گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۲: خط ۴۲:
از اين آيه و از آيه: «وَ قَالَ الَّذِينَ أشرَكُوا لَو شَاءَ اللهُ مَا عَبَدنَا مِن دُونِهِ مِن شَئ...»، اين نكته هم روشن مى شود كه براى خدا دو اراده است: «اراده تكوينى»، كه غيرقابل تخلف است و «اراده تشريعى»، كه ممكن است هم عصيان شود و هم اطاعت. و ما به زودى، إن شاء الله، اين بحث را تا حدى استيفاء مى كنيم.
از اين آيه و از آيه: «وَ قَالَ الَّذِينَ أشرَكُوا لَو شَاءَ اللهُ مَا عَبَدنَا مِن دُونِهِ مِن شَئ...»، اين نكته هم روشن مى شود كه براى خدا دو اراده است: «اراده تكوينى»، كه غيرقابل تخلف است و «اراده تشريعى»، كه ممكن است هم عصيان شود و هم اطاعت. و ما به زودى، إن شاء الله، اين بحث را تا حدى استيفاء مى كنيم.


==بحث روايتى: (روایتی درباره برخی از آیات گذشته)==
==بحث روايتى: (روایاتی درباره برخی از آیات گذشته)==
در تفسير قمى به سند خود از امام ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه در ذيل جمله «قد مكر الذين من قبلكم فاتى الله بنيانهم من القواعد...» فرموده : منظور خانه مكر ايشان است ، يعنى مردند، و خدا در آتش ‍نگهشان داشت، و اين مثل است براى دشمنان آل محمد.
در تفسير قمى، به سند خود، از امام ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل جملۀ «قَد مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبلِكُم فَأتَى اللهُ بُنيَانَهُم مِنَ القَوَاعِد...» فرموده: منظور خانۀ مكر ايشان است. يعنى مُردند، و خدا در آتش ‍نگه شان داشت، و اين مَثَل است براى دشمنان آل محمد.


مؤلف : ظاهر اين روايت اين است كه جمله «فاتى الله بنيانهم...» كنايه از بطلان مكر ايشان است نه خانه ظاهريشان.
مؤلف: ظاهر اين روايت، اين است كه جملۀ «فَأتَى اللهُ بُنيَانَهُم...»، كنايه از بطلان مكر ايشان است، نه خانه ظاهری شان.


و در تفسير عياشى از محمد بن مسلم از امام ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:منظور از «فاتى الله بنيانهم من القواعد» آن خانه اى بوده كه براى مشورت در آزار و اذيت انبياء در آنجا جمع مى شدند.
و در تفسير عياشى، از محمّد بن مسلم، از امام ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: منظور از «فَأتَى اللهُ بُنيَانَهُم مِنَ القَوَاعِد»، آن خانه اى بوده كه براى مشورت در آزار و اذيت انبياء، در آن جا جمع مى شدند.


و در تفسير قمى در ذيل جمله «قال الذين اوتوا العلم...»، از امام (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: منظور از «الذين اوتوا العلم»، ائمه اند كه به دشمنان مى گويند: كجايند شركاى شما و آنهائى كه در دنيا اطاعتشان مى كرديد؟ آنگاه مى گويد: امام فرمود: آنهايى هم كه ملائكه جانشان را مى گيرند در حالى كه به خود ستم كردند همين طائفه اند كه: «فالقوا السلم» در برابر بلاهايى كه بر سرشان مى آيد تسليم گشته مى گويند: «ما كنا نعمل من سوء: ما هيچ بدى نكرديم»، خدا هم سخنشان را رد نموده مى فرمايد: «بلى...».
و در تفسير قمى، در ذيل جملۀ «قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا العِلم...»، از امام «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: منظور از «الَّذِينَ أُوتُوا العِلم»، ائمه اند كه به دشمنان مى گويند: كجايند شركاى شما و آن هایى كه در دنيا اطاعتشان مى كرديد؟  
 
