گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:
==توضيح آيات مربوط به جهاد و قتال==
==توضيح آيات مربوط به جهاد و قتال==


«'''إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يحِب كلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ'''»:
«'''إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ'''»:


كلمه ((يدافع (( از مدافعه است و مبالغه در دفع را افاده مى كند. و كلمه ((خوان (( اسم مبالغه از خيانت است ، و همچنين كلمه ((كفور(( كه مبالغه كفران نعمت است . و مراد از جمله ((الذين آمنوا(( مؤ منين از امت است ، هر چند كه بر حسب مورد با مؤ منين آن روز اسلام منطبق است ، چون آيات در مقام تشريع حكم جهاد است و حكم جهاد مختص به يك طايفه و اهل يك عصر نيست ، و مورد نمى تواند مخصص باشد.
كلمۀ «يُدَافِعُ» از «مدافعه» است و مبالغه در دفع را افاده مى كند. و كلمۀ «خَوّان»، اسم مبالغه از خيانت است، و همچنين كلمۀ «كَفُور» كه مبالغه كفران نعمت است. و مراد از جملۀ «الَّذِينَ آمَنُوا» مؤمنان از امت است، هرچند كه بر حسب مورد با مؤمنان آن روز اسلام منطبق است. چون آيات در مقام تشريع حكم جهاد است و حكم جهاد مختص به يك طايفه و اهل يك عصر نيست، و مورد، نمى تواند مخصص باشد.


و مراد از ((كل خوان كفور(( مشركين هستند، اگر آنان را بسيار خيانت كار و كفران پيشه خواند بدين جهت است كه خداوند امانت دين حق را بر آنان عرضه كرد، و در ميان آنان اين دين را ظاهر ساخت ، و آن را امانت و وديعه در نزد فطرت آنان سپرد تا در نتيجه حفظ و رعايت آن به سعادت دنيا و آخرت برسند، و آن را از طريق رسالت به ايشان شناسانيد، ولى ايشان به آن خيانت كردند، يعنى آن را انكار نمودند. خداوند ايشان را غرق در نعمتهاى ظاهرى و باطنى كرد پس كفران كردند و شكرش را به وسيله عبادت به جا نياوردند.  
و مراد از «كُلَّ خَوَّانٍ كَفُور»، مشركان هستند. اگر آنان را بسيار خيانتكار و كفران پيشه خواند، بدين جهت است كه خداوند امانت دين حق را بر آنان عرضه كرد، و در ميان آنان، اين دين را ظاهر ساخت، و آن را امانت و وديعه در نزد فطرت آنان سپرد تا در نتيجه حفظ و رعايت آن به سعادت دنيا و آخرت برسند، و آن را از طريق رسالت به ايشان شناسانيد، ولى ايشان به آن خيانت كردند، يعنى آن را انكار نمودند. خداوند ايشان را غرق در نعمت هاى ظاهرى و باطنى كرد. پس كفران كردند و شكرش را به وسيله عبادت به جا نياوردند.  


در اين آيه براى مطالب آيه بعد كه اذن به قتال مى دهد زمينه چينى شده ، مى فرمايد خدا از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند، و شر مشركين را از ايشان دفع مى دهد، چون كه او ايشان را دوست مى دارد، و مشركين را دوست نمى دارد، براى اينكه مشركين خيانت كردند. پس اگر او مؤمنين را دوست مى داد بدين جهت است كه مؤمنين امانت را رعايت و نعمت خدا را شكر گزارند. پس در حقيقت خدا از دين خود (كه امانت نزد مؤمنين است ) دفاع مى كند. و به همين جهت او ولى و مولاى مؤمنين است كه دشمنانشان را دفع كند، همچنانكه خودش فرموده : ((ذلك بان اللّه مولى الذين آمنوا و ان الكافرين لا مولى لهم ((
در اين آيه، براى مطالب آيه بعد كه اذن به قتال مى دهد، زمينه چينى شده، مى فرمايد: خدا از كسانى كه ايمان آورده اند، دفاع مى كند، و شرّ مشركان را از ايشان دفع مى دهد. چون كه او ايشان را دوست مى دارد، و مشركان را دوست نمى دارد. براى اين كه مشركان خيانت كردند. پس اگر او مؤمنان را دوست مى دارد، بدين جهت است كه مؤمنان امانت را رعايت و نعمت خدا را شكر گزارند.  


