گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۹: خط ۹۹:


==بحث روايتى: (روایاتی در باره برخی از آیات گذشته)==
==بحث روايتى: (روایاتی در باره برخی از آیات گذشته)==
در الدر المنثور است كه: ابن مردويه و ابن نجار از على بن ابی طالب روايت كرده اند كه در ذيل جمله فاصفح الصفح الجميل فرموده: معنايش ‍رضايت بدون عتاب است.
در الدر المنثور است كه: ابن مردويه و ابن نجار، از على بن ابی طالب «علیه السلام» روايت كرده اند كه در ذيل جملۀ «فَاصفَحِ الصَّفحَ الجَمِيل» فرموده: معنايش ‍رضايت بدون عتاب است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۰ </center>
و در «مجمع» از على بن ابی طالب (صلوات الله عليه) روايت كرده كه فرموده: مراد از صفح جميل عفو بدون عتاب است.
و در «مجمع»، از على بن ابی طالب «صلوات الله عليه» روايت كرده كه فرموده: مراد از «صفح جميل»، عفو بدون عتاب است.


و در «عيون» به سند خود از على بن حسن بن فضال از پدرش از حضرت رضا (عليه السلام) در مورد آيه مذكور روايت كرده كه فرموده: مقصود عفو بدون عتاب است.
و در «عيون»، به سند خود، از على بن حسن بن فضّال، از پدرش، از حضرت رضا «عليه السلام» در مورد آيه مذكور روايت كرده كه فرموده: مقصود عفو بدون عتاب است.


و در تهذيب به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: از امام صادق (عليه السلام) از «سبع مثانى و قرآن عظيم» پرسش نمودم كه آيا سبع مثانى فاتحة الكتاب است؟ فرمود: بله. عرض كردم بسم الله الرحمن الرحيم جزء عدد هفت است؟ فرمود: بله، آن از همه آيات ديگرش افضل است.
و در تهذيب، به سند خود، از محمّد بن مسلم روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، از «سبع مثانى و قرآن عظيم» پرسش نمودم، كه آيا «سبع مثانى»، فَاتِحةُ الكتاب است؟  


مؤلف: اين معنا از طرق شيعه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) و از عده اى از امامان اهل بيت (عليهم السلام) و نيز از طرق اهل سنت از على (عليه السلام) و عده اى از صحابه مانند عمر و عبدالله بن مسعود و ابن عباس ‍ و ابى بن كعب و ابوهريره و غير ايشان روايت شده است.
فرمود: بله. عرض كردم: بِسمِ اللهِ الرَّحمَانِ الرِّحِيم» جزء عدد هفت است؟ فرمود: بله، آن، از همه آيات ديگرش افضل است.


و در الدر المنثور است كه طبرانى در كتاب اوسط از ابن عباس روايت كرده كه گفت: مردى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد به من خبر ده از كلام خدا كه مى فرمايد: «كما انزلنا على المقتسمين» فرمود: يعنى يهود و نصارى، گفت: خبر ده از جمله «الذين جعلوا القرآن عضين»، فرمود: آن هايى كه به بعض كتاب ايمان آورده و نسبت به بعض ديگرش كفر ورزيدند.
مؤلف: اين معنا از طرق شيعه، از اميرالمؤمنين «عليه السلام»، و از عده اى از امامان اهل بيت «عليهم السلام»، و نيز از طرق اهل سنّت، از على «عليه السلام» و عده اى از صحابه، مانند عُمَر و عبدالله بن مسعود و ابن عباس ‍ و أُبَىّ بن كعب و ابوهريره و غير ايشان، روايت شده است.


مؤلف: قبلا از نظر خواننده عزيز گذشت كه گفتيم : مضمون اين روايت با مكى بودن سوره نمى سازد.
و در الدر المنثور است كه طبرانى، در كتاب اوسط، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: مردى از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» پرسيد: به من خبر ده از كلام خدا كه مى فرمايد: «كَمَا أنزَلنَا عَلَى المُقتَسِمِين».  


