گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب: واگردانی دستی
خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:


==روش ائمه اهل بيت «ع»، در ارجاع متشابهات قرآن به محكمات ==
==روش ائمه اهل بيت «ع»، در ارجاع متشابهات قرآن به محكمات ==
مؤ لف : اينكه فرمود: ((درباره معناى عرش و كرسى همان را مى گوئيم كه خود او فرموده ...(( اشاره است به طريقه امامان اهل بيت (عليهم السلام ) كه در تفسير همه آيات متشابه قرآنى دارند، و آن اين است كه آياتى كه درباره اسماء و صفات و افعال خدا، و آيات خارج از حس بحث مى كند را به آيات محكمات ارجاع مى دهند، يعنى با اينها آنها را معنا مى كنند، و آنچه را كه آيات محكمات از خدا نفى مى كند، از مدلول آيات متشابه حذف مى كنند، اصل معنا را مى گيرند و شوائب نقص و امكان را كه ظاهر آيات م متشابه متضمن آن است حذف مى كنند.
مؤلف: اين كه فرمود: «درباره معناى عرش و كرسى همان را مى گویيم كه خود او فرموده...»، اشاره است به طريقه امامان اهل بيت «عليهم السلام»، كه در تفسير همه آيات متشابه قرآنى دارند، و آن، اين است كه آياتى كه درباره اسماء و صفات و افعال خدا، و آيات خارج از حس بحث مى كند را، به آيات محكمات ارجاع مى دهند. يعنى با اين ها، آن ها را معنا مى كنند، و آنچه را كه آيات محكمات از خدا نفى مى كند، از مدلول آيات متشابه حذف مى كنند. اصل معنا را مى گيرند و شوائب نقص و امكان را كه ظاهر آيات متشابه متضمن آن است، حذف مى كنند.


در نتيجه عرش عبارت مى شود از مقامى كه زمام همه اوامر و احكام صادره از ملك از
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۷۸ </center>
آنجا سر چشمه گرفته و بدانجا منتهى مى شود، و آن مقام عبارت است از تختى قبه دار و مرتفع ، و داراى پايه هايى ساخته شده از چوب يا فلز، كه ملك روى آن مى نشيند و احكام را صادر و اوامر اجراء مى كند، خداى تعالى نيز همين مقام را دارد منهاى احتياج به نشيمنگاه و مادى بودن آن ، و چوبى يا فلزى بودن پايه هاى آن و امثال اينگونه لوازم ماديات و امكان آن .
در نتيجه «عرش» عبارت مى شود از: مقامى كه زمام همۀ اوامر و احكام صادره از ملك از آن جا سرچشمه گرفته و بدان جا منتهى مى شود، و آن مقام، عبارت است از تختى قبه دار و مرتفع، و داراى پايه هايى ساخته شده از چوب يا فلز، كه مَلِك روى آن مى نشيند و احكام را صادر و اوامر اجراء مى كند. خداى تعالى نيز همين مقام را دارد، منهاى احتياج به نشيمنگاه و مادى بودن آن، و چوبى يا فلزى بودن پايه هاى آن و امثال اين گونه لوازم ماديات و امكان آن.


زيرا آيات محكمه قرآن از قبيل آيه ((ليس كمثله شى ء(( و آيه ((سبحان اللّه عما يصفون (( دلالت دارند بر اينكه خدا جسم نيست ، و خواص جسم ندارد، در نتيجه همين آيات آن لوازمى را كه آيه مورد بحث و آيه ((و رب العرش العظيم (( مستلزم آن است ، نفى مى كند، پس عرش او مادى نيست ، و شكلى و بعدى مادى ندارد، بعد از حذف اين لوازم از معناى عرش ، تنها اين باقى مى ماند كه او صاحب مقامى است كه احكام جارى در نظام عالمى از آن مقام سر مى زند، و اين مقام از مراتب علم او است كه از ذات او خارج است .
زيرا آيات محكمه قرآن از قبيل آيه «لَيسَ كَمِثلِهِ شَئ» و آيه «سُبحَانَ اللّه عَمَّا يَصِفُون» دلالت دارند بر اين كه خدا جسم نيست، و خواص جسم ندارد. در نتيجه همين آيات آن لوازمى را كه آيه مورد بحث و آيه «وَ رَبُّ العَرش العَظِيم» مستلزم آن است، نفى مى كند. پس عرش او مادى نيست، و شكلى و بُعدى مادى ندارد، بعد از حذف اين لوازم از معناى عرش، تنها اين باقى مى ماند كه او، صاحب مقامى است كه احكام جارى در نظام عالمى از آن مقام سر مى زند، و اين مقام از مراتب علم او است، كه از ذات او خارج است.


و مقياس براى شناختن اصل معنا (كه گفتيم ) از لوازم زائد بر معناى اصلى ، اين است كه آن معنايى كه با بودن آن اسم و عنوان باقى مى ماند و با نبودن آن از بين مى رود، آن معناى اصلى است ، هر چند كه مصاديق آن به خاطر اختلاف خصوصيات مختلف شود و در ممكنات مصداقى و در واجب الوجود مصداقى غير آن داشته باشد.
و مقياس براى شناختن اصل معنا (كه گفتيم) از لوازم زائد بر معناى اصلى، اين است كه آن معنايى كه با بودن آن اسم و عنوان باقى مى ماند و با نبودن آن از بين مى رود، آن معناى اصلى است، هر چند كه مصاديق آن به خاطر اختلاف خصوصيات مختلف شود و در ممكنات مصداقى و در واجب الوجود مصداقى غير آن داشته باشد.
<span id='link140'><span>
<span id='link140'><span>


۱۶٬۲۹۰

ویرایش