۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
<span id='link329'><span> | <span id='link329'><span> | ||
==اختلاف فراوان | ==اختلاف فراوان روايات، در جزئيات داستان موسی و خضر== | ||
همه احاديث در آن مضمونى كه ما از حديث محمد بن عماره | همه احاديث در آن مضمونى كه ما از حديث محمد بن عماره آورديم، متفق اند. و نيز در اين كه آن ماهى كه با خود داشته اند، در روى تخت سنگ زنده شده و راه خود را در دريا گرفته و ناپديد شده، اتفاق دارند. ليكن در بسيارى از جزئيات، كه زائد بر آنچه از قصه در قرآن آمده است، اختلاف دارند. | ||
يكى آن مطلبى است كه از روايت ابن بابويه و قمى به دست مى آيد كه مجمع البحرين در سرزمين شامات | يكى: آن مطلبى است كه از روايت ابن بابويه و قمى به دست مى آيد كه: مجمع البحرين در سرزمين شامات و فلسطين واقع بوده، به قرينه اين كه در روايت اين دو بزرگوار، آن قريه اى كه در كنار آن ديوار ساختند، «ناصره» ناميده شده، كه نصارى منسوب به آن اند، و «ناصره» در اين سرزمين است. ولى در بعضى از روايات، مجمع البحرين را اراضى آذربايجان دانسته. | ||
اين معنا | اين معنا را، الدر المنثور هم، از سدى نقل كرده كه گفته است: آن دو بحر عبارت بوده از: «كر» و «رس» كه در دريا مى ريختند و قريه نامبرده در داستان «باجروان» ناميده مى شد، كه مردمش بسيار لئيم و پست بوده اند. و از اُبَى روايت شده كه آن قريه «افريقيه» بوده، و از قرظى نقل شده كه گفته است: «طنجه» بوده. و از قتاده نقل شده كه مجمع البحرين، محل تلاقى درياى روم و درياى فارس است. | ||
اختلاف ديگرى كه وجود | اختلاف ديگرى كه وجود دارد، در باره آن ماهى است. در بعضى آمده كه ماهى بريان بوده. و در بيشتر روايات آمده كه ماهى شور بوده. و در مرسله قمى و در روايات مسلم و بخارى و نسائى و ترمذى و ديگران آمده كه: نزد تخته سنگ، چشمه حيات بوده. | ||
حتى در روايت مسلم | حتى در روايت مسلم و غير او آمده كه آن آب، آب حيات بوده كه هر كس از آن بخورد، هميشه زنده مى ماند و هيچ مرده بى جانى به آن نزديك نمى شود مگر آن كه زنده مى گردد. به همين جهت بوده كه وقتى موسى و رفيقش نزديك آن آب نشستند، ماهى زنده شد... | ||
و در بعضى ديگر آمده : نزديك | و در غير اين روايت آمده: رفيق موسى از آن آب وضو گرفت. از آب وضويش، يك قطره به آن ماهى چكيد و زنده اش كرد. و در ديگرى آمده كه: يوشع از آن آب خورد، در حالى كه حق خوردن نداشت. پس خضر چون او را با موسى بديد، به جرم اين كه از آن آب نوشيده، او را در يك كشتى بست و رهايش كرد. او، در نتيجه در ميان امواج دريا سرگردان هست تا قيامت قيام كند. | ||
و در بعضى ديگر آمده: نزديك صخره، چشمه حيات بوده، همان چشمه اى كه خود خضر از آن نوشيد - اين قسمت را ساير روايات ندارند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۲ </center> | ||
و از جمله اختلافاتى كه در اين داستان | و از جمله اختلافاتى كه در اين داستان هست، اين است كه: | ||
در چهار روايت صحيح مسلم، بخارى، نسائى، و ترمذى، و غير آن ها آمده كه: ماهى به دريا افتاد و راه خود را پيش گرفت كه برود. پس خداوند متعال آب را بر آن ماهى از جريان انداخت. در نتيجه، ماهى در قطعه اى از آب كه به صورت اطاقى درآمده بود، محبوس شد... | |||
و در بعضى ديگر آمده كه: موسى بعد از آن كه از سفر با خضر برگشت، اثر حركت ماهى را ديد، و آن را دنبال كرد. هر جا كه مى رفت، موسى هم روى آب مى رفت تا به جزيره اى از جزائر عرب رسيدند. | |||
