گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۵: خط ۱۶۵:
در خلال بحث هاى نبوت، و چگونگى نشو و نماى شرايع آسمانى در ميان بشر - كه ما در اين كتاب گذرانديم - اين معنا گذشت كه:  
در خلال بحث هاى نبوت، و چگونگى نشو و نماى شرايع آسمانى در ميان بشر - كه ما در اين كتاب گذرانديم - اين معنا گذشت كه:  


هر نوعى از انواع موجودات براى خود هدف و غايتى از كمال دارد كه از بدو پيدايش ‍به سوى آن حد از كمال سير مى كند و با حركت وجوديش آن كمال را جستجو مى كند و لذا همه حركاتش طورى است كه با آن كمال متناسب است، و تا خود را به آن حد نرساند آرام نمى گيرد مگر آن كه مانعى در سر راهش در آيد و او را از سير باز بدارد و قبل از رسيدن به هدف او را از بين ببرد، مثلا درخت به خاطر آفاتى كه به آن حمله ور مى شود از رشد و نمو باز بايستد.
هر نوعى از انواع موجودات براى خود هدف و غايتى از كمال دارد كه از بدو پيدايش، ‍به سوى آن حد از كمال سير مى كند و با حركت وجودی اش، آن كمال را جستجو مى كند، و لذا همه حركاتش طورى است كه با آن كمال متناسب است، و تا خود را به آن حد نرساند، آرام نمى گيرد، مگر آن كه مانعى در سرِ راهش در آيد و او را از سير باز بدارد و قبل از رسيدن به هدف، او را از بين ببرد. مثلا درخت به خاطر آفاتى كه به آن حمله ور مى شود، از رشد و نمو باز بايستد.


و نيز اين معنا گذشت كه محروميت از رسيدن به هدف، مربوط به افراد مخصوصى از هر نوع است نه نوعيت نوع، كه همواره محفوظ است، و تصور ندارد كه تا آخرين فردش دچار آفت گردد.
و نيز، اين معنا گذشت كه: محروميت از رسيدن به هدف، مربوط به افراد مخصوصى از هر نوع است، نه نوعيت نوع، كه همواره محفوظ است، و تصور ندارد كه تا آخرين فردش دچار آفت گردد.


يكى از انواع موجودات، آدمى است كه او نيز غايتى وجودى دارد كه به آن نمى رسد مگر آن كه به طور اجتماع و مدنيت زندگى كند. دليل و شاهدش هم اين است كه به مجهز است كه به خاطر آن ها از همنوع خود بى نياز نيست، مانند نر و مادگى، و عواطف و احساسات، و كثرت حوائج و تراكم آن ها.
يكى از انواع موجودات، آدمى است كه او نيز، غايتى وجودى دارد كه به آن نمى رسد، مگر آن كه به طور اجتماع و مدنيت زندگى كند. دليل و شاهدش هم، اين است كه به چیزهایی مجهز است كه به خاطر آن ها از همنوع خود بى نياز نيست. مانند: نر و مادگى، و عواطف و احساسات، و كثرت حوائج و تراكم آن ها.


و همين اجتماع و مدنيت، آدميان را به احكام و قوانينى محتاج مى كند كه با احترام نهادن به آن و به كار بستن آن، امور مختلف زندگى را منظم ساخته و اختلافات خود را كه غير قابل اجتناب است بر طرف سازند.
و همين اجتماع و مدنيت، آدميان را به احكام و قوانينى محتاج مى كند كه با احترام نهادن به آن و به كار بستن آن، امور مختلف زندگى را منظم ساخته و اختلافات خود را كه غيرقابل اجتناب است، بر طرف سازند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۴ </center>
و هر فردى در جائى قرار بگيرد كه سزاوار آن است، و به همين وسيله سعادت و كمال وجودى خود را در يابد، و اين احكام و قوانين عملى در حقيقت ناشى از حوائجى است كه خصوصيت وجودى انسان و خلقت مخصوصش، يعنى تجهيزات بدنى و روحيش آن را ايجاب مى كند، همچنان كه همين خصوصيات وجودى و خلقتيش مرتبط با خصوصيات علل و اسبابى است كه در ميان نظام عمومى عالم، مثل او موجودى را پديد بياورد.
و هر فردى در جایى قرار بگيرد كه سزاوار آن است، و به همين وسيله، سعادت و كمال وجودى خود را در يابد، و اين احكام و قوانين عملى، در حقيقت ناشى از حوائجى است كه خصوصيت وجودى انسان و خلقت مخصوصش، يعنى تجهيزات بدنى و روحی اش آن را ايجاب مى كند، همچنان كه همين خصوصيات وجودى و خلقتی اش، مرتبط با خصوصيات علل و اسبابى است كه در ميان نظام عمومى عالَم، مثل او موجودى را پديد بياورد.


و اين معنا همان معناى فطرى بودن دين خداست. زيرا دين خدا عبارت است از مجموعه احكام و قوانينى كه وجود خود انسان، انسان را به سوى آن ارشاد مى كند.  
و اين معنا، همان معناى فطرى بودن دين خداست. زيرا «دين خدا» عبارت است از: مجموعه احكام و قوانينى كه وجود خود انسان، انسان را به سوى آن ارشاد مى كند.  


و يا به تعبير ديگر: فطرى بودن دين خدا به اين معنا است كه دين خدا مجموعه سنت هايى است كه وجود و كون عمومى عالم آن را اقتضاء مى كند به طورى كه اگر آن سنت ها اقامه شود مجتمع بشر اصلاح شده و افرادبه هدف وجودى و نهايت درجه كمال خود مى رسند، باز به طورى كه اگر آن سنتها را باطل و بى اعتبار كنند، عالم بشريت رو به تباهى نهاده، آن وقت مزاحم نظام عمومى جهان مى گردد.
و يا به تعبير ديگر: فطرى بودن دين خدا، به اين معنا است كه دين خدا مجموعه سنت هايى است كه وجود و كون عمومى عالَم، آن را اقتضاء مى كند، به طورى كه اگر آن سنت ها اقامه شود، مجتمع بشر اصلاح شده و افراد به هدف وجودى و نهايت درجه كمال خود مى رسند. باز به طورى كه اگر آن سنّت ها را باطل و بى اعتبار كنند، عالَم بشريت رو به تباهى نهاده، آن وقت مزاحم نظام عمومى جهان مى گردد.


و اين احكام و قوانين چه مربوط به معاملات اجتماعى باشد كه حال مجتمع را اصلاح و منظم كند، و چه مربوط به عبادات باشد كه آدمى را به كمال معرفتش برساند و او را فردى صالح در اجتماعى صالح قرار دهد، مى بايستى از طريق نبوت الهى و وحى آسمانى به آدمى برسد، و انسان تنها بايد به چنين قانونى تن در دهد و لا غير.
و اين احكام و قوانين، چه مربوط به معاملات اجتماعى باشد، كه حال مجتمع را اصلاح و منظم كند، و چه مربوط به عبادات باشد، كه آدمى را به كمال معرفتش برساند و او را فردى صالح در اجتماعى صالح قرار دهد، مى بايستى از طريق نبوت الهى و وحى آسمانى به آدمى برسد، و انسان، تنها بايد به چنين قانونى تن در دهد و لاغير.
<span id='link201'><span>
<span id='link201'><span>


۱۷٬۰۰۸

ویرایش