گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۲۳۹: خط ۲۳۹:
<span id='link175'><span>
<span id='link175'><span>


==توضيح نكات جواب موسى «ع» در معرفی ربُّ العالَمين ==
==توضيح نكات جواب موسى «ع»، در معرفی ربُّ العالَمين ==
«'''قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شئٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى'''»:
«'''قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شئٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى'''»:


سياق آيه ، يعنى وقوع آن در جواب از سؤ ال فرعون ، كه پرسيد: ((پروردگار شما كيست (( اين معنا را مى رساند كه كلمه ((خلقه (( به معناى اسم مصدر باشد و ضمير آن به كلمه شى ء برگردد، پس مراد، وجود خاص هر چيزى است .
سياق آيه، يعنى وقوع آن در جواب از سؤال فرعون كه پرسيد: «پروردگار شما كيست»، اين معنا را مى رساند كه كلمۀ «خَلقَهُ»، به معناى اسم مصدر باشد و ضمير آن، به كلمۀ «شئ» برگردد. پس مراد، وجود خاص هر چيزى است.


كلمه هدايت به معناى اين است كه راه هر چيز را به آن طورى نشان دهيم كه او را به مطلوبش برساند، و يا لااقل راهى كه به سوى مطلوب او منتهى مى شود به او نشان دهيم و برگشت هر دو معنا به يك حقيقت بر مى گردد و آن عبارت است از نوعى رساندن مطلوب ، حال يا رساندن به خود مطلوب ، و يا رساندن به طريق منتهى به آن .
كلمۀ «هدايت»، به معناى اين است كه راه هر چيز را به آن طورى نشان دهيم كه او را به مطلوبش برساند، و يا لااقل راهى كه به سوى مطلوب او منتهى مى شود، به او نشان دهيم. و برگشت هر دو معنا، به يك حقيقت بر مى گردد و آن، عبارت است از: نوعى رساندن مطلوب. حال يا رساندن به خود مطلوب، و يا رساندن به طريق منتهى به آن.


در اين آيه نامى از هدايت برده شده ولى از هدف برده نشده ، و در كلام چيزى كه بتواند مفعول ((هدى (( واقع باشد جز كلمه ((شى ء(( نيست ، پس ظاهر آيه اين مى شود كه مراد هدايت همه اشياى مذكور در سابق - به سوى مطلوبش باشد و مطلوب آن همان هدفى است كه به خاطر آن خلق شده ، و معناى هدايتش به سوى آن هدف راه بردن و به كار انداختنش به سوى آن است ، همه اين استفاده هايى كه كرديم از راه مناسبت بعضى از جملات با بعضى ديگر است .
در اين آيه، نامى از «هدايت» برده شده، ولى از هدف برده نشده، و در كلام چيزى كه بتواند مفعول «هَدى» واقع باشد، جز كلمۀ «شَئ» نيست. پس ظاهر آيه اين مى شود كه مراد هدايت همه اشياى مذكور در سابق - به سوى مطلوبش باشد و مطلوب آن، همان هدفى است كه به خاطر آن خلق شده، و معناى هدايتش به سوى آن هدف، راه بردن و به كار انداختنش به سوى آن است. همه اين استفاده هايى كه كرديم، از راه مناسبت بعضى از جملات با بعضى ديگر است.


پس برگشت معناى آيه به اين مى شود كه پروردگار من آن كسى است كه ميان همه موجودات رابطه برقرار كرده و وجود هر موجودى را با تجهيزات آن يعنى قوا و آلات و آثارى كه به وسيله آن به هدفش منتهى مى شود، با ساير موجودات مرتبط نموده است ، مثلا جنين از
پس برگشت معناى آيه، به اين مى شود كه: پروردگار من، آن كسى است كه ميان همه موجودات رابطه برقرار كرده و وجود هر موجودى را با تجهيزات آن، يعنى قوا و آلات و آثارى كه به وسيله آن به هدفش منتهى مى شود، با ساير موجودات مرتبط نموده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۳۲ </center>
انسان را كه نطفه است به صورت انسان فى نفسه مجهز به قوا و اعضايى كرده كه نسبت به افعال و آثار تناسبى دارد، كه همان تناسب او را به سوى انسانى كامل منتهى مى كند، كامل در نفس ، و كامل از حيث بدن.


پس به نطفه آدمى ، با استعدادى كه براى آدم شدن دارد خلقتى كه مخصوص او است داده شده و آن خلقت مخصوص همان وجود خاص ‍ انسانى است ، آنگاه همان وجود با آنچه از قوا و اعضاء كه دارد بدان مجهز شده به سوى مطلوبش كه همان غايت وجود انسانى و آخرين درجه كمال مخصوص به اين نوع است سير داده مى شود.
مثلا جنين از انسان را كه نطفه است، به صورت انسان فى نفسه، به قوا و اعضايى مجهز كرده، كه نسبت به افعال و آثار تناسبى دارد، كه همان تناسب، او را به سوى انسانى كامل منتهى مى كند. كامل در نفس، و كامل از حيث بدن.


