۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
==سبب شناعت شكستن قسم == | ==سبب شناعت شكستن قسم == | ||
گو | گو اين كه از شكستن «قسم» و «عهد»، هر دو نهى شده، وليكن شكستن «قسم» در اعتبار عقلى، شنيع تر است.، علاوه بر اين، عنايت به سوگند در شرع اسلام، بيشتر از عهد است. زيرا در باب قضاء، «قسم»، يكى از دو وسيله فصل خصومت است. | ||
و توضيح شنيع تر بودن نقض سوگند اين است كه : | و توضيح شنيع تر بودن نقض سوگند اين است كه: | ||
با اين | حقيقت معناى سوگند، ايجاد ربط خاصى است ميان كلام، چه خبر و چه انشاء. و ميان يك امر مهم و شريفى كه دروغ بودن كلام خبرى و مخالفت مقتضاى كلام انشایى، مستلزم بطلان آن امر شريف و توهين به آن باشد. مثل اين كه مى گوييم: به خدا سوگند فلان كار را مى كنم، و در انشاء مى گوييم: تو را به خدا قسم فلان كار را بكن و يا مكن، كه معناى اين سوگند، اين است كه اگر در آن خبر دروغ گفته باشيم و در اين انشاء مخالفتى بشود، كرامت و عزتى كه نسبت به «مُقسمٌ به»، يعنى خداى تعالى معتقد هستيم، از بين برده ایم. | ||
پس برگشت امر، به اين است كه: در صورت مخالفت، اول خدا كه به وى قسم خورده شده، مسؤول باشد. دوم آن كسى كه قسم خورده، نزد خدا مسؤول بوده باشد، اما خدا مسؤول شخص فريب خورده باشد. چون او به احترام خدا تكيه و اعتماد نمود و اين فريب را به خاطر خدا خورد، و اما شخص قسم خورده، نزد خدا مسؤول باشد، چون او صحت مطلب خود را منوط و مربوط به كرامت و عزت خدا نمود. و خلاصه آبروى خدا را برده. | |||
عينا مانند كسى كه عقد معامله اى مى بندد و به طرفش، وثيقه اى كه مورد اعتماد او باشد، مى دهد. مثلا مالى گرو او مى گذارد و يا فرزندش را نزد او گروگان مى سپارد، و يا شخص شريفى، معامله او را با شرافت خود ضمانت مى كند. | |||
با اين بيان، معناى جمله «وَ قَد جَعَلتُمُ اللهُ عَلَيكُم كَفِيلاً» روشن مى شود. زيرا شخص سوگند خورده، وقتى مى گويد: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۳ </center> | ||
به خدا قسم فلان كار را مى | به خدا قسم فلان كار را مى كنم، و يا نمى كنم، وعده خويش را به نوعى بر خداى سبحان معلق مى كند، و خدا را در وفاى به آن، كفيل از طرف خود مى نمايد، و اگر با اين حال سوگند خود را بشكند و به آن عهد وفا نكند، بايد كفيلش او را عقوبت كند. پس در نقض سوگند، اهانتى به ساحت عزت خدا كرده است. | ||
پس | علاوه بر اين، نقض سوگند و عهد، هر دو يك نوع انقطاع و جدايى از خداى سبحان است، بعد از تأكيدى كه به اتصال به او نموده است. | ||
پس جملۀ «وَ قَد جَعَلتُمُ اللهُ...»، حال است از ضمير جمع در جملۀ «وَ لَا تَنقُضُوا»، و جملۀ «وَ اللهُ عَلِيمٌ بِمَا تَفعَلُون»، در معناى تأكيد نهى است، و چنين افاده مى كند كه اين عمل مبغوض خداست و خدا از آن آگاه است. | |||
<span id='link334'><span> | <span id='link334'><span> | ||
==تمثيل نقض عهد به پنبه كردن خود رشته == | ==تمثيل نقض عهد به پنبه كردن خود رشته == | ||
«'''وَ لا تَكُونُوا كالَّتى نَقَضت غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكثاً ...'''»: | «'''وَ لا تَكُونُوا كالَّتى نَقَضت غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكثاً ...'''»: |
ویرایش