«'''أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصرِهِمْ لَقَدِيرٌ'''»:
پس در حقيقت، خدا از دين خود (كه امانت نزد مؤمنان است)، دفاع مى كند. و به همين جهت او، ولىّ و مولاى مؤمنان است كه دشمنانشان را دفع كند، همچنان كه خودش فرموده: «ذَلِكَ بِأنَّ اللّهَ مَولَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أنَّ الكَافِرِينَ لَا مَولَى لَهُم».


از ظاهر سياق برمى آيد كه مراد از جمله ((اذن (( فرمان به اذن باشد، نه اينكه بخواهد
«'''أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصرِهِمْ لَقَدِيرٌ'''»:
 
از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از جملۀ «أُذِنَ»، فرمان به اذن باشد. نه اين كه بخواهد از اذن سابق خبر دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۴۳ </center>
از اذن سابق خبر دهد. ديگر اينكه از جمله ((للذين يقاتلون (( بر مى آيد كه مراد از اين اذن ، اذن به قتال است ، و به همين جهت نفرمود: ((اذن للذين آمنوا(( بلكه فرمود: ((اذن للذين يقاتلون (( پس اين كه تعبير را عوض كرد، و فرمود: ((للذين يقاتلون ((، خود دليل بر اين است كه به چه كارى اجازه داده شده اند.


قرائتى كه در ميان همه مسلمين دائر است اين است كه جمله ((يقاتلون (( را به فتح تاء و به صيغه مجهول مى خوانند، كه معنايش : ((كسانى كه مورد كشتار مشركين واقع مى شوند(( است (يعنى كسانى كه مشركين ايشان را مى كشند) و فلسفه اين اجازه هم همين است كه مشركين آغاز به اين عمل كردند، و اصولا خواستار جنگ و نزاعند.
ديگر اين كه از جملۀ «لِلَّذِينَ يُقَاتَلُون» بر مى آيد كه مراد از اين اذن، اذن به قتال است، و به همين جهت نفرمود: «أُذِنَ لِلَّذِينَ آمَنُوا»، بلكه فرمود: «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ». پس اين كه تعبير را عوض كرد و فرمود: «لِلَّذِينَ يُقَاتَلُون»، خود دليل بر اين است كه به چه كارى اجازه داده شده اند.
 
قرائتى كه در ميان همه مسلمين دائر است، اين است كه جملۀ «يُقَاتَلُون» را به فتح «تاء» و به صيغه مجهول مى خوانند، كه معنايش: «كسانى كه مورد كشتار مشركان واقع مى شوند» است. (يعنى كسانى كه مشركان ايشان را مى كشند)، و فلسفه اين اجازه هم همين است كه مشركان آغاز به اين عمل كردند، و اصولا خواستار جنگ و نزاع اند.
 
حرف «باء» در جملۀ «بِأنَّهُم ظُلِمُوا»، براى سببيت است، و همين خود علت اذن را مى فهماند و مى رساند اگر مسلمانان را اجازه قتال داديم، به خاطر همين است كه به آن ها ستم مى شد، و اما اين كه چگونه ستم مى شد، جملۀ «الَّذِينَ أُخرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيرِ حَقّ...»، آن را تفسير مى كند.  


