گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:
«چون خدا دانا و بردبار است». يعنى مى داند كه مايه خشنودى مسلمين چيست، همان را برايشان فراهم مى سازد. اما فراهم ساختن شخصى بردبار، و لذا در عقوبت دشمنان ستمگر ايشان عجله نمى كند.
«چون خدا دانا و بردبار است». يعنى مى داند كه مايه خشنودى مسلمين چيست، همان را برايشان فراهم مى سازد. اما فراهم ساختن شخصى بردبار، و لذا در عقوبت دشمنان ستمگر ايشان عجله نمى كند.


==معناى آيه : ((ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ...(( و مراد از نصرت خدا در آن==
==معنای نصرت خدا از مظلوم، در آيه: «ذَلِكَ وَ مَن عَاقَبَ بِمِثلِ مَا عُوقِبَ بِه...»==


«'''ذَلِك وَ مَنْ عَاقَب بِمِثْلِ مَا عُوقِب بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ'''»:
«'''ذَلِك وَ مَنْ عَاقَب بِمِثْلِ مَا عُوقِب بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ'''»:


كلمه ((ذلك (( خبر است براى مبتدايى كه حذف شده و تقدير آن ((الامر ذلك الذى اخبرناك (( است ، يعنى مطلب از اين قرار بود كه برايت گفتيم ، كلمه ((عقاب (( به معناى مؤ اخذه انسان است به نحوى ناخوشايد، در مقابل كارى ناخوش آيند كه عقاب شونده مرتكب شده ، و اگر اين مؤ اخذه را عقاب ناميده اند، بدين مناسبت است كه عقيب و دنبال عمل ناخوش آيند قرار دارد.
كلمه «ذَلِكَ»، خبر است براى مبتدايى كه حذف شده و تقدير آن «الأمرُ ذَلِكَ الَّذِى أخبَرنَاكَ» است. يعنى: مطلب از اين قرار بود كه برايت گفتيم. كلمۀ «عقاب»، به معناى مؤاخذه انسان است به نحوى ناخوشايد، در مقابل كارى ناخوشايند كه عقاب شونده مرتكب شده، و اگر اين مؤاخذه را «عقاب» ناميده اند، بدين مناسبت است كه عقيب و دنبال عمل ناخوشايند قرار دارد.


و ((عقاب به مثل عقاب (( كنايه از معامله به مثل است و چون اين معامله به مثل ، كار خوبى نيست لذا آن را مقيد كرد به قيد ((بغى (( و جمله ((بغى عليه (( را با لفظ ((ثم (( بدان عطف نمود.
و «عقاب به مثل عقاب»، كنايه از معامله به مثل است، و چون اين معامله به مثل، كار خوبى نيست، لذا آن را مقيد كرد به قيد «بَغى»، و جملۀ «بُغِىَ عَلَيه» را با لفظ «ثُمّ»، بدان عطف نمود.


«'''لينصرنه اللّه'''» - با در نظر گرفتن اينكه مقام ، مقام اذن در جهاد است ، از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از ((نصر(( اظهار و غلبه دادن مظلومان بر ظالمان ستمگر ياغى است به اينكه در جنگ آنان را بر اينان پيروزى دهد. و ليكن ممكن است در جمله ((و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف فى القتل انه كان منصورا(( مقصود از ((نصرت (( تشريع قانون به نفع مظلوم و عليه ظالم باشد، تا مظلوم بتواند آنچه را كه بر سرش آمده تلافى كند. و مقصود از ((اذن در قتال (( هم همين قانون باشد، يعنى دست كوتاه مظلوم را دراز كند تا دست درازى ظالم را تلافى نمايد.
«'''لَيَنصُرَنَّهُ اللّهُ'''» - با در نظر گرفتن اين كه مقام، مقام اذن در جهاد است، از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از «نَصر»، اظهار و غلبه دادن مظلومان بر ظالمان ستمگر ياغى است به اين كه در جنگ، آنان را بر اينان پيروزى دهد.  


