گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۸: خط ۵۸:
<span id='link211'><span>
<span id='link211'><span>


==روايتى درباره برداشتن خاک از زیر پای اسب جبرئیل توسط سامرى==
==روايتى درباره برداشتن خاک از زیر پای اسب جبرئیل، توسط سامرى==
و در همان كتاب است كه عبد بن حميد و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ از على روايت كرده اند كه فرموده : جبرئيل وقتى نازل شد و موسى را به آسمان برد در ميان همه مردم سامرى او را ديد، و از جاى پاى اسبش ‍ قبضه اى برداشت ، جبرئيل موسى را پشت خود سوار كرده تا به درب آسمان نزديك شدند، خودش بالا رفت و خدا الواح را مى نوشت ، جبرئيل آنقدر نزديك شده بود كه صداى صفير قلم خدا را مى شنيد، وقتى خداوند به موسى خبرداد كه قومش بعد از آمدن او گمراه شدند موسى نازل شد و عجل را گرفته و سوزانيد.
و در همان كتاب است كه عبد بن حميد و ابن ابى حاتم و ابوالشيخ، از على روايت كرده اند كه فرموده: جبرئيل وقتى نازل شد و موسى را به آسمان برد، در ميان همه مردم، سامرى او را ديد و از جاى پاى اسبش، قبضه اى برداشت. جبرئيل، موسى را پشت خود سوار كرده تا به درب آسمان نزديك شدند. خودش بالا رفت و خدا الواح را مى نوشت. جبرئيل آن قدر نزديك شده بود كه صداى صفير قلم خدا را مى شنيد. وقتى خداوند به موسى خبرداد كه قومش بعد از آمدن او گمراه شدند، موسى نازل شد و عجل را گرفته و سوزانيد.


مؤ لف : اين روايت هم مطلبى دارد كه از روايات قبليش عجيب تر است ، و آن اين است كه جبرئيل موسى را به آسمان برده ، و حال آنكه سياق آيات قصه در اين سوره ، و در سوره هاى ديگر با آن مساعدت ندارد، و از اين عجيب تر اينكه سامرى خاك را از جاى پاى اسب جبرئيل وقتى برداشت كه جبرئيل آمده بود تا موسى را عروج دهد، و چون اين قضيه در طور بوده ناگزير بنى اسرائيل و سامرى نيز بايد با او باشند، با اينكه مى دانيم كه سامرى در ميان قوم بود، نه در طور، و همچنين اگر اين نزول و صعود جبرئيل صحيح باشد قطعا در آخر ميقات بوده و حال آنكه آن روزها سامرى كار خود را كرده بود و بنى اسرائيل به دست وى گمراه شده بودند.
مؤلف: اين روايت هم مطلبى دارد كه از روايات قبلی اش، عجيب تر است و آن، اين است كه: جبرئيل موسى را به آسمان برده، و حال آن كه سياق آيات قصه در اين سوره، و در سوره هاى ديگر با آن مساعدت ندارد.  


نظير اين اشكال بر ساير اخبارى هم كه مى گويد خاك را از جاى پاى اسب جبرئيل هنگامى كه مى خواست فرعون را داخل دريا كند برداشت ، وارد است براى اينكه در آن ساعت كه اين تمثل جريان مى يافت ، سامرى با بنى اسرائيل از آب گذشته بودند و بين جبرئيل و اسب او و بين سامرى يك دريا فاصله بوده و پهناى دريا هم طبعا بسيار زياد بوده ، ديگر سامرى كجا جاى پاى اسب جبرئيل را مى ديده ؟!.
و از اين عجيب تر، اين كه: سامرى خاك را از جاى پاى اسب جبرئيل وقتى برداشت كه جبرئيل آمده بود تا موسى را عروج دهد، و چون اين قضيه در طور بوده، ناگزير بنى اسرائيل و سامرى نيز بايد با او باشند، با اين كه مى دانيم كه سامرى در ميان قوم بود، نه در طور. و همچنين اگر اين نزول و صعود جبرئيل صحيح باشد، قطعا در آخر ميقات بوده و حال آن كه آن روزها، سامرى كار خود را كرده بود و بنى اسرائيل به دست وى، گمراه شده بودند.


از اين اشكال مهم تر اشكالات ديگرى است كه به اين روايت وارد است و در سابق به طور اشاره گذشت ، و حاصلش اين است كه:
نظير اين اشكال بر ساير اخبارى هم كه مى گويد خاك را از جاى پاى اسب جبرئيل هنگامى كه مى خواست فرعون را داخل دريا كند، برداشت، وارد است. براى اين كه در آن ساعت كه اين تمثل جريان مى يافت، سامرى با بنى اسرائيل از آب گذشته بودند و بين جبرئيل و اسب او و بين سامرى يك دريا فاصله بوده و پهناى دريا هم طبعا بسيار زياد بوده، ديگر سامرى، كجا جاى پاى اسب جبرئيل را مى ديده؟!
 