حرف ((باء(( در جمله ((بانهم ظلموا(( براى سببيت است ، و همين خود علت اذن را مى فهماند و مى رساند اگر مسلمانان را اجازه قتال داديم ، به خاطر همين است كه به آنها ستم مى شد، و اما اينكه چگونه ستم مى شد جمله ((الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق ...(( آن را تفسير مى كند. و اما اينكه فاعل اين اذن را - كه چه كسى اجازه داده - ذكر نكرد ((و نفرمود: خدا اجازه داد؟(( به منظور تعظيم و بزرگداشت خدا بوده ، نظير جمله ((و ان اللّه على نصرهم لقدير(( كه قدرت بر يارى را خاطر نشان كرده نمى گويد كه خدا ايشان را يارى مى كند، تا به اين وسيله اشاره به اين نكته كرده باشد كه او اينقدر بزرگ است كه هيچ اعتنايى به اين موضوع ندارد، و برايش حائز هيچ اهميتى نيست ، چون براى كسى كه بر هر چيز قادر است مشكلى نيست كه دوستان خود را يارى كند.
و اما اين كه فاعل اين اذن را - كه چه كسى اجازه داده - ذكر نكرد و نفرمود: «خدا اجازه داد»، به منظور تعظيم و بزرگداشت خدا بوده. نظير جملۀ «وَ إنَّ اللّهَ عَلَى نَصرِهِم لَقَدِير»، كه قدرت بر يارى را خاطرنشان كرده، نمى گويد كه خدا ايشان را يارى مى كند، تا به اين وسيله، به اين نكته اشاره كرده باشد كه او اين قدر بزرگ است كه هيچ اعتنايى به اين موضوع ندارد، و برايش حائز هيچ اهميتى نيست. چون براى كسى كه بر هر چيز قادر است، مشكلى نيست كه دوستان خود را يارى كند.


«'''الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيرِ حَقٍ إِلا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ...'''»:
«'''الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيرِ حَقٍّ إِلّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ...'''»:


اين آيه همانطور كه گفتيم مظلوميت مؤ منين را بيان مى كند، و آن اين است كه كفار بدون هيچ گونه حق و مجوزى ايشان را از ديار و وطنشان مكه بيرون كردند. آن هم نه اين طور كه دست ايشان را بگيرند، و از خانه و شهرشان بيرون كنند، بلكه آنقدر شكنجه و آزار كردند، و آنقدر براى آنان صحنه سازى نمودند، تا ناگزير شدند با پاى خود شهر و زندگى را رها نموده در ديار غربت منزل كنند، و از اموال و هستى خود چشم پوشيده ، با فقر و تنگدستى گرفتار شوند. عده اى به حبشه رفتند و جمعى بعد از هجرت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به مدينه .  
اين آيه، همان طور كه گفتيم، مظلوميت مؤمنان را بيان مى كند و آن، اين است كه كفار بدون هيچ گونه حق و مجوزى ايشان را از ديار و وطنشان مكه بيرون كردند. آن هم نه اين طور كه دست ايشان را بگيرند، و از خانه و شهرشان بيرون كنند، بلكه آن قدر شكنجه و آزار كردند، و آن قدر براى آنان صحنه سازى نمودند، تا ناگزير شدند با پاى خود، شهر و زندگى را رها نموده، در ديار غربت منزل كنند، و از اموال و هستى خود چشم پوشيده، با فقر و تنگدستى گرفتار شوند. عده اى به حبشه رفتند و جمعى بعد از هجرت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به مدينه.  


پس معناى اخراج در اينجا اين است كه آنها را مجبور به خروج كردند.
پس معناى اخراج در اين جا، اين است كه آن ها را مجبور به خروج كردند.


جمله ((الا ان يقولوا ربنا اللّه (( استثناى منقطع است كه معناى ((لكن (( را مى دهد يعنى : و ليكن به اين جهت اخراج شدند كه مى گفتند پروردگار ما اللّه است نه بت . و اين
جملۀ «إلَّا أن يَقُولُوا رَبُّنَا اللّه»، استثناى منقطع است كه معناى «لكن» را مى دهد. يعنى: وليكن به اين جهت اخراج شدند كه مى گفتند پروردگار ما «اللّه» است، نه بت.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۴۴ </center>
تعبير اشاره مى كند به اينكه مشركين آن قدر نفهم و منحرف از حق بودند كه اين كلمه حق را از مسلمانان جرم مى دانستند و همان را مجوز اين دانستند كه آنها را از وطن ماءلوف خود بيرون كنند.
و این تعبير اشاره مى كند به اين كه مشركان آن قدر نفهم و منحرف از حق بودند كه اين كلمه حق را از مسلمانان جرم مى دانستند و همان را مجوز اين دانستند كه آن ها را از وطن مألوف خود بيرون كنند.


