۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۴۸: | خط ۱۴۸: | ||
«چون خدا دانا و بردبار است». يعنى مى داند كه مايه خشنودى مسلمين چيست، همان را برايشان فراهم مى سازد. اما فراهم ساختن شخصى بردبار، و لذا در عقوبت دشمنان ستمگر ايشان عجله نمى كند. | «چون خدا دانا و بردبار است». يعنى مى داند كه مايه خشنودى مسلمين چيست، همان را برايشان فراهم مى سازد. اما فراهم ساختن شخصى بردبار، و لذا در عقوبت دشمنان ستمگر ايشان عجله نمى كند. | ||
== | ==معنای نصرت خدا از مظلوم، در آيه: «ذَلِكَ وَ مَن عَاقَبَ بِمِثلِ مَا عُوقِبَ بِه...»== | ||
«'''ذَلِك وَ مَنْ عَاقَب بِمِثْلِ مَا عُوقِب بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ'''»: | «'''ذَلِك وَ مَنْ عَاقَب بِمِثْلِ مَا عُوقِب بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ'''»: | ||
كلمه | كلمه «ذَلِكَ»، خبر است براى مبتدايى كه حذف شده و تقدير آن «الأمرُ ذَلِكَ الَّذِى أخبَرنَاكَ» است. يعنى: مطلب از اين قرار بود كه برايت گفتيم. كلمۀ «عقاب»، به معناى مؤاخذه انسان است به نحوى ناخوشايد، در مقابل كارى ناخوشايند كه عقاب شونده مرتكب شده، و اگر اين مؤاخذه را «عقاب» ناميده اند، بدين مناسبت است كه عقيب و دنبال عمل ناخوشايند قرار دارد. | ||
و | و «عقاب به مثل عقاب»، كنايه از معامله به مثل است، و چون اين معامله به مثل، كار خوبى نيست، لذا آن را مقيد كرد به قيد «بَغى»، و جملۀ «بُغِىَ عَلَيه» را با لفظ «ثُمّ»، بدان عطف نمود. | ||
«''' | «'''لَيَنصُرَنَّهُ اللّهُ'''» - با در نظر گرفتن اين كه مقام، مقام اذن در جهاد است، از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از «نَصر»، اظهار و غلبه دادن مظلومان بر ظالمان ستمگر ياغى است به اين كه در جنگ، آنان را بر اينان پيروزى دهد. | ||
و با اين | وليكن ممكن است در جملۀ «وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيّهِ سُلطَاناً فَلَا يُسرِف فِى القَتلِ إنَّهُ كَانَ مَنصُوراً»، مقصود از «نصرت»، تشريع قانون به نفع مظلوم و عليه ظالم باشد، تا مظلوم بتواند آنچه را كه بر سرش آمده، تلافى كند. و مقصود از «اذن در قتال» هم، همين قانون باشد. يعنى دست كوتاه مظلوم را دراز كند تا دست درازى ظالم را تلافى نمايد. | ||
و با اين احتمال، ديگر تعليل نصرت به جملۀ «إنَّ اللّهَ لَعَفُوٌ غَفُورٌ» كاملا روشن مى شود. چون اجازه به قتال و مباح كردن آن در موارد اضطرار و حرج و امثال آن، خود از مقتضيات دو صفت عفو و غفور بودن خدا است، همچنان كه مكرر در تفسير امثال: «فَمَن اضطُرَّ فِى مَخمَصَةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لإثمٍ فَإنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» توضيح داده ايم، و مخصوصا در جلد ششم اين كتاب، در بحث «مجازات و عفو»، كاملا روشن ساخته ايم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۷ </center> | ||
بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: هر كس ستم كننده بر خود را عقاب كند به مثل عقابى كه او از در ظلم كرده، خدا او را يارى كرده، چون اجازه چنين عملى را به او داده و او را از معامله به مثل، ممانعت نفرموده، چون خدا بخشنده و غفور است، و آنچه اثر زشت كه اين معامله به مثل دارد، محو مى كند. چون اگر محو نكند، عقاب و آزار رساندن به خلق در نظام حيات، اثر زشت خود را مى گذارد. چيزى كه هست، خدا در خصوص اين موارد، آن اثر زشت و مبغوض را مى پوشاند. چون خودش به آن اجازه داده و آن را حرام نكرده. | |||
با اين | با اين بيان، اين نكته نيز روشن مى شود كه: به چه مناسبت در آخر آيه قبلى، وصف «حلم» را آورد و نيز روشن مى گردد كه كلمۀ «ثُمّ»، تنها براى رساندن بعديت به حسب ذكر است، نه بعديت زمانى. | ||
<span id='link389'><span> | <span id='link389'><span> | ||
ویرایش