و در تفسير عياشى از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) روايت كرده كه از جمله «الذين جعلوا القرآن عضين» پرسيدند. فرمود: قريش اند.
فرمود: يعنى يهود و نصارا. گفت: خبر ده از جملۀ «الَّذِينَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضين». فرمود: آن هايى كه به بعض كتاب ايمان آورده و نسبت به بعض ديگرش كفر ورزيدند.
 
مؤلف: قبلا از نظر خواننده عزيز گذشت كه گفتيم: مضمون اين روايت، با مكّى بودن سوره نمى سازد.
 
و در تفسير عياشى، از زراره و حمران و محمد بن مسلم، از امام باقر و امام صادق «عليهما السلام» روايت كرده كه از جملۀ «الَّذِينَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضين» پرسيدند. فرمود: قريش اند.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۱ </center>
<span id='link198'><span>
<span id='link198'><span>


و در معانى الاخبار به سند خود از عبدالله بن على حلبى روايت كرده كه گفت: من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از آن كه وحى الهى شروع شد سيزده سال در مكه ماند، در سه سال اولش مخفيانه دعوت مى كرد و از ترس، اظهار نمى نمود، تا آن كه خداى عزوجل با فرستادن «فاصدع بما تؤمر» مامورش فرمود تا علنى دعوت بفرمايد و از آن روز دعوت علنى شروع شد.
و در معانى الاخبار، به سند خود، از عبدالله بن على حلبى روايت كرده كه گفت: من از امام صادق «عليه السلام» شنيدم كه مى فرمود:  
 
رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بعد از آن كه وحى الهى شروع شد، سيزده سال در مكه ماند. در سه سال اولش، مخفيانه دعوت مى كرد و از ترس، اظهار نمى نمود، تا آن كه خداى عزوجل، با فرستادن «فَاصدَع بِمَا تُؤمَر»، مأمورش فرمود تا علنى دعوت بفرمايد و از آن روز، دعوت علنى شروع شد.


و در الدر المنثور است كه: ابن جرير از ابى عبيده نقل كرده كه گفت: عبدالله بن مسعود گفت: دائم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پنهانى دعوت مى نمود، تا آن كه آيه «فاصدع بما تؤمر» نازل شد با ياران خود از مخفيگاهش بيرون گشته دعوت خود را علنى نمود.
و در الدر المنثور است كه: ابن جرير، از ابى عبيده نقل كرده كه گفت: عبدالله بن مسعود گفت: دائم رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، پنهانى دعوت مى نمود، تا آن كه آيه «فَاصدَع بِمَا تُؤمَر» نازل شد، با ياران خود از مخفيگاهش بيرون گشته، دعوت خود را علنى نمود.


و در تفسير عياشى از محمد بن على حلبى از ابى عبدالله امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در مكه سال ها پنهانى دعوت مى كرد، و تنها على و خديجه به او ايمان آورده بودند، آنگاه خداى سبحان مامورش كرد تا دعوت خود را علنى سازد، پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آشكار شده و در قبائل عرب خود را عرضه مى كرد و به هر قبيله كه مى رفت مى گفتند: دروغگو، از نزد ما بيرون شو، (و بر ما طمع مبند).
و در تفسير عياشى، از محمّد بن على حلبى، از ابى عبدالله امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:  


و در تفسير عياشى از ابان بن عثمان احمر روايت كرده كه او بدون ذكر سند گفته است: آن هايى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را استهزاء مى كردند، پنج نفر از قريش بودند:  
رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در مكه سال ها پنهانى دعوت مى كرد، و تنها على و خديجه به او ايمان آورده بودند. آنگاه خداى سبحان، مأمورش كرد تا دعوت خود را علنى سازد. پس رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» آشكار شده و در قبائل عرب، خود را عرضه مى كرد و به هر قبيله كه مى رفت، مى گفتند: دروغگو! از نزد ما بيرون شو، (و بر ما طمع مبند).
 