بعضى از مفسرين گفته اند: استثناى مزبور متصل و به همان معناى اصليش است و مستثنا منه آن كلمه حق است و معناى آيه اين است كه : بدون حق از وطن اخراج شدند مگر براى اين حق كه مى گفتند: ((ربنااللّه (( و ليكن خواننده عزيز خودش خوب مى داند كه اين معنا با مقام هيچ تناسبى ندارد، چون مقام آيه ، مقام بيان اين جهت است كه اگر مؤ منين اخراج شدند بدون حق اخراج شدند، نه اينكه بخواهد بفرمايد: به خاطر اين حق (ربنا اللّه ) اخراج شدند نه به خاطر حقى ديگر.
بعضى از مفسران گفته اند: استثناى مزبور، متصل و به همان معناى اصلی اش است و مستثنا منه آن، كلمه «حق» است و معناى آيه اين است كه: بدون حق از وطن اخراج شدند، مگر براى اين حق كه مى گفتند: «رَبُّنَا اللّه»، وليكن خواننده عزيز، خودش خوب مى داند كه اين معنا با مقام هيچ تناسبى ندارد. چون مقام آيه، مقام بيان اين جهت است كه اگر مؤمنان اخراج شدند، بدون حق اخراج شدند. نه اين كه بخواهد بفرمايد: به خاطر اين حق (رَبُّنَا اللّه) اخراج شدند، نه به خاطر حقى ديگر.


و اگر همه مسلمانان را به اين وصف (كه از ديار خود اخراج شدند) توصيف فرموده از باب توصيف كل به وصف بعض است به عنايت اتحاد و ائتلاف ، چون مؤ منين از شدت اتحاد و ائتلاف همه با هم برادر و عليه دشمن يكدستند، و اگر همه امتها را به وصف بعضى افراد توصيف كرده ، اين در قرآن كريم تازگى ندارد، بلكه از حد شمار بيرون است .  
و اگر همه مسلمانان را به اين وصف (كه از ديار خود اخراج شدند) توصيف فرموده، از باب توصيف كل به وصف بعض است، به عنايت اتحاد و ائتلاف. چون مؤمنان از شدت اتحاد و ائتلاف، همه با هم برادر و عليه دشمن يكدست اند، و اگر همه امت ها را به وصف بعضى افراد توصيف كرده، اين در قرآن كريم تازگى ندارد، بلكه از حد شمار بيرون است.  


«'''و لو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم اللّه كثيرا'''» - كلمه ((صوامع (( جمع ((صومعه (( است ، و صومعه نام معبدهايى است كه براى عبادت عابدان و زاهدان ، در بالاى كوه ها و در بيابانهاى دوردست ساخته مى شد، و معمولا عمارتى نوك تيز و مخروطى بود. و كلمه ((بيع (( جمع ((بيعة (( - به كسر با - است كه نام معبد يهود و نصارى است.  
«'''وَ لولَا دَفعُ اللّه النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَوَامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذكَرُ فِيهَا اسمُ اللّه كَثِيراً'''» - كلمۀ «صَوَامِع»، جمع «صومعه» است، و «صومعه»، نام معبدهايى است كه براى عبادت عابدان و زاهدان، در بالاى كوه ها و در بيابان هاى دوردست ساخته مى شد، و معمولا عمارتى نوك تيز و مخروطى بود. و كلمۀ «بِيَع»، جمع «بيعة» - به كسر باء - است كه نام معبد يهود و نصارى است.  


و كلمه ((صلوات (( جمع ((صلاة (( است كه به معناى مصلا و نمازگاه يهود است و اگر نمازگاه يهود را ((صلاة (( ناميده ، از باب تسميه محل به نام حال است ، چون نماز حال در نمازگاه است همچنانكه در آيه ((لا تقربوا الصلوه و انتم سكارى - با حال مستى نزديك نماز نرويد(( كلمه نماز به معناى نمازگاه است ، به دليل اينكه در آخر دارد ((و لا جنبا الا عابرى سبيل - و نه در حال جنابت مگر اينكه رهگذر باشيد(( كه معلوم است عبور از نمازگاه ممكن است نه عبور از نماز.
و كلمۀ «صَلَوَات»، جمع «صلاة» است، كه به معناى مصلا و نمازگاه يهود است. و اگر نمازگاه يهود را «صلاة» ناميده، از باب تسميه محل به نام حال است. چون نماز حال در نمازگاه است، همچنان كه در آيه «لَا تَقرَبُوا الصَّلَوةَ وَ أنتُم سُكَارَى: با حال مستى نزديك نماز نرويد»، كلمه نماز به معناى نمازگاه است. به دليل اين كه در آخر دارد: «وَ لَا جُنُباً إلّا عَابِرِى سَبِيل: و نه در حال جنابت، مگر اين كه رهگذر باشيد»، كه معلوم است عبور از نمازگاه ممكن است، نه عبور از نماز.