و با اين احتمال ، ديگر تعليل نصرت به جمله ((ان اللّه لعفو غفور(( كاملا روشن مى شود، چون اجازه به قتال و مباح كردن آن در موارد اضطرار و حرج ، و امثال آن ، خود از مقتضيات دو صفت عفو و غفور بودن خدا است همچنانكه مكرر در تفسير امثال : ((فمن اضطرفى مخمصه غير متجانف لاثم فان اللّه غفور رحيم (( توضيح داده ايم ، و مخصوصا در جلد ششم اين كتاب در
وليكن ممكن است در جملۀ «وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيّهِ سُلطَاناً فَلَا يُسرِف فِى القَتلِ إنَّهُ كَانَ مَنصُوراً»، مقصود از «نصرت»، تشريع قانون به نفع مظلوم و عليه ظالم باشد، تا مظلوم بتواند آنچه را كه بر سرش آمده، تلافى كند. و مقصود از «اذن در قتال» هم، همين قانون باشد. يعنى دست كوتاه مظلوم را دراز كند تا دست درازى ظالم را تلافى نمايد.
 
و با اين احتمال، ديگر تعليل نصرت به جملۀ «إنَّ اللّهَ لَعَفُوٌ غَفُورٌ» كاملا روشن مى شود. چون اجازه به قتال و مباح كردن آن در موارد اضطرار و حرج و امثال آن، خود از مقتضيات دو صفت عفو و غفور بودن خدا است، همچنان كه مكرر در تفسير امثال: «فَمَن اضطُرَّ فِى مَخمَصَةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لإثمٍ فَإنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» توضيح داده ايم، و مخصوصا در جلد ششم اين كتاب، در بحث «مجازات و عفو»، كاملا روشن ساخته ايم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۷ </center>
بحث ((مجازات و عفو(( كاملا روشن ساخته ايم .


و بنابراين ، معناى آيه چنين مى شود: هر كس ستم كننده بر خود را عقاب كند به مثل عقابى كه او از در ظلم كرده ، خدا او را يارى كرده چون اجازه چنين عملى را به او داده و او را از معامله به مثل ممانعت نفرموده ، چون خدا بخشنده و غفور است ، و آنچه اثر زشت كه اين معامله به مثل دارد محو مى كند، چون اگر محو نكند عقاب و آزار رساندن به خلق در نظام حيات اثر زشت خود را مى گذارد، چيزى كه هست خدا در خصوص اين موارد آن اثر زشت و مبغوض را مى پوشاند، چون خودش به آن اجازه داده و آن را حرام نكرده .
بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: هر كس ستم كننده بر خود را عقاب كند به مثل عقابى كه او از در ظلم كرده، خدا او را يارى كرده، چون اجازه چنين عملى را به او داده و او را از معامله به مثل، ممانعت نفرموده، چون خدا بخشنده و غفور است، و آنچه اثر زشت كه اين معامله به مثل دارد، محو مى كند. چون اگر محو نكند، عقاب و آزار رساندن به خلق در نظام حيات، اثر زشت خود را مى گذارد. چيزى كه هست، خدا در خصوص اين موارد، آن اثر زشت و مبغوض را مى پوشاند. چون خودش به آن اجازه داده و آن را حرام نكرده.


با اين بيان اين نكته نيز روشن مى شود كه به چه مناسبت در آخر آيه قبلى وصف حلم را آورد و نيز روشن مى گردد كه كلمه ((ثم (( تنها براى رساندن بعديت به حسب ذكر است ، نه بعديت زمانى .
با اين بيان، اين نكته نيز روشن مى شود كه: به چه مناسبت در آخر آيه قبلى، وصف «حلم» را آورد و نيز روشن مى گردد كه كلمۀ «ثُمّ»، تنها براى رساندن بعديت به حسب ذكر است، نه بعديت زمانى.
<span id='link389'><span>
<span id='link389'><span>


۱۶٬۸۸۰

ویرایش