گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
پس «مستكبر»، آن كسى است كه براى خود طلب بزرگى مى كند و آن خواسته را از قوه به فعليت و از دل به خارج در مى آورد. و «متكبر»، آن كسى است كه تكبر را براى خود قبول كرده، آن را براى خود صفتى مى سازد.
پس «مستكبر»، آن كسى است كه براى خود طلب بزرگى مى كند و آن خواسته را از قوه به فعليت و از دل به خارج در مى آورد. و «متكبر»، آن كسى است كه تكبر را براى خود قبول كرده، آن را براى خود صفتى مى سازد.


==معناى آيه: «قيل للذين اتقوا ماذا انزل اليكم قالوا خيرا» و مراد از «الذين اتقوا»==
==مقصود از «مردمان باتقوا»، در آیه شریفه==


«'''وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَا ذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيراً ...'''»:
«'''وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَا ذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيراً ...'''»:


در اين جمله مردمان با تقوا كه در دنيا چنين وصفى داشتند مسؤ ول قرار گرفته اند، و اين كه گفتيم: «الذين اتقوا» دارندگان اين صفت بوده و تقوا وصف استمرارى ايشان است ، دليلش هم اين است كه در آخرين آيه و در آيه بعدى، تقوا را صفت استمرارى آنان گرفته و از ايشان به متقين تعبير فرموده است. پس مى توان گفت: مسؤولين از ميان مردم با تقوا در اين آيه آن عده اى هستند كه در تقوا و ايمان، كامل و برجسته شده اند، همچنان كه مسؤولين از آن طائفه ديگر نيز شرار و كملين كفر هستند.
در اين جمله، مردمان با تقوا كه در دنيا چنين وصفى داشتند، مسؤول قرار گرفته اند، و اين كه گفتيم «الَّذِينَ اتَّقُوا»، دارندگان اين صفت بوده و تقوا وصف استمرارى ايشان است. دليلش هم اين است كه در آخرين آيه و در آيه بعدى، تقوا را صفت استمرارى آنان گرفته و از ايشان به «متقين» تعبير فرموده است.  


پس اين كه بعضى گفته اند: مراد از اين كلمه مطلق مؤمنين هستند كه از شرك ، تقوا ورزيده اند و يا حد اكثر از بعضى از گناهان هم پرهيز كرده اند كلام صحيحى نيست. و اين كه از قول مسؤولين، حكايت كرد كه در جواب سائل گفتند «خيرا»، معنايش اين است كه خدا خير نازل كرده، چون قرآنى نازل كرده،
پس مى توان گفت: مسؤولين از ميان مردم با تقوا در اين آيه، آن عده اى هستند كه در تقوا و ايمان، كامل و برجسته شده اند، همچنان كه مسؤولين از آن طائفه ديگر نيز، شرار و كمّلين كفر هستند.
 
پس اين كه بعضى گفته اند: مراد از اين كلمه، مطلق مؤمنان هستند كه از شرك، تقوا ورزيده اند، و يا حدّاكثر از بعضى از گناهان هم پرهيز كرده اند، كلام صحيحى نيست.  
 
و اين كه از قول مسؤولين، حكايت كرد كه در جواب سائل گفتند: «خَيراً»، معنايش اين است كه: خدا خير نازل كرده، چون قرآنى نازل كرده، كه متضمن معارف و شرايعى است كه در اخذ آن، خير دنيا و آخرت است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۴۳ </center>
كه متضمن معارف و شرايعى است كه در اخذ آن، خير دنيا و آخرت است.


و در اين كه گفتند: «خيرا»، اعتراف به دو چيز است: يكى اين كه: قرآن كريم از طرف خداى عالم نازل شده است، و دوم اين كه: متضمن سعادت دنيا و آخرت بشر است. و ضمن اين اعتراف به مخالفين خود (مستكبرين) كه آن را اساطير خوانده بودند پاسخ داده اند.  
و در اين كه گفتند: «خَيراً»، اعتراف به دو چيز است:  
 
يكى اين كه: قرآن كريم، از طرف خداى عالَم نازل شده است. و دوم اين كه: متضمن سعادت دنيا و آخرت بشر است. و ضمن اين اعتراف، به مخالفان خود (مستكبران) كه آن را اساطير خوانده بودند، پاسخ داده اند.
 
