۱۶٬۹۱۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
جمله | جمله «فِى عَينٍ حَمِئة» به صورت «عَين حَامية»، يعنى حاره (گرم) نيز قرائت شده، و اگر اين قرائت صحيح باشد، درياى حار با قسمت استوایى اقيانوس كبير، كه مجاور آفريقا است، منطبق مى گردد، و بعيد نيست كه ذوالقرنين در رحلت غربی اش، به سواحل آفريقا رسيده باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۵۰۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۵۰۰ </center> | ||
«'''قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَينِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسناً'''»: | |||
و | قول منسوب به خداى عزّوجلّ در قرآن كريم، در وحى نبوى و در ابلاغ به وسيله وحى استعمال مى شود. مانند آيه: «وَ قُلنَا يَا آدَمُ اسكُن»، و آيه: «وَ إذ قُلنَا ادخُلُوا هَذِهِ القَريَةِ». و گاهى در الهام هم كه از نبوت نيست، به كار مى رود. مانند آيه: «وَ أوحَينَا إلَى أُمّ مُوسَى أن أرضِعِيهِ». | ||
و با اين بيان روشن مى شود كه جملۀ «قُلنَا يَا ذَا القَرنَين...» دلالت ندارد بر اين كه ذى القرنين پيغمبرى بوده كه به وى وحى مى شد. چون همان طورى كه گفتيم «قول خدا»، اعم از وحى مختص به نبوت است. | |||
جملۀ «ثُمَّ يُرَدُّ إلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ...»، از آن جا كه نسبت به خداى تعالى در سياق غيبت آمده، خالى از إشعار به اين معنا نيست كه مكالمه خدا با ذوالقرنين به توسط پيغمبرى كه همراه وى بوده، صورت گرفته، و در حقيقت، سلطنت از او، نظير سلطنت طالوت در بنى اسرائيل بوده، كه با اشاره پيغمبر معاصرش و هدايت او كار مى كرده. | |||
و خلاصه معناى | «'''إمَّا أن تُعَذِّبَ وَ إمَّا أن تَتَّخِذَ فِيهِم حُسناً'''» - يعنى: يا اين قوم را شكنجه كن و يا در آنان به رفتار نيكويى سلوك نما. پس كلمه «حُسناً» مصدر به معناى فاعل و قائم مقام موصوف خود خواهد بود. ممكن هم هست وصفى باشد كه تنها به منظور مبالغه آورده شده. بعضى گفته اند: مقابله ميان «عذاب» و «اتّخاذ حُسن» (خوشرفتارى) اشاره دارد بر اين كه «اتّخاذ حسن» بهتر است، هر چند كه ترديد خبرى اباحه را مى رساند. | ||
پس جمله مزبور انشایى است در صورت اخبار، و معنايش اين است كه: | |||
تو مخيّرى كه يا عذابشان كنى و يا مشمول عفو خود قرارشان دهى، وليكن ظاهرا حكم تخييرى نباشد، بلكه استخبارى باشد از اين كه بعدها با ايشان چه معامله اى كند، عذاب يا احسان. و اين با سياق جواب، يعنى جملۀ «أمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوفَ نُعَذِّبُهُ...» كه مشتمل بر تفصيل به تعذيب و احسان است، موافق تر و مناسب تر است. زيرا اگر جملۀ «إمَّا أن تُعَذِّبَ...» حكم تخييرى بود، جملۀ «أمَّا مَن ظَلَمَ...»، تقريرى براى آن مى بود و معنايش اعلام به قبول بود، كه در اين صورتف فایده زيادى افاده نمى كند. | |||
و خلاصه معناى آيه، اين است كه: | |||
ما از او پرسش كرديم كه با اينان چه معامله اى مى خواهى بكنى، و حال كه بر ايشان مسلط شده اى، از عذاب و احسان، كداميك را در باره آنان اختيار مى كنى؟ و او در جواب گفته است: ستمكاران ايشان را عذاب مى كنيم. سپس وقتى كه به سوى پروردگار خويش باز گردند، او عذاب نُكر به ايشان مى دهد، و ما به مؤمن صالح احسان نموده و به آنچه مايه رفاه او است، تكليفش مى كنيم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۱ </center> | ||
در | در جملۀ «إمَّا أن تُعَذِّبَ»، مفعول را نياورده و در جملۀ «وَ إمَّا أن تَتَّخِذَ فِيهِم حُسناً» آورده و اين، بدان جهت است كه همه آنان ظالم نبودند و معلوم است كه مردمى كه وضعشان چنين باشد، تعميم عذاب در باره شان صحيح نيست. به خلاف تعميم احسان، كه مى شود هم صالح قومى را احسان كرد و هم طالح شان را. | ||
<span id='link335'><span> | <span id='link335'><span> | ||