آنگاه مى گويد: امام فرمود: آن هايى هم كه ملائكه جانشان را مى گيرند، در حالى كه به خود ستم كردند، همين طایفه اند كه: «فَألقَوُا السَّلَم» در برابر بلاهايى كه بر سرشان مى آيد، تسليم گشته مى گويند: «مَا كُنَّا نَعمَلُ مِن سُوءٍ: ما هيچ بدى نكرديم». خدا هم سخنشان را رد نموده، مى فرمايد: «بَلى...».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۴ </center>
و شيخ در امالى به سند خود از ابى اسحاق همدانى از امير المؤمنين (عليه السلام) روايت كرده كه در ضمن نامه اى كه به اهل مصر نوشتند، فرمودند:  
و شيخ در امالى، به سند خود، از ابو اسحاق همدانى، از اميرالمؤمنين «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن نامه اى كه به اهل مصر نوشتند، فرمودند:
«يا عباد الله! ان اقرب ما يكون العبد من المغفرة و الرحمة حين يعمل بطاعته و ينصح فى توبته عليكم بتقوى الله فانها يجمع الخير و لا خير غيرها و يدرك بها من خير الدنيا و خير الاخرة، قال الله عزوجل: و قيل للذين اتقوا ما ذا انزل ربكم قالوا خيرا للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنة و لدار الا خرة خير و لنعم دار المتقين:
«يَا عِبَادَ الله! إنّ أقرَبَ مَا يَكُونُ العَبدُ مِنَ المَغفِرَةِ وَ الرَّحمَةِ حِينَ يَعمَلُ بِطَاعَتِهِ وَ يَنصَحُ فِى تَوبَتِهِ. عَلَيكُم بِتَقوَى اللهِ فَإنَّهَا يَجمَعُ الخَيرَ وَ لَا خَيرَ غَيرَهَا وَ يُدرِكُ بِهَا مِن خَيرِ الدُّنيَا وَ خَيرِ الآخِرَة. قَالَ اللهُ عَزّوَجَلّ: وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوا مَاذَا أنزَلَ رَبُّكُم قَالُوا خَيراً لِلَّذِينَ أحسَنُوا فِى هَذِهِ الدُّنيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الآخِرَةِ خَيرٌ وَ لَنِعمَ دَارُ المُتَّقِين:


يعنى: اى بندگان خدا! نزديك ترين حالى كه انسان به آمرزش خدا و رحمت او دارد آن موقعى است كه به طاعت خدا عمل كند و بطور جدى توبه نمايد، بر شما باد تقوا، كه تمامى خيرات را براى شما جمع مى كند، و اصولا غير از تقوا چيز ديگرى نيست به وسيله تقوى است كه آدمى به سهمى از خير دنيا و آخرت مى رسد، همچنان كه خداى تعالى فرمود: و به كسانى كه پرهيز كردند گفته مى شود پروردگارتان چه چيز نازل كرده بود؟ مى گويند خير را آرى براى كسانى كه خوبى كنند در اين دنيا حسنه اى است و البته آخرت براى متقين بهترين سر منزل است.
يعنى: اى بندگان خدا! نزديكترين حالى كه انسان به آمرزش خدا و رحمت او دارد، آن موقعى است كه به طاعت خدا عمل كند و به طور جدى توبه نمايد. بر شما باد تقوا، كه تمامى خيرات را براى شما جمع مى كند، و اصولا غير از تقوا، چيز ديگرى نيست. به وسيلۀ تقوا است كه آدمى به سهمى از خير دنيا و آخرت مى رسد، همچنان كه خداى تعالى فرمود: و به كسانى كه پرهيز كردند، گفته مى شود پروردگارتان چه چيز نازل كرده بود؟ مى گويند: خير را. آرى، براى كسانى كه خوبى كنند، در اين دنيا حسنه اى است و البته آخرت براى متقين، بهترين سرمنزل است.


و در تفسير عياشى از ابن مسكان از ابى جعفر (عليه السلام) در ذيل جمله «و لنعم دار المتقين»، روايت كرده كه فرمود: يعنى دنيا.
و در تفسير عياشى، از ابن مسكان، از ابى جعفر «عليه السلام»، در ذيل جملۀ «وَ لَنِعمَ دَارُ المُتَّقِين»، روايت كرده كه فرمود: يعنى دنيا.


و در تفسير قمى در ذيل جمله «الذين تتوفيهم الملائكة طيبين» از امام نقل كرده كه فرمود: منظور مؤمنين اند كه ميلادشان در دنيا ميلادى طيب است.
و در تفسير قمى، در ذيل جملۀ «الَّذِينَ تَتَوَفَّيهُمُ المَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ»، از امام نقل كرده كه فرمود: منظور مؤمنان اند كه ميلادشان در دنيا، ميلادى طيّب است.


