دليل قدرت و تمكن دارد كه با نتيجه هاى خود بر عقول قهر و غلبه كند و عقل ها را تسليم خود نمايد. البته بسيار مى شود كه وقتى كلمه سلطان را مى گويند مقصودشان شخصى است كه داراى سلطنت است، مانند ملك (پادشاه) و غير او». | «'''و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى '''» - «سلطان» به طورى كه راغب گفته: «به معناى تمكن از قهر است». و اگر دليل و حجت را هم سلطان گفته اند، از اين جهت است كه دليل قدرت و تمكن دارد كه با نتيجه هاى خود بر عقول قهر و غلبه كند و عقل ها را تسليم خود نمايد. البته بسيار مى شود كه وقتى كلمه سلطان را مى گويند مقصودشان شخصى است كه داراى سلطنت است، مانند ملك (پادشاه) و غير او». |
ویرایش