گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۴: خط ۲۴:


==اشاره به تعابير مختلف از ايجاد خداى تعالى به: «قول»، «كلمه»، «امر»، «اراده» و «قضاى خدا» ==
==اشاره به تعابير مختلف از ايجاد خداى تعالى به: «قول»، «كلمه»، «امر»، «اراده» و «قضاى خدا» ==
«'''إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشىْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ'''»:
«'''إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَئٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ'''»:


اين آيه نظير آيه ۸۲ سوره يس است كه مى فرمايد: «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون: همانا فرمان خدا بر اين است كه وقتى اراده خلقت چيزى را بكند تا بگويد موجود باش، موجود مى شود» از تركيب اين دو آيه بدست مى آيد كه خدا امر خود را قول هم ناميده همچنان كه امر و قولش را از جهت قوت و محكمى و ابهام ناپذيرى، حكم و قضاء نيز خوانده و فرموده: «و ما اغنى عنكم من الله من شى ء ان الحكم الا لله» و نيز فرموده:
اين آيه، نظير آيه ۸۲ سوره «يس» است كه مى فرمايد: «إنَّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ: همانا فرمان خدا بر اين است كه وقتى اراده خلقت چيزى را بكند تا بگويد موجود باش، موجود مى شود». از تركيب اين دو آيه، به دست مى آيد كه: خدا امر خود را «قول» هم ناميده، همچنان كه امر و قولش را از جهت قوت و محكمى و ابهام ناپذيرى، «حكم» و «قضاء» نيز خوانده و فرموده: «وَ مَا أُغنِىَ عَنكُم مِنَ اللهِ مِن شَئ إنِ الحُكمُ إلّا لِلّهِ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۲ </center>
«و قضينا اليه ذلك الامر ان دابر هؤلاء مقطوع مصبحين»، و نيز فرموده: «و اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون».
و نیز فرموده: «وَ قَضَينَا إلَيهِ ذَلِكَ الأمرَ أنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقطُوعٌ مُصبِحِينَ». و نيز فرموده: «وَ إذَا قَضَى أمراً فَإنَّما يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ».


همچنان كه قول خاص خود را كلمه ناميده و فرموده: «و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون»، و نيز فرموده: «ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكو»، و سپس در باره همان عيسى فرمود: «و كلمة القيها الى مريم و روح منه».
همچنان كه قول خاص خود را «كلمه» ناميده و فرموده: «وَ لَقَد سَبَقَت كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا المُرسَلِينَ إنَّهُم لَهُمُ المَنُصُورُونَ». و نيز فرموده: «إنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَاَلَ لَهُ كُن فَيَكُونٌ». و سپس در باره همان عيسى فرمود: «وَ كَلِمَةٌ ألقَيهَا إلَى مَرَیَمَ وَ رُوحٌ مِنهُ».


پس از همه اينها به دست آمد كه ايجاد خداى تعالى يعنى آنچه كه از وجود بر اشياء افاضه مى كند - كه به وجهى همان وجود اشياء موجود است - همان امر او و قول او و كلمه اوست كه قرآن در هر جا به يك نحو تعبيرش فرموده ، ليكن از ظاهر تعابير قرآن بر مى آيد كه كلمه خدا همان قول او است ، به اعتبار خصوصيت و تعينش.
پس از همه اين ها به دست آمد كه: «ايجاد» خداى تعالى، يعنى آنچه كه از وجود بر اشياء افاضه مى كند - كه به وجهى همان وجود اشياء موجود است - همان «امر» او و «قول» او و «كلمه» اوست، كه قرآن در هر جا، به يك نحو تعبيرش فرموده، ليكن از ظاهر تعابير قرآن بر مى آيد كه «كلمۀ خدا»، همان «قول» اوست، به اعتبار خصوصيت و تعيّنش.


و از اين معنا روشن مى گردد كه اراده و قضاى خدا نيز يكى است ، و بر حسب اعتبار، از قول و امر مقدم است ، پس خداى سبحان نخست چيزى را اراده مى كند و قضايش را ميراند سپس به آن امر مى كند و مى گويد باش ‍ و او مى شود.
و از اين معنا روشن مى گردد كه: «اراده» و «قضاى خدا» نيز، يكى است، و بر حسب اعتبار، از قول و امر مقدم است. پس خداى سبحان، نخست چيزى را اراده مى كند و قضايش را می راند، سپس به آن امر مى كند و مى گويد «باش»، و او مى شود.


و عدم تخلف اشياء از امر او را تعليل كرده كه چون قول او حق است، و فرموده : «و هو الذى خلق السموات و الارض بالحق و يوم يقول له كن فيكون قوله الحق» كه از آن بدست مى آيد قول او حق است يعنى ثابت به حقيقت معناى ثبوت است ، يعنى عين خارجيت است كه همان فعل او است،
و عدم تخلف اشياء از امر او را تعليل كرده كه چون قول او حق است، و فرموده: «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ بِالحَقِّ وَ يَومَ يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ قَولُهُ الحَقُّ»، كه از آن به دست مى آيد: «قول او»، حق است. يعنى ثابت به حقيقت معناى ثبوت است. يعنى عين خارجيت است، كه همان فعل او است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۳ </center>
پس ديگر فرض تخلف و عروض كذب يا بطلان ندارد، زيرا از بديهيات است كه هر واقع و ثابتى ، آنطور كه واقع شده تغير نمى پذيرد، پس خدا در فعلش كه همان واقع است خطاء و غلط مرتكب نمى شود و امرش رد و قولش دروغ و وعده اش خلف نمى گردد.
پس ديگر فرض تخلف و عروض كذب يا بطلان ندارد. زيرا از بديهيات است كه هر واقع و ثابتى، آن طور كه واقع شده، تغيّر نمى پذيرد. پس خدا در فعلش، كه همان واقع است، خطاء و غلط مرتكب نمى شود و امرش، رد و قولش دروغ و وعده اش، خُلف نمى گردد.


از اين آيه و از آيه «و قال الذين اشركوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شى ء...» اين نكته هم روشن مى شود كه براى خدا دو اراده است: اراده تكوينى كه غير قابل تخلف است و اراده تشريعى كه ممكن است هم عصيان شود و هم اطاعت و ما بزودى ان شاء الله اين بحث را تا حدى استيفاء مى كنيم.
از اين آيه و از آيه: «وَ قَالَ الَّذِينَ أشرَكُوا لَو شَاءَ اللهُ مَا عَبَدنَا مِن دُونِهِ مِن شَئ...»، اين نكته هم روشن مى شود كه براى خدا دو اراده است: «اراده تكوينى»، كه غيرقابل تخلف است و «اراده تشريعى»، كه ممكن است هم عصيان شود و هم اطاعت. و ما به زودى، إن شاء الله، اين بحث را تا حدى استيفاء مى كنيم.


==بحث روايتى: (روایتی درباره برخی از آیات گذشته)==
==بحث روايتى: (روایتی درباره برخی از آیات گذشته)==
۱۴٬۴۹۲

ویرایش