و در حديث طبرى از ابن عباس آمده كه : او، يعنى | و در حديث طبرى از ابن عباس آمده كه: او، يعنى موسى، برگشت تا نزد تخته سنگ رسيد. در آن جا ماهى را ديد. ماهى فرار كرد و در آب به اين سو و آن سو مى رفت و خود را به دريا مى زد. موسى هم او را دنبال نمود، با عصاى خود به آب مى زد و آب كنار مى رفت تا او را بگيرد. از اين به بعد، ماهى هر جا كه از دريا مى گذشت، خشك مى شد و مانند تخته سنگ مى گرديد... بعضى از روايات هم، اين قسمت را ندارد. | ||
اختلاف ديگر، در محل ملاقات با خضر | اختلاف ديگر، در محل ملاقات با خضر است. در بيشتر روايات آمده كه: موسى، خضر را نزد تخته سنگ ديد. و در بعضى آمده كه: ماهى را دنبال كرد تا بگيرد، به جزيره اى از جزائر دريا رسيد. آن جا خضر را ديدار كرد. و در بعضى آمده كه او را ديد كه روى آب نشسته، و يا تكيه داده است. | ||
اختلاف ديگر در اين است كه آيا رفيق موسى هم با موسى | اختلاف ديگر در اين است كه: آيا رفيق موسى هم با موسى و خضر بود، يا آن دو، وى را رها نموده، پى كار خود رفتند؟ | ||
اختلاف | اختلاف ديگر، در كيفيت سوراخ كردن كشتى و كيفيت كشتن آن كودك و در كيفيت برپا داشتن ديوار و در گنج نهفته در زير آن است، ليكن اكثر روايات دارد كه گنج مذكور، لوحى از طلا بوده كه در آن مواعظى چند نوشته شده بوده. | ||
و در خصوص پدر | و در خصوص پدر صالح، ظاهر بيشتر روايات اين است كه پدر بلافصل آن دو كودك بوده، ولى در بعضى ديگر آمده كه جدّ دهمى و در بعضى هفتمى بوده. و در بعضى آمده كه: ميان آن كودك و آن پدر صالح، هفتاد پدر فاصله بوده. و در بعضى از روايات آمده كه: هفتصد سال فاصله بوده. و اختلافات ديگرى از اين قبيل، كه در جهات مختلف اين داستان وجود دارد. | ||
<span id='link330'><span> | <span id='link330'><span> | ||
و در تفسير | |||
و در تفسير قمى، از محمد بن بلال، از يونس، در نامه اى كه به حضرت رضا «عليه السلام» نوشته اند، از آن جناب پرسيده اند: از موسى و آن عالمى كه نزدش رفت، كدام عالمتر بودند؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۳ </center> | ||
ديگر | ديگر اين كه: آيا جائز است كه پيغمبرى چون موسى، كه خودش حجت خدا بوده، حجتى ديگر در زمان خود او بوده باشد؟ | ||
حضرت فرموده است: موسى نزد آن عالم رفت و او را در جزيره اى از جزاير دريا ديدار نمود، كه يا نشسته بود و يا تكيه داده بود. موسى سلام داد، و او، معناى سلام را نفهميد. چون در همه روى زمين، سلام دادن معمول نبود. | |||
مؤلف: اين معنا در اخبار | پرسيد: تو كيستى؟ گفت: من موسى بن عمرانم. پرسيد: تو آن موسى بن عمرانى كه خدا با او تكلم كرده؟ گفت: آرى. پرسيد: چه حاجت دارى؟ گفت: آمده ام تا مرا از آن رشدى كه تعليم داده شده اى، تعليمم دهى. گفت: من موكل بر امرى شده ام كه تو طاقت آن را ندارى، همچنان كه تو موظف به امرى شده اى كه من طاقتش را ندارم - تا آخر حديث. | ||
مؤلف: اين معنا در اخبار ديگرى، هم از طرق شيعه و هم سنّى روايت شده. | |||
و در الدر المنثور است كه حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - از اُبَى روايت كرده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: وقتى موسى خضر را ديد، مرغى آمد و منقار خود را در آب فرو برد. خضر به موسى گفت: مى بينى كه اين مرغ با اين عمل خود چه مى گويد؟ گفت: چه مى گويد؟ گفت مى گويد: علم تو و علم موسى در برابر علم خدا در مَثَل، مانند آبى مى ماند كه من با منقارم از دريا بر مى دارم. | |||