و در تفسير عياشى، از ابان بن عثمان احمر روايت كرده كه او، بدون ذكر سند گفته است: آن هايى كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را استهزاء مى كردند، پنج نفر از قريش بودند:  


۱ - وليد بن مغيره مخزومى. ۲ - عاص بن وائل سهمى. ۳ - حارث بن حنظله (و در بعضى نسخ حارث بن طلاطله). ۴ - اسود بن عبد يغوث بن وهب زهرى. ۵ - اسود بن مطلب بن اسد.  
۱ - وليد بن مغيره مخزومى. ۲ - عاص بن وائل سهمى. ۳ - حارث بن حنظله (و در بعضى نسخ حارث بن طلاطله). ۴ - اسود بن عبد يغوث بن وهب زهرى. ۵ - اسود بن مطلب بن اسد.  


و چون خداى عزوجل وعده داد كه: «ما مستهزئين را از تو كفايت كنيم»، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يقين كرد كه خدا خوارشان كرده و چيزى نگذشت كه خدا همه شان را به بدترين مرگى كشت.
و چون خداى عزوجل وعده داد كه: «ما مستهزئين را از تو كفايت كنيم»، رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، يقين كرد كه خدا خوارشان كرده و چيزى نگذشت كه خدا همه شان را، به بدترين مرگى كشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۲ </center>
مؤلف: اين روايت را صدوق نيز در كتاب معانى به سند خود از ابان نقل كرده و نيز او در «معانى»، و طبرسى در «احتجاج» از موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش از على (عليه السلام) در اين معنا روايتى طولانى، آورده اند، كه در آن، تفصيل هلاكت هر يك از اين پنج نفر، آمده است - خدا لعنتشان كند - و نيز در روايتى از على (عليه السلام) و ابن عباس پنج نفر را از قريش دانسته و سبب هلاكتشان را هم بيان كرده است.
مؤلف: اين روايت را، صدوق نيز، در كتاب معانى، به سند خود، از ابان نقل كرده و نيز، او در «معانى»، و طبرسى در «احتجاج»، از موسى بن جعفر، از پدران بزرگوارش، از على «عليه السلام»، در اين معنا روايتى طولانى آورده اند، كه در آن، تفصيل هلاكت هر يك از اين پنج نفر، آمده است - خدا لعنتشان كند!
 
و نيز، در روايتى از على «عليه السلام» و ابن عباس، پنج نفر را از قريش دانسته و سبب هلاكتشان را هم بيان كرده است.
 
و رواياتى كه از طرق اهل سنت آمده، اختلاف زيادى در عدد آنان و اسامى و سبب هلاكتشان دارند. تنها روايتى كه از طرق شيعه و سنّى مطابق هم آمده، روايتى است كه ما از هر دو طريق نقل كرديم.
 


و رواياتى كه از طرق اهل سنت آمده اختلاف زيادى در عدد آنان و اسامى و سبب هلاكتشان دارند، تنها روايتى كه از طرق شيعه و سنى مطابق هم آمده روايتى است كه ما از هر دو طريق نقل كرديم.
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه و ديلمى، از ابى الدرداء روايت كرده كه گفت:


از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» شنيدم كه مى فرمود: به من دستور نرسيده كه تاجر باشم و مال جمع كنم، و يا به زيادى مال افتخار نمايم، بلكه به من وحى شده كه پروردگارت را به حمد تسبيح كن، و از ساجدان باش، و پروردگارت را عبادت كن تا براى تو يقين آيد.


و در الدر المنثور است كه ابن مردويه و ديلمى از ابى الدرداء روايت كرده كه گفت: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مى فرمود: به من دستور نرسيده كه تاجر باشم و مال جمع كنم، و يا به زيادى مال افتخار نمايم، بلكه به من وحى شده كه پروردگارت را به حمد تسبيح كن، و از ساجدان باش، و پروردگارت را عبادت كن تا براى تو يقين آيد.
مؤلف: در اين معنا، روايتى نيز از ابن مردويه، از ابن مسعود، از آن جناب نقل شده است.