و اگر كلمۀ «خَير» مرفوع، نازل مى شد، ديگر اين نكات را افاده نمى كرد. يعنى اعتراف به نزول از ناحيه خدا نمى بود. همچنان كه اگر كفار در پاسخ همين سؤال مى گفتند: «اساطير الاولين»، و «اساطير» را با فتح مى گفتند - به طورى كه گفته شده - اعترافى بود از ايشان به اين كه قرآن از ناحيه خدا نازل شده است.


و اگر كلمه «خير» مرفوع، نازل مى شد، ديگر اين نكات را افاده نمى كرد، يعنى اعتراف به نزول از ناحيه خدا نمى بود. همچنان كه اگر كفار در پاسخ همين سؤال مى گفتند: «اساطير الاولين»، و اساطير را با فتح مى گفتند، - به طورى كه گفته شده - اعترافى بود از ايشان به اينكه قرآن از ناحيه خدا نازل شده است.
«''' لِلّذِينَ أحسَنُوا فِى هَذِهِ الدُّنيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الآخِرَةُ خَيرٌ'''» - از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين جمله، بيان براى جوابى است كه دادند و گفتند: «خَيراً». حال آيا اين بيان از خود مسؤولين و تتمه پاسخ ايشان است و يا بيانى است از خداى تعالى؟


«''' للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنة و لدار الاخرة خير'''» - از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين جمله بيان براى جوابى است كه دادند و گفتند: «خيرا» حال آيا اين بيان از خود مسؤولين و تتمه پاسخ ايشان است، و يا بيانى است از خداى تعالى؟ ظاهر اين كه مى فرمايد: «و لنعم دار المتقين جنات عدن...»، اين است كه كلام خداى تعالى باشد، كه گويا خواسته است، جواب متقين را شرح دهد و وجه خيريت قرآن را بيان نمايد، چون در دوران امر ميان اينكه كلام مذكور از رب باشد يا از مربوبين، به كلام رب شبيه تر است تا كلام مربوبين، آن هم مربوبينى كه خدا به صفت تقوايشان ستوده، زيرا مردم با تقوا چنين جرأتى به خود نمى دهند كه سرنوشت خود را جنات عدن تعيين كنند.
ظاهر اين كه مى فرمايد: «وَ لَنِعمَ دَارُ المُتَّقِينَ جَنَّاتُ عَدنٍ...»، اين است كه كلام خداى تعالى باشد، كه گويا خواسته است، جواب متقين را شرح دهد و وجه خيريت قرآن را بيان نمايد. چون در دوران امر ميان اين كه كلام مذكور از ربّ باشد، يا از مربوبين، به كلام ربّ شبيه تر است تا كلام مربوبين. آن هم مربوبينى كه خدا به صفت تقوايشان ستوده. زيرا مردم باتقوا چنين جرأتى به خود نمى دهند كه سرنوشت خود را «جَنَّات عَدن» تعيين كنند.


و مراد از «حسنه» پاداش نيكو است. آرى مردم با تقوا به خاطر احسانى كه مى كنند، به دستورات قرآن عمل مى نمايند، مجتمع صالحى تشكيل دهند، كه حاكم در آن عدل و احسان و زندگى طيب است، زندگى اى كه بر اساس رشد و سعادت استوار است، در نتيجه خودشان هم از دنياى خوشى برخوردار مى شوند، به دليل اين كه فرمود: «لهم فى الدنيا»، و معلوم است كه زندگى آخرت براى چنين مردمى از دنيايشان بهتر است، چون خوشى آن زوال ناپذير است و نعمتش آميخته با نقمت و كامش متعقب به ناكامى نيست.
و مراد از «حَسَنه»، پاداش نيكو است. آرى مردم باتقوا، به خاطر احسانى كه مى كنند، به دستورات قرآن عمل مى نمايند، مجتمع صالحى تشكيل دهند، كه حاكم در آن عدل و احسان و زندگى طيب است، زندگى اى كه بر اساس رشد و سعادت استوار است، در نتيجه خودشان هم از دنياى خوشى برخوردار مى شوند. به دليل اين كه فرمود: «لَهُم فِى الدُّنيَا»، و معلوم است كه زندگى آخرت براى چنين مردمى از دنيايشان بهتر است. چون خوشى آن زوال ناپذير است و نعمتش آميخته با نقمت و كامش متعقب به ناكامى نيست.