مؤلف: داستان اين مرغ در اغلب روايات اين داستان آمده. | مؤلف: داستان اين مرغ در اغلب روايات اين داستان آمده. | ||
و در تفسير | و در تفسير عياشى، از هشام بن سالم، از ابوعبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: موسى عالمتر از خضر بود. | ||
و در همان | و در همان كتاب، از ابوحمزه، از امام باقر «عليه السلام» روايت شده كه فرموده: جانشين موسى، يوشع بن نون بوده و مقصود از «فتى»، كه در قرآن كريم آمده، همو است. | ||
باز در آن | باز در آن كتاب، از عبدالله بن ميمون قداح، از امام صادق، از پدرش «عليهما السلام» روايت آورده كه فرمود: روزى موسى در ميان جمعى از بزرگان بنى اسرائيل نشسته بود. مردى به او گفت: من احدى را سراغ ندارم كه به خدا عالمتر از تو باشد. موسى هم گفت: من نيز سراغ ندارم. خدا بدو وحى فرستاد كه چرا، بنده ام خضر از تو، به من داناتر است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۴ </center> | ||
موسى تقاضا كرد تا بدو راهش بنمايد. قضيه | موسى تقاضا كرد تا بدو راهش بنمايد. قضيه ماهى، نشانى ميان موسى و خدا بود براى يافتن خضر، كه داستانش را قرآن كريم آورده. | ||
مؤلف: اين | مؤلف: اين روايت، با روايتى كه آن دو را برابر مى دانست، مخالف است، و لذا بايد حمل شود بر اين كه نوع علم آن دو مختلف بوده. | ||
و در همان | و در همان كتاب، از ابى بصير، از امام صادق «عليه السلام» آمده كه در ذيل جمله «فَخَشِينَا» فرموده: ترسيد از اين كه آن پسرك بزرگ شود، و پدر و مادر خود را به كفر دعوت كند و آن دو، به خاطر شدت محبتى كه به وى داشتند، دعوتش را بپذيرند. | ||
باز، در آن كتاب، از عثمان، از مردى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل جمله: «فَأرَدنَا أن يُبَدِّلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيراً مِنهُ زَكَوةً وَ أقرَبَ رُحماً» فرموده: همين طور هم شد. زيرا صاحب دخترى شدند كه آن دختر، پيغمبرى زایيد. | |||
مؤلف: در اكثر روايات آمده كه از آن | مؤلف: در اكثر روايات آمده كه از آن دختر، هفتاد پيغمبر - البته با واسطه - به دنيا آمد. | ||
<span id='link331'><span> | <span id='link331'><span> | ||
==رواياتى درباره اين كه خداوند به خاطر اصلاح مردى مؤمن، امر فرزندان او را اصلاح می كند == | ==رواياتى درباره اين كه خداوند به خاطر اصلاح مردى مؤمن، امر فرزندان او را اصلاح می كند == | ||
و نيز در آن كتاب از اسحاق بن عمار روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: خداوند به خاطر صلاح مردى مؤ من فرزند اورا هم اصلاح مى كند، و خاندان خودش و بلكه اطرافيانش را حفظ مى فرمايد. و در سايه كرامت خدا مدام در حفظ خدا هستند. آنگاه به عنوان شاهد مثال داستان ((غلامين يتيمين (( را ذكر كرد و فرمود: نمى بينى چگونه خدا صلاح پدر ومادر آن دو را با لطف و رحمت نسبت به آن دو شكر گذاشت؟ | و نيز در آن كتاب از اسحاق بن عمار روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: خداوند به خاطر صلاح مردى مؤ من فرزند اورا هم اصلاح مى كند، و خاندان خودش و بلكه اطرافيانش را حفظ مى فرمايد. و در سايه كرامت خدا مدام در حفظ خدا هستند. آنگاه به عنوان شاهد مثال داستان ((غلامين يتيمين (( را ذكر كرد و فرمود: نمى بينى چگونه خدا صلاح پدر ومادر آن دو را با لطف و رحمت نسبت به آن دو شكر گذاشت؟ |
ویرایش