با اين بيان وجه عطف كلمه ((هدى (( بر جمله ((اعطى كل شى ء خلقه (( به وسيله كلمه ((ثم (( معلوم گرديد، چون اين كلمه نوعى تاءخير را مى رساند و در مورد بحث مقصود تاءخير رتبى است ، چون سير و حركت هر چيزى رتبه بعد از خلقت و وجود او است ، گو اينكه همين تاءخر در موجودات جسمانى كه وجودشان تدريجى است تاءخر زمانى هم به خود مى گيرد.
پس به نطفه آدمى، با استعدادى كه براى آدم شدن دارد، خلقتى كه مخصوص او است، داده شده و آن خلقت مخصوص همان وجود خاص انسانى است. آنگاه همان وجود با آنچه از قوا و اعضاء كه دارد، بدان مجهز شده، به سوى مطلوبش كه همان غايت وجود انسانى و آخرين درجه كمال مخصوص به اين نوع است، سير داده مى شود.


و نيز روشن شد كه مراد از هدايت ، هدايت عمومى است كه دامنه اش ‍ تمامى موجودات را گرفته است ، نه هدايت مخصوص به انسانها و معناى هدايت عمومى با تجزيه و تحليل هدايت خاص انسانى و سپس ‍ القاء خصوصيت انسانى آن به خوبى معلوم مى شود، زيرا اگر اين كار را بكنيم مى فهميم كه هدايت هر چيزى عبارت از راه نشان دادن به آن است ، راهى كه آن را به مطلوبش برساند، و به طور كلى ((راه (( عبارت است از رابطه ميان قاصد و مقصود، پس هر چيزى كه مجهز به جهازى شده كه او را به چيزى برساند و بدان مربوطش كند در حقيقت به سوى آن چيز هدايت شده است ، پس به اين اعتبار هر چيزى با جهازى كه بدان مجهز گشته به سوى كمالش هدايت شده و هادى او خدا است .
با اين بيان، وجه عطف كلمۀ «هَدى» بر جملۀ «أعطَى كُلَّ شَئٍ خَلقَهُ» به وسيله كلمۀ «ثُمّ» معلوم گرديد. چون اين كلمه نوعى تأخير را مى رساند و در مورد بحث مقصود تأخير رتبى است. چون سير و حركت هر چيزى، رتبه بعد از خلقت و وجود او است. گو اين كه همين تأخّر در موجودات جسمانى كه وجودشان تدريجى است، تأخّر زمانى هم به خود مى گيرد.


بنابراين نظام فعل و انفعالى كه در همه موجودات هست (و يا به عبارت ديگر) نظام جزئى كه مخصوص به هر موجودى است و نظام عامى كه جامع همه نظامهاى جزئى است ، از حيث ارتباطى كه اجزاى آن به يكديگر دارند و موجودات از يك جزء آن به سوى جزئى ديگر منتقل مى شوند، خود مصداق هدايت خداى تعالى است كه به عنايتى ديگر مصداق تدبير او نيز هست .
و نيز روشن شد كه مراد از «هدايت»، هدايت عمومى است كه دامنه اش تمامى موجودات را گرفته است. نه هدايت مخصوص به انسان ها و معناى هدايت عمومى با تجزيه و تحليل هدايت خاص انسانى و سپس القاء خصوصيت انسانى آن به خوبى معلوم مى شود. زيرا اگر اين كار را بكنيم، مى فهميم كه هدايت هر چيزى، عبارت از راه نشان دادن به آن است. راهى كه آن را به مطلوبش برساند.  


و معلوم است كه تدبير به خلق منتهى مى شود، به اين معنا كه آن كسى كه تدبير موجودات و هدايت آنها منسوب و منتهى به او است همان كسى است كه موجودات را ايجاد كرده ، پس هر وجودى و هر صفت وجودى منتهى به او و قائم به وجود او است .
و به طور كلّى «راه» عبارت است از رابطه ميان قاصد و مقصود. پس هر چيزى كه مجهز به جهازى شده كه او را به چيزى برساند و بدان مربوطش كند، در حقيقت به سوى آن چيز هدايت شده است. پس به اين اعتبار، هر چيزى با جهازى كه بدان مجهز گشته، به سوى كمالش هدايت شده و هادى او خدا است.
 
بنابراين، نظام فعل و انفعالى كه در همه موجودات هست (و يا به عبارت ديگر) نظام جزئى كه مخصوص به هر موجودى است و نظام عامى كه جامع همه نظام هاى جزئى است، از حيث ارتباطى كه اجزاى آن به يكديگر دارند و موجودات از يك جزء آن به سوى جزئى ديگر منتقل مى شوند، خود مصداق هدايت خداى تعالى است، كه به عنايتى ديگر مصداق تدبير او نيز هست.
 
و معلوم است كه تدبير به خلق منتهى مى شود. به اين معنا كه آن كسى كه تدبير موجودات و هدايت آن ها منسوب و منتهى به او است، همان كسى است كه موجودات را ايجاد كرده. پس هر وجودى و هر صفت وجودى منتهى به او و قائم به وجود او است.


پس معلوم شد كه كلام مورد بحث يعنى جمله ((الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى ((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۳۳ </center>
مشتمل بر برهانى است كه ربوبيت منحصره را براى خداى تعالى اثبات مى كند، چون خلقت موجودات و ايجاد آنها فرع اين است كه مالك وجود آنها باشد، زيرا موجودات به ((وجود(( قائمند - و نيز مالك تدبير آنها بوده باشد.
پس معلوم شد كه كلام مورد بحث، يعنى جملۀ «الَّذِى أعطَى كُلَّ شَئٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَى»، مشتمل بر برهانى است كه ربوبيت منحصره را براى خداى تعالى اثبات مى كند. چون خلقت موجودات و ايجاد آن ها، فرع اين است كه مالك وجود آن ها باشد. زيرا موجودات به «وجود» قائم اند - و نيز مالك تدبير آن ها بوده باشد.




۱۶٬۹۴۶

ویرایش