از اين اشكال مهمتر، اشكالات ديگرى است كه به اين روايت وارد است و در سابق به طور اشاره گذشت، و حاصلش اين است كه:
<span id='link212'><span>
<span id='link212'><span>
اولا: اين اخبار مخالف با كتاب خدا است ، چون كتاب خدا تصريح دارد بر اين كه گوساله جسدى بدون روح بوده و حال آنكه اين اخبار جسدى داراى روح را اثبات مى كنند، و
 
اولا: اين اخبار، مخالف با كتاب خدا است. چون كتاب خدا تصريح دارد بر اين كه گوساله، جسدى بدون روح بوده و حال آن كه اين اخبار، جسدى داراى روح را اثبات مى كنند، و خبر، هر قدر هم که
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۷ </center>
خبر هر قدر هم كه صحيح باشد با مخالفت با كتاب خدا حجيت ندارد، و اگر حجت باشد بايد كتاب خدا از حجيت ساقط شود، و آن وقت حجيت كتاب بايد موقوف باشد بر موافقتش با خبر، و يا حداقل با عدم مخالفت با خبر و حال آنكه حجيت خبر بلكه حجيت كلام رسول (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كه خبر آن را حكايت مى كند، و بلكه اصل نبوت خاتم انبياء (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) موقوف بر حجيت ظاهر كتاب است نه به عكس ، و اگر توقف از دو طرف باشد دور است و بطلان دور واضح است ، و اگر بخواهى تفصيل اين بحث را ببينى بايد به كتب اصول مراجعه نمايى .
صحيح باشد، با مخالفت با كتاب خدا حجيت ندارد. و اگر حجت باشد، بايد كتاب خدا از حجيت ساقط شود، و آن وقت حجيت كتاب بايد موقوف باشد بر موافقتش با خبر، و يا حداقل با عدم مخالفت با خبر و حال آن كه حجيت خبر، بلكه حجيت كلام رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كه خبر آن را حكايت مى كند، و بلكه اصل نبوت خاتم انبياء «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، موقوف بر حجيت ظاهر كتاب است نه به عكس. و اگر توقف از دو طرف باشد، دور است و بطلان دور واضح است. و اگر بخواهى تفصيل اين بحث را ببينى، بايد به كتب اصول مراجعه نمايى.


<span id='link213'><span>
<span id='link213'><span>
و ثانيا: همه اين روايات از اخبار آحادند، و حجيت خبر واحد (خبرى كه يقين به صدور آن نداريم )، در غير احكام شرعى معنا ندارد، براى اينكه معناى حقيقى اينكه شارع اسلام بفرمايد: من خبر واحد را حجت قرار دادم ، اين است كه ترتيب اثر واقع را بر حجت ظاهرى واجب كرده باشد و اين ايجاب متوقف بر اين است كه اثرى عملى براى حجيت خبر باشد، مانند احكام شرعى ، و اما غير احكام شرعى اثرى عملى ندارد تا معناى حجيت خبر ترتيب اثر عملى باشد.


مثلا اگر روايتى (خبر واحدى ) بگويد كه : بسم اللّه الرحمن الرحيم جزء هر سوره است ، آن وقت معناى حجيت خبر واحد اين مى شود كه بايد در نماز بسم اللّه را هم بخوانى ، و اما اگر خبرى بگويد: سامرى اهل كرمان بوده ، حجيت آن چه اثرى دارد؟ معناى حجت قرار دادن شارع اسلام خبر واحد را، اين است كه مضمون آن را كه بيش از ظن و گمان نيست قطعى حساب كن ، و من نمى توانم مفاد روايت مذكور را كه مساءله تكوينى است قطعى حساب كنم ، و ممكن نيست يقين كنم كه سامرى كرمانى بوده ، به خلاف احكام تشريعى و جعلى مانند جزئيت سوره كه معامله يقينى كردن با آن ممكن است . و تفصيل اين مساءله در علم اصول آمده است ، به آنجا مراجعه شود.
و ثانيا: همه اين روايات از اخبار آحادند، و حجيت خبر واحد (خبرى كه يقين به صدور آن نداريم)، در غير احكام شرعى معنا ندارد. براى اين كه معناى حقيقى اين كه شارع اسلام بفرمايد: «من خبر واحد را حجت قرار دادم»، اين است كه ترتيب اثر واقع را بر حجت ظاهرى واجب كرده باشد و اين ايجاب، متوقف بر اين است كه اثرى عملى براى حجيت خبر باشد. مانند احكام شرعى، و اما غير احكام شرعى، اثرى عملى ندارد تا معناى حجيت خبر، ترتيب اثر عملى باشد.
 