==ظالمان را عذاب مى كنيم | ==ظالمان را عذاب مى كنيم و مؤمنان صالح العمل را جزاى حُسنى است == | ||
«'''أَمَّا مَن ظلَمَ | «'''أَمَّا مَن ظلَمَ فَسَوْف نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً'''»: | ||
كلمه : | كلمه: «نُكر»، به معناى منكر و غير آشنا و غير معهود است. يعنى خدا ايشان را عذابى بى سابقه كند كه هيچ گمانش را نمى كردند و انتظارش را نداشتند. | ||
مفسران، «ظلم» در اين آيه را به ارتكاب شرك تفسير نموده، و «تعذيب» را عبارت از كشتن دانسته اند. بنابراين، معناى جمله چنين مى شود: | |||
اما كسى كه ظلم كند، يعنى به خدا شرك بورزد، | اما كسى كه ظلم كند، يعنى به خدا شرك بورزد، و از شركش توبه نكند، به زودى او را مى كشيم. و گويا اين معنا را از مقابل قرار گرفتن «ظلم» با «ايمان و عمل صالح» در جملۀ «مَن آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً» استفاده كرده اند، وليكن ظاهر از اين مقابله، اين است كه مراد از «ظلم»، اعمّ از اين است كه ايمان به خدا نياورد و شرك بورزد، و يا ايمان بياورد و شرك هم نورزد، وليكن عمل صالح نكند و به جاى آن، عمل فاسد كند يعنى فساد در زمين كند. | ||
و اگر مقابل، «ظلم» را مقيد به «ايمان» نكرده بود، آن وقت ظهور در اين داشت كه اصلا مقصود از «ظلم»، فساد انگيزى در زمين باشد، بدون اين كه هيچ نظرى به شرك داشته باشد. چون معهود از سيره پادشاهان اين است كه وقتى دادگسترى كنند، سرزمين خود را از فساد مفسدين پاك مى كنند، (نه از شرك). اين نظريه ما بود در تفسير «ظلم به شرك»، و عين همين نظريه را در تفسير «تعذيب به قتل» داريم. | |||
«'''وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاءً الحُْسنى...'''»: | |||
«''' | كلمه «صَالِحاً»، وصفى است كه قائم مقام موصوف خود شده، و همچنين كلمۀ «حُسنَی». و كلمه «جَزَاءً»، حال و يا تميز و يا مفعول مطلق است، و تقدير چنين است: اما كسى كه ايمان آورد و عمل كند عملى صالح، براى اوست مثوبت «حُسنَى»، در حالى كه «جزاء» داده مى شود، و يا از حيث جزاء، و يا جزايش مى دهيم جزاى حُسنى. | ||
«'''وَ سَنَقُولُ لَهُ مِن أمرِنَا يُسراً'''» - كلمۀ «يُسر» به معناى ميسور، يعنى آسان است، و وصفى است، كه در جاى موصوف نشسته. و ظاهرا منظور از «أمر» در «أمرِنَا»، امر تكليفى است، و تقدير كلام چنين است: به زودى به او از امر خود سخنى مى گوييم آسان. يعنى به او تكليفى مى كنيم آسان كه بر او گران نيايد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۲ </center> | ||
«'''ثمَّ أَتْبَعَ سبَباً * | «'''ثمَّ أَتْبَعَ سبَباً * حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمْسِ...'''»: | ||
يعنى در | يعنى: در آن جا وسائلى براى سفر تهيه ديد، و به سوى مشرق حركت كرد تا به صحرایى از طرف مشرق رسيد، و ديد كه آفتاب بر قومى طلوع مى كند كه براى آنان وسيله پوششى از آن قرار نداديم. | ||
و منظور از | و منظور از «ستر» آن چيزى است كه آدمى با آن خود را از آفتاب مى پوشاند و پنهان مى كند. مانند ساختمان و لباس و يا خصوص ساختمان. يعنى مردمى بودند كه روى خاك زندگى مى كردند، و خانه اى كه در آن پناهنده شوند، و خود را از حرارت آفتاب پنهان كنند، نداشتند. و نيز عريان بودند و لباسى هم بر تن نداشتند. | ||
و اگر لباس و بنا را به خدا نسبت داد و فرموده: «ما براى آنان وسيله پوششى از آن قرار نداديم»، اشاره است به اين كه مردم مذكور، هنوز به اين حد از تمدن نرسيده بودند كه بفهمند خانه و لباسى هم لازم است و هنوز علم ساختمان كردن و خيمه زدن و لباس بافتن و دوختن را نداشتند. | |||
«'''كَذَلِك وَ قَدْ أَحَطنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبراً'''»: | «'''كَذَلِك وَ قَدْ أَحَطنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبراً'''»: | ||
