گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




مقصود از اينكه قرآن ((ذكر مبارك (( است
==مقصود از اين كه فرمود: «قرآن، ذكر مبارك» است==
«'''وَ هَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ أَ فَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ'''»:
«'''وَ هَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ'''»:


كلمه ((هذا - اين (( اشاره است به قرآن و اگر آن را ذكر مبارك خواند بدين جهت بود كه قرآن ذكرى است ثابت و دائم و كثير البركات ، هم مؤ من از آن بهره مند مى شود و هم آسايش كافر را در جامعه بشرى تاءمين نموده است ، و خلاصه همه اهل دنيا از آن منتفع مى گردند، چه آن را قبول داشته باشند و چه نداشته باشند چه به حقانيت آن اقرار داشته باشند و چه منكر آن باشند.  
كلمۀ «هَذَا: اين»، اشاره است به قرآن و اگر آن را «ذكر مبارك» خواند، بدين جهت بود كه قرآن، ذكرى است ثابت و دائم و كثير البركات. هم مؤمن از آن بهره مند مى شود و هم آسايش كافر را در جامعه بشرى تأمين نموده است. و خلاصه همه اهل دنيا از آن منتفع مى گردند. چه آن را قبول داشته باشند و چه نداشته باشند. چه به حقانيت آن اقرار داشته باشند و چه منكر آن باشند.  


دليل بر اين معنا تجزيه و تحليل آثار رشد و صلاحى است كه همين امروز در مجتمع بشرى مشاهده مى كنيم زيرا اگر به عقب برگرديم و تا به عصر نزول قرآن و ما قبل آن پيش برويم مى فهميم كه در اثر قرآن بشر از كجا به كجا رسيد، چه بود و چه شد، آن وقت مى فهميم كه قرآن ذكرى است مبارك كه همه افراد بشر به وسيله آن رشد يافتند، حال چه اينكه خودشان با زبان اقرار كنند و يا آنكه از اقرار زبانى به حقانيت آن خوددارى نمايند و منكرين حق آن را از زير پا بگذارند و نعمت عظماى آن را كفران كنند گو اينكه مسلمين هم در انكار منكرين و كفران آنان بى دخالت نبوده اند چون مسلمانان در امر قرآن كريم اهمال نمودند، همچنان كه خود قرآن از زبان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نقل مى كند كه در قيامت مى گويد ((يا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا((
دليل بر اين معنا، تجزيه و تحليل آثار رشد و صلاحى است كه همين امروز در مجتمع بشرى مشاهده مى كنيم. زيرا اگر به عقب برگرديم و تا به عصر نزول قرآن و ماقبل آن پيش برويم، مى فهميم كه در اثر قرآن، بشر از كجا به كجا رسيد. چه بود و چه شد. آن وقت مى فهميم كه قرآن، «ذكرى» است مبارك، كه همه افراد بشر به وسيله آن رشد يافتند. حال چه اين كه خودشان با زبان اقرار كنند و يا آن كه از اقرار زبانى به حقانيت آن خوددارى نمايند و منكران حق، آن را از زير پا بگذارند و نعمت عظماى آن را كفران كنند.
 
گو اين كه مسلمين هم در انكار منكران و كفران آنان بى دخالت نبوده اند. چون مسلمانان در امر قرآن كريم اهمال نمودند، همچنان كه خود قرآن، از زبان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل مى كند كه در قيامت مى گويد: «يَا رَبِّ إنَّ قَومِى اتَّخَذُوا هَذَا القُرآنَ مَهجُوراً».
<span id='link298'><span>
<span id='link298'><span>
==مقصود از اينكه فرمود: ما به ابراهيم رشد او را داديم ==
==مقصود از اين كه فرمود: ما به ابراهيم، رشد او را داديم ==
«'''وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشدَهُ مِن قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عَالِمِينَ'''»:
«'''وَ لَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشدَهُ مِن قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عَالِمِينَ'''»:


در اين آيه به ما قبل موسى و هارون ، و نزول تورات ، انعطافى شده ، و كلمه ((من قبل (( آن را به خوبى مى رساند و مراد اين است كه بفرمايد: دادن تورات به موسى و هارون از ما امر نو ظهورى نيست ، بلكه سوگند مى خورم كه ما قبل از موسى و هارون اين رشد را به ابراهيم داده بوديم .
در اين آيه، به ماقبل موسى و هارون، و نزول تورات، انعطافى شده. و كلمۀ «مِن قَبل»، آن را به خوبى مى رساند و مراد اين است كه بفرمايد: دادن تورات به موسى و هارون از ما، امر نوظهورى نيست، بلكه سوگند مى خورم كه ما قبل از موسى و هارون، اين رشد را به ابراهيم داده بوديم.


و مقصود از ((رشد(( معنايى است كه در مقابل ((غى (( و گمراهى قرار دارد، و آن رسيدن به واقع است ، و در ابراهيم اهتداى فطرى و تام و تمام او به توحيد و به ساير معارف حقه است ، و اضافه رشد به ضميرى كه به ابراهيم بر مى گردد، اختصاص رشد را به وى مى رساند،
و مقصود از «رشد»، معنايى است كه در مقابل «غىّ» و گمراهى قرار دارد و آن، رسيدن به واقع است، و در ابراهيم اهتداى فطرى و تام و تمام او به توحيد و به ساير معارف حقه است، و اضافه رشد به ضميرى كه به ابراهيم بر مى گردد، اختصاص رشد را به وى مى رساند، و مى فهماند كه ابراهيم خود لايق چنان رشدى بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۹ </center>
و مى فهماند كه ابراهيم خود لايق چنان رشدى بود، مؤ يد اين معنا جمله ((و كنا به عاملين - ما هم او را مى شناختيم (( است ، و اين كنايه است از علم به خصوصيات حال او، و مقدار استعدادش .


و معناى آيه اين است كه سوگند مى خورم كه ما به ابراهيم داديم آنچه را كه وى مستعد و لايق آن بود، و آن عبارت بود از رشد، و رسيدنش به واقع ، و ما او را از پيش مى شناختيم . و همانطور كه گذشت مراد از آنچه خداى سبحان به ابراهيم داد، همان دين توحيد و ساير معارف حقه است كه ابراهيم (عليه السلام ) بدون تعلم از معلمى ، و يا تذكر مذكرى ، و يا تلقين ملقنى ، با صفاى فطرت ونور بصيرت خود درك كرد.
مؤيد اين معنا، جملۀ «وَ كُنَّا بِهِ عاَلمِين: ما هم او را مى شناختيم» است و اين، كنايه است از علم به خصوصيات حال او، و مقدار استعدادش.
 
و معناى آيه اين است كه: سوگند مى خورم كه ما به ابراهيم داديم آنچه را كه وى مستعد و لايق آن بود، و آن عبارت بود از رشد، و رسيدنش به واقع، و ما او را از پيش مى شناختيم.  
 
و همان طور كه گذشت، مراد از آنچه خداى سبحان به ابراهيم داد، همان دين توحيد و ساير معارف حقه است، كه ابراهيم «عليه السلام» بدون تعلم از معلمى و يا تذكر مذكّرى، و يا تلقين ملقنى، با صفاى فطرت و نور بصيرت خود درك كرد.
<span id='link299'><span>
<span id='link299'><span>
==گفتگوى ابراهيم «ع»، با قوم بت پرست خود ==
==گفتگوى ابراهيم «ع»، با قوم بت پرست خود ==
۱۷٬۰۶۹

ویرایش