مثلا اگر روايتى (خبر واحدى) بگويد كه: «بسم اللّه الرحمن الرحيم، جزء هر سوره است»، آن وقت معناى حجيت خبر واحد اين مى شود كه بايد در نماز، بسم اللّه را هم بخوانى.
 
و اما اگر خبرى بگويد: سامرى اهل كرمان بوده، حجيت آن چه اثرى دارد؟ معناى حجت قرار دادن شارع اسلام خبر واحد را، اين است كه مضمون آن را كه بيش از ظن و گمان نيست، قطعى حساب كن، و من نمى توانم مفاد روايت مذكور را كه مسأله تكوينى است، قطعى حساب كنم، و ممكن نيست يقين كنم كه سامرى كرمانى بوده. به خلاف احكام تشريعى و جعلى مانند جزئيت سوره، كه معامله يقينى كردن با آن ممكن است. و تفصيل اين مسأله در علم اصول آمده است. به آن جا مراجعه شود.


البته غير از چند ايرادى كه ما وارد كرديم ، بعضى ديگر ايرادات ديگرى بر كسانى كه آيه را با اين روايت تفسير نموده اند وارد كرده اند، كه در بى اعتبارى و نادرستى ، دست كمى از آن تفسير ندارد، بعضى ديگر به يارى آن مفسرين برخاسته و پاسخهايى داده اند كه آن نيز دست كمى از خود ايرادها ندارد.
البته غير از چند ايرادى كه ما وارد كرديم، بعضى ديگر، ايرادات ديگرى بر كسانى كه آيه را با اين روايت تفسير نموده اند، وارد كرده اند، كه در بى اعتبارى و نادرستى، دست كمى از آن تفسير ندارد. بعضى ديگر، به يارى آن مفسران برخاسته و پاسخ هايى داده اند كه آن نيز، دست كمى از خود ايرادها ندارد.


بعضى از مفسرين در تاءييد تفسير ذكر شده گفته اند كه : اين تفسير، تفسير به ماثور است آن هم ماءثور از بهترين قرنها كه همان قرن اول صحابه و تابعين است ، و در آن قرن كسى تفسير به راءى نمى كرده ، پس در حقيقت روايات مزبور به منزله خبرى است كه سندش
بعضى از مفسران در تأييد تفسير ذكر شده، گفته اند كه: اين تفسير، تفسير به مأثور است، آن هم مأثور از بهترين قرن ها، كه همان قرن اول صحابه و تابعين است، و در آن قرن كسى تفسير به رأى نمى كرده. پس در حقيقت، روايات مزبور به منزله خبرى است كه سندش مرفوع باشد و اعراض از چنين تفسيرى گمراهى است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۸ </center>
مرفوع باشد و اعراض از چنين تفسيرى گمراهى است .


ولى چند اشكال به اين تاءييد وارد است :
ولى چند اشكال به اين تأييد وارد است:


اولا: صرف اينكه قرنى از ميان ساير قرون بهترين قرن باشد، دليل نمى شود بر اينكه تمامى حرفهايى كه به آن قرن منتهى مى شود حجت باشد، زيرا هيچ ملازمه اى نيست ميان بهتر بودن قرن با راست و حقيقت بودن همه حرفهاى نقل شده از آن ، و همه آراء و اعمال مستند به آن تا بگوييم همه آن حرفها راست و همه آن آراء حق و همه آن اعمال صالح است ، براى اينكه در اخبار ماثوره از اهل آن قرن ، تعداد زيادى سراغ داريم كه با يكديگر متناقضند، و عقل به صراحت و بداهت حكم مى كند كه از هر دو متناقض يكى باطل است،
اولا: صرف اين كه قرنى از ميان ساير قرون، بهترين قرن باشد، دليل نمى شود بر اين كه تمامى حرف هايى كه به آن قرن منتهى مى شود، حجت باشد. زيرا هيچ ملازمه اى نيست ميان بهتر بودن قرن، با راست و حقيقت بودن همه حرف هاى نقل شده از آن، و همه آراء و اعمال مستند به آن، تا بگوييم همه آن حرف ها، راست و همه آن آراء، حق و همه آن اعمال صالح است. براى اين كه در اخبار مأثوره از اهل آن قرن، تعداد زيادى سراغ داريم كه با يكديگر متناقض اند، و عقل به صراحت و بداهت حكم مى كند كه از هر دو متناقض، يكى باطل است.