بعضى از مفسرين گفته اند: ((صلوة (( كلمه عربى شده كلمه ((صلوثا((ى عبرانى است ، چون ((صلوثا(( - با ثاى سه نقطه و الف كوتاه - به معناى ((مصلى (( است . و كلمه
بعضى از مفسران گفته اند: «صلوة»، كلمه عربى شده كلمۀ «صلوثا»ى عبرانى است. چون «صلوثا» - با ثاى سه نقطه و الف كوتاه - به معناى «مُصلّى» است. و كلمۀ «مَسَاجِد»، جمع «مسجد» است، كه نام معبد مسلمين مى باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۴۵ </center>
((مساجد(( جمع ((مسجد(( است كه نام معبد مسلمين مى باشد.


حكمت تشريع حكم قتال و جهاد  
==حكمت تشريع حكم قتال و جهاد ==


اين آيه هر چند كه در مقام تعليل ، نسبت به تشريع قتال و جهاد قرار دارد و حاصلش اين است كه تشريع قتال به منظور حفظ مجتمع دينى از شر دشمنان دين است كه مى خواهند نور خدا را خاموش كنند، زيرا اگر جهاد نباشد همه معابد دينى و مشاعر الهى ويران گشته عبادات و مناسك از ميان مى رود، و ليكن در عين حال مراد از دفع خدا مردم را به دست يكديگر، اعم از مساءله جهاد است ، چون دفاع مردم از منافع حياتى خود و حفظ استقامت وضع زندگى ، سنتى است فطرى كه (چه اين آيه بفرمايد و چه نفرمايد) در ميان مردم جريان دارد، هر چند كه اين سنت فطرى هم منتهى به خداى تعالى مى شود. اوست كه آدمى را به چنين روشى هدايت كرده ، چون مى بينيم كه انسان را مانند ساير موجودات مجهز به جهاز و ادوات دفاع نموده ، تا به آسانى بتواند دشمن مزاحم حقش را دفع دهد، و نيز او را مجهز به فكر كرده ، تا با آن به فكر درست كردن وسايل دفع ، و سلاحهاى دفاعى بيفتد، تا از خودش و هر شاءنى از شؤ ون زندگى اش كه مايه حيات و يا تكميل حيات و تماميت سعادت او است دفاع كند.  
اين آيه هر چند كه در مقام تعليل ، نسبت به تشريع قتال و جهاد قرار دارد و حاصلش اين است كه تشريع قتال به منظور حفظ مجتمع دينى از شر دشمنان دين است كه مى خواهند نور خدا را خاموش كنند، زيرا اگر جهاد نباشد همه معابد دينى و مشاعر الهى ويران گشته عبادات و مناسك از ميان مى رود، و ليكن در عين حال مراد از دفع خدا مردم را به دست يكديگر، اعم از مساءله جهاد است ، چون دفاع مردم از منافع حياتى خود و حفظ استقامت وضع زندگى ، سنتى است فطرى كه (چه اين آيه بفرمايد و چه نفرمايد) در ميان مردم جريان دارد، هر چند كه اين سنت فطرى هم منتهى به خداى تعالى مى شود. اوست كه آدمى را به چنين روشى هدايت كرده ، چون مى بينيم كه انسان را مانند ساير موجودات مجهز به جهاز و ادوات دفاع نموده ، تا به آسانى بتواند دشمن مزاحم حقش را دفع دهد، و نيز او را مجهز به فكر كرده ، تا با آن به فكر درست كردن وسايل دفع ، و سلاحهاى دفاعى بيفتد، تا از خودش و هر شاءنى از شؤ ون زندگى اش كه مايه حيات و يا تكميل حيات و تماميت سعادت او است دفاع كند.  
۱۴٬۴۲۳

ویرایش