ظاهرا | ظاهرا كلمۀ «كَذَلِكَ» اشاره به وضعى باشد كه در كلام ذكر كرد. و اگر چيزى را به خودش تشبيه كرده، به اعتبار مغايرت ادعایى است، كه وقتى مى خواهند مطلبى را در حق چيزى تأكيد كنند، اين تشبيه را به كار مى برند. ديگر مفسران، مشار إليه به «كَذَلِكَ» را چيزهاى ديگرى دانسته اند كه از فهم بعيد است. | ||
ضمير در كلمۀ «لَدَيهِ» به ذوالقرنين بر مى گردد، و جملۀ «وَ قَد أحَطنَا بِمَا لَدَيهِ خُبراً»، جمله حاليه است، و معنايش اين است كه: | |||
او وسيله اى براى سير و سفر تهيه ديده، به راه افتاد، تا به محل طلوع آفتاب رسيد، و در آن جا مردمى چنين و چنان يافت، در حالى كه ما احاطه علمى و آگاهى از آنچه نزد او مى شد، داشتيم. از عدّه و عُدّه اش از آنچه جريان مى يافت، خبردار بوديم. | |||
و ظاهرا احاطه علمى خدا به آنچه نزد وى صورت مى گرفت، كنايه باشد از اين كه آنچه كه تصميم مى گرفت و هر راهى را كه مى رفت، به هدايت خدا و امر اوبود، و در هيچ امرى اقدام نمى نمود، مگر به هدايتى كه با آن مهتدى شده، و به امرى كه به آن مأمور گشته بود. همچنان كه جملۀ «قُلنَا يَا ذَا القَرنَينِ...» كه مربوط به موقع حركتش به طرف مغرب است، به اين معنا اشاره دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۳ </center> | ||
آيه شريفه | آيه شريفه «وَ قَد أحَطنَا...» در معناى كنایى اش نظير آيه: «وَ اصنَعِ الفُلكَ بِأعيُنِنَا وَ وَحيِنَا» و آيه: «أنزَلَهُ بِعِلمِه»، و آيه: «وَ أحَاطَ بِمَا لَدَيهِم» مى باشد. يعنى هرچه مى كرد، بدون اطلاع ما نبود. | ||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: آيه مورد بحث در مقام تعظيم امر ذوالقرنين است. مى خواهد بفرمايد: جز خدا كسى به دقائق و جزئيات كار او پى نمى برد، و يا در مقام به شگفتى واداشتن شنونده است از زحماتى كه وى در اين سفر تحمل كرده، و اين كه مصائب و شدائدى كه ديده، همه در علم خدا هست و چيزى بر او پوشيده نيست. و يا در مقام تعظيم آن سببى است كه دنبال كرده. ولى آنچه ما در معنايش گفتيم، وجيه تر است. | ||
«''' | «'''ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً * حَتّى إِذَا بَلَغَ بَينَ السدَّيْنِ...»: | ||
كلمۀ «سَدّ» به معناى كوه و هر چيزى است كه راه را بند آورد، و از عبور جلوگيرى كند. و گويا مراد از «دو سدّ» در اين آيه، دو كوه باشد. و در جملۀ «وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوماً»،مراد از «مِن دُونِهِمَا»، نقطه اى نزديك به آن دو كوه است. و جملۀ «لَا يَكَادُونَ يَفقَهُونَ قَولاً» كنايه از سادگى و بساطت فهم آنان است. و چه بسا گفته اند: كنايه از عجيب و غريب بودن لغت و زبان آنان باشد، كه گويا از لغت ذوالقرنين و مردمش بيگانه بوده اند، ولى اين قول بعيد است. | |||
«'''قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَينِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ...'''»: | «'''قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَينِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ...'''»: | ||
ظاهر اين است كه گويندگان اين | ظاهر اين است كه گويندگان اين حرف، همان قومى باشند كه ذوالقرنين آنان را در نزديكى دو كوه بيافت. و يأجوج و مأجوج، دو طایفه از مردم بودند كه از پشت آن كوه به اين مردم حمله مى كردند، و قتل عام و غارت راه انداخته، اسير مى نمودند. دليل بر همه اين ها، سياق آيه است كه تماما ضمير عاقل به آنان برگردانده شده، و (نيز) عمل سد كشيدن بين دو كوه، و غير از اين ها. | ||
«'''فهل | «'''فهل نَجعَل لَكَ خَرجاً'''» - كلمۀ «خَرج» به معناى آن چيزى است كه براى مصرف شدن در حاجتى از حوائج، از مال انسان خارج مى گردد. قوم مذكور پيشنهاد كردند كه مالى را از ايشان بگيرد و ميان آنان و يأجوج و مأجوج سدّى ببندد كه مانع از تجاوز آنان بشود. | ||
<span id='link336'><span> | <span id='link336'><span> | ||
==ساختن سد به وسيله ذوالقرنين == | ==ساختن سد به وسيله ذوالقرنين == |
ویرایش