مؤلف: با در نظر گرفتن اين كه جمله «الذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم...» در مقابل آن قرار دارد معناى روشنى از روايت مذكور به دست نمى دهد ولى چون روايت ضعيف است امر سهل است.
مؤلف: با در نظر گرفتن اين كه جمله «الَّذِينَ تَتَوَفَّيهُمُ المَلَائِكَةُ ظَالِمِى أنفُسِهِم...» در مقابل آن قرار دارد، معناى روشنى از روايت مذكور به دست نمى دهد، ولى چون روايت ضعيف است، امر سهل است.
<span id='link246'><span>
<span id='link246'><span>
و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از «سدى» نقل كرده كه گفت:  
و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم، از «سدى» نقل كرده كه گفت:  


قريش جمع شدند و با هم گفتند محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مردى شيرين زبان است وقتى شخصى با او هم صحبت شود آنچنان در وى اثر مى گذارد كه گويى عقلش را مى برد و لذا بايد بگرديد و از اشراف خود عده معدودى انتخاب كنيد كه انسابشان معروف باشد، و غريبه ها همه آنان را بشناسند، و آنگاه هر يك را هر شب و يا يك شب در ميان به سر راهى از راههاى مكه بفرستيد تا غريبه هايى كه به سر وقت وى مى آيند آنان را از آمدن منصرف سازند،
قريش جمع شدند و با هم گفتند محمّد «صلى الله عليه و آله و سلم»، مردى شيرين زبان است. وقتى شخصى با او هم صحبت شود، آن چنان در وى اثر مى گذارد كه گويى عقلش را مى برد و لذا بايد بگرديد و از اشراف خود، عده معدودى انتخاب كنيد كه انسابشان معروف باشد، و غريبه ها همه آنان را بشناسند، و آنگاه هر يك را، هر شب و يا يك شب در ميان، به سرِ راهى از راه هاى مكه بفرستيد، تا غريبه هايى كه به سر وقت وى مى آيند، آنان را از آمدن منصرف سازند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۵ </center>
همين كار را هم كردند و هر يك بر سر راهى رفته هر كس را مى ديدند كه از خارج به مكه مى آيد تا هم از بستگان خود در مكه خبر گرفته و هم شخصا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را ديدار كنند نزديك شده خود را معرفى مى كرد، و شخص وارد او را مى شناخت، و سپس مى گفت:  
همين كار را هم كردند و هر يك بر سر راهى رفته، هر كس را مى ديدند كه از خارج به مكه مى آيد تا هم از بستگان خود در مكه خبر گرفته و هم شخصا محمّد «صلى الله عليه و آله و سلم» را ديدار كنند، نزديك شده، خود را معرفى مى كرد، و شخص وارد او را مى شناخت. و سپس مى گفت:  


من تو را از وضع محمد آگهى مى دهم، او مردى دروغگو است كه جز مردم سفيه و بى شعور و مشتى برده و يا كسانى كه خير در آنها نيست پيرويش نكردند شيوخ و شخصيتهاى قومش همه از او كناره گيرى نمودند.
من تو را از وضع محمّد آگهى مى دهم. او، مردى دروغگو است، كه جز مردم سفيه و بى شعور و مشتى برده و يا كسانى كه خير در آن ها نيست، پيروی اش نكردند. شيوخ و شخصيت هاى قومش، همه از او كناره گيرى نمودند.


از اين گونه دروغ ها به هم مى بافتند تا طرف را از همان وسط راه برگردانند، و آيه شريفه «و اذا قيل لهم ما ذا انزل ربكم قالوا اساطير الاولين» در اين باره نازل شد.  
از اين گونه دروغ ها به هم مى بافتند تا طرف را از همان وسط راه برگردانند. و آيه شريفه: «وَ إذَا قِيلَ لَهُم مَاذَا أنزَلَ رَبُّكُم قَالُوا أسَاطِيرُ الأوَّلِين» در اين باره نازل شد.  


