۱۶٬۸۷۵
ویرایش
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
<span id='link191'><span> | <span id='link191'><span> | ||
«'''قَالُوا لَن نُّؤْثِرَك عَلى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الَّذِى فَطرَنَا فَاقْضِ مَا أَنت قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضى هَذِهِ الحَْيَوةَ الدُّنْيَا'''»: | «'''قَالُوا لَن نُّؤْثِرَك عَلى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الَّذِى فَطرَنَا فَاقْضِ مَا أَنت قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضى هَذِهِ الحَْيَوةَ الدُّنْيَا'''»: | ||
اين آيه | اين آيه شريفه، كلامى است كه در لفظ، بليغ و در مفهوم، وزين و در معنا، بعيد و در منزلت، رفيع است. كلامى است كه علم و حكمت از آن مى جوشد و فوران مى كند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۲ </center> | ||
آرى، وضع مردمى را حكايت مى كند كه تا يك ساعت قبل دل هايى آكنده از هيبت و ابهت فرعون داشتند، و نفوس خود را از زينت و زخارف دنيوى كه با او بود - و جز خيال هاى كاذب و موهوماتى باطل نبود - خيره و پست نموده و او را ربّ اعلى مى پنداشتند، و به او سوگند مى خوردند، همچنان كه هنگام انداختن طناب ها و چوبدستى ها گفتند: «بِعِزََّةٍ فِرعَونَ إنَّا لَنَحنُ الغَالِبُون». | |||
و بعد از يك ساعت كه حق برايشان روشن گشت، ديدگانشان باز گرديد، ناگهان آنچه از فرعون در دل داشتند، و آن عزّت و سلطنت و آن زينت و زخرفى كه برايش قائل بودند، يكباره فراموش گشت. ايمان به خدا در عرض يك ساعت، آن چنان تحولى در دل ها به وجود آورد كه رذيله ترس و تملق پيروى هوا و شيفتگى در برابر سراب زينت زندگى دنيا را بكلّى نابود كرده، در همين مدت كوتاه، عشق به حق و قدم نهادن در تحت ولايت خدا، و اعتزاز به عزّت او را جايگزين آن رذايل نمود. ديگر جز آنچه خدا اراده كند، اراده اى ندارند، و ديگر جز از خدا اميدى نداشته و جز از او نمى ترسند. | |||
همۀ اين ها، از محاوره اى كه ميان فرعون و ايشان رد و بدل شده و از مقايسه كلام او و پاسخ ساحران به وى فهميده مى شود. در يك سو فرعون است كه در تاريكى غفلت از مقام پروردگار خود قرار دارد و جز خود نمى بيند، و به خود نسبت ربوبيت قبط مى دهد. | |||
آرى در يك طرف اين محاوره، حاكم مصر است كه جنود مجنّده دارد. هرچه بخواهد، مى كند و هر حكمى بخواهد، مى راند، وليكن از نظر حق و حقيقت، هيچ چيز ندارد و جز به دعاوى باطله دلخوش ندارد. آن چنان مست و مغرور جهل خويش است كه خيال مى كند حق و حقيقت خاضع و پيرو باطل او مى شود، و توقع دارد كه نفوس مردم - با اين كه شعور و داورى، جبلّى آن هاست - بدون اجازه او چيزى را با شعور و دركش درك نكند، و بى اذن او، دل ها به هيچ حقى يقين پيدا نكند. لذا با تعجب به ساحران مى گويد: «آمَنتُم لَهُ قَبلَ أن آذَنَ لَكُم: آيا بدون اجازه من، به او ايمان آورديد»؟ | |||
<span id='link192'><span> | <span id='link192'><span> | ||
==فرعون و ساحران ، و دو ديدگاه مختلف مادى و الهى == | ==فرعون و ساحران ، و دو ديدگاه مختلف مادى و الهى == | ||
و نيز او چنين مى پندارد كه آدمى جز اين ساختمان بدنى و جسمانى كه چند صباحى زندگى مى كند، و سپس فانى و فاسد مى گردد، حقيقت ديگرى ندارد و جز رسيدن به لذائذ مادى و فانى همين بدن جسمانى سعادت ديگرى برايش نيست ، چون در تهديد ساحران مى گويد: ((سوگند كه دست و پايتان را به عكس قطع مى كنم و سوگند كه به تنه هاى درختان خرما به دارتان مى آويزم ، و به زودى خواهيد فهميد كه كدام يك از ما عذاب سخت ترى و باقى ترى خواهد داشت (( كه اگر در آخر كلام او دقت شود، به دست مى آيد كه غير از عذابهاى دنيوى عذابى ديگر سراغ نداشته . | و نيز او چنين مى پندارد كه آدمى جز اين ساختمان بدنى و جسمانى كه چند صباحى زندگى مى كند، و سپس فانى و فاسد مى گردد، حقيقت ديگرى ندارد و جز رسيدن به لذائذ مادى و فانى همين بدن جسمانى سعادت ديگرى برايش نيست ، چون در تهديد ساحران مى گويد: ((سوگند كه دست و پايتان را به عكس قطع مى كنم و سوگند كه به تنه هاى درختان خرما به دارتان مى آويزم ، و به زودى خواهيد فهميد كه كدام يك از ما عذاب سخت ترى و باقى ترى خواهد داشت (( كه اگر در آخر كلام او دقت شود، به دست مى آيد كه غير از عذابهاى دنيوى عذابى ديگر سراغ نداشته . |
ویرایش