مؤلف: در اين معنا روايتى نيز از ابن مردويه از ابن مسعود از آن جناب نقل شده است.
باز، در همان كتاب است كه بخارى و ابن جرير، از امّ العلاء نقل كرده كه گفت:


باز در همان كتاب است كه بخارى و ابن جرير از ام العلاء نقل كرده كه گفت: بعد از آنكه عثمان بن مظعون از دنيا رفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد منزلش شد، من گفتم: خدا رحمتت كند ابا سائب، من شهادت مى دهم بر اين كه خدا تو را احترام كرد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: از كجا برايت معلوم شد كه خدا او را گرامى داشته؟ آگاه باش كه او به مرحله يقين رسيد و من براى او اميد خير دارم.
بعد از آن كه عثمان بن مظعون از دنيا رفت، رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» وارد منزلش شد. من گفتم: خدا رحمتت كند ابا سائب، من شهادت مى دهم بر اين كه خدا تو را احترام كرد. رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: از كجا برايت معلوم شد كه خدا او را گرامى داشته؟ آگاه باش كه او به مرحله يقين رسيد و من براى او اميد خير دارم.


و در كافى به سند خود از حفص بن غياث روايت كرده كه گفت: امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر كس صبر كرد كمى صبر كرد، و هر كه هم ناشكيبائى كرد كمى كرد (يعنى هر دو زودگذر است).
و در كافى، به سند خود، از حفص بن غياث روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» فرمود: هر كس صبر كرد، كمى صبر كرد، و هر كه هم ناشكيبایى كرد، كمى كرد (يعنى هر دو، زودگذر است).


آنگاه فرمود: بر تو باد كه در همه امورت خويشتن دار باشى، زيرا خداى عزوجل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را مبعوث كرد و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا و ذرنى و المكذبين اولى النعمة: صبر كن بر آنچه مى گويند و به نحو خوبى از ايشان دورى كن و مكذبين نازپرورده را به من واگذار نما».
آنگاه فرمود: بر تو باد كه در همه امورت خويشتندار باشى، زيرا خداى عزوجل، محمّد «صلى الله عليه و آله و سلم» را مبعوث كرد و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «وَ اصبِر عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِيلاً وَ ذَرنِى وَ المُكَذِّبِينَ أُولِى النَّعمَة: صبر كن بر آنچه مى گويند و به نحو خوبى از ايشان دورى كن و مكذّبين نازپرورده را به من واگذار نما».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۳ </center>
و نيز فرمود: «ادفع بالتى هى احسن السيئة فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم و ما يلقيها الا الذين صبروا و ما يلقيها الا ذو حظ عظيم». رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم بر طبق دستور پروردگارش صبر كرد، تا آن جا كه شكنجه هاى سختى از دشمن بديد، و نسبت هاى ناروائى از ايشان شنيد، و در آخر ديگر كاسه صبرش لبريز شد، خداى تعالى فرمود: «و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين».
و نيز فرمود: «ادفَع بِالَّتِى هِىَ أحسَنُ السَّيِّئَةَ فَإذَا الَّذِى بَينَكَ وَ بَينَهُ عَدَاوَةٌ كَأنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ وَ مَا يُلَقَّيهَا إلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ مَا يُلَقَّيهَا إلّا ذُو حَظٍّ عَظِيم». رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» هم، بر طبق دستور پروردگارش صبر كرد، تا آن جا كه شكنجه هاى سختى از دشمن بديد، و نسبت هاى ناروایى از ايشان شنيد، و در آخر، ديگر كاسه صبرش لبريز شد. خداى تعالى فرمود: «وَ لَقَد نَعلَمُ أنَّكَ يَضِيقُ صَدرُكَ بِمَا يَقُولُونَ *  فَسَبِّح بِحَمِد رَبِّكَ وَ كُن مِنَ السَّاجِدِينَ».
<span id='link200'><span>
<span id='link200'><span>


۱۷٬۰۰۸

ویرایش