وليكن اگر آن شخص وارد شونده از كسانى بود كه خدا مى خواست ارشادش كند در جواب كارشكنان مى گفت: ما از طرف مردم خود به عنوان سفير آمده ايم، و چه بد سفيرى خواهيم بود اگر بعد از آمدن اين همه راه كه بيش از مسير يك روز از راه نمانده بدون اينكه اين مرد را ديدار نموده و ببينيم چه مى گويد، تا خبرش را براى قوممان ببريم به ديار خود برگرديم، نه چنين چيزى ممكن نيست بايد اين مرد را ديد و با او گفتگو نموده خبرش را براى مردم خود ببريم، و همين كار را هم مى كردند، داخل شهر مكه شده گروندگان به آن جناب را ديدار نموده از ايشان مى پرسيدند: محمد چه مى گويد؟ آن ها مى گفتند: خير مى گويد و نويد مى دهد كه براى هر كسى كه احسان كند در دنيا مال و رفاه زندگى است و البته خانه آخرت كه بهشت است بهتر است.
وليكن اگر آن شخص وارد شونده، از كسانى بود كه خدا مى خواست ارشادش كند، در جواب كارشكنان مى گفت: ما از طرف مردم خود به عنوان سفير آمده ايم، و چه بد سفيرى خواهيم بود اگر بعد از آمدن اين همه راه، كه بيش از مسير يك روز از راه نمانده، بدون اين كه اين مرد را ديدار نموده و ببينيم چه مى گويد، تا خبرش را براى قوممان ببريم، به ديار خود برگرديم.  


مؤلف: اعتبار عقلى، مساعد با اين روايت است و ليكن قسمت آخرش ‍ كه خير را به معناى مال تفسير كرده قابل قبول نيست.
نه، چنين چيزى ممكن نيست. بايد اين مرد را ديد و با او گفتگو نموده، خبرش را براى مردم خود ببريم. و همين كار را هم مى كردند، داخل شهر مكه شده، گروندگان به آن جناب را ديدار نموده، از ايشان مى پرسيدند: محمّد چه مى گويد؟ آن ها مى گفتند: خير مى گويد و نويد مى دهد كه براى هر كسى كه احسان كند، در دنيا مال و رفاه زندگى است، و البته خانه آخرت كه بهشت است، بهتر است.


و در كافى به سند خود از صفوان بن يحيى روايت كرده كه گفت : به ابى الحسن (عليه السلام) عرض كردم فرق ميان اراده خدا و اراده خلق چيست؟
مؤلف: اعتبار عقلى، با اين روايت مساعد است، وليكن قسمت آخرش، كه «خير» را به معناى «مال» تفسير كرده، قابل قبول نيست.


فرمود: اراده خلق عبارت است از نيت ضمير و عملى كه بعد از آن انجام مى دهد و اما اراده خداى تعالى عبارت است از احداث و ايجاد، نه غير آن ، زيرا خدا فكر نمى كند و تصميم نمى گيرد، و اينگونه صفات از ساحت مقدس او دور است.
و در كافى، به سند خود، از صفوان بن يحيى روايت كرده كه گفت: به ابى الحسن «عليه السلام» عرض كردم: فرق ميان اراده خدا و اراده خلق چيست؟


آرى اين صفات ، صفات مخلوقات او است، پس اراده خدا همان فعل او است و لا غير، هر چه را اراده كند مى گويد (موجود) باش پس (موجود) مى شود، تازه همين گفتنش هم به زبان و لفظ و حتى به همت و تفكر نيست، و حتى نمى توان گفت چگونه است، چون براى خدا چگونگى نيست.
فرمود: «اراده خلق»، عبارت است از نيت ضمير و عملى كه بعد از آن انجام مى دهد. و اما «اراده خداى تعالى»، عبارت است از احداث و ايجاد، نه غير آن. زيرا خدا فكر نمى كند و تصميم نمى گيرد، و اين گونه صفات از ساحت مقدس او دور است.
 
آرى، اين صفات، صفات مخلوقات اوست. پس «اراده خدا»، همان فعل اوست و لا غير. هرچه را اراده كند، مى گويد (موجود) باش، پس (موجود) مى شود. تازه همين گفتنش هم به زبان و لفظ و حتى به همت و تفكر نيست، و حتى نمى توان گفت چگونه است، چون براى خدا چگونگى نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۶ </center>
<span id='link247'><span>
<span id='link247'><span>
==روايتى درباره سلطنت و قدرت نامحدود خدا ==
==روايتى درباره سلطنت و قدرت نامحدود خدا ==
و در الدر المنثور است كه احمد و ترمذى (وى سند را حسن دانسته) و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و بيهقى در كتاب «شعب الايمان» و همگى عبارت شعب الايمان را نقل كرده اند كه وى از ابوذر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل كرده كه فرمود:  
و در الدر المنثور است كه احمد و ترمذى (وى سند را حسن دانسته) و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و بيهقى در كتاب «شعب الايمان» و همگى عبارت شعب الايمان را نقل كرده اند كه وى از ابوذر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل كرده كه فرمود:  
۱۴٬۴۴۱

ویرایش