پس آن كس كه اهل علم و بحث است از اهل آن قرن نيز بايد مطالبه دليل كند به چه دليل اين حرف را زده و يا اين راءى را داده و يا اين عمل را كرده اى ، و در اين مطالبه دليل ، فرقى ميان اهل قرن اول با ساير مردم نيست هر چند كه ممكن است از نظر فضيلت ميان اين دو دسته فرق باشد.
پس آن كس كه اهل علم و بحث است، از اهل آن قرن نيز بايد مطالبه دليل كند به چه دليل اين حرف را زده و يا اين رأى را داده و يا اين عمل را كرده اى، و در اين مطالبه دليل، فرقى ميان اهل قرن اول با ساير مردم نيست، هر چند كه ممكن است از نظر فضيلت، ميان اين دو دسته فرق باشد.


و ثانيا: هر چند مساءله مورد بحث ما كه اخبارى درباره اش وارد شده از مسائلى نيست كه راءى و فتوى در آن دخالت داشته باشد، چون آنچه وارد شده درباره جزئيات يك داستان است ، و هر چند در چنين مواردى بايد با اثر و خبر اهل قرن اول معامله روايت مرفوع كرد، اما اين در صورتى است كه اهل قرن روايات خود را منتهى به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كنند، ليكن ما در ميان آنان ، حتى در ميان صحابه كه دست اولند بسيارى را سراغ داريم كه چيزهايى را روايت كرده اند كه منتهى به يهود و غير يهود مى شود، و اگر كسى به اخبار ماثوره از آنان در داستانهاى ذى القرنين ، بهشت ارم و داستان موسى و خضر و عمالقه و معجزات موسى و لغزش هاى انبياء و امثال آن مراجعه نمايد، در آنچه ما گفتيم شكى برايش باقى نمى ماند، و اينگونه اخبار بى شمار است ، و اگر بنا باشد حكم روايت مرفوعه را بر آن جارى كنيم ، بيش از اين اقتضاء ندارد كه بگوييم : بله فلان يهودى چنين گفته بوده ، ولى مستلزم اين نيست كه بگوييم آرى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) چنين فرموده .
و ثانيا: هر چند مسأله مورد بحث ما، كه اخبارى درباره اش وارد شده، از مسائلى نيست كه رأى و فتوا در آن دخالت داشته باشد، چون آنچه وارد شده، درباره جزئيات يك داستان است، و هرچند در چنين مواردى بايد با اثر و خبر اهل قرن اول، معامله روايت مرفوع كرد، اما اين در صورتى است كه اهل قرن، روايات خود را منتهى به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كنند.  


و ثالثا: ما تسليم مى شويم و گفتار آن مفسر را در تاءييد همكارانش قبول مى كنيم و ليكن مى گوييم : روايت مرفوعه كه از روايت صحيحه بالاتر نيست ، و ما در سابق خاطر نشان كرديم كه روايت هر قدر هم كه صحيح باشد در غير احكام شرعى حجيت ندارد، مخصوصا در صورتى كه مخالف با كتاب هم باشد.
ليكن ما در ميان آنان، حتى در ميان صحابه كه دست اول اند، بسيارى را سراغ داريم كه چيزهايى را روايت كرده اند كه منتهى به يهود و غيريهود مى شود، و اگر كسى به اخبار مأثوره از آنان در داستان هاى ذى القرنين، بهشت ارم و داستان موسى و خضر و عمالقه و معجزات موسى و لغزش هاى انبياء و امثال آن مراجعه نمايد، در آنچه ما گفتيم شكى برايش باقى نمى ماند، و اين گونه اخبار بى شمار است. و اگر بنا باشد حكم روايت مرفوعه را بر آن جارى كنيم، بيش از اين اقتضاء ندارد كه بگوييم: بله فلان يهودى چنين گفته بوده، ولى مستلزم اين نيست كه بگوييم آرى، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» چنين فرموده.
 
و ثالثا: ما تسليم مى شويم و گفتار آن مفسر را در تأييد همكارانش قبول مى كنيم، وليكن مى گوييم: روايت مرفوعه كه از روايت صحيحه بالاتر نيست، و ما در سابق خاطرنشان كرديم كه روايت، هر قدر هم كه صحيح باشد، در غير احكام شرعى حجيت ندارد. مخصوصا در صورتى كه مخالف با كتاب هم باشد.
<span id='link214'><span>
<span id='link214'><span>
==نقد رواياتى كه صداى گوساله سامرى را مستند به خدا و آزمايش الهى مى دانند ==
==نقد رواياتى كه صداى گوساله سامرى را مستند به خدا و آزمايش الهى مى دانند ==
و در محاسن به سند خود از وصافى ، از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: از جمله مناجاتها كه ميان موسى و پروردگارش شد، يكى اين بود كه عرضه داشت :
و در محاسن به سند خود از وصافى ، از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: از جمله مناجاتها كه ميان موسى و پروردگارش شد، يكى اين بود كه عرضه داشت :
۱۷٬۰۵۲

ویرایش