و معناى آيه اين است كه: به متقين از مردم با ايمان گفته مى شود: پروردگارتان چه نازل كرده و آنچه نازل كرده بود چگونه بود؟ گفتند: خير بود، زيرا براى مردمى كه احسان مى كنند - يعنى به دستورات آن كتاب عمل مى كنند، و اين تعبير براى اشاره به اين است كه كتاب مزبور به نيكى و احسان دستور مى دهد - در اين دنيا پاداش نيك است، و در آخرت پاداش بهترى است.
و معناى آيه اين است كه: به متقين از مردم باايمان گفته مى شود: پروردگارتان چه نازل كرده و آنچه نازل كرده بود، چگونه بود؟ گفتند: خير بود، زيرا براى مردمى كه احسان مى كنند - يعنى به دستورات آن كتاب عمل مى كنند، و اين تعبير براى اشاره به اين است كه كتاب مزبور به نيكى و احسان دستور مى دهد - در اين دنيا پاداش نيك است، و در آخرت پاداش بهترى است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۴۴ </center>
آنگاه در آخر، آنان را مى ستايد تا كلام را تاكيد كرده باشد، و مى فرمايد: و چه نيك است خانه متقين. آنگاه مجددا توضيح می دهد كه: خانه ايشان جنات عدنى است كه به آن داخل مى شوند و از دامنه آن نهرها روان است، و در آن جا هر چه را بخواهند در اختيار دارند، و خدا اين چنين متقين را پاداش دهد.
آنگاه در آخر، آنان را مى ستايد تا كلام را تأكيد كرده باشد، و مى فرمايد: و چه نيك است خانه متقين.  


آنگاه مجددا توضيح می دهد كه: خانه ايشان جنّات عدنى است كه به آن داخل مى شوند و از دامنه آن نهرها روان است، و در آن جا، هرچه را بخواهند، در اختيار دارند، و خدا اين چنين، متقين را پاداش دهد.
==مقصود از طيّب بودن «متقين»، در حال مرگ==
«''' الذين تتوفيهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون'''»:
«''' الذين تتوفيهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون'''»:
معناى «طيب» و «طاهر» و مقصود از طيب بودن متقين در حال توفى و مرگ


اين آيه بيان وضع متقين است، كه چگونه مردمى هستند، همچنان كه آيه «الذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم...»، بيان وضع مستكبرين بود، و كلمه «طيب» به معناى عارى بودن هر چيزى است از خلطى كه آن را تيره و ناپاك سازد و خلوص آن را از بين ببرد. گفته مى شود: «طاب لى العيش: زندگى برايم طيب شد». يعنى از هر چيزى كه كدر و ناگوارش كند پاك گرديد، و «قول طيب» آن كلامى است كه از لغو و شتم و خشونت و ساير كدورت ها پاك باشد، و فرق ميان «طيب» و «طهارت» اين است كه طهارت به معناى بودن هر چيزى است بر وضع و طبع اوليش، به طورى كه از هر چيزى كه مايه تنفر باشد پاك بوده باشد.  
اين آيه بيان وضع متقين است، كه چگونه مردمى هستند، همچنان كه آيه «الذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم...»، بيان وضع مستكبرين بود، و كلمه «طيب» به معناى عارى بودن هر چيزى است از خلطى كه آن را تيره و ناپاك سازد و خلوص آن را از بين ببرد. گفته مى شود: «طاب لى العيش: زندگى برايم طيب شد». يعنى از هر چيزى كه كدر و ناگوارش كند پاك گرديد، و «قول طيب» آن كلامى است كه از لغو و شتم و خشونت و ساير كدورت ها پاك باشد، و فرق ميان «طيب» و «طهارت» اين است كه طهارت به معناى بودن هر چيزى است بر وضع و طبع اوليش، به طورى كه از هر چيزى كه مايه تنفر باشد پاك بوده باشد.  
۱۶٬